بازیگران درخشان تاریخ سینما (۹): مورگان فریمن
او ستاره فیلم هایی به یادماندنی همچون «رانندگی برای خانم دیزی»، «رستگاری در شاوشنگ»، «دختر میلیون دلاری»، «نابخشوده» و «بتمن آغاز می کند» است و با صدای عمیق و بینهایت آرامشبخش خود بُعد چندمی به درخشش خود داده است.
با آنکه عاشق بازیگری بود، بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان به نیروی هوایی پیوست تا خلبان جنگنده شود. بعدها فهمید که این چیزی نبوده که همیشه می خواسته و حرفه بازیگری را در پیش گرفت. پس از سال ها حضور در نقش های کوچک و کسب موفقیت های محدود و ناچیز، کم کم نقش های بزرگی نصیبش شد و تحسین منتقدین و عموم مردم را بدست آورد. او حالا یکی از برجسته ترین و محترم ترین ستاره های هالیوودی است.
در شش سالگی، مادربزرگش مرد و او به شمال بازگردانده شد تا نزد مادرش که حالا از پدر دائم الخمرش جدا شده بود، زندگی کند. در دوران نوجوانی، فریمن زمان زیادی از اوقات فراغتش را به دیدن فیلم هایی می گذراند که برای دیدنشان پول توجیبی هایش را کنار گذاشته بود و بدین ترتیب نسبت به بازیگرانی همچون گری کوپر، اسپنسر تریسی و سیدنی پوآتیه علاقه و حس تحسین زیادی پیدا کرده بود.
ورود فریمن به دنیای بازیگری کاملاً شانسی و تصادفی بود. وقتی هنوز در مقطع راهنمایی تحصیل می کرد، بخاطر کشیدن صندلی از زیر پای دختری که دوستش داشت، تنبیه شد و مجازاتش این بود که در مسابقه تئاتر مدرسه شرکت کند. بر خلاف آنچه مسئولین مدرسه انتظارش را داشتند، این پسر ۱۲ ساله روی صحنه ثابت کرد که بازیگری در ذات اوست و در این درس بهترین نمره ها را کسب کرد.
با آنکه از بازیگری لذت فراوانی می برد، ولی پرواز و به خصوص فکر اینکه یک جنگنده را به پرواز دربیاورد، بیش از هر چیزی او را به هیجان می آورد. به همین دلیل بود که پس از دبیرستان، در سال ۱۹۵۵ بورس نیمه کامل تحصیل در رشته تئاتر را رد کرد و به نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا ملحق شد. ولی ارتش خیلی از آن چیزی که تصورش را می کرد دور بود. بجای آنکه در آسمان ها مانور بدهد، او را به فعالیت زمینی به عنوان مکانیک و تکنیسین رادار گماشتند. همان زمان بود که فهمید اصلاً دلش نمی خواهد از آن بالا مردم روی زمین را هدف تیربار جنگنده قرار دهد.
بعدها در مصاحبه با یک مجله گفت: «من به یه درک ناگهانی رسیدم و اون این بود که من عاشق این کار نبودم، بلکه عاشق ایده و تصور اون بودم.» در سال ۱۹۵۹، مورگان از نیروی هوایی جدا شد و شانسش را در غرب امتحان کرد و به هالیوود رفت تا ببیند که آیا می تواند در حرفه بازیگری موفق شود یا خیر. زندگی به عنوان بازیگر چندان سهل و آسان نبود. در کلاس های بازیگری شرکت می کرد و برای پیدا کردن کار به هر دری می زد. اوایل دهه شصت بود که دوباره اسباب کشی کرد و این بار به نیویورک سیتی رفت، شهری که در آن کارهای روزانه بی اهمیتی انجام می داد و شب ها را به تست بازیگری می گذراند.
در سال ۱۹۶۷ یعنی همان سالی که با جینت ادیر بردشاو ازدواج کرد، با به دست آوردن نقشی در نمایش تماماً آفریقایی-آمریکایی «سلام دالی» در برادوی با هنرنمایی پرل بیلی، فریمن به موفقیت رسید. همان زمان ها بود که فریمن در نمایش «عشاق سیاه پوست» که نمایشی خارج از برادوی بود نیز بازی کرد.
علیرغم هنرنمایی روی صحنه تئاتر که برایش نامزدی جایزه تونی در اواخر دهه هفتاد را به همراه داشت، گویی فریمن نمی توانست نقشی در یکی از فیلم هایی که دوست داشت را بدست بیاورد. وقتی برنامه «شرکت الکتریکی» در سال ۱۹۷۶ لغو شد، حرفه او به نقطه ای بحرانی رسیده بود و زندگی شخصی اش هم دچار تلاطم و آشفتگی شده بود. مدتها قبل از آنکه این برنامه به پایان برسد، می دانست که زندگی مشترکش به بن بست رسیده و عادت نوشیدن نیز کم کم آغاز شده بود و در نهایت مورگان و جینت در سال ۱۹۷۹ متارکه کردند.
یک سال پس از جدایی، با به دست آوردن نقش یک زندانی دیوانه در فیلم «بروبیکر» رابرت ردفورد، کمی امیدوار شد. ولی جریان منظم فیلم هایی که دوست داشت در آنها بازی کند هرگز تحقق نیافت و مجبور شد دوباره به تلویزیون برگردد و دو سال آزگار را در سریال آبکی «دنیایی دیگر» بگذراند.
بقیه سال های این دهه نیز به همین ترتیب گذشتند و فریمن نقش هایی بازی کرد که برایش تاحدودی تحسین و مقبولیت آوردند، ولی آنقدر بزرگ نبودند که او را در لیست بازیگران درجه یک و مهم هالیوودی قرار دهند. در سال ۱۹۸۴ در فیلم «هری و پسرش» پل نیومن، نقش کوتاهی داشت و در مینی سریال تلویزیونی «قتل های کودکان آتلانتا» گویندگی کرد.
در سال ۱۹۸۷ بود که شانس فریمن برگشت و در فیلم «خیابان اسمارت» نقش فست بلک را بازی کرد که در عرصه سینما موفقیت بزرگی برایش محسوب می شد و حتی نامزدی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را برایش به ارمغان آورد. پائولین کائل، منتقد فیلم، حتی تا آنجا پیش رفت که این سوال را پرسید: «آیا مورگان فریمن برجسته ترین بازیگر آمریکایی نیست؟» دو سال بعد فریمن تحسین و تمجید بسیاری کسب کرد و جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد و یک نامزدی اسکار دیگر را برای نقش راننده کله شق فیلم «رانندگی برای خانم دیزی» از آن خود کرد. در دهه نود دیگر او برای فیلم هایی با بودجه های سنگین انتخاب می شد و در همین دهه بود که در فیلم هایی افسانه ای و به یاد ماندنی همچون «رستگاری در شاوشنک» (۱۹۹۴)، «هفت» (۱۹۹۵) و «برخورد عمیق» (۱۹۹۸) هنرنمایی کرد.
وی درباره انتخاب نقش هایش می گوید: «دوست دارم تو نقش هایی که بازی می کنم تنوع باشه. هر چه نقش ها متنوع تر، بهتر. انگار من تو قالب آدم خوب و مثبت گیر افتادم و این در واقع ورای کنترل منه. ولی غیر از اون، یه قصه خوب و یک کاراکتر جالب چیزیه که دنبالشم.»
صدای متمایز و فصیح فریمن نیز برای گویندگی بسیار مناسب است. صدای او را می توانید در فیلم هایی فراموش نشدنی مانند «جنگ دنیاها» و مستند برنده اسکار «رژه پنگوئن ها» بشنوید. در سال ۱۹۹۷ وی با کمک شرکایش کمپانی فیلمسازی Revelations Entertainment را تأسیس کرد که شامل کمپانی توزیع فیلم آنلاین ClickStar نیز می شد.
با آنکه شکوفایی بازیگری فریمن خیلی دیرهنگام بود، ولی هرگز نسبت به این موضوع تلخی و ناراحتی به خود راه نداد. فریمن در این باره می گوید: «موفقیت زمانی پیش میاد که باید بیاد. من ۳۰ ساله که تو این کارم و سابقه ۳۰ ساله داشتن تو این کار چیز بدی نیست. اغلب به این فکر می کنم که شاید خیلی خوش شانس بودم که موفقیت زودهنگام در جوانی و در دهه هفتاد نداشتم. ممکن بود خیلی راحت تو اون دوره بسوزم.»
فریمن برند در حال توسعه خود را با اعمال نیکوکارانه همراه نموده و از آنجائیکه در دلتای میسیسیپی زندگی می کند، پس از وقوع توفان کاترینا کمک مالی زیادی به قربانیان این بلای طبیعی کرد. وی از طریق بنیاد راک ریور که خود آن را تأسیس کرده، میلیون ها دلار به برنامه های آموزشی و آکادمیک وقف کرده و بخشیده است. در سال ۲۰۰۴ نیز برای قربانیان گرینادا، وجوه مالی امدادی سازماندهی نمود.
انرژی او در حوزه ها دیگری نیز صرف می شود و در همین سال های اخیر بود که او پروانه خلبانی اش را نیز گرفت. در حالیکه زندگی شخصی اش در این سال ها آشفته و پرتلاطم بوده - او و همسر دومش میرنا در سال ۲۰۰۷ از هم جدا شدند و نزدیک بود در تصادف اتومبیل در چارلستون میسیسیپی کشته شود - ولی این بازیگر محبوب هرگز حتی نشانه ای از ناامیدی و کندی موفقیتش نشان نداده است.
مایک والاس که در سال ۲۰۰۶ با او مصاحبه کرد، گفته بود: «مورگان مردی بسیار خوش مشرب و دوست داشتنیه. اون خیلی فهمیده و مدبره و به هیچ وجه تلخ و نچسب نیست. اون هنوز هم در حال کاوش روی زندگیشه و این قابل تحسینه. من احترام فوق العاده زیادی برای مورگان فریمن قائلم.»
نظر کاربران
عقده خود خداپنداري داره!!
"اون هنوزم در حال کاوش روی زندگیشه" جای تحسین داره برای ما جوونای ناامید
بهترین بازیگر سیاهپوست تمام دوران سینماست از نظر من. بسیار محترم و شریفه و همیشه با بازیهاش ارتباط برقرار کردم. امیدوارم این مرد بزرگ سالها زنده باشه
پاسخ ها
سیاه پوستان جذاب تراند
بازیگر خوبی بود ولی از نظر من استیو مک کویین بهترین بازیگر جهان است بخصوص در فیلم پاپیون،بولیت و گریز درخشید.