عظیم قیچیساز، فاتح ۱۳ قله بالای هشت هزارمتر دنیا
ایستادن روی قله اورست و از آن بالا دنیا را دیدن؛ ۶۵ سال قبل این ایده صرفا یک خیال بود تا اینکه توسط ادموند هیلاری یا شاید قبل از او، جورج مالوری، به واقعیت تبدیل شد.
عظیم قیچیساز، متولد تبریز تنها هیمالیانورد ایرانی است که بدون اکسیژن به ۱۳ قله بالای هشت هزار متر این رشته كوه صعود کرده است. اگر او سال آینده به لوتسه صعود کند پانزدهمین کوهنوردی است که در دنیا این رکورد را ثبت کرده است. وقتی گفت و گو را شروع کردم منتظربودم پس از طرح سوالات اولیه به سوالی برسم که به نظرم از جوابش جذابتر است؛ حس ایستادن روی اورست چه رنگی است؟ چه شکلی است؟ قیچیساز ۳۰ اردیبهشت امسال به قله اورست رسید تا فاصلهاش برای عضویت در باشگاه فاتحان بدون اکسیژنِ ۱۴ قله هشت هزارمتری دنیا، صرفا صعود به یک قله دیگر باشد.
بله. من سال ۸۴ برای اولین بار به همراه یک تیم اورست را فتح کردم که در واقع اولین صعود هشت هزار متری من بود.
چه شد که امسال دوباره به اورست رفتی؟
صعود سال ۸۴ با اکسیژن بود و امسال تصمیم داشتم مانند صعود به دوازده ۸ هشت هزار متری دیگری که انجام داده بودم اورست را هم بدون اکسیژن فتح کنم.
یک قله هشت هزار متری دیگر مانده فقط. همینطور است؟
بله. تاکنون ۱۳ قله بالای هشت هزار متر دنیا را بدون اکسیژن صعود کردهام و فقط لوتسه مانده است. البته برای صعود به اورست و لوتسه سال گذشته اقدام کردم و به رغم اینکه در کمپ اصلی مستقر شده بودیم، اما زلزله نپال مانع از ادامه فعالیت و صعود شد تا امسال صعود به اورست محقق شود و لوتسه برای سال آینده بماند.
پارسال تصمیم داشتی هر دو قله را با هم صعود کنی؟
بله. این دو قله در کنار هم قرار دارند و تا کمپ چهار مسیرشان مشترک است. بعد از صعود اورست تصمیم داشتیم لوتسه را نیز فتح کنیم، اما متاسفانه برای یکی از شِرپاها مشکلی پیش آمد که عملا ادامه کار منتفی شد.
شرپا همان باربرها هستند؟
بله. شرپا گروهی از افراد بومی نپال هستند که در مدت ۵۰۰ سال به تدریج از تبت در شرق نپال به این سرزمین مهاجرت کردهاند. به همین علت به آنها شرپا یا مردم شرقی میگویند. این کلمه از دو واژه شار به معنی شرق و پا به معنی مردم درست شده است.
البته امروزه در اصطلاح کوهنوردی شرپا به افرادی گفته میشودکه در ازای مبلغی در حمل بار کوهنوردان مشارکت میکنند.
بعضی شرپاها به دلیل تجربیات فراوانی که در صعود به قلل بلند منطقه داشتهاند، مشاوران خوبی برای کوهنوردان حرفهای هستند.
چه شد که تصمیم گرفتی بدون اکسیژن...
خب همه رشتههای ورزشی برای خودشان رکوردهای خاص دارند. مثل وزنهبرداری یا پرتاب دیسک و...در رشته کوهنوردی صعود به اورست یا صعود به کی دو و دیگر قلل بالای هشت هزار متر رکورد محسوب میشود. اما مهمترین رکورد در این رشته صعود به تمام ۱۴ قله بالای هشت هزار متر است که در رشته کوههای هیمالیا وقراقروم درقاره آسیا قرار دارند. ماجرا وقتی متفاوت و خاص میشود که همه این قلل را بدون کمک شرپا و بدون استفاده از اکسیژن صعود کنی.
چقدر وحشتناک و سخت!
دقیقا و همین موضوع باعث میشود ارزش صعود بالاتر برود.
اما ریسک صعود هم بسیار بالا میرود. شاید به قیمت از دست رفتن زندگی!
این ریسک تقریبا در همه رشتههای ورزشی وجود دارد. اینجا به نظر بیشتر است و با مدل بدون اکسیژن به حد بالایی میرسد.
حد بالاتری هم دارد این ریسک؟
بله، صعودهای زمستانی.
خب ببینید هر ورزشکاری دائما تلاش میکند یک قدم در رشته خودش بالاتر برود و از توانایی جدیدش بگوید. البته من هیچ وقت در هیچ کدام از صعودهایم نگفتهام من این کار را کردم.
تاکنون چند نفر به این ۱۴ قله صعود کردهاند؟
تاکنون ۱۴ نفر بدون اکسیژن این کار را کردهاند. ایتالیا با پنج کوهنورد، شمار بیشترین صعود به تمامی هشتهزار متریها را دارد و پس از آن کره جنوبی با چهار کوهنورد و قزاقستان، لهستان و اسپانیا با سه کوهنورد قرارگرفتهاند. ۳۳ یا ۳۴ نفر هم با اکسیژن به این قلهها صعود کردهاند.
و شما پانزدهمین خواهید بود؟
بله. اگر سال آینده به لوتسه صعود کنم.
بعد از شما در ایران چه رکوردی وجود دارد؟
فکر میکنم شش یا هفت صعود باشد.
اگر موافق باشید به سالها قبل بازگردیم. اصولا چه شد که پایتان به کوه و کوهنوردی باز شد؟
صعود به قله سبلان در ۱۵ سالگی اولین تجربه جدی من در کوهنوردی بود و به نوعی نقطه عطفی در زندگی من شد. پیش از صعود به سبلان کاملا تفریحی به کوههای اطراف تبریز میرفتم. شاید آن اتفاق و دیدن روابط جذاب و دوستداشتنی بین کوهنوردهای حرفهای باعث شد جذب این رشته شوم.
یعنی بعد از سبلان تصمیم گرفتید کوهنورد شوید؟
هنوز نه. در ۱۷، ۱۸ سالگی خیلی جدی به دوچرخهسواری میپرداختم. بعضی از دوستانی که با هم تمرین میکردیم حالا جزو بهترینهای ایران و آسیا هستند؛ قادر میزبانی، احد کاظمی و ...
دوچرخهسواری را ادامه ندادی؟
خیر. البته همچنان دوچرخهسواری میکنم. اما جذب کوه و کوهنوردی شدم. خاصه اینکه وقتی در اردوهای کوهنوردی شرکت کردم و در اولین برنامه برونمرزی حضور یافتم متوجه شدم برای این رشته خیلی آماده هستم.
چرا دوچرخهسواری نه و کوه؟
دیدن محیطها و آدمهای جدید و شکلگیری ارتباطات جدید در کوه برایم جذاب است. کوهنوردی عین خود زندگی است. به نظرم کوهنوردی و سفرهایش اتفاق مشابهی ندارد.
پیش از اینکه وارد این رشته بشوی، دوران نوجوانی به چه شغلی فکر میکردی؟ آیا هیچ فکر میکردی روزی کوهنورد شوی؟
خیر. من پیش پدرم شغل قیچیسازی داشتم و قاعدتا به همین شغل فکر میکردم.
چه جالب! پس قیچیسازی شغل موروثی شماست؟
بله. در تبریز این موضوع خیلی رایج است. برای مردم، نام خانوادگی براساس شغل انتخاب میشد. ظاهرا زمانی که شناسنامه میدادند از پدربزرگم شغلش را میپرسند و او میگوید قیچیساز.
بله...کوه و کوهنوردی اجازه نداد. فقط دوران نوجوانی پیش پدرم کار کردم. شاید اگر سراغ کوه نمیرفتم من هم یک قیچیساز واقعی میشدم.
برگردیم به کوه و کوهنوردی. بعد از سبلان سراغ کدام قلهها رفتید؟
دیگر جایی نماند که نرفته باشم. هر جایی که به فکرتان برسد را تا سال ۱۳۸۰ پیاده یا اینکه با دوچرخه صعود کردم. آن سال بر اساس فراخوان وارد اردوها شدم.
همه قلههای ایران را صعود کردی و بعد هم ۱۳ قله مرتفع دنیا که فقط یک قله دیگر مانده است. آن قله را هم صعود کنی زندگی برایت ترسناک نمیشود؟ شاید که به پایان رسیده باشی...
نه. من اینطور فکر نمیکنم. گرچه این موضوع رایج است که قهرمانان ورزشی بعد از دوران اوج، دچار افسردگی میشوند. اما من هیچ وقت نخواستم زندگیام به واسطه کوه و کوهنوردی تکبعدی شود. کوه هیچ وقت تمام زندگی من نبوده و نیست.
این بدان معناست اگر به لوتسه هم صعود کنی ممکن است کوهنوردی را کنار بگذاری؟
کوه را که نمیشود کنار گذاشت، اما حتما دیگر سراغ هشت هزارمتریها نخواهم رفت و موضوعات و رکوردهای دیگری را تعریف خواهم کرد. مثلا درباره هفت قله مرتفع هفت قاره که به هفت قله (seven summits) معروف هستند فکر خواهم کرد. البته اورست در آسیا را رفتهام و میماند کلیمانجارو در آفریقا، البروس در اروپا، دنالی در آمریکای شمالی و...
آیا کسی در ایران به این هفت قله صعود کرده است؟
هنوز خیر. امیدوارم این افتخار را هم من برای ایران کسب کنم.
آماده شدن برای صعود به یک قله چقدر شبیه شبهای امتحان است اگر مقایسه درستی کرده باشم؟
اوه! اصلا شبیه امتحان نیست. شاید بتوان گفت شبیه رفتن به جنگ است. ممکن است برنگردی. واقعا از روزهای پیش رو مطمئن نیستی، با همه چیز خداحافظی میکنی قبل از راه افتادن.
واقعا با این نگاه؟
بله. خیلی از اتفاقات زمان کوهنوردی و صعود قابل پیشبینی نیستند. از زلزله و بهمن گرفته تا مشکلات فیزیکی فرد یا تغییرات آب و هوایی و خیلی موارد دیگر ممکن است به از دست رفتن جان کوهنورد منجر شود. جالب است بدانید در سال ۲۰۱۶ با بسته شدن پرونده صعودهای اورست از مسیر جنوبی، وزارت گردشگری نپال آمار ۴۵۶ صعود به همراه پنج کشته از این جبهه را اعلام کرد.
۴۵۶ کوهنورد از جمله ۱۹۹ خارجی از ۲۹ کشور جهان، از بین ۷۴۶ کوهنورد حاضر در کمپ اصلی اورست موفق شدند در طول دو ماه آوریل و مه ۲۰۱۶ از مسیر جنوبی نپال به بام دنیا صعود کنند. این افراد توسط ۲۵۷ کوهنورد و شرپای نپالی خدماتی نظیر حمل بار و نصب کمپ و طناب ثابت دریافت کردند. در این فصل وزارت توریست نپال ۲۸۹ مجوز برای ۳۴ تیم و ۴۵۷ خدمه و شرپا صادر کرده بود.
دو کوهنورد هندی ۱۸ و ۱۹ساله جوانترین دختر و پسر صعود کننده در این فصل بودند. همچنین مردی از کره جنوبی با ۶۰سال سن و یک زن ۵۵ساله از زلاندنو مسنترین مرد و زن صعود کننده به قله اورست لقب گرفتند. قطعا این پنج نفری که جان خود را از دست دادند از بهترینهای کوهنوردهای دنیا بودند. ما سال گذشته خیلی خوش شانس بودیم که زیر بهمن نماندیم. اتفاقی که منجر به مرگ ۲۰ نفر شد.
خیلی عادی. اما میدانم در حال وارد شدن به چه ماجرای پرخطری هستم. قاعدتا این احساس را به اطرافیان انتقال نمیدهم تا بیش از حد نگران نشوند و خیالشان از برگشتنم راحت باشد، هر چند که ماجرا برای خود من ۵۰، ۵۰است.
هیچ شده بگویند دیگر نرو، یا مادر گریه کند؟
خب، همیشه و در هر سفر این اتفاقات تکرار میشود و همه نگران میشوند. اما در هر صورت راهی است که من انتخاب کردهام و از سوی دیگر با وجود اطلاعی که از ماجراهای کوهنوردی دارند، علاقهمند به پیشرفت من نیز هستند.
هیچ شده در برنامههای صعود بترسی؟
نه. در واقع یک کوهنورد حرفهای اجازه ندارد بترسد. اگر بترسد که دیگر کوهنورد نیست. در کوهنوردی حرفهای، ترس که هیچ حتی فرصت ریسک کردن هم نداری. هیچ وقت نشده بترسم. زیر بهمن ماندهام اما پس از رهایی، صعودم را ادامه دادهام. شاید برایتان جالب باشد بدانید تا کنون صعود ناموفق نداشتهام که این نیز برای خودش یک رکورد است.
به نظر خیلی خوش شانس هستی؟ ۱۳ صعود موفق بدون اکسیژن و شرپا...فرار از زلزله و بهمن...
اتفاقا برخی دوستان هم همین را میگویند. خود من هم فکر میکنم خوششانس هستم، اما شانس یکبار، دوبار، پنج بار نه ۱۳بار.
این یعنی چه؟
یعنی این که هیچ وقت احساساتی عمل نکردهام. چون هیمالیا جای احساساتی شدن نیست. باید کاملا مسلط باشی، فقط و فقط روی تواناییهای خودت حساب کنی و اعتماد به نفس کاذب هم نداشته باشی. تجربه خیلی مهم است.
آدمهایی که زیر بهمن ماندند، قطعا همه آنها بیتجربه نبودند؟
بله. اینجا دیگر بدشانسی سراغ آنها آمده است. گفتم که ظاهرا آدم خوششانسی بودهام. نمیدانم.
مجسمه عظیم قیچی ساز
پاسخ به این سوال خیلی سخت است، چراکه حسی شبیه به آن وجود ندارد و واقعا نمیشود توصیفش کرد. یعنی كلمه به بیان چنین احساسی کمک نمیکند. اما خواهناخواه به نتیجه رسیدن زحمات چندین سال است.
خوشحالی میکنی آن لحظه؟
خوشحال میشوم، اما نکته مهمی که باعث میشود احساساتم بر عقلم غلبه نکند این است که به خودم میگویم صعود هنوز تمام نشده است. صعود وقتی تمام میشود که به خانه برسم. حتی با رسیدن به پای کوه نیز صعود هنوز تمام نشده است. خوشحالی را میگذارم برای بعد.
لحظه رسیدن به قله چه میکنید؟
عکس میگیریم که صعود را به ثبت برسانیم و اگر تلفن شارژ داشت با ایران تماس میگیریم. همین.
واقعا همین؟
بله. مگر باید کار دیگری کرد؟
نمیدانم. رسیدن به قله اورست خیلی هیجانانگیز است. حدس میزدم کمی شادی، کمی جیغ و هورا! شاید هم گریه!
ببینید ارتفاع هشت هزار متر جای بسیار خطرناکی است. هر لحظه ممکن است آب و هوا تغییر کند. کمبود اکسیژن آسیب میرساند. بدن خسته است. با توجه به این شرایط، بدون فوت وقت باید به سمت پایین برگشت.
چند دقیقه روی اورست ماندید؟
حدود 20 دقیقه که بعد از عکس انداختن و تماس تلفنی این فرصت را به خودم دادم یک متن کوتاه بنویسم:
در این ارتفاع واقعا میشه مرز میان مرگ وزندگی رو بهوضوح لمس کرد، هرکسی رو که خارج از چادرش میبینی منگ و تلوتلو خوران به دنبال زندگی است.
بیرون از چادر اکثر شرپاها اکسیژن بر دهن هستند. یا به دنبال کپسول اکسیژن مشتریهاشون یا فیکس کردن چادر یا کاری که «زندگی» رو ضمانت کنه!! همانند این است که بر روی کره خاکی دیگری پا نهادهای و هیچکس را نمیشناسی، چون سروصورت همه پوشانده شده تا بتوانند نفس بکشند و به خواستهشان برسند.
شرپاها نقش خیلی مهمی در رسیدن به هدف دارند و بدون هیچ ادعایی منتظرهستند. حتی به منی که هیچ تعهدی ندارند، ازهیچ کمکی دریغ نمیکنند. یكی از تاثیرهای کمبود اکسیژن برمغز در ارتفاع هشت هزار متر این است که در چادر تنها نشستهای و تصمیم به انجام کاری داری، مثلا آب کردن برف، ولی نمیدانی چرا حدودا یک ساعت هست که نمیتوانی تصمیمات را عملی کنی! تصمیم گرفتهای ولی مغز دستور انجام کار را فراموش کرده به عضلات بدهد!
حال در این گیرودار از این مغزی که نمیتواند دستور آب كردن برف را بدهد، چگونه میشود انتظار داشت که به عضلات خسته از چندین روز فعالیت، دستور بدهد ۱۲ساعت برای صعود به اورست ازگردنه جنوبی، آنهم بدون اکسیژن راه برود؟!
ولی چیزهایی هستند که باعث میشوند برهمه اینها غلبه کنی و به خواستهات جامه عمل بپوشانی.»
بامداد ۲۱ فروردین ۱۳۹۵ ایران را به مقصد نپال ترک کردیم. ۲۴ فروردین به روستای «لوکلا» عزیمت کردیم و در ادامه راهپیمایی خود را به سمت کمپ اصلی اورست و لوتسه آغاز کردیم. بعد از عبور از چندین روستا و پارک ملی «ساگارماتا»، منطقهای حفاظت شده در هیمالیای شرق نپال ۳۱ فروردین به کمپ اصلی اورست رسیدیم و عملا از چهارم اردیبهشت عملیات صعود آغازشد. تا ۲۶ اردیبهشت بین کمپ سه و کمپ اصلی در رفت و آمد و حمل بار و لوازم بودیم. ۲۹ اردیبهشت به کمپ چهار و در ارتفاع ۷۹۶۰ متر رسیدم، جایی که کوهنوردان آماده میشوند به سمت قله حرکت کنند.
ساعت ۱۰ شب ۳۰ اردیبهشت در هوایی بسیار سرد حرکت را آغازكردم و پس از عبورازمسیرشلوغ و پر ترافیك «بالکنی»، «قله جنوبی» و «قدمگاه هیلاری» حدود ساعت ۱۲ ظهر به وقت محلی به قله رسیدم و پرچم غرورآفرین کشورعزیزمان ایران بر فراز بام دنیا به اهتزازدرآمد.
وقتی به قله رسیدید کسان دیگری هم بودند؟
بله. گروههای مختلفی حضور داشتند. امسال صعودها طی سه روز مختلف با توجه به فراهم بودن شرایط آب و هوایی انجام شد که از بین حدود 200 نفر فقط من بدون اکسیژن صعود کردم.
كوهنوردی حرفهای ورزش گرانی است؟
بله. خیلی. چون تجهیزاتش متنوع و زیاد است. یک سفر اورست حدود 40 هزار دلار تمام میشود.
روزهایی که کوهنوردی نمیکنی به چه مشغولی؟
زندگی. مشخصا تمرین میکنم و با دوستانم وقت میگذرانم و البته مشغول کار. شغل آزاد دارم.
آیا ممکن است به دلیلی کوه و کوهنوردی را کنار بگذارید؟
خیر، هیچ وقت! جنسی از وابستگی شده است. وابستگی مفید که زندگی من را ساخته است. کوه حال من را خوب میکند.
ازدواج کردهاید؟
نه هنوز.
اگر ازدواج کنید و کسی که خیلی دوستش دارید، خیلی دوستتان خواهد داشت بگوید دیگر کوه نرو؟
به نظرم اگر من را خیلی دوست داشته باشد هیچ وقت نخواهد گفت. قطعا من هم به خواستههای او احترام خواهم گذاشت. او حتما میداند من از کوه چقدر و چگونه لذت میبرم.
کوه اولویت دارد یا ازدواج؟
فکر میکنم باید پیش بیاید. باید اتفاق بیفتد. چه بسا همین روزها اتفاق بیفتد. فکر میکنم ماجرای ازدواج اینطور باشد.
از جایی که در زندگی ایستادهای راضی هستی؟ احساس خوشبختی میکنی؟
بله، خیلی! من از زندگی رضایت دارم. کارهایی را انجام دادهام که دوست داشتم انجام بدهم. البته که برای آنها بسیار زحمت کشیدهام. خانواده خوب و سالمی دارم، دوستان خوب، خوشبختی همینها نیست مگر؟
جواب چنین كسی را نمیدهم، چون فکر میکنم اطلاعاتی ندارد. البته به او قاعدتا خواهم گفت كوهنوردی حال من را خوب میکند، نه تنها حال خودم را بلکه حال خیلیهای دیگر را هم. به آن فرد میگویم تو چطور میتوانی حال خودت و دیگران را خوب کنی؟ چند روز پیش در مراسمی از کوهنوردی حرف زدم. پایان مراسم همه مشتاق کوهنوردی شده بودند و کلی سوال داشتند، چطور وارد کوهنوردی شوند و.... این اتفاق ارزشمندی است. به اندازه خودم تاثیرگذار بودم.
ایستادن در ارتفاع بیش از هشت هزار متر و نگاه به دنیا از آن بالا! چه توصیفی برایش داری؟
من خیلی خوش شانس بودهام که توانستهام این اتفاق را تجربه کنم و فکر کنم دنیا چقدر کوچک است. در این دنیای خیلی کوچک چرا نباید بتوانیم کنار هم خوب و با آرامش زندگی کنیم؟ میدانید این احساس و نگاه وقتی پررنگ میشود که مرگ سایه به سایه کوهنورد او را دنبال میکند.
گرچه این موضوع رایج است که قهرمانان ورزشی بعد از دوران اوج، دچار افسردگی میشوند. اما من هیچ وقت نخواستم زندگیام به واسطه کوه و کوهنوردی تکبعدی شود. کوه هیچ وقت تمام زندگی من نبوده و نیست.در این دنیای خیلی کوچک چرا نباید بتوانیم کنار هم خوب و با آرامش زندگی کنیم؟ میدانید این احساس و نگاه وقتی پررنگ میشود که مرگ سایه به سایه کوهنورد، او را دنبال میکند.صعود وقتی تمام میشود که به خانه برسم. حتی با رسیدن به پای کوه نیز صعود هنوز تمام نشده است.
نظر کاربران
خيلي با حالي عظيم جون
خوشبحالت من كه فقط زورم به دماوند رسيد...
ياشاسين قارداش.