سروش صحت: فرمول نمک در ذهن من است
یك معلم شیمی كه رؤیای نویسندگی داشته اما در نهایت سر از سینما و تلویزیون درآورده است. این داستان جالب واقعیت زندگی سروش صحت است.
برترین ها: یك معلم شیمی كه رؤیای نویسندگی داشته اما در نهایت سر از سینما و تلویزیون درآورده است. این داستان جالب واقعیت زندگی سروش صحت است. بازیگر دوستداشتنی كه كار خود را از حضور در مجموعههای طنز تلویزیونی شروع كرد و خیلی زود اسم خود را روی زبانها انداخت تا فعالیتهایش علاوه بر تلویزیون به سینما و تئاتر كشیده شود و البته در نهایت به آرزوی دیرینهاش هم رسید. نویسندگی را بارها تجربه كرده و حالا خیلیها او را به عنوان یك آدم همه فن حریف میشناسند. او به ما میگوید كه معلم شیمی سالهای نهچندان دور چطور با یك اتفاق در مسیر تازهای از زندگی قدم گذاشته و وارد سینما و تلویزیون شده است.
اولین تصمیم جدیای كه برای رسیدن به هدفت گرفتی چه بود؟
با تجربه و نگاه كردن به بقیه سعی كردم به هدفم نزدیكتر شوم.
واكنش خانوادهتان بعد از بازیگر شدن چطور بود؟
برای آنها هم مثل خودم وارد شدن به دنیای بازیگری تعجبآور بود. هیچ كس به تصورش هم خطور نمیكرد كه روزی سروش صحت بازیگر شود. قبل از بازیگر شدنم معلم شیمی بودم. به بچههای دبیرستان و كنكوری شیمی درس میدادم.
اولین بار چه زمانی حس كردی به بازیگری علاقهمندی؟ مثل خیلیها از كودكی رؤیای بازیگری داشتی یا نه؟
واقعیت این است كه تازه بعد از اینكه بازی كردم متوجه شدم به بازیگری علاقه دارم. تا قبل از اولین بازیام اصلا به بازیگر شدن فكر نكرده بودم. من به صورت اتفاقی با آقای مهران مدیری آشنا شدم. دلم میخواست نویسندگی كنم اما یك شب از كار آقای مدیری با من تماس گرفته شد كه نویسنده نمیخواهیم آیا حاضر هستی در كار ما بازی كنی یا نه؟ تا آن لحظه هیچ وقت به بازیگری فكر نكرده بودم و فكر نمیكردم روزی از پس بازیگری بربیایم.
بعد از تستی كه آقای مدیری از من گرفتند كه خیلی خیلی بد آن تست را اجرا كردم و دیگر كاملا مطمئن شدم كه برای بازیگری مناسب نیستم اما آقای مدیری به من گفتند بیا و بازی كن. وقتی بازی كردم به مرور به بازیگری علاقهمند شدم تا قبل از آن نه به بازیگری فكر كرده بودم و نه علاقهای به آن داشتم. در واقع استارت بازیگری من در سال ۷۶ و از برنامه نوروز ۷۷ بود.
چقدر این حس علاقه به وجود آمده را جدی گرفتید؟
اوایل برایم جدی نبود، به مرور هرچه پیش رفتم نگاهم به بازیگری جدیتر شد.
اولین تجربه جدی بازیگریات چه كاری بود؟
در برنامه 77 كاری كه مردم به اسم مریمبانو میشناختنش. كاری بود كه 8-7 ماه هر روز پخش میشد و با استقبال هم مواجه شد.
اولین بار كه روبهروی دوربین قرار گرفتی چه حسی داشتی؟
شاید به من نیاید ولی... خیلی لرزیدم و نتوانستم اضطرابم را كنترل كنم. تنها شانسی كه آوردم این بود كه دوربین از من دور بود و لرزشم دیده نشد.
بعد از بازیگر شدنت زندگیات چه تغییری كرد؟
تا مدتی، هم بازیگری میكردم و مینوشتم و هم شیمی درس میدادم. اما كمكم انقدر حجم كار بازیگریام زیاد شد كه تدریس شیمی را ترك كردم. بالاخره با هر كاری كه شروع كنی طبیعی است كه اتفاقات جدیدی در زندگیات بیفتد.من قبل از اینكه بازیگری را شروع كنم ازدواج كرده بودم هنوز هم خدا را شكر در كنار خانوادهام زندگی خوبی دارم.
بازیگری هنوز برایت مثل روزهای اول رؤیایی است یا با واقعیتهای دیگری روبهرو شدهای؟
بازیگری مثل روزهای اول برایم جذاب است. هنوز هم دیدن بازیگرها برایم جالب هستند. قبل از بازیگر شدنم دوست داشتم همه بازیگرها را از نزدیك ببینم.
اولین دستمزد بازیگریات چقدر بود؟
آقای مهران مدیری یك تراول چك ۵۰هزار تومانی به من دستمزد داد.
فكر میكردی بعد از اولین كارت باز هم به تو پیشنهاد كار داده شود؟
امیدوار بودم پیشنهاد داده شود. همه معتقد بودند هر كسی كه با آقای مدیری كار كند پیشنهادهای مختلف خواهد داشت. خیلی دلم میخواست برای من هم این اتفاق بیفتد. اما متاسفانه این پیشنهاد برای عدهای خواهد بود برای عدهای نه. بعد از همكاری با آقای مدیری در یك تلهفیلم به اسم شراره بازی كردم.
اولین قرارداد بزرگ كاریات كدام كار بود؟
در برنامه ۷۷ برای اولین بار یك قرارداد بین كاری بستم.
اولین تعریفی كه از كار تو شد و جدی گرفتی را چه كسی گفت و چه گفت؟
آقای مهران مدیری به من گفت: آفرین (میخندد). از شوخی گذشته بعد از چند ماه یك آیتمی بازی كردم كه آن آیتم را خوب بازی كردم. آقای مدیری به من گفتند چقدر روان بازی كردی.
رامین ناصرنصیر هم به من گفت: خوب بازی كردی، متفاوتتر از همیشه آنجا بود كه حس خوبی به من دست داد. فكر كردم یك چیزی را فهمیدم، آیتمی بود كه یك چیز آن با آیتم قبل فرق داشت. برای اولین بار فقط جملههایم را نگفتم یك حس هم در وجودم شكل گرفت.
بازیگری برایت استقلال مالی به همراه داشته یا نه ناچار بودی شغلهای دیگری هم در كنار بازیگریات داشته باشی؟
من در كنار بازیگریام نویسندگی هم میكنم. با این دو شغل كنار هم زندگیام را سپری میكنم.
بزرگترین چیزی كه از دوران بازیات به یاد داری چیست؟
برج میلاد (میخندد)! من چون بازیگری را دوست دارم طبیعی است كه از كارم لذت ببرم. با كارگردانهایی كه دوست داشتم بازی كردم و تنها لحظات آن را به یاد دارم.یك زمانی بود كه دیدن هنرپیشهها برایم اتفاق جالبی بود الان كنار خیلی از كسانی كه همیشه دیدنشان برای خود من جذاب بوده است كار میكنم و این كار كردن برایم خوشایند است.
تلخترین تصویری كه از این سالها در ذهنت مانده چه تصویری است؟
بازیگری برایم تلخی نداشته است.
در بازیگری چه چیز برایت مهمتر است. پولساز بودن یا نقشی خوب؟
در درجه اول نقش خوب راضیام میكند اما گاهی پیش میآید بنابر دلایلی، نقش مورد علاقهام نیست آن وقت، پول آن كار برایم مهم است.
اولین مصاحبهای كه داشتی را به یاد داری؟
نه. اما اولینبار كه عكسم در روزنامه چاپ شد را خوب به یاد دارم. عكسم در یك آیتم روی تخت بیمارستان بود و تا چانهام باند كشیده بودند. روی سرم هم كلاه بود. یك عكس بزرگ كه فقط چشمهایم در آن پیدا بود. من بارها عكس را نگاه میكردم میخواستم ببینم آیا بقیه از روی چشمهای من متوجه میشوند كه این عكس من هستم یا نه. آن موقع شناخته شده نبودم اما روزنامه را میگرفتم دستم و به اقواممان نشان میدادم. از آنجایی كه فقط چشمهایم در عكس پیدا بود اقوام به من میگفتند واقعا تویی (میخندد)
و حالا واقعا خودت بودی؟
(میخندد)... بله!
به نظرت شانس چقدر در بازیگری مهم است؟ لیاقت و سواد اهمیت دارد یا شانس؟
من به شانس خیلی اعتقاد دارم. اما فكر میكنم شانس و لیاقت و علم باید كنار هم باشد تا یك بازیگر بتواند موفق شود. به طور مثال در یك تلهفیلم بازی كنی با فیلمنامه خوب، كارگردانی ماهرانه و پارتنرهای عالی، با بازی دیوانهكننده خودت. اما فرض كن زمان پخش آن تلهفیلم همزمان شود با بازی «بارسلونا» و «رئالمادرید» از یك كانال دیگر. این یعنی یك بدشانسی محض شاید اگر آن بازی درخشانت دیده میشد میتوانست پرونده كاریات را دگرگون كند.
هیچ وقت الگوی خاصی برای بازیات داشتهای؟
من فكر میكنم آدم از تمام چیزهای خوب و بد دور و برش میتواند الگوبرداری كند. از آنهایی كه خوشش میآید الگوبرداری میكند و انجام میدهد. آنهایی كه خوشش نمیآید را انجام نمیدهد. اما اینكه بخواهی از یك نفر و یك مسیر و یك راه پیروی كنم نه چنین الگویی هیچ وقت نداشتم.
اگر بازیگر نمیشدی چه شغلی را انتخاب میكردی؟
همان معلم شیمی باقی میماندم. البته قطعا نویسندگی را هم دنبال میكردم و اگر فیلمنامهنویس نمیشدم داستان مینوشتم. قصهنویسی میكردم. شاید در مطبوعات هم كار میكردم.
اتفاقی كه زندگی مرا تغییر داد آشنایی با مهران مدیری بود. جالب اینكه آشنایی من با مهران مدیری خیلی اتفاقی در منزل رامین ناصرنصیر پیش آمد. یك شب كه رفته بودم به رامین سر بزنم آقای مدیری را دیدم.
نظر کاربران
قدیمه پنج شنبه باشگاه خبنگاران به نقل از ایده ال زد