کوبی برایانت، به اسطوره ها پیوست
سی و هشت سالگی زمان مناسبی برای خداحافظی به نظر می رسد. همان طور که برای مایکل جردن افسانه ای بود. وقتی که تصمیم گرفت کفش های ایر جردن معروفش را برای همیشه از پرش های سه گام جادویی اش معاف کند.
سی و هشت سالگی حتی برای ستاره ای مثل جردن که در سینما بسکتبال به یک اندازه محبوب بود هم کافی به نظر می رسید. انگار کنار هم آمدن سه و هشت قربانی می خواهد؛ همان طور که فرانک لمپارد در سی و هشت سالگی از استنفودر بریج کوچانده شد و بدون آنتونی دی ناتاله سی و هشت ساله با سردی سکوهای فریولی آشنا شده است. چند روز پیش بود که نحسی سی و هشت سالگی این بار یکی از آخرین ستاره های نسل بسکتبالیست های محبوب را هم به زانو درآورد.
کوبی برایانت در آخرین بازی اش برابر یوتاجاز ۶۰ امتیاز به دست آورد، تیمش را برنده کرد و در حضور جک نیکلسون که به افتخار او به استادیوم استیپلز سنتر آمده بود، از دنیای بسکتبال خداحافظی کرد؛ قهرمانی که در شب خداحافظی اش هم مثل لقبش- مار سیاه- ترسناک و زهردار بود.
توییتر و اینستاگرام در شب ۱۶ آوریل نام کوبی برایانت را به عنوان پرتکرارترین هشتگ کاربران اعلام کردند تا صبح فردا نیویورک تایمز با تیتر «مار سیاه اینترنت را به لرزه انداخت» از خداحافظی ستاره بسکتبال آمریکا بنویسد. شب بازی با یوتاجاز ستاره بسکتبال آمریکا بنویسد.
شب بازی با یوتاجاز ستاره لس آنجلس لیکرز در حالی وارد زمین شد که پوسترها، بادکنک ها و بنرهای مختلف او در همه جای استادیوم استیپلز به چشم می خورد. ال سی دی بزرگ استادیوم مستندی از او را پیش از شروع دیدار پخش کرد و جن نیکلسون که در یکی از مصاحبه هایش کوبی برایانت را با استیو مک کویین مقایسه کرده بود، به احترام ۲۰ سال خاطره بازی با ستاره محبوبش به ورزشگاه آمده بود اما کوبی برایانت عادت نداشت اعتبار و بزرگی اش را از دنیای پیرامون و آدم های اطرافش بگیرد. همان طور که هیچ وقت از موقعیت پدرش- جو برایانت- که ستاره دهه ۷۰ لیگ بسکتبال آمریکا بود، استفاده نکرد.
کوبی حتی در شب خداحافظی هم روی پای خودش ایستاد. ۶۰ امتیاز در دیدار لیکرز برابر یوتا گرفت تا تیمش ۱۰۱- ۹۶ پیروز شود و کوبی بعد از هفت سال دوباره توانست در یک مسابقه ۶۰ امتیاز بگیرد.
در شب خداحافظی درست روی خط پایان، او بهترین رکوردش را تکرار کرد. رو به دوربین های تلویزیونی ایستاد و به خبرنگاران گفت: «خوشحالم که وقتی بچه هایم فیلم خداحافظی پدرشان را می بینند، متوجه می شوند که من حتی در آستانه بازنشستگی هم جذاب و دلربا بوده ام. امشب بچه هایم را هم شوکه کردم.»
کوبی که تجربه بیش از ۱۴۰۰ بازی در لیگ ان بی ای را داشت، فقط در شش مسابقه توانسته بود به رکورد ۶۰ امتیاز در یک دیدار برسد و شب خداحافظی هم یکی از همان ها بود؛ شبی که مجیک جانسون افسانه ای هم به احترامش به استادیوم آمد و درباره اش گفت: «کوبی برایانت بهترین بازیکنی است که در تاریخ لس آنجلس لیکرز دیده ام.»
فردا صبح، کوبی برایانت در صفحه اجتماعی اش نوشته بود: «وقتی رسیدم خانه، بچه هایم از من پرسیدند قبلا هم همین قدر خوب بازی می کردی؟ گفتم آره. حتی بهتر از این بودم اما بچه هایم بارو نکردند و شیطنت آمیز خندیدند. به شان گفتم هرکاری که من کرده ام و شما ندیده اید، در یوتیوپ هست.»
کوبی برایانت درست می گفت. از آن همه شوت های سه امتیازی، ریباند و اسلم دانک های قدرتمند، از فردای خداحافظی کوب، احتمالا چندساعتی فیلم هایلایت بازی های او باقی خواهدماند.
عاشق ریکارد
فرزند سوم جو برایانت، ستاره تیم فیلادلفیا، از پنج سالگی همراه پدر به ایتالیا رفت؛ جایی که پدر در باشگاه رجیانا بازی می کرد و کوبی برایانت با وجود فیزیک مناسبش برای بسکتبال اما عاشق فوتبال شده بود. زندگی در ایتالیا و حضور ستاره های فوتبال دنیا در سری آ کوبی را عاشق فوتبال کرده بود. در روزهایی که مایکل جکسون و مجیک جانسون دل هواداران بسکتبال دنیا را برده بودند، کوبی عاشق ستاره هلند میلان، فرانک ریکارد شده بود و می خواست شبیه او باشد.
بازی های میلان را می دید و به جای قهرمانی آمریکا در المپیک بارسلونا، این قهرمانی میلان آریگو ساچی بود که او را به وجد آورده بود اما همه تصوراتش برای فوتبالیست شدن سال ۱۹۹۲ و با بازگشت خانواده برایانت به آمریکا نقش برآب شد. او سال بعد به لیگ دبیرستان های آمریکار فت و تبدیل به باارزش ترین بازیکن لیگ شد. با اینکه مدل و نمرات کوبی برایانت برای رفتن به بهترین دانشگاه های آمریکا کافی بود اما کوبی انتخاب را کرده بود؛ بازی در لیگ ستاره های ان بی ای.
اراده مار سیاه
همیشه می گفت از کهنسالی می ترسد؛ از اینکه گذشت زمان و بالارفتن سن، قابلیت هایش را به چالش بکشد و ناتوانش کند. هروقت بازی بدی به نمایش می گذاشت، خودش را تنبیه می کرد: «هر وقت عملکرد افتضاحی داشتم، از فردا خودم را مجازات می کردم. باید پیری را به زانو در می آوردم. تمام هفته را وزنه می زدم، دو برابر اوقات معمولی تمرین می کردم و برای تحمل دردهای عضلانی، هر شب توی استخر یخ می رفتم. راستش را بخواهید، من راهی برای اینکه بتوانم تا سی و هشت سالگی در بسکتبال دوام بیاورم، پیدا نکردم؛ هیچ راهی جز مجازات کردن خودم بعد از هر نمایش افتضاح.»
وقتی خبرنگاران از سختی ها و سنگینی تمریناتش سوال می پرسیدند، جواب ها عجیب تر هم می شد: «در زندگی به جایی رسیده ام که از دریبل کردن بازیکن رو به رو یا اسلم دانک و پایین آوردن سبد حریف لذت نمی برم. من زیبایی را در دردی که در تمرینات می کشم، در دردی که هر روز صبح با آن بلند می شوم، می بینم. فکر می کنم هرکسی می تواند وارد چرخه بلوغ زندگی شود. مهم نیست که نگهبان یک پارک باشی، کارگر یک رستوران یا کوبی برایانت. زندگی همیشه با درد ادامه دارد و تو باید قدرت تحمل آن را داشته باشی.»
اشتباه بزرگ
سال ۲۰۰۵ بود که کوبی برایانت به تمرین بارسلونا رفته بود. سراغ دوستش رونالدینیو که بهترین بازیکن دنیا در آن سال ها بود و رابطه صمیمانه اش با ستاره این روزها افول کرده برزیل، همچنان پابرجاست. ستاره لیگ ان بی ای تعریف می کرد بعد از تمرین رونالدینیو دست یک پسربچه کم سن و سال و ریزجثه را گرفت و آورد سمت مرد دو متری لیکرز.
بعد از سلام و آداب آشنایی، رونالدینیو به کوبی می گوید مطمئن باش با بهترین بازیکن دنیا در سال های بعد دست داده ای. آن پسر نه فیزیک مناسبی داشت، نه چشم هایش شبیه آدم هایی به نظر می رسید که می خواهند دنیا را فتح کنند اما فقط چند سال طول کشید تا لیونل مسی و جادوی فوتبالش، کوبی را به اشتباهش برساند؛ «هیچ وقت فکر نمی کردم مسی بازیکن بزرگی شود. حتی وقتی رونالدینیو او را معرفی کرد، به شوخی گفتم دنیای فوتبال به آدمی بهتر از تو نیاز دارد. لیونل مسی شبیه هیچ کدام از ستاره های بزرگی نبود که تا آن زمان دیده بودم.
عطش، روحیه و نوع نگاهش چیزی نبود که قبلا در هیچ کدام از ستاره های دنیا دیده باشم اما اعتراف می کنم که مسی تمام قوانین فوتبال را جا به جا کرد و من درباره اش اشتباه می کردم.»
کوبی برایانت هیچ وقت فکر نمی کرد چند سال بعد همراه همان پسربچه، در کلیپ تبلیغاتی شرکت هواپیمایی ترکیش ایر حضور داشته باشد؛ کلیپی که مسی و کوبی برایانت مدام به هم حسادت می کنند و برای جلب توجه در هواپیما به هر لطایف الحیلی متوسل می شوند.
الگوهای عجیب
بزرگ ترین اتفاقی که برای هر ورزشکاری مثل کوبی برایانت می افتد، این است که بعد از خداحافظی از دنیای حرفه ای دیگر انگیزه ای برای مبارزه و چالش در او وجود ندارد اما مصاحبت کوبی برایانت با جورجیو آرمانی برای او الهام بخش بود. سال ۲۰۰۱ به میلان رفت و با جورجیو آرمانی ملاقات کرد؛ مردی که برند معروف آرمانی را تازه در چهل سالگی پایه گذاری کرده بود؛ در سنی که برای ورزشکاران همه چیز به پایان می رسد. اینکه یک ورزشکار باید بعد از دوران بازنشستگی چه کار کند؟
جورجیو آرمانی راه را مشخص کرد؛ نگاه تک بعدی به بسکتبال را در زندگی فراموش کن و واکنشی به تعریف و تمجیدها نشان نده. اندکی از هر کس و هر چیز؛ این قانونی بود که کوبی برایانت برای بلوغ در زندگی تا همین امروز آن را لحاظ کرده است. فرقی نمی کرد جورجیو آرمانی باشد یا نابغه و تاکتیسین بسکتبال، فیل جکسون. کوبی از هر کسی که قابلیتش را داشت، الهام می گرفت. همان طور که وقتی با فیل جکسون در لیکرز کار می کرد، برای به آرامش رسیدن به سمت ذن رفت. تفکر عبادت و ریاضت در زندگی که فیل جکسون جزء استادان آن بود.
اینها همان توصیه هایی بود که کوبی در زمان خداحافظی اش به کار بست. وقتی هواداران کوبی برایانت به دنبال راه انداختن تور خداحافظی کوبی برایانت در شهرهای مختلف بودند، کوبی با آنها مخالفت کرد چون اعتقاد داشت: «هر قدر هم در این سال ها خاطرات خوب درست کرده باشم و نمایش های مقبول ارائه کرده باشم، باز هم نمی توانم به اندازه ای که باید قدردان آنها بوده باشم.»
نامه احساسی کوبی برایانت به بسکتبال
متن خداحافظی ای که کوبی برای بستن کتاب بسکتبالش انتخاب کرده بود، سر و صدای زیادی درست کرد. دیوید بکهام در واکنش به ستاره لیکرز و یکی از ده بازیکن برتر تمام تاریخ بسکتبال در اینستاگرامش نوشت: «کلمات زیادی وجود دارند که می توان کوبی را با آنها توصیف کرد اما برای من فقط یک کلمه در ذهنم می چرخد: برنده. او بهترین نشانه و الگو برای بچه مدرسه هایی بود که می خواستند. بسکتبال را انتخاب کنند اما چاره چیست. همه چیزهای لذتبخش بالاخره روزی تمام می شوند.»
لیونل مسی او را بهترین ورزشکار غیرفوتبالی ای می دانست که تماشای بازی هایش او را شگفت زده می کند و اوباما، رییس جمهور آمریکا، اعتراف کرد همیشه آرزو می کرده حتی برای یک روز می توانست شبیه کوبی بسکتبال بازی کند اما دیوید بکهام درست می گفت. همه چیزهای لذتبخش هم بالاخره روزی تمام می شوند و کوبی برایانت هم با نامه احساسی اش برای بسکتبال، به دوران بازنشستگی سلام کرد.
«بسکتبال... عزیزم!»
از وقتی که با جوراب های پدرم، توپ درست می کردم و در تخیلم وسط بازی آل استارز توی ثانیه های آخر بازی شوت سه امتیازی می زدم و تیم کنفرانس غرب را قهرمان می کردم، باور داشتم همه چیز واقعی است. بگذار اعتراف کنم؛ از همان موقع عاشقت شده بودم و همه چیز را پای تو گذاشتم؛ زندگی، عمر، روح و حتی خانواده ام را پایت گذاشتم. هر چیزی که برایت خرج کردم، همه داشته های یک پسربچه در شش سالگی است. همیشه در رویا خودم را وسط سالن در حال دویدن و دریبل کردن می دیدم. پس شروع به دویدن کردم.
در هر سالنی و برای هر توپ مرده ای به خاطر تو دویدم. خواستی برایت بجنگم و با قلبم این کار را برایت کردم. شب ها با درد می خوابیدم و صبح ها با درد از خواب بلند می شدم اما چه کسی است که نداند درد هم جز عشق است. ناراضی نیستم. تو به جای همه این دردها، به یک پسر شش ساله رویای بازی در لیکرز را دادی اما باور کن دیگر خسته شده ام. این آخرین قطره های انگیزه و توانم است که دارم برایت خرج می کنم. قلبم هنوز مشتاق است، روحم هنوز هم توان دردکشیدن و سختی ها را دارد اما بدنم می گوید دیگر وقت خداحافظی است.
من را ببخش. تو به من همه چیز دادی و من دارم رهایت می کنم. می خواهم بدانی تا آخرین لحظه زندگی ام، بودن با تو را مزمزه می کنم. همه سختی ها و شیرینی ها، بدی ها و خوبی ها. من تو هرچه داشتیم و می توانستیم را به هم هدیه دادیم. دیگر وقت خداحافظی است. همیشه عاشقت هستم.
نظر کاربران
مایکل جردن و مجیک جانسون دل برده بودن یا مایکل جکسون و ... ؟!!