۳۱۶۴۶۴
۵۵۷۱
۵۵۷۱
پ

اولین سرمربی تیم ملی فوتبال پس از انقلاب که بود؟

یکی از مبهم ترین دوران تاریخ فوتبال ایران، سال های اولیه بعد از انقلاب است. مطبوعات به ورزش نمی پرداختند و کمتر کسی اهمیتی به فوتبال می داد.

ماهنامه دنیای فوتبال - علی کربلایی: یکی از مبهم ترین دوران تاریخ فوتبال ایران، سال های اولیه بعد از انقلاب است. مطبوعات به ورزش نمی پرداختند و کمتر کسی اهمیتی به فوتبال می داد. برای تاریخ نگاری این دوران از فوتبال ایران، با حسن حبیبی همکلام شدیم تا کمی از فوتبال ایران در سال های اولیه انقلاب بگوید. او کسی است که در بطن کار بوده و به عنوان سرمربی از همه چیز آگاه است.

انقلاب شد

قبل از انقلاب مدیرها، در فوتبال اکثرا «عامل» و کننده بودند. شاید فوتبالی نبودند اما مدیران توانایی بودند. مدیریت تنها این نیست که آن کار را کرده باشید. این است که بتوانید بهترین ها را جوری دور هم جمع کنید که نتیجه بگیرید.

بعد از انقلاب هم در دوران آقای بازرگان، شاه حسینی انتخاب شد و فکری معاون او بود. با وجود این که خود اینها فوتبالی بودند، یک هیئت داشتند که تصمیم گیری نهایی را با رأی گیری انجام می دادند. در این زمان من به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب شدم. با رأی گیری هیئت... در آن زمان از من بهتر هم بود مثل دهداری، رنجبر، مهاجرانی و امیر آصف... اما در نهایت بررسی ها صورت گرفت و من که جوان تر بودم، انتخاب شدم. البته احتمال می دهم خودشان در آن شرایط مربیگری تیم ملی را قبول نکردند. اکثر این مربیان در زمان آتابای ساخته و پرداخته شده بودند. آتابای، هیچ گاه در مطبوعات دیده نمی شد و دبیر او آقای دیده بان، کارها را انجام می داد. در نهایت من انتخاب شدم که کارنامه روشنی داشتم.

اولین سرمربی تیم ملی فوتبال پس از انقلاب که بود؟

کاپیتان و مربی پاس بودم که در چهار دوره، یک دوره سوم، یک دوره دوم و دو دوره قهرمان شدم. من زیر و بم بچه ها را می شناختم. کما این که در تیمی که بردم، خیلی ها را از شهرستان ها بردم. هدایت شعار غفاری مثلا در انگلیس بازی می کرد و او را به تیم ملی آوردم. همایون شاهرخی را از کودکی می شناختم. اگر هم من اطلاعات کمی داشتم، مشاورانم بودند که بهترین ها را می شناختند.

اولین تمرین بعد از انقلاب

خیلی سخت بود، یکی از سخت ترین کارها همین بود. ما اردوهای مان را در داوودیه برگزار می کردیم. فوتبال دیگر چندان تاثیری در جامعه نداشت. ملی پوشان سابق دیگر نایی برای بازی کردن نداشتند. انگیزه ها کم شده بود. در زمان حکومت سابق بچه ها بعد از بازی، سکه های پنج پهلوی می گرفتند و دیگر این شرایط نبود. حتی مجبور شدم چهار، پنج بازیکن را خط بزنم چون حدس می زدم جو را متشنج کنند. بازیکنانی مانند پروین و حجازی به عنوان بزرگترهای فوتبال در آن زمان هم کمک زیادی کردند.

دخالت های انقلابی در انتخاب بازیکنان

به هیچ وجه، جزو شرایط اولیه ام بود که هیچ کس در کار من دخالت نکند. آقای مصطفوی در آ« زمان مسئولیتی داشت و سعی می کرد در این مسائل دخالت کند. کلا چنین شخصیتی دارند و دوست دارند در همه چیز دست داشته باشند اما در زمان تصدیگری من چنین مسائلی نبود. اختیارات من برای من بود. مصطفوی، در زمان ریاست فدراسیونش می خواست خودش داور و دربان هم باشد اما خب شعور بسیار خوبی هم داشت و کارها را به صورت باورنکردنی حل می کرد. در هر صورت حتی اسم بچه ها را به فدراسیون هم ندادم و مستقیما به مطبوعات اعلام کردم. به چندتا از روزنامه های مطرح آن دوره لیست را اعلام کردم و آنها هم منتشر کردند. مصطفوی تماس گرفت و گفت که چرا فلانی نیست و تو که گفتی خوب بودند! من گفتم در حال حاضر به جو تیم نمی خورند.

اردوی آمادگی تیم ملی

در آن زمان نه می شد به خارج رفت و نه کسی به ایران می آمد برای بازی دوستانه... ما باید برای انتخابی المپیک آمده می شدیم. تیم را با بازی های درون تیمی جمع و جور کردیم. تیم قرمز و سفید با هم بازی می کردند و بازیکنان در داوودیه محک می خوردند. از ما دعوت شد به بوشهر برویم و آنجا خودمان را آماده کنیم.

مسئله بوشهر

بله. دو، سه بازی خوب هم داشتیم. یک چمن خوب آنجا بود و مردم هم خیلی به ما محبت داشتند. با برنامه ریزی قبلی گروهی خودسر آمدند که کار ما را سخت کردند. شروع به تظاهرات کردند و می گفتند چکیده خون ما را می گیرند و به تیم ملی می دهند! خیلی جمعیت زیادی شده بود و بسیاری از آنها بچه های مدرسه ای بودند.

من و همایون شاهرخی به پشت بام محل هتل رفتیم و دیدیم عده ای از تظاهرات کنندگان با ژ۳ آنجا هستند. بالاخره همه که مردم انقلابی اصیل نبودند. در آن زمان خیلی ها می خواستند چهره انقلاب را تحت تاثیر قرار دهند و دست به هر کاری می زدند.

ما با تهران تماس گرفتیم. با داریوش مصطفوی گفتیم. او هم خیلی در این زمینه قوی بود و خیلی سریع هماهنگ کرد تا ما به شیراز برویم. یک عده جلوی اتوبوس خوابیده بودند و نمی گذاشتند حرکت کنیم. به سختی به شیراز رفتیم و بعد از چند روز به تهران برگشتیم.

اولین سرمربی تیم ملی فوتبال پس از انقلاب که بود؟

صعود به المپیک

ما تازه در سنگاپور (محل برگزاری بازی ها) کمی با هم مچ شدیم. در چند بازی اول بچه ها هماهنگ شدند. بعد از بازی های اول که مساوی بردهای خفیف بود، تازه بچه ها رو آمدند و موفق شدیم نتیجه بگیریم.

افزایش روحیه بازیکنان

خیلی کار سختی بود. من با رفاقت و دوستی با فوتبالیست ها توانستم روحیه شان را بالا ببرم. کلا در زمان بازی کردنم هم کارم بالا بردن روحیه بچه ها بود. مثلا در المپیک آسیایی ۱۹۷۰ من خیلی نقش داشتم تا بچه ها را با هم هماهنگ کنم.

صعود به المپیک و دولت بازرگان

به ایران که نه! با پرواز سنگاپور ایرلاین به امارات رفتیم... آنجا چند روزی معطل شدیم و شانسی که داشتیم، این بود که حشمت مهاجرانی در امارات کار می کرد. او و اصغر شرفی در شارجه، هتل و سایر چیزها را ردیف کردند. کسی به فکر ملی پوشان نبود. دولت بازرگان تضعیف شده بود و مسئله مهم سیاست بود نه ورزش!

بالاخره بعد از چند روز قطب زاده، وزیر امور خارجه وقت بود که برای ما پرواز جور کرد. کسی به فکر ما نبود. فقط همین آقای قطب زاده در وزارت امور خارجه برای ما یک مهمانی گرفت و در کل صد هزار تومان داد تا بین بچه ها پخش کنم. فکر کنم چهار، پنج هزار تومان در کل به هر نفر رسید! ما باید به کویت می رفتیم. آنها بهترین تیم تاریخ شان را داشتند و با تحریم المپیک مسکو از طرف ما، کویت به جای ما به آن مسابقات می رفت.

جام ملت های آسیا و جنگ تحمیلی

این از بازی های سنگاپور هم سخت تر بود. در عین حال که نباید به تیم باج می دادیم، باید جمع و جورشان هم می کردیم. با همان صمیمیتی که وجود داشت و حرف شنوی بچه ها از من، تیم آماده رقابت های جام ملت های کویت شد. شانسی که داشتیم، حشمت مهاجرانی مربی امارات بود و در آن زمان توانستیم دو بازی تدارکاتی با آنها داشته باشیم. گروه بندی انجام شد و ما با کره شمالی، چین، سوریه و یکی دو تیم دیگر همگروه شدیم.

آن طرف هم کره جنوبی و کویت تیم های خوبی بودند. امارات و قطر هم در آن گروه بودند. کویتی ها از قبل انگار آگاه بودند و همیشه پنج، شش پلیس، محافظ ما بودند. همه جا همراه ما بودند. سرگردی آنجا بود و قبلا هم بازی مرا در کویت دیده بود. او ما را مطلع کرد که به بچه ها بگویم از ما ناراحت نشوند. گفتند ما می ترسیم شما ترور شوید و به بچه ها بگویید ناراحت مزاحمت ما نباشند.

آنها می خواستند به خرید و گردش بروند اما امکانش وجود نداشت (قبل از آغاز جنگ تحمیلی). به بچه ها نگفتیم که چنین اتفاقی در شرف وقوع است و نمی شد به آنها چیزی گفت. کادر فنی هر کدام با دو سه نفر از فوتبالیست ها همراه می شدند تا با آن گارد امنیتی مشکلی به وجود نیاید.

اما وقتی جنگ آغاز شد، بچه ها بلافاصله فهمیدند. تلویزیون در اتاق ها بود و نمی شد نگذاریم کسی نفهمد. علاوه بر این که تبلیغاتی هم از سوی اعراب می شد. قدم به قدم ورود عراق به ایران و آن صحنه های وحشتناک جلوی چشم بچه های ما بود. فقط شانسی که آوردیم، قبل از جنگ کار صعود را تمام کرده بودیم. به کویت خوردیم و بچه ها جانی برای بازی نداشتند.

روحیه ای وجود نداشت و از هیچ کس کاری برنمی آمد. شب ها خاموشی می زدیم که کسی بحثی نکند اما وقتی سرکشی می کردیم، می دیدیم که صدای پچ پچ می آید. به هر روی بچه ها را آماده می کردیم که خبر شهادت برادر حسن روشن آمد. خبر خیلی زود به او رسید و او با لنج خودش را به ایران رساند و از تیم اواسط مسابقات جدا شد. رفتیم برای بازی با کویت و ۲- یک شکست خوردیم و به رده بندی رفتیم.

به کره جنوبی خوردیم. به بچه های کمتر بازی کرده، بازی دادم و با سه گل این تیم را شکست دادیم و در شرایطی که کشور در جنگ بود، مقام سوم جام ملت ها شدیم. در کل مدت انقلاب اسلامی و جنگ، ما فقط همین یک شکست را در کارنامه داشتیم.

اولین سرمربی تیم ملی فوتبال پس از انقلاب که بود؟

چرا موفقیت ها تکرار نمی شود

اشکال کار اینجاست که مدیران کار کن نداریم. غیر از چند مورد معدود، مدیران اصلا نه مدیریت بلدند و نه از فوتبال چیزی می دانستند و می دانند. افرادی مثل صفایی فراهانی را کنار می گذاریم. ما در فوتبال همیشه ضعف مدیریت داشته ایم.

بازگشت از کویت

این از عجیب ترین بازگشت از سفرهای یک تیم در کل تاریخ است. همان اول کار که چندتا از ملی پوشان به امارات و کشورهای عربی دیگر رفتند. پاسپورت هایشان را دادیم و به کشورهای سوم برای فوتبال باشگاهی رفتند. خیلی ها هم ماندند. با یک پرواز رفتیم سوریه... در آنجا ۴۸ ساعت توقف کردیم. بعد با یک اتوبوس که زوار را می برد، به صورت زمینی از وان و حلب و این مسیرها، بعد از چند روز به تهران رسیدیم. شب بود رسیدیم و همه جا به خاطر جنگ و بمباران های اول آن تاریک بود. راه که عجیب بود و مفصل برای تان می گویم.

اما آن زمان مثل الان تلفن و وسایل ارتباطی قوی نبود. من خودم دو بچه کوچک داشتم و سایر بچه ها هم خانواده دار بودند. هیچ کس از اقوام و خانواده اش در ایران خبر نداشت و همه نگران بودند. این مشکل در طول بازی ها هم بود.

من حداقل می دانستم بچه ها پیش پدر و مادر خودم هستند. یک گروه خبرنگار بودند که خیلی هم اذیت و زحمت داشتند برای ما. گرفتار شده بودیم. جو را مدام سیاسی می کردند و اوضاع برای ما که می خواستیم همه چیز تحت کنترل باشد، سخت شده بود. صحبت سیاسی در اردو ممنوع بود و باید تیم را یک جوری جمع می کردیم. راه جالبی نبود. پر از کاروانسرا و جاهایی که برای ما ممنوع بود. مکان هایی که دعوای خروس جنگی راه می انداختند و اصلا جالب نبود. من چون تجربه این سفرها را داشتم، خیلی مدیریت می کردم. گفته بودم هر کس سختش است، پاسپورتش را بگیرد. به سختی به تهران رسیدیم...

آقای داوودی آمد و گفت من قهرمانی نمی خواهم و کیفیت چندان مهم نیست و فقط کمیت می خواهم. داوودی با وجود ورزشی بودن، قوانین عجیبی گذاشت و من هم بچه ها را مرخص کردم بروند.

حبیبی بعد از کنار رفتن

در ایران که دیگر فوتبال قهرمانی نبود. سال ۱۹۸۱ من در متن استعفایم نوشتم چون به قهرمان پروری نیازی ندارید، لطفا با بازنشستگی ام موافقت کنید. بعد از آن امارات از من درخواست کرد و به آنجا رفتم. البته استعفایم مورد قبول واقع نمی شد و با کلی دوندگی این کارها را کردم. یک سال و خرده ای الاهلی بودم. وضع خوب بود... اما مصری ها وارد شدند و با پول کم، کار می کردند. من در آن زمان حدود پنج هزار دلار حقوق می گرفتم و وضع ماشین و مسکن هم عالی بود اما به یکباره پیشنهادشان را کم کردند. گفتند دو هزار دلار، با وجود این که پول زیادی بود، برای حفظ شأن مربیان ایرانی و اینکه پرستیژ آنها پایین نیاید، برای حفظ وجهه مربیان کار را رها کردم و به ایران آمدم.

اولین سرمربی تیم ملی فوتبال پس از انقلاب که بود؟

انقلاب و فوتبال

به شکل جالبی بود. با وجود این که فوتبال جزء زندگی مردم بود اما حس بدی هم به فوتبالیست ها داشتند، خصوصا آنهایی که خارج از ایران بودند. یادم می آید پسر من به مدرسه دولتی می رفت به او گفتند چون پدر تو در فوتبال امارات است و پول خوبی می گیرد، تو باید به ما پول پرداخت کنی، من هم سریع مدرسه بچه ام را عوض کردم. بعد از مدتی هم به آمریکا فرستادمش و در آنجا مهندس راه و ساختمان است. دخترم هم در سوئد مسئول یک بخش فرودگاه استکهلم است. او مدرک مهندسی کامپیوتر دارد.

دوران تازه

سعی داشتم فوتبال را دوباره به جوانان تزریق کنم. به آرارات رفتم و فوتبالیست های خوبی را هم معرفی کردم. در روزهایی که کسی در فوتبال یک ریال هم خرج نمی کرد، ماهی پنجاه هزار تومان با من قرارداد بستند و بازیکنانی مثل ادموند بزیک و سرژیک تیموریان را به فوتبال معرفی کردم. کادر مدیریت این باشگاه عالی بود. قسمت اداری فقط کار خودش را انجام می داد و بخش فنی هم کار خودش را به درستی انجام می داد.

ماجرای تیم ملی امید

خیلی سخت قبول کردم با داریوش مصطفوی کار کنم. یادم نیست دبیر بود یا رییس فدراسیون اما در هر دو دوره او مسئول بود. مقابل پنج، شش خبرنگار بزرگ آن زمان، در خانه داریوش مصطفوی قرارداد بستم. خبرنگارهایی مثل لارودی و زندی، شاهد امضای قرارداد ما با شرایط من بودند اما باز هم درگیر بودیم. در تیم امید اول، ما اصلا لیگی نداشتیم که از بین آنها کسی را انتخاب کنم. خداداد عزیزی را از گچ مشهد پیدا کردم. خیلی ها را از محله ها و شهرستان ها پیدا می کردم. میناوند را از بازی های سالنی پاس کشف کردم. مجبور بودم پست ها را عوض کنم. یحیی گل محمدی فوروارد بود و او را به قلب دفاع آوردم. برای آینده خود بازیکن و دوامی که می دانستم در پست های جدید دارند، آنها را به آنجا آوردم. شاهرودی فوروارد بود و من آوردمش بک چپ. این هم برای منافع بازیکن و در نهایت فوتبال ملی بود.

فوتبالیست های ما اصلا بازی بین المللی نداشتند. آن وقت حریف اول ما قطری بود که بازیکنانش سی بازی جهانی داشتند. مشکل عمده این بود که بازیکنان در سنی بودند که باید خدمت می کردند.

مجبور شدم تیم را سمپاشی کنم. من خیلی راغب به ادامه فوتبال نبودم اما به هر حال کارم را ادامه دادم و با وجود شرایط سخت در مسابقات شرکت کردیم. ما برای رفتن به قطر، هفته آخر به یکباره فهمیدیم برخی از بچه های ما صلاحیت خروج ندارند و خودشان باید کار را درست کنند. شش، هفت بازیکن تیم ما مشکل داشتند. ما چهارشنبه به قطر رفتیم و آنها تهران ماندند.

پنج تا از آنها بازیکن اصلی تیم بودند. روز قبل از بازی که برای جلسه قبل از بازی رفتیم، ما مدرک شش بازیکن خود را نداشتیم. نمایندگان کنفدراسیون و سرپرست تیم حریف به ما می خندیدند. به آنها توضیح دادیم که شرایط سربازی در ایران چگونه است. به سختی قبول کردند که هر وقت رسیدند، مدارک خود را بدهند. ساعت شش بازی شروع می شد و تازه بازیکن ها ساعت سه به قطر رسیدند. آنها که رسیدند، فقط گفتند تو را به خدا اجازه دهید ما کمی بخوابیم!

با این شرایط به مصاف قطر رفتیم و بازی اول را باختیم. یکی از بچه هایی که دیر رسیده بود، توپ از زیر پایش در رفت و گل خوردیم. اشتباه کردم که به آنها بازی دادم. البته قطر را در تهران زدیم اما قطر با امارات بازی داشت، زد و بند کردند و امارات هر دو بازی را پر گل شکست خورد و ما با وجود شرایط عجیب، تنها با یک امتیاز اختلاف، نتوانستیم بالا برنیم.

در تیم دوم هم مشکل سربازی وجود داشت. با وجود پیگیری های سردار آجرلو، کادر اداری برخی مراحل را فراموش کرده بود و برای بازیکن هایی مثل کریم باقری مشکل خروج وجود داشت. ما در کنفدراسیون خیلی ضعیف بودیم و عرب ها بروبیا داشتند. قرعه ها را طوری تعیین کردند که عرب ها خودشان تعیین تکلیف کنند و کار برای ما خیلی سخت شد.

سعی ام این بود که کار را طوری تمام کنیم که به بازی آخر نرسیم. داشتیم خوب جلو می رفتیم اما با گرفتاری هایی که فدراسیون (مصطفوی و هاشمی طبا) برای ما درست کرد، واقعا همه چیز خراب شد. پنج بازیکن فیکس به تیم ارتش رفته و بازی کرده بودند و خیلی دشوار بود که ریکاوری کنند و برگردند. ما اگر فقط امارات را در تهران با یک گل می بردیم، همه چیز تمام شده بود. کریم باقری، توپ از زیر پایش در رفت و گل خوردیم و باز هم نرفتیم.

اولین سرمربی تیم ملی فوتبال پس از انقلاب که بود؟

حسرت المپیک

مدیران این کاره نیستند. همه اهل جار و جنجال هستند. به جای سازندگی فقط می خواهند سروصدا راه بیندازند. همین الان ببینید. مجبوریم به کی روش هر باجی می خواهد بدهیم. چرا؟ چون برای او جانشینی نداریم. زمانی که من به عنوان سرمربی انتخاب شدم، پنج نفر بودند که می شد جای من باشند و بهتر هم کار کنند. الان ببینید... همین الان هم بازیکنان گره گشای کی روش کسانی هستند که از خارج آوردشان. اشکان دژآگه و قوچان نژاد بودند که ما را نجات دادند. بچه ها و استعدادها، همان ها هستند که بودند.

کی روش و فوتبال ایران

الان خروجی کی روش برای فوتبال ایران چه چیزی است؟ او برود چه چیزی از او برای ما باقی می ماند؟ زمان آتابای، او اوفارل را آورد. سه نفر، من، حشمت مهاجرانی و بهمن صالح نیا به عنوان دستیار او انتخاب شدیم. هر کدام در نوع خودمان سال ها از تجربیاتی که آموختیم به فوتبال ایران اضافه کردیم. الان چه کسی زیر نظر کی روش آموزش می بیند؟ الان فقط پول می گیرد و توسری هم به ما می زند. او توی سر فدراسیون می زند و انگار توی سر همه مربی ها می زند. مشکلاتی که تیم کی روش دارد، وقتی برود مشخص می شود. زمان ما بازیکن چه کار به سرمربی تیم داشت. الان می آیند مصاحبه می کنند و می گویند باید کی روش باشد. به او چه ربطی دارد؟ وقتی در فوتبال زدوبند می شود من ناراحت می شوم.

نتایج کی روش، هر چه هست شانسی است. اتفاقی است و یک روز به عراق به آن شکل می بازیم و یک روز مقابل آرژانتین به آن شکل بازی می کنیم. به کی روش مربوط نیست. چون مدیریت نداریم، هر چه بشود شانسی است. تیم ما اصلا قابل پیش بینی نیست.

آقای کفاشیان و نبی چه کاری برای فوتبال کردند؟ به هر چه هم رسیدیم، شانسی رسیدیم و هیچ چیزی برای ارائه نداریم. تیم خاکپور هم باز کارش سخت است.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج