در آستانه انتشار آلبوم سوم، بنیامین بهادری پاسخ میدهد
آدم بیشیله پیلهای است و حواس جمع. روبهرویت که مینشیند، به تندترین سئوالات هم راحت جواب میدهد اما با روش خودش: صداقت در عین احتیاط؛ احتیاطی آمیخته با سرکشی و سرکشی همراه با لبخند. این فرمول بنیامین بهادری است.
برترین ها: آدم بیشیله پیلهای است و حواس جمع. روبهرویت که مینشیند، به تندترین سئوالات هم راحت جواب میدهد اما با روش خودش: صداقت در عین احتیاط؛ احتیاطی آمیخته با سرکشی و سرکشی همراه با لبخند. این فرمول بنیامین بهادری است، آن هم وقتی که احساس میکند گوشه رینگ است و باید دفاع کند. انتشار آلبوم سومش را بهانه کردیم تا کمی از گذشتهها با او حرف بزنیم. از آلبوم موفق ۸۵، از اشتباهات آلبوم ۸۸ و از تمام حاشیههایی که روزگاری یک پایش، بنیامین بود. این گفتوگو از همان ابتدا، پینگپنگی بود؛ یکی میزدیم و یکی میزد، همین شد که چند ساعتی طول کشید و نفسمان را بند آورد، اما در نهایت به قول خود بنیامین «اتفاق خوبه» افتاد. این گفتوگو تا امروز، طولانیترین و چالشیترین گفتوگوی بنیامین بوده. خودش را در این مصاحبهها پشت کلمهها قایم نکرده و پا به پا آمده است.
آلبوم سوم بنیامین در چه حال و هوایی است؟ اگر بخواهی آلبومت را معرفی کنی، چه چیزی راجع به آن میگویی؟
بازگشت رو به جلو.
بازگشت به چی؟
این آلبوم باتوجه به ترکیبی که دارد، بازگشتی است به آلبوم ۸۵ ولی با تکنولوژی، روحیه و تاریخچه الان و فردا. چیزی که میتوانم بگویم این است که این آلبوم سوم هم مثل آلبوم ۸۵، از جنس اتفاق است. در اصل از جنس اتفاق، بازگشتی به ۸۵ است نه از جنس خود کار. آلبوم ۸۵ مدام مخاطب را شوکه میکرد و از طرف دیگر حسوحال واحدی که عموما عاشقانه بود را به مخاطبان تزریق میکرد. ساده بود ولی با حسهای درونی آدمها سازش داشت. این فاکتورها در کنار هم مثل قطعاتی هستند که پازلی به نام آلبوم ۸۵ را میسازند. آلبوم سوم هم همین فاکتورها را دارد. همان سادگی ولی در عین حال بهروز و در تلفیق با دنیای مدرنتر. در این کار، موزیک الکترونیک که در آلبوم ۸۵ به دلیل سلیقه روز، کم بود، بیشتر به چشم میآید. از طرف دیگر انرژیای که در این کار گذاشتهایم، به انرژی آلبوم ۸۵ خیلی شباهت دارد، فقط ورژن ۹۱ آن است.
به نظر میرسد همان شوق ۸۵ را هم داری؟
دقیقا.
این شوق از کجا آمده است؟
در این مورد باید به انرژی آدمهای اطرافم تکیه کنم. زمان آلبوم ۸۵، من بودم و فرید احمدی و نیما وارسته که همان موقع از ما بهعنوان یک مثلث یاد میشد. الان دوباره اضلاع این مثلث کامل شده است.
یعنی میخواهی بگویی در آلبوم دومت اشتباه کردی که از نیما استفاده نکردی؟
بله؛ بههرحال ما داشتیم از ریتم و دوستی و عشق حرف میزدیم، در صورتیکه خودمان بهعنوان یک تیم موفق از هم جدا شده بودیم. طبیعی است که برای مخاطب هم تضاد ایجاد شود. هر توجیهی هم برای مردم بیاوری، باز هم این تضاد پررنگتر میشود.
منظورت این است که با این جدایی، اعتماد مخاطب به مضامین آثار بنیامین از بین میرفت؟
اول اینکه اعتماد مخاطب بههرحال از بین میرود و دوم اینکه در خود کار هم اثر میگذارد. ترکیب برنده، بهم میریزد و در نتیجه، کیفیت خروجی هم دلخواه نیست. آن شوقی هم که درباره این آلبوم درموردش صحبت میکنم، بخش عمدهاش همین است. ناخودآگاه جمع شدن همان تیم اول، همان شوق و ذوق اولیه در آلبوم اول را به همراه میآورد. فکر میکنم حالا دیگر میشود راجع به دو آلبوم قبلی من راحت حرف بزنیم و دوباره کشفشان کنیم. همه با هر سلیقه و نگاهی، متفقالقول بودند که آلبوم ۸۵، آلبوم موفقی بود، اما در مورد آلبوم ۸۸ دو پرسش وجود داشت؛ اینکه آیا بنیامین ۸۸، موفقیت بنیامین ۸۵ را تکرار کرده و اثری استاندارد و موفق است یا باوجود فروش خوب و شنیده شدن، نتوانسته انتظارها را برآورده کند و افت کرده؟
خب تو که خودت رهبر تیم بودی، چرا این ترکیب موفق را بهم زدی؟
ترکیب موفق و پایدار با خواستن یا نخواستن یک نفر به هم نمیریزد؛ چند جانبه است. شرایط ما را به همان سمت میبرد، البته اگر ۵ سال پیش ذهنیت و فکر الان را داشتم و بنیامین حالا بودم، هرگز نمیگذاشتم این اتفاق بیفتد. دوستان دیگر هم معتقدند که آنها نیز در این اشتباه مقصرند و به آن دامن زدهاند. اگر همه چیز دست من بود، شاید میتوانستم جور دیگری رقم بزنم. بههرحال حس انتخاب هم داشتم و فکر میکردم گزینههای دیگری هم دارم.
غرور ناشی از موفقیت چشمگیر آلبوم اولت باعث این اتفاق نبود؟
در ایران هیچوقت از قبل نمیدانی که قرار است به واسطه کاری، پدیده یا ستاره شوی. ولی وقتی این اتفاق برای تو میافتد، این دیگران هستند که باید حواسشان جمعتر باشد و حداقل ترکیب برنده را به شکلی مدیریت کنند. آن زمان ما در دل کار بودیم و بدون تجربه؛لبه پرتگاه بودیم و حواسمان پی کارها بود. برای همین موفقیت از جنس اتفاق شدن آلبوم اول در آلبوم دوم تکرار نشد. حس من در مورد آلبوم دوم، حس دسته اولی است که دربارهشان گفتم. یعنی آلبوم دوم را آلبومی رو به جلو و استاندارد میدانم، اما آن اتفاقی که به نام «پدیده» در مورد آلبوم ۸۵، شخص بنیامین و کل پروژه افتاد، در آن تکرار نشد. من به انرژی آدمها خیلی اعتقاد دارم. پیام شمس در آلبوم دوم، تنظیمهای قابل دفاعی داشت، اما جنس کارهای من به نیما وارسته نزدیکتر است؛به همین راحتی. برای همین من و نیما دوباره به هم برگشتیم. همه آدمهایی که در پروژههای قبلی همکاری داشتند و مثمر ثمر بودهاند، همیشه احترام بازگشت دارند.
چه شد با نیما وارسته دوباره ارتباط برقرار کردی؟ کسی واسطه شد؟
نه؛ اصلا. خودمان مدتی بود همدیگر را ندیده بودیم، قرار گذاشتیم و با هم به یک کنسرت رفتیم و توی راه با هم حرف زدیم و اتفاقی که باید، افتاد. البته محسن رجبپور، اصولا کاتالیزور خوبی است.
گفتی اگر بنیامین الان بودی، نمیگذاشتی آن تغییر ترکیب رخ دهد، یعنی بنیامین در این چند سال عوض شده؟
در مورد خیلی مسائل حتی با آگاهی هم نمیتوانی روی کاغذ تصمیمگیری کنی. نیاز به تجربه و زمان دارد. در این مورد هم بههرحال زمان گذشته و به تجربه من اضافه شده است. البته من و نیما وارسته با هم دعوا نکردیم تا از هم جدا بشویم. هر دو اینطور تشخیص دادیم که با هم کار نکنیم.
اختلاف هم نداشتید؟
اختلاف سلیقه داشتیم. نیما به چیزهایی اصرار میکرد که حالا دیگر اصرار نمیکند و من به چیزهایی اصرار میکردم که دیگر نمیکنم. مثلا آن موقع نیما فکر میکرد که بلافاصله بعد از آلبوم باید کنسرت بگذاریم ولی من این بخش را به محسن رجبپور و تصمیمگیریهایش واگذار کرده بودم. تجربه نشان داد، نقشهای که مدنظر محسن رجبپور بود، در نهایت به نفع ما بود. با اینکه باعث میشد که من تا سه سال بعد از موفقترین آلبومم، کنسرتی نداشته باشم. حالا سلیقههای ما در اجرا به هم خیلی نزدیک شده است،ضمن اینکه بخشی از اختلافها به دوستان مطبوعاتی برمیگردد، مثلا من در گفتوگوهایم درباره نیما حرف میزدم، ولی به هر دلیلی (مثلا کم بودن جا یا عکس اضافه کار کردن) آن بخشها حذف میشد. دلیلی نداشت که چیزی نگویم؛ وگرنه عبارت «موسیقی: نیما وارسته» در کاور آلبوم ۸۵، در واقع بخش مربوط به تنظیم و میکس و مستر بود که به پیشنهاد خودم به «موسیقی» تغییر پیدا کرد و دلیل من هم این بود که یک تنظیمکننده، همان موزیسین است و ترکیب صداها را مشخص و تنظیم میکند و در کل نقشی اساسی در یک قطعه موسیقی دارد و به جای کلمه «آهنگساز» (که حتی همین حالا هم متداول است و وانمود میکند که همهکاره موسیقی است) عنوان «ملودیساز» را برای خودم انتخاب کردم. ملودیسازی یعنی ساختن یا نوشتن نتهایی که شعر یک قطعه را معرفی میکند. مثلا آهنگ «دنیا دیگه مث تو نداره» را وقتی بدون ساز یا با یک گیتار ساده برای تو میخوانم، میشود ملودی، ملودی قطعه؛ این را یک موزیسین به چیزی تبدیل میکند که تو در آلبوم میشنوی. یعنی ترکیب صداها و تعریف هارمونی. حالا من با این همه حساسیتم روی عنوان همکاران و دوستانم از طرف همانها تلویحا متهم میشدم که در معرفیشان، کمکاری میکنم. حق هم با آنها بود و به خاطر همین حالم مدام گرفتهتر میشد.همین ماجراها هم اختلافات را دامن میزد و باعث سوءتفاهم میشد. مجموع این اتفاقات باعث شد که من و نیما به این نتیجه برسیم که با هم کار نکنیم.
تقصیر را گردن مطبوعات نینداز. یادمان هست که همان موقع، آنقدر که راجع به فرید احمدی در مصاحبههایت حرف میزدی، راجع به نیما حرف نمیزدی.
فرید احمدی، اولین همکار و از آن مهمتر، استاد من است و قبل از آلبوم ۸۵ هم سابقه همکاری در چند پروژه را داشتیم و چند سال بیشتر با هم دوست بودیم. طبیعی بود که خود شما ناخودآگاه در مصاحبهها، گزارشها و اخبار بعد از بنیامین، بیشتر گرایش به انعکاس موضوعات مربوط به فرید احمدی داشتید تا نیما وارسته،ولی این به این معنا نبود که کسی را بایکوت خبری کنم؛ بیشتر اسمش را سوءتفاهم میگذارم. سوءتفاهمی که بر اثر بیتجربگی و عدم شناخت از اتفاقی که برایمان افتاده بود، رخ داد. ما خودمان هم همان دوره فکر نمیکردیم که سطح اقبال عمومی از کارمان اینقدر زیاد شود. میدانستیم که داریم کار استاندارد میکنیم، ولی این اندازه را حدس نمیزدیم.
پس بگذار همین قضایا را کمی باز و نقد کنیم. تو خصوصیاتی از بنیامین سال ۸۵ را هنوز داری، ولی در بقیه موارد عوض شدهای. مثلا قبلا هرگز به اشتباهاتت اعتراف نمیکردی. اما حالا راحت راجع به آنها حرف میزنی. قبلا خیلی جنجالی و حاشیهساز بودی. در اختلافها و حاشیهها در مطبوعات و رسانهها همیشه یک سر قضیه، بنیامین بود. ولی الان بنیامین، بیشتر به همکاری و رفاقت اهمیت میدهد. چه شد که آن کارها را میکردی و چه شد که شرایط عوض شد؟
بخشی از این ماجراها به مطبوعات و رسانهها مربوط میشود؛ مثال میزنم. نشریهای از من خواست راجع به ۷۰ نفر نظر بدهم و من نظرم را گفتم؛ همین. برای اولین بار بود که این اتفاق در مطبوعات میافتاد. قبل از آن انتهای همه گفتوگوها، از هرکسی نظرش را راجع به ۱۰ نفر میپرسیدند. اما کل این گفتوگو، به نظرخواهی درباره چهرههااختصاص یافت و اصلا مصاحبه راجع به ۷۰ نفر شد. خیلی طبیعی است که تو نظرت راجع به همه روشن نیست. هنوز هم اکثر نظراتم همانهاست، چون تغییر چشمگیری در هیچکدام نمیبینم که بخواهم نظرم را عوض کنم، اما چون برای بار اول بود که چنین اتفاقی در مطبوعات میافتاد،به نظر میرسید که بنیامین نشسته و خیلی متکبر، آدمهای مختلف را نقد میکند. بعد از انتشار، به یکباره جوی درست شد و تعدادی از آن دوستان ناراحت شدند و نامه نوشتند و...؛ در این میان، سردبیر آن مجله که من را ترغیب به انجام این مصاحبه کرده بود، پای این پیشنهاد خودش و پای مصاحبهای که در مجلهاش چاپ شده بود، نایستاد و در شماره بعدی آن، یادداشتی نوشت که انگار ازهمه جا بیخبر است و من سرخود این مصاحبه را آنجا منتشر کردهام! در نهایت من همدر آن گفتوگو همه را با کارشان سنجیده بودم و اصلا نگاه شخصی و اخلاقی نداشتم. عموما هم تعریف کرده بودم.
ولـی آدمهای بـزرگ، معمولا میگذارند بقیه راجع به آنها نظر بدهند. حالا انگار بزرگ شدهای.
اولا نظرخواهی که کار مدرنی است،ثانیا من کار آدمها را در قالب نظرخواهی، نقد کرده بودم. بعد دیدم آدمها از نقد کارشان برداشتهای دیگری کردهاند، بنابراین دیگر این کار را نکردم. حالا تو اسمش را بزرگی میگذاری، من نمیگذارم؛ من اسمش را وفق شدن با شرایط جامعه میگذارم. آرمان من، زندگی مدرنتری است که تو حق نظر دادن داشته باشی و البته همین حق را برای آدمهای روبهرو هم قائل باشی. بافت رسانههای ما به گونهای است که تو همیشه باید مراقب حاشیه باشی. در تجربه شخصی من بین سالهای ۸۵ تا ۸۸، رسانهها عموما به جای پرداختن به اثر من، به منعکس کردن حواشی میپرداختند.
و تو خودت هم توی بازی رسانهها رفتی.
بههرحال من آن موقع این تجربه وشناخت را نسبت به این فضا نداشتم.
ولی آدمهای کمتجربهای دور وبرت نبودند.
در مورد مصاحبه و برخورد با مطبوعات در نهایت خودتی. در این موارد خیلی نمیشود کسی را شارژ کرد. تو خودتی و خودت و حست روبهروی مصاحبهکننده.
نمیشد شارژ کرد یا تو شارژ نمیشدی؟ به نظر میرسد تو قبلا آدم یاغیتری بودی که اگر نخ حاشیهها را میگرفتیم بالاخره یک سرش به بنیامین میرسید، اما حالا از میزان طغیانت کم شده و داری این مسیر را برعکس طی میکنی. یعنی داری حتی همان مصاحبهها و برخوردهای رسانهای را به سمت اثر و کار هدایت میکنی تا جنجال و حاشیه. همان بازگشتی که ابتدای این بحث هم آن را مطرح کردی.
بله اینجور است.
خب چرا«چرایی» این ماجرا را نمیگویی؟ چه اتفاقی افتاد که تو عوض شدی و به مسیر سالمتر برگشتی؟ تصادف کردهای؟
(میخندد) ببین، این روزها مدام و هفته به هفته و روز به روز شرایط عوض میشود. مثلا شما میگویید من قبلا نقدپذیر نبودهام، اما حالا خودم به اشتباهاتم اعتراف میکنم. خب طبیعی است. قبلا آدمها تنها رسانهشان در نهایت یک سایت بود. اگر کسی نظر مخالف میداد، تایید نمیکردند و کسی هم پی آن را نمیگرفت. الان کافی است از طریق رسانه و تریبون خودت، نقدها و نظرها منعکس نشود. هزاران سایت و وبلاگ و صفحه شخصی و غیرشخصی وجود دارد که نظرات به آنجا سرازیر میشود و تو نمیتوانی کنترلکننده باشی؛ فضا باز شده است. بهترین حالت این است که خودت همه نظرات را منعکس کنی.
یعنی میگویی ناچاری که تغییر کنی و طبق شرایط کنونی، نقدپذیر شوی؟
ما دنبال پویایی هستیم. این روش جدید و مدرن، این فاکتورها را دارد و باید برای پویایی آنها را بپذیری. تازه این شیوهها و تکنیکها مدام تغییر میکند.
کاری به تغییر روش و تکنیک نداریم. بنیامین چه تغییری کرده؟
من دارم همین را توضیح میدهم ولی تو میگویی که تصادف کردهای. البته تصادف هم در این مدت دو سه باری کردهام، اما عوارض جسمی نداشته (میخندد).
تصادف ذهنی چطور؟ مثلا اتفاقی افتاده یا کسی چیزی گفته که تو را تکان داده و به فکرفرو برده باشد؟
همیشه انسان در معرض اتفاقات و پیامهای مهم قرار میگیرد. باید همیشه حواس جمع باشیم و تغییرات را با شرایط خودمان بسنجیم. یک ماشین هم نسبت به ۶ سال قبل، تغییر میکند؛ آپشنهایش بیشتر میشود. اشکالات فنیاش رفع میشود و روز به روز، بهتر از قبل میشود. تازه این یک جسم است، چه برسد به ذهن و مغز آدم که مدام در معرض کتاب و فیلم و اطلاعات جدید و احساسات تازه است. مدام از گذشته درس میگیری و آگاهیهای خودت را بالا میبری.
ولی به نظر ما بنیامین الان خودش است و آن آدمی که در طول سالهای قبل آن کارها را میکرد و آن حرفها را میزد، بنیامین نبود.
شاید؛من الان خودم را هشتادوپنجیتر میدانم. من همچنان میگویم که آدمهای دور و برت خیلی موثرند. از سال ۸۶ یعنی بعد از آلبوم اول تا آلبوم ۸۸،من با پیام شمس همکاری میکردم. تو وقتی مدتی طولانی با کسی دمخور شوی، طبیعتا روی روحیهات اثر میگذارد. این به این معنا نیست که پیام، آدم یاغیای بود و روی من اثر گذاشت. نه؛ اما این ترکیب، تاثیر روحی دیگری داشت. همانطور که ترکیب و تاثیر روحی نیما روی من، چیز دیگری است. نیما بسیار آدم منعطفی است و این یاغیگری را تنها در استودیو و در زمینه کارش دارد. فقط موقع کار و نسبت به کار خودش فوقالعاده بیرحم است. کی عوض نشده که من عوض نشوم؟ محسن رجبپور عوض نشده؟ شده. نیما وارسته عوض نشده؟ شده. تغییر که همیشه لازم است ولی کافی نیست.
ولی تو پدیده بودی؛تو دیده و شنیده میشدی نه بقیه.
خب یک چهره هم، آدم است. هر آدمی ایده و احساسات و روحیاتش را از کجا میآورد؟ از آدمهای دور و برش که با آنها روابط شخصی و کاری دارد. در مورد عوض شدن و تغییر کردنم، هرچه بلد بودم، گفتم؛ شما بگویید.
شاید. مجموع اتفاقاتی در دورههای اینچنینی باعث میشوند که تو نیم متر بالاتر از زمین باشی. آدمهای نزدیکت از تو توقعاتی دارند و مخاطبانت توقعاتی دیگر و همه اینها باعث میشود تو هم سردرگم و هم عوض شوی.
تو مدام از تاثیر آدمها حرف میزنی. چقدر از این حاشیهها و اتفاقات را خودت گردن میگیری؟
همه آنها را. من همه این اتفاقات و حاشیهها را گردن میگیرم،حتی همه آن تاثیرها هم گردن من است. همه من را میشناسند. همانطور که وقتی آلبوم بیرون میآید، همه بنیامین را میبینند و فراموش میکنند، ترانه مال چه کسی است و چه کسی تنظیم کرده، اینجا هم من را میبینند.
پس از حالا به بعد بنیامین اورجینال را میبینیم؟
من خودم، حس هشتادوپنجیتری دارم. مسیر ما از 85 تا 88، مسیر درستی بود که فقط چندتا اشکال داشت. مثلا نمیگذاشتند من فعالیت کنم؛ اسمش ممنوعالکاری نبود، اما ما مجبور بودیم چراغ خاموش حرکت کنیم. آخر سال 84، آلبوم من منتشر شد و من آخر سال 88 کنسرت گذاشتم،یعنی دقیقا بعد از 4 سال. حتی انتشار آلبوم دوم سه سال بعد از اولی، رسما دلیلش همین بود؛ حداقل یک سال و نیم الی دو سال، به این دلیل بود. یعنی تا سال 87، من چراغ سبزی برای انتشار آلبوم بعدی نداشتم.
خب به دلیل اینکه تو یک پیش زمینه مذهبی داشتی، طبیعی است که حساسیتها روی تو زیاد بود، ولی هیچکدام اینها اصل آدم را عوض نمیکند.
اصل آدم را شاید عوض نکند ولی مجموع این شرایط روی تو تاثیر میگذارد. آدمها در کنارم بودند، اما زندگی خودشان را داشتند. این فضا باعث ایجاد عصبیت میشود. همین میشود که تو میگویی در آن دوران من خودم نبودم. سالهای سختی بود.
میفهمم. حتی باید شرایط زندگی شخصی و مثلا اقتصادی را هم اضافه کرد. محسن رجبپور میگفت، تو را توی پر قو نگهداری کرد تا دوباره وقتت برسد و حساسیتها روی تو از بین برود. حالا بگو از هر نظرچه تغییراتی کردهای.
مجموعه عواملی که سال 85 روی دوشم سنگینی میکرد، به شکلی رفع شد. انگار گرهها دانهدانه باز شدند. الان احساس میکنم که سرعتم بیشتر شده، یعنی گروهمان قابلیت این را دارد که سالی یک آلبوم مستقل روانه بازار کند. الان قابلیت این را داریم که کنسرتهای عجیب و غریب بگذاریم. ما گردنههای سخت را گذراندهایم. نوع همکاریهای ما بدیع است. قبلا هم بوده، اما رسانهها به جای ثبت این اتفاقات، بیشتر سمت جنجالها رفتند. مثلا ما برای اولین بار در کنسرتهایمان، آکسسوار را روی صحنه آوردیم، آن هم با یک صندلی. بعد یک صندلی دیگر اضافه کردیم. بعد رادیو اضافه کردیم و...؛ حالا میبینی همه از این کارها میکنند. یا مثلا ما یک سال شب یلدا، دوربین مستند را در استودیو آوردیم و فیلمی در فضای مجازی منتشر کردیم از کار کردن تیم 5 نفره ما (من، فرید احمدی، نیما وارسته، علی منصوری و فرشاد فارسیان). حالا میبینی از این دست فیلمها فراوان است. ولی اینها توسط مطبوعات و رسانهها ثبت نشد و به جای آن به مسائل حاشیهای پرداخته شد.
خب خودت مطبوعات و رسانهها رابه این سمت بردی.
حرفت را قبول ندارم. مثلامن یک مصاحبه 8 صفحهای تخصصی میکردم، اما آن چیزی تیتر و پررنگ میشد که مثلا راجع به فلان کس بود و کلا یک خط بیشتر نبود.
تو داری موسیقی پاپ کار میکنی. موسیقی پاپ، عامپسند است. عامه مردم هم برایشان تکنیک ساز زدن و آنالیز فلان سبک موسیقی مهم نیست. برای مخاطب تو مهم این است که تو با چه کسی خوبی، با چه کسی بدی. کجا میروی، چه میپوشی. چه دوست داری و از چه چیزی بدت میآید. طبیعی است که مثلا وقتی مصاحبه میکنی و راجع به آدمها نظر میدهی، همانها دیده و خوانده میشوند. خب تو خودت نظر دادهای. نمیتوانی کتمان کنی.
ببینید من آنقدر سوژه دست کسی نداده بودم که از بیسوژگیهایم هم استفاده شد. بروید ببینید درباره دانهدانه آدمهایی که از دست من ناراحت شده بودند، من چه گفته بودم.
مثلا حامد بهداد.
من از حامد بهداد دفاع کرده بودم. از حامد بهداد سال 88 و نه حامد بهداد 91 که خیلی بیشتر دیده شده و خیلی بهتر شده. گفته بودم آدم بااستعدادی است و کارش را دوست دارم و در جواب سئوال بعدی که در همین مورد بود، گفته بودم بازی مارلون براندوست با دوبله فارسی. آیا مقابل این حرف، یک نامهنگاری میخواهد؟ در مورد محسن یگانه گفته بودم صدایش را دوست دارم و به نظرم آهنگساز خوبی است و کسی که اینقدر خوب آهنگ میسازد، حیف است حتی همان یک قطعه در آلبومش را هم کاور کند. در مورد کاور کردن قطعهاش هم به دفترچه منتشرشده آلبوم خودش استناد کرده بودم. ببینید سر چه چیزی جنجال درست کرده بودند. من چیزی نگفته بودم،ولی الان دیگر راجع به آدمها حرف نمیزنم. من آدم اهل ریسکی بودم و هستم. در مورد اظهارنظر درباره دیگران هم ریسک کردم. ریسک هم بگیر و نگیر دارد. حالا بعد از این چند سال، خود مردم بهتر قضاوت میکنند.
ولی الان مسیر ریسکهایت را استانداردتر و سالمتر کردهای.
آدمها آهنگهای ما را میشنوند و ما را با آهنگها و کارمان میشناسند. کسی به خاطر قیافه من، آهنگهایم را گوش نمیدهد، پس در زمینه صدا و آهنگ و موسیقی نباید ریسک کرد. این نکتهای بود که من قبلا فراموش میکردم. الان هرجا که احساس کنم ذوق و تمایلی برای ریسک کردن دارم، آن را به سمت بخشهایی میبرم که آسیبی به ذهنیت مخاطب نخورد. ممکن است موفقیتش هم کمتر باشد و کمتر دیده شود، ولی حالا دیگر ترجیح میدهم اگر هیجانی هم دارم، در قالبی تخلیهاش کنم که روی ذهن مخاطب اثر نگذارد و خطر کمتری داشته باشد. البته این به این معنا نیست که برای مخاطبم نقش بازی میکنم. شخصیت من با آن چیزی که مخاطبم از من میشناسد، فرق نمیکند.
یعنی همین آدم بودی؟ همینطور لباس میپوشیدی، همینطور زندگی میکردی؟
هنوز هم جلوی تلویزیون دراز میکشم و کانالها را بالا و پایین میکنم. خیلی فرقی نکردهام. ممکن است سطح زندگیام تغییر کرده باشد، اما سبک زندگیام نه. آن موقع خیلی مارکباز نبودم. هنوز هم نیستم. لباسی را میپوشیدم که از مدل و رنگ و جنسش خوشم میآمد و احساس میکردم به من میآید. هنوز هم همین است. فیلمهایی که قبلا میدیدم با فیلمهایی که حالا میبینم، چندان فرقی نکرده. قبلا رانندگی نمیکردم، هنوز هم رانندگی نمیکنم. موسیقیهایی که الان گوش میدهم عموما در همان سبک و سیاقی است که آن موقع هم گوش میدادم. شما درباره پیشینه مذهبی من حرف زدید. من شاعر بودم. از 17-16 سالگی در کنار ساخت اشعار کلاسیک و ترانههای پاپ برای بعضی از مداحان معروف، شعر و ملودی میساختم. آنها کار من را خیلی دوست داشتند. با عشقم میساختم و برایشان فضای جدیدی بود. هنوز هم اگر بتوانم و چیزی به ذهنم برسد، حتما ثبتش میکنم. من آدم معتقد به آسمان هستم. پدر و مادر من هم آدمهای معتقدی هستند. من قبلا قطعات دوستان مداح را گوش میدادم. الان هم کارهای خوب در این زمینه را گوش میدهم، ولی در دورهای به هر دلیلی، من از همین فضا آسیب خوردم. همان دورهای که عملا نمیتوانستم کار کنم مگر با چراغ خاموش. من به چیزهایی که اعتقاد داشتم، هنوز هم اعتقاد دارم. تم ایمانی آدم که دست نمیخورد،ولی گل کردن «دنیا دیگه مث تو نداره» و قرار گرفتن من در فضایی جدید را خیلیها برنمیتابیدند. در صورتیکه من عوض نشده بودم، فقط به یکباره مخاطب میلیونی پیدا کردم، آن هم بدون برنامهریزی. ولی جور دیگری برداشت میشد. احساس میشد این شاعر و آهنگساز که زمانی با ما همکاری داشته، حالا دیگر غیرقابل دسترسی است. همینها به من آسیب زد،خیلی هم آسیب زد. «دنیا دیگه مث تو نداره» یک اتفاق بود که ما هیچ دخالتی در آن نداشتیم. یکهو دیدیم همه جا شنیده میشود؛ این در اختیار من نبود. مردم به صدای من چراغ سبز نشان دادند. من کارمند کسی نبودم، از کسی پول نمیگرفتم. تعهد سازمانی هم نداشتم. ما با هم دوست بودیم، اما یک دفعه همه چیز عوض شد. حساسیتها خیلی بالا و فضا خیلی شکننده بود.
عموما خوانندههای ما، آلبوم اولشان از آلبوم دوم، بهتر بوده است. البته استثناهایی مثل محسن یگانه وجود داشته که آلبوم دومش از آلبوم اولش بهتر بوده. نظریهای وجود دارد مبنیبر اینکه کسانی که آلبوم سومشان را قرار است منتشر کنند، بخصوص اگر آلبوم دوم، موفقیت آلبوم اول را تکرار نکرده باشد، لبه پرتگاهند. یعنی آلبوم سوم، خیلی به لحاظ جایگاه حرفهای، تعیینکننده خواهد بود و اگر خواننده اشتباه کند، احتمال زمین خوردنش زیاد است، برای همین، فضا خیلی رقابتی است. آلبوم سوم تومیتواند تو را در همان جایگاه بنیامین 85 قرار دهد و شأن حرفهای تو را سطح بالا نگه دارد؟
زمین خوردنی در کار نیست. حداقل در مورد محسن یگانه میتوانم بگویم که تا 10 سال دیگر مخاطب دارد. محسن یگانه در هر نقطهای احساس کرده انحطاطی در کار است، سریع به فضایی دیگر شیفت کرده واین نشانه هوشش است. آلبوم دومش خیلی بهتر از آلبوم اولش بود و این یعنی سیر صعودی و کلی آهنگ هیت دارد. خوانندههایی که حداقل 10 تا آهنگ هیت دارند، زمین خوردنی در کارشان نیست. درمورد آلبوم خودم هم صبر کنید، بشنوید.
از یگانه کدام قطعهاش را دوست داری؟
«سکوت» محسن یگانه قطعه خیلی خیلی خوبی است.
الان خیلی با هم رفیقید؟
بله فکر میکنم الان نقاط اشتراک بیشتری در نوع برخوردمان با مسائل مختلف پیدا کردهایم.
با محسن یگانه ترانه معروف «الهه ناز» را اجرا کردهای. اولا چرا الهه ناز و چه شد که با او این قطعه را خواندی؟
من قطعهای از آلبوم ۸۸ داشتم که به آن یک خط اضافه کردم که میگوید «میزنی زیر یک آواز قدیمی». به ذهنمان رسید که اینجای قطعه، واقعا یک آواز قدیمی بخوانیم. به دلیل اینکه الهه ناز را همه بلدند و یکجورهایی مثل سرود ملی است، آن را انتخاب کردیم. شبی که محسن یگانه به کنسرت خیریه آمد، دیدم چقدر خوب است که بیاید این تکه را با هم بخوانیم؛ او هم با شجاعت آمد و خیلی هم مورد استقبال قرار گرفت.
همانجا آشتی کردید؟
قهر نبودیم. شبهای کنسرت خیریه بود؛ شب اول کنسرت، محسن اجرا داشت. من به محسن رجبپور گفتم من میخواهم کنسرت یگانه را بیایم. من که رفتم، او هم شب کنسرت من بازدید پس داد و با هم الهه ناز را هم اجرا کردیم.
با حمید عسکری هم «الهه ناز» را خواندی و گویا آشتی کردید. درست است؟
با حمید عسکری مشکلی نداشتم و در واقع ارتباطی هم نداشتیم. در استودیوی نیما وارسته چند بار همدیگر را دیدیم. من او را به کنسرتم دعوت کردم و او هم مرا به کنسرتش دعوت کرد که در دو شب متوالی برگزار میشد. شب اول، شرایطی پیش آمد که فکر کردم میشود آهنگ الهه ناز را با هم بخوانیم.
سر شباهت قطعه «فرشته» حمید با قطعه «دنیا دیگه مث تو نداره» که تنظیمکننده مشترکی به نام نیما وارسته داشت، مشکلی نداشتید؟
من هیچ وقت مسائل حرفهای و رفتاری را با مسائل تکنیکی و فنی آمیخته نمیکنم. در مورد آن قطعه مردم قضاوت خودشان را کردهاند. من حتی برای همکاری فرید احمدی را به او پیشنهاد دادم و به فرید هم سفارش ویژه کردم. پس دلیلی ندارد که از همکاری نیما وارسته با حمید عسکری خوشحال نباشم.
ماجرای سیروان خسروی چه بود؟
اگر به کنسرت من بیاید حتما با هم «الهه ناز» را میخوانیم.
باتوجه به اینکه آلبومهای خوانندههای دیگر هم در راه است، رقیب اصلی آلبوم سومت را آلبوم کدام خوانندهها میدانی؟
من فکر میکنم آلبوم اولیها خیلی خطرناکترند. یکی دو مورد را شنیدهام و به نظرم کارهای خوبی هستند. از بین قدیمیترها، همگی حس رقابت را ایجاد میکنند. فکر میکنم رقابتی چندآوایی است. یعنی چند نفر پای فینال هستند؛ سهراب پاکزاد هم میتواند رقیب باشد. بعضی از کارهایش را شنیدهام. آدم باهوشی است و کارش به سطحی رسیده که ایجاد خطر کند. محسن یگانه به لحاظ مردمی، پتانسیل خیلی خوبی دارد. در مورد احسان خواجهامیری نمیدانم که چقدر آلبومش میتواند ایجاد فضای رقابتی کند.
و چه کسی اول میشود؟
اول و دومش را نمیدانم.
خودت را در فینال دو نفره میبینی؟
بنیامین همیشه یک پای فینال است (میخندد). خارج از یاغیگری و جنجال اشکالی ندارد که در فضای رقابتی یک پای فینال باشم؟ (میخندد). اگر فینالی در کار باشد با تکیه بر تیمی که دارم کار میکنم، میگویم که فینالیست هستیم.
آلبومت چند قطعه است؟
حدود ۱۰ قطعه.
و چندتا هیت دارد؟
آلبوم هیتی است. گفتم که بازگشت رو به جلویی است و امیدوارم مثل بنیامین ۸۵، هر قطعهاش شوکهکننده باشد. در نهایت تنظیم و کاریزما و روحیه و تکنیک و... همه چیز یک طرف، آن مهری که خدا در دل مردم میاندازد، یک طرف. عنصر آسمانی را نادیده نگیریم؛ به هر حال کار خداست که بگیرد. همه ما استرس داریم. هیچ سالی مثل امسال، فضای موسیقی پاپ رقابتی و داغ نبوده است. کنسرتها در حال دیده شدن است و همه بچهها در استودیوها مشغول کارند. حتی فضای رسانهای هم در مورد موسیقی پاپ بازتر شده است.
شاعرت هم همچنان فرید احمدی است؟
واقعا شعرهای خوب به غیر از فرید احمدی پیدا نکردهام. من خودم شعرشناسم و ترانه را میشناسم؛ واقعا نیست.
از ترانههای خودت استفاده نمیکنی؟
ادبیات فرید، نزدیک به الهام است و با ترانههایش میتواند چه کسی اهل شعر باشد و چه نباشد را درگیر کند. واقعا کارهایش یک سر و گردن از کارهای ما بالاتر است.
با محسن رجبپور هم حالاحالاها میخواهی کار کنی؟
بله؛ محسن رجبپور یک پای ثابت گروه ما و بهترین مدیر برای هدایت خلاقیت و تفکرات هنری ماست. آقای علمشاهی هم از ابتدا در کنار ما و محسن رجبپور بوده است و در اینجا لازم است یادی هم از ایشان بکنم و امیدوارم یک روز اسمشان را دوباره در پروژههایمان ببینیم. من شخصا دوست دارم و استقبال میکنم، چون اگر قرار است همه برگردند، واقعا باید همه برگردند. فکر میکنم بقیه گروه هم نظرشان به نظر من نزدیک است.
در قطعههای عاشقانه، دو خواننده، رقیب تو محسوب میشوند. یکی فریدون آسرایی و دیگری مازیار فلاحی. کدامیک را موفقتر میدانی؟
احساس صدای فریدون عمیقتر است، ولی الان مازیار فلاحی موفقتر از فریدون است. من از همان ابتدا که قطعات تکی از مازیار فلاحی آمد، کارهایش را گوش میکردم و به نظرم روند رو به رشدی دارد، ولی صدای فریدون، یک حال دیگری دارد.
آلبوم فریدون هم در راه است. او را هم جزو رقبا میدانی؟
همه جزو رقبا هستند. فضای پاپ ناشناخته است. ممکن است همین حالا یک آلبوم اولی از یک خواننده ناشناخته منتشر شود و سرنوشت موسیقی پاپ تا آخر سال را به نفع خودش رقم بزند.
آلبوم بهرام رادان را گوش دادی؟
بله.
چطور بود؟
اصلا خوب نبود.
بین خوانندهها کدامیک را در برگزاری کنسرت قویتر دیدی؟
رضا صادقی خیلی خوب فضای کنسرت را میشناسد، البته من همه کنسرتها رانرفتهام.
در کنسرتهایت همه اعضای خانوادهات غیر از مادرت حضور داشتهاند. چرا؟
بله. همه اعضای خانواده من به غیر از مادرم در کنسرتهایم شرکت کردهاند و دلیل عدم حضور مادرم هم تابه امروز تصمیم خودش بوده. میگوید از همین راه دور هم استرس میگیرم. میترسم با حضورم این استرس و نگرانی را به تو منتقل کنم. در زمان اجرای کنسرتها، برایم دعا میخواند.
نظر کاربران
دمش گرم ولی محسن چاوشی با {من خود آن سیزدهم} رو یادش رفت بگه...
قطعاً یکی از فینالیست هاست...
آقا پس آلبوم محسن یگانه چی شد!!!
پاسخ ها
دقیقا کجاس پــــــــــــــــــــس البومش؟
من كه اندازه پسر خودم دوسش دارم موفق باشي پسر گلم
پاسخ ها
مامان لیلا شمایی؟
خواننده ی خوشتیپ وخوش صداس
من جز هنگاي بنيامين نميخوام به صداي شخص ديگه ي گوش بدم فقط بنيامين
صدای بنیامین قشنگ است من دوست دارم
بنیامین رو اندازه عشقم دوست دارم خیلی منتظر اهنگ جدید ازش هستم ایشالا موفق باشه به نظر من هیشکی به بنیامین نمیرسه
فقط بنیامین