تمام رازهای زندگی سارا عبدالمالکی از زبان مادرش
قصه تلخ قهرمان ملی پوش تیم راگبی که با قطع نخاع فقط چند قدم فاصله دارد.
مجله سیب سبز - مهتاب غدیری - مریم فرسایی: این روزها حتما درباره سارا عبدالمالکی، ملیپوش راگبی کشورمان زیاد شنیدهاید. سارا این روزها شرایط سختی را می گذراند. او بعد از یک سانحه تصادف علاوه بر شکستگی از نواحی مختلف مثل شانه، مچ دست و پا، دچار آسیب دیدگی از مهره هفتم و هشتم ستون فقراتش هم شده و پزشکانش این روزها از احتمال ۹۰ درصدی قطع نخاع او خبر میدهند. فشار ناشی از مشکلات جسمانی سارا و بحران مالی خانواده شرایط سختی را پیشروی این خانواده قرار میدهد و توان حرکت را از آنان می گیرد.
اما به خواست خدا کمپین حمایت از سارا با کمک چند بازیگر و مردم شکل گرفت و توانست دل این خانواده را شاد کند و باعث شود تا بعد از ۲ هفته مسئولان ورزشی کشور نیز با این جریان همراهی کنند. سارا این روزها امیدوار و مصمم با دردهایش مبارزه میکند تا در ماههای پیشرو، روی پاهایش بایستد در حالی که او هنوز نمی داند با احتمال قطع نخاع روبهروست و شاید هرگز نتواند روی پاهایش راه برود. درباره زندگی، علایق ، دلمشغولیها و البته ماجرای غمانگیز تصادفش با مریم ابوترابیان، مادر سارا گفت و گو کردیم.
یک مردادماهی واقعی !
سارا بیستم مرداد ۷۳ به دنیا آمد و با تولدش شور و هیجان زیادی به خانه ما آورد. سارا از بچگی بسیار پر جنب و جوش بود. انرژی زیادی داشت و به طور کلی خستگی ناپذیر بود. برادر کوچک تر سارا هم همین طور پرانرژی و فعال است و اصطلاحا به این بچه ها می گویند بیش فعال.
یادم می آید یک بار که سارا خیلی کوچک بود و جلوی در حیاط با بچه های دیگر مشغول بازی بود؛ همسایه مان سراسیمه دوید داخل حیاط و گفت: کجایی که سارا از تیر چراغ برق بالا رفته! از همان بچگی دوست داشت هر کاری را که تصمیم می گیرد انجام دهد. اراده کرده بود از تیر چراغ برق بالا برود و رفت. پشت کارش خوب بود و البته به راحتی از هر چیزی نمی ترسید. همه این مسائل باعث شد که برای کنترل انرژی فراوانش وقتی ۵ سالش شد او را در کلاس های ورزشی مختلفی ثبت نام کنم. به خاطر دارم آن سال ها ژیمناستیک و تکواندو اسمش را نوشتیم تا کمی از انرژی هایش تخلیه شود.
شبیه هم سن و سال هایش نبود
سارا دختر باهوشی بود. چه در زمینه درس و چه در حوزه ورزش و مهارت هایی را در این حوزه کسب می کرد. قدرت یادگیری و فراگیری اش بسیار خوب بود. دوست داشت همیشه مرتبط و منظم باشد و کارهایی را که به او سپرده می شود به نحو احسنت انجام دهد. مسئولیت پذیر بود؛ برای همین در مدت زمان کوتاهی توانسته بود در دل مربی هایش جا باز کند و موفقیت های مختلفی را کسب کند. به نظرم سارا خیلی شبیه هم سن و سالانش نبود.
اگر چه اهل معاشرت بود و دوستان زیادی داشت که یا در محیط کار با آنها آشنا شده بود یا در محیط ورزش. اما اصلا اهل تفریح و گشت و گذار به سبک جوانان و نوجوانان امروزی نبود. به یاد ندارم که بخواهد حتی با دوستان ورزشی اش برای شام به رستوران بروند. چارچوب ها را خیلی رعایت می کرد. همه وقتش را برای درس خواندن و کار می گذاشت و تمرکزش روی این بود که با تلاش و کوشش به خواسته هایش برسد.
استقلالش را به همه چیز ترجیح می داد
یکی از جملاتی که بارها از زبان سارا می شنیدم این بود که میخواهم روی پای خودم بایستم. می گفت دوست دارم در هر شرایطی چه در زمانی که مجرد هستم چه متاهل، استقلال داشته باشم. همیشه می گفت برای پیشرفت باید تلاش کرد و هنوز فرصت های زیادی پیش روی من است که بتوانم به آنها دسترسی پیدا کنم. سارا می خواست از طریق ورزش خود و جایگاه اجتماعیاش را بالا ببرد و به نظرم در این راه بسیار موفق بود. امیدوارم از این به بعد هم همان قدر موفق باشد و این روحیه در او زنده بماند.
خواستگارهای زیادی داشت
سارا همیشه محل توجه بود. علتش هم این بود که خیلی شخصیت اجتماعی و مهربانی داشت و به راحتی می توانست خودش را دل همه جا کند. افراد زیادی از من سارا را خواستگاری کرده بودند اما واقعیت این بود که سارا خودش معتقد بود سنش هنوز برای ازدواج کم است. می گفت هنوز فرصت زیادی دارد تا به ازدواج فکر کند. دوست داشت روی ورزش و درس و کارش تمرکز کند، به همین دلیل خواستگارهایش را رد می کرد.
۲۰۶ سارا قسطی بود
حدود ۲ سالی می شد که سارا فعالیتش را بیشتر کرده بود تا در کنار فعالیت های اجتماعی و ورزش اش بتواند به درآمد خانه کمک کند. در این مدت در باشگاه های مختلف به عنوان مربی مشغول به کار بود و تلاش می کرد تا مستقل باشد و کمک حال من و پدرش. استعداد سارا ، پشتکار و توانایی اش باعث شد موفق شود و علاوه بر هزینه های دانشگاه و باشگاه، خرج روزانه و لباسش را تامین کند.
سارا در رشته های مختلفی فعال بود و همه سعی اش را می کرد تا زندگی خوبی را تجربه کند. او در این مدت توانست با پس اندازش یک پژو ۲۰۶ بخرد که البته این ماشین را قسطی خریده بود و هر ماه یک میلیون تومان برای قسط ماشین کنار می گذاشت. تا امروز حدود ۲۱ میلیون تومانش را پرداخت کرده و البته هنوز ۹ میلیون آن باقی مانده که ماجرای تصادف برای او پیش آمد.
مروری بر حادثه ای که سرنوشت سارا را عوض کرد
روز تصادف چه اتفاقی برای سارا افتاد؟
سارا برای استعدادیابی تیم هندبال به سفر رفته بود. طبق روالی که بسیاری از مربیان برای شناسایی استعدادهای ورزشی پشت سر می گذارند. درست مانند شیوه ای که خودش توسط مربی اش در دبیرستانش استعداد یابی شده بود.
مریم ابوترابیان مادر سارا درباره این اتفاق می گوید: قبلا هم این کار را کرده بود. به دبیرستان های دخترانه اردبیل و کرج سر زده بود و این بار تصمیم داشت به مدرسههای کرمانشاه سر بزند. سارا تیم درست کرده بود و با بچه ها کار کرده و تیمشان نایب قهرمان کشور هم شده بود. قرار بود یکی دو روزه به کرمانشاه برود تا ببیند میتواند گزینه دیگری به تیم اضافه کند یا نه که در راه برگشت دچار سانحه شد. درست بیست و نهم دی ماه بود که این اتفاق برایش افتاد.
اتفاقا فردایش امتحان داشت و باید میرفت دانشگاه. خلاصه کارش که تمام شده بود سریع راه افتاده بود که به کارهایش برسد که متاسفانه نزدیک بوئین زهرا ماشینش واژگون شد. سارا تنها رفته بود و چون سابقه این کار را از قبل داشت فکر نمیکردیم دچار مشکل شود. ماشین سارا 206 است ظاهرا جاده خط کشی نداشته او از مسیرش منحرف شده و وقتی خواست به مسیر برگردد چرخ جلو درون چاله رفته و ماشین واژگون شده و چندین بار معلق زد.
مقصر تصادف چه کسی بود؟
روزی که سارا تصادف کرد در جاده تنها بود و خودش با ماشین 206 اش رانندگی می کرد. مادرش درباره جزئیات این اتفاق می گوید: سارا در جاده کرمانشاه به تهران بوده. کناره های جاده هیچ گاردی نداشته و جاده هم خط کشی نبوده. ظاهرا سارا برای یک لحظه جاده را گم می کند و در تشخیص مسیر دچار مشکل می شود و انحراف پیدا می کند. در مسیر انحرافی چاله ای بوده که چرخ های ماشین درون آن می افتند و همین باعث می شود که سارا مدیریت فرمان را از دست بدهد و ماشین چپ کند و چندبار معلق بزند.
سارا یک بار مرگ را تجربه کرد و دوباره برگشت
بعد از تصادف سارا را به بیمارستان امیرالمومنین بوئینزهرا بردند اما وقتی دیدند که جراحاتش خیلی زیاد است به بیمارستان رجایی قزوین منتقلش کردند. مادرش درباره اتفاقات روز 29 دی می گوید: نزدیک بود سارا را در بیمارستان بوئین زهرا از دست بدهم. آنجا یک بار تمام علائم حیاتی سارا از دست رفت انگار که مرده باشد اما پزشکان بیمارستان او را با شوک به زندگی برگرداندند. در این فاصله ما از حال سارا بی خبر بودیم.
راه تماس نداشتم. سارا 2 تا گوشی داشت که هر دو را سر صحنه تصادف دزدیده بودند و تماسهای ما بی پاسخ ماند. خلاصه در این فاصله ما کاملا بی خبر بودیم که سارا در چه شرایطی است و چرا پاسخ تلفنش را نمی دهد. خیلی دلواپس و نگرانش بودیم تا اینکه زنگ زدیم به پلیس راه و گفتند یک مورد تصادف 206 گزارش شده که ماشین سارا بود. همان موقع راه افتادیم تا به او برسیم و بالاخره سارا را به بیمارستان آسیا منتقل کردیم.
جراحت های سارا یکی دو تا نیست
سارا بعد از تصادف جراحت های زیادی پیدا کرد. به گفته مادرش مهمترین جراحتی که پیدا کرده شکستگی مهرههای هفتم و هشتم ستون فقرات ساراست که کار را کمی دشوار کرده است. این مهره ها به سمت داخل شکسته اند و کار را خطرناک کرده اند. جراحی روی ستون فقراتش انجام شده است. دنده های سارا به خاطر ضرباتی که از بدنه ماشین به او وارد شده شکسته و ریه اش را دچار مشکل کرده است که خوشبختانه جراحی رضایت بخشی روی ریه ها انجام شد.
علاوه بر این سارا 3 روز به خاطر ضربه مغزی که داشت در کما بود اما خدا را شکر از کما خارج شد اما هنوز هم بعد از گذشت 20 روز حافظه کوتاه مدتش خوب کار نمی کند. خدا را شکر روز به روز وضعیت حافظه اش بهتر می شود. مچ دست چپ سارا کاملا خرد شده بود که جراحی برایش انجام شد و پینگذاری شد. شانه راست سارا هم شکسته بود که آن هم جراحی شده. شکستگی ها کم کم خوب می شوند اما چیزی که ما را خیلی نگران کرده آسیب دیدگی نخاع ساراست.
جراحی انجام شد ولی...
بعد از جراحی پزشکان گفتند که احتمال قطع نخاع شدن سارا 90-80 درصد است. جراحی انجام شده اما ظاهرا با جراحی نمی توانستند نخاع آسیب دیده توسط مهره های ستون مهره ها را ترمیم کنند. متخصصی که ستون فقرات سارا را جراحی کرد معتقد است که اگر سارا بتواند هر روز تمرینات فیزیوتراپی را به خوبی دنبال کند و ورزش درمانی داشته باشد شاید بتواند پاهایش را حرکت دهد.
احتمال قطع نخاع شدن سارا ۸۰ درصد است
مریم ابوترابیان مادر سارا که هر روز از کرج برای رسیدگی و مراقبت از دخترش به تهران می آید دل نگران آسیبدیدگی نخاع سارا و آینده دختر است. او می گوید: بعد از جراحی پزشکان گفتند که احتمال قطع نخاع شدن سارا ۹۰-۸۰ درصد است. جراحی انجام شده اما ظاهرا با جراحی نمیتوانستند نخاع آسیب دیده توسط مهره های ستون مهره ها را نجات دهند.
متخصصی که ستون فقرات سارا را جراحی کرد معتقد است که اگر سارا بتواند هر روز تمرینات فیزیوتراپی را به خوبی دنبال کند و ورزش درمانی داشته باشد شاید بتواند پاهایش را حرکت دهد و با کمک واکر راه برود. با همه اینها او معتقد است که تا ۱۸ ماه نمی توان اقدام دیگری برای ستون مهره های سارا انجام دهیم و باید صبور باشیم تا حسهای سارا برگردد. سارا در حال حاضر از کمر به پایین چیزی را حس نمیکند. امروز قبل از اینکه با شما صحبت کنم پزشکش خبر داد که پای سارا کمی ورم دارد سارا هم در همان ناحیه احساس زوق زوق می کرد . در نهایت گفتند که احتمال شکستگی در پای سارا وجود دارد و باید بررسی شود. اما هنوز مشخص نشده که قرار است پایش را گچ بگیرند یا باز هم نیاز به جراحی هست.
سارا بیمه نداشت و همین هزینه های درمانی را سرسام آور کرد
من و پدر سارا هر دو کارگر هستیم. سارا هم از فدراسیون حقوقی دریافت نمی کرد و بیمه هم نبود. ما هم شرایط مان طوری نبود که بتوانیم هزینهها را تامین کنیم. سارا هم چند وقتی بود که خودش توانسته بود خرج ماهانه اش را در بیاورد اما خب مسئله این است که هیچ کدام اینها کفاف جراحیهای سنگین را نمی دهد. اصلا ما فکرش را نمی کردیم که سارا آنقدر دچار جراحت شده باشد و نیاز به جراحیهای پی در پی داشته باشد . روزهای اول من و پدرش خرد خرد توانستیم با کمک دیگران پول جمع کنیم. حدود ۳۲ میلیون تومان قرض کردیم تا اولین جراحی سارا را انجام دهند. مجبور شدیم از حدود ۵۰ نفر پول قرض کنیم تا این پول را فراهم کنیم. اما به مرور دیدیم مشکلات بیشتر از این حرفهاست. با این رقم ها نمیشد کاری از پیش برد.
اما خدا خواست و خیلی ها از جمله مردم به دادمان رسیدند. از صاحب کار و همکارم بگیرید تا خاله صاحبکارم که در رادیو فعالیت دارد. وقتی دید من خیلی بی تابم گفت سارا عضو تیم ملی است و باید دفترچه بیمه داشته باشد. اما چون سارا تصادف کرده بود فکر نمیکردم بیمه فدراسیون به کارش بیاید. اما بعدش فهمیدم که این بیمه هم می توانست بخشی از هزینهها را تعدیل کند. خلاصه با همکاری وی ماجرای بیمه را دنبال کردیم اما به هیچ نتیجهای نرسیدیم.
می خواستم کلیه ام را بفروشم
خدا را شکر میکنم که حمایت مردم، هنرمندان و ورزشکاران شامل حالمان شد. این را مریم ابوترابیان میگوید و ادامه میدهد: در روزهای اول که سارا تصادف کرده بود خیلی مستاصل بودم. وضعیت سارا خیلی نگرانکننده بود. از هفت هشت ناحیه دچار شکستگی و آسیب شده بود و دست ما هم خالی بود. دو سه روز اول ناامید بودم وقتی هزینه هایش را شنیدم ناامیدیام چند برابر شد.
رفتم برگه فروش کلیه ام را نوشتم و شماره تلفنم را دادم.قرار بود حدود ۳۰-۲۰ میلیون تومان دستم را بگیرد. همش فکر می کردم که اگر کلیه را بفروشم کمی جلو می افتیم اما مخارج درمانی سارا چند برابر این رقم هاست. مخصوصا که درباره هزینه های درمانی افرادی که در شرایط مشابه بودند را شنیدیم. خیلی شرایط سختی بود امیدوارم هیچ کسی روی زمین در این شرایط قرار نگیرد.
یادم نمی رود روزهای اول شوهرم از آیسییو که بیرون می آمد پیاده مسیر طولانی را از کرج تا محمدشهر طی می کرد و با خودش و خدا حرف می زد و گریه می کرد. من در فوت پدرهمسرم اشکهایش را ندیده بودم او خیلی مرد قوی ای است اما این بار واقعا کمرش شکست. خیلی ها که او را دیده بودند می گفتند ما فکر می کردیم بعد از این شوهرت دچار مشکل روانی شده. خدا صدای گریههای او را شنید و دستمان را گرفت.
شقایق دهقان غافلگیرمان کرد
ماجرای ملاقات شقایق دهقان و سارا و قصه آشنایی آنها شنیدنی است. مادر سارا در این باره می گوید: یک روز در بیمارستان بودیم که دیدیم شقایق دهقان به ملاقات سارا آمد. توجه شقایق دهقان و همسرش باعث شد کمپینی برای کمک به سارا تشکیل شود و کمکهای مردمی جمع شود.
با کمک مردم و حمایت هنرمندان حدود ۳۰۰میلیون تومان برای مخارج درمانی سارا جمع شد. ضمن آنکه افراد زیادی از هنرمندان و ورزشکاران ما را همراهی کردند، به عیادت سارا آمدند و برای هزینه های درمانی سارا ما را همراهی کردند. مردم هم همین طور خیلی به ما محبت داشتند و ما قدردان لطف شان هستیم. اگر کمکهای آنها نبود من و پدر سارا به تنهایی نمی توانستیم کاری کنیم.
ماجرای مسدود شدن حسابم چه بود؟
چند روز بعد از آنکه خبر جمع آوری کمکهای مردمی برای سارا در رسانه ها منتشر شد حسابی که برای جمع آوری کمک ها و با نام مریم ابوترابیان معرفی شده بود، مسدود شد. برخی از رسانهها دلخوری فدراسیون راگبی یا مسئولان ورزشی از خانواده سارا را علت این موضوع مطرح کردند و شائبه هایی در این مورد در برخی رسانه ها مطرح شد.
اما مادر سارا در اینباره نظر دیگری دارد. مریم ابوترابیان در اینباره میگوید: به دلیل حمایت های مردمی و تراکنش های مختلفی که حسابم داشت و همه به خاطر لطف مردم و شرکت در کمپین کمک به سارا بود که اختلالی برای حساب بانکی من ایجاد شد و موجب شد که یکی دو روز حسابم بسته شود. این یک اختلال بانکی بود که بعد از تماس گرفتن با بانک و ریشهیابی مشکل رفع شد و در حال حاضر هیچ مشکلی با حسابم ندارم و می توانم با آن کار کنم.
سارا هنوز نمی داند که نمی تواند راه برود
مادر سارا وقتی درباره وضعیت جسمانی سارا و اینکه سارا چقدر از وضعیتش آگاه است می گوید: سارا خیلی درباره وضعیتی که برایش پیش آمده اطلاعی ندارد. نمی داند که چه آسیبی به ستون فقراتش وارد شده.
به او گفتیم که مهره های ستون فقراتات شکسته و نیاز به جراحی داشتی و باید استراحت کنی. وقتی از مادر سارا می پرسم که بی حسی پاهای سارا را چطور برایش تفسیر می کند گفت: سارا فکر می کند که بی حسی پاهایش و سنگینی که در آنها حس می کند به خاطر عمل جراحی است که روی پاهایش انجام شده. او فکر می کند بعد از ۴-۳ ماه این بی حسی برطرف می شود و دوباره همه چیز مثل روز اول می شود. برای همین مدام به مربی اش می گوید: فکر می کنی دو سه ماهه بتوانم به روزهای اوجم برگردم یانه! و این موضوع قلب همه ما را به درد می آورد. واقعیت این است که سارا الان چند جراحی سخت را پشت سر گذاشته و درد شدیدی را به لحاظ جسمی تحمل می کند.
فکر کردم اگر از این موضوع آگاهی پیدا کند به لحاظ روانی خیلی دچار بحران می شود و توانش را برای بهبود از دست می دهد. همه امید ما به این است که پزشکش گفته او قطع نخاع فیزیولوژی شده و احتمال بهبودش زیاد است.
هنوز از روانکاو مشورت نگرفتیم
انقدر مشکلات سارا زیاد است که هنوز فرصت نکردیم از روانپزشک یا روانکاو کمک بگیریم. به ما گفتند که وضعیت سارا نیاز به یک روانپزشک دارد تا او رابا شرایطش به مرور آشنا کند اما واقعا الان در شرایطی نیستیم که به این موضوع بپردازیم. باید کمی خیالمان از وضعیت جسمانی سارا راحت شود و بعد سراغ این موضوع برویم. در مراحل بعدی حتما از روانپزشک هم کمک می گیریم.
چرا دوباره سارا به آی سییو منتقل شد؟
چند روز بعد از رسانه ای شدن جزئیات جراحتها، سارا به بخش آی سییو منتقل شد. بسیاری تصور کردند که ملاقات های پی در پی سارا با افراد مختلف عامل این اتفاق است اما مادر سارا نظر متفاوتی دارد. او می گوید: در جریان تصادف دو دنده سارا شکست و به داخل ریههایش وارد شد همین موضوع تنفس را برای سارا دشوار کرد. او سرفه های زیاد می کند. گاهی آنقدر سرفه می کند که صورتش کبود می شود و نفس اش بند می آید. این بار این وضعیت خیلی تشدید شد و تیم پزشکی تصمیم گرفتند او را به آیسییو منتقل کنند.
وزیر بهداشت به ملاقات سارا آمد
مریم ابوترابیان مادر سارا می گوید افراد زیادی به عیادت سارا آمدند که در میان آنها دکتر هاشمی وزیر بهداشت و درمان هم حضور داشت. آقای وزیر به ما گفت که هر کاری از دستشان بر بیاید برای سلامتی سارا انجام میدهند. هر کاری که روند درمان او را بهتر کند. حالا دقیقا چقدر این کار پیش رفته نمیدانم. ظاهرا با حسابداری بیمارستان صحبت کردند که هزینه های بیمارستان را متقبل شوند اما هزینه های بعدی همچنان باید خودمان پیگیرش باشیم و از پولی که مردم کمک کردند برای آن استفاده می کنیم.
تعجب آقای وزیر از بیمه نبودن سارا
فاطمه نوری مربی راگبی سارا در سالهای گذشته در مصاحبه می گوید: دکتر هاشمی وزیر محترم بهداشت وقتی به ملاقات سارا آمدند و وضعیت او را از نزدیک بررسی کردند، خیلی تعجب کردند که بیمه برای ورزشکاران وجود ندارد. واقعیت این است که تنها خدماتی که ما داریم یک کارت بیمه ورزشی است که وقتی در مسابقات آسیب میبینیم به فیزیوتراپ مراجعه می کنیم تا درمان شویم.
تنها همین خدمات را داریم و دیگر هیچ. حالا امیدوارم که همین بحث سارا باعث شود که هم خودش هم بقیه ورزشکارها در شرایط بحرانی حمایت شود. واقعا ورزشکارهایی مثل سارا سرمایه ملی اند. از همه چیز می گذرند می آیند در اردوها زمان زیادی تمرین میکنند و در مسابقات افتخارآفرینی می کنند. بدون دریافت هیچ حقوقی در تمرینهاو مسابقات حاضر می شوند. هیچ پولی در راگبی وجود ندارد و فقط عشق به این ورزش و به عشق ملی پوشی بچهها در این تیم ها حاضر می شوند.
درمان کامل سارا چقدر طول می کشد؟
پزشکان سارا معتقدند که بعد از بهبود شکستگی ها و جراحات ساده تر سارا مثل شکستگی مچ و کتف و ...، دست کم ۲ سال طول می کشد تا سارا بتواند به وضعیتی برسد تا بتوان گفت سارا به شرایط با ثباتی رسیده است. مادر سارا در این باره می گوید: در این دو سال باید فیزیوتراپی و روش های کمکی که پزشک سارا پیشنهاد کرده را دنبال کنیم تا بتوانیم به روند درمانش کمک کنیم که سارا بتواند حس و حرکت پایش را دوباره بهدست آورد.
البته این به معنای این نیست که او با رعایت همه این نکات و فیزیوتراپی بتواند روی پایش بایستد. موضوع این است که سارا بعد از همه این کارها بتواند حرکتی به پاهایش بدهد و البته بعد از طی کردن این مسائل که درست بعد از مرخص شدنش شروع می شود میتوان نتیجه قطعی از روند سلامتش را اعلام کرد. تازه از این به بعد مشخص می شود که چه کارهایی باید برای سارا انجام دهیم.اصلا سارا میتواند روی پاهایش راه برود! فکر کردن به این موضوع هم خیلی دشوار است و هم صبر زیادی می خواهد.
فدراسیون بالاخره حمایت کرد؟
تا امروز که با مریم ابوترابیان مادر سارا گفت و گو کردیم حدودا ۱۹ روز از تصادف سارا می گذرد. از او درباره پیگیریهای فدراسیون میپرسیم. او میگوید: امروز صبح یکی از معاونان وزیر ورزش با من تماس گرفتند و گفتند دراین مدت ما پیگیر کارهای سارا بوده ایم و هزینه های درمان سارا را متقبل می شویم. این موضوع را به صورت شفاهی اعلام کردند. به هرحال من از همه شان ممنونم که به فکر سارا هستند و از او حمایت می کنند.
اما روزهای اول فشار زیادی روی ما بود و حمایت خوبی از ما در آن روزها صورت نگرفت چون به من میگفتند ماموریت دخترت رسمی نبوده و ما نمیتوانیم کاری کنیم. در حالی که من فقط میخواستم بیمه دخترم را درست کنند. من زن با غروری هستم هر روز از محمدشهر کرج میآیم تهران و می روم. هزینه های مدرسه و باشگاه های مختلف دخترم و رفت و آمدهایش را تامین کردم. کمک هزینه خانواده بودم. برایم دشوار بود در این شرایط باشم.
دعاها و حمایت مردم معجزه کرد
زهرا نوری، مربی سارا و همان کسی است که سارا را در روزهای آغازین سال ۹۰ در دبیرستان کمیل استعدادیابی و برای حضور در تیم راگبی دعوت کرد. با او در لابی بیمارستان آسیا ملاقات کردیم در حالی که دل نگران و بی تاب وضعیت سارا بود. زهرا نوری میگوید: پدر و مادر سارا باید صبر و امید زیادی داشته باشند. آنها در شرایط سختی قرار دارند و اطرافیان باید از آنها مراقبت کنند. این خانواده تحت فشار زیادی است. حمایت اطرافیان به لحاظ عاطفی و معنوی بسیار مهم است.
حمایتهای مادیای که مردم داشتند به آنها کمک زیادی کرد. پدر و مادر سارا روزهای اول خیلی ناامید بودند و نگاهشان هیچ فروغی نداشت اما وقتی کمک های مردم شروع شد توانستند روی پا بایستند و با امید بیشتری روند درمان را دنبال کنند.سارا هم همین طور خیلی شرایط سختی داشت اما وقتی حمایتها را دید از این رو به آن رو شد قوت گرفت انرژی ذخیره کرد تا بتواند دوباره سلامتش را بهدست آورد.
در کنار کمکهای مالی دعای مردم و انرژیهای مثبت آنها برای سلامت سارا خیلی موثر بود. هر چه افراد بیشتری از این موضوع آگاه شدند دعاهای بیشتری برای سارا کردند و همه اینها به او کمک کرد تا با روحیه و قوت بیشتر سلامتی اش را دنبال کند. اما خواهش من این است که مردم به حمایت هایشان ادامه دهند و سارا را دعا کنند. به هرحال سارا ترخیص می شود اما سختیها برای خانواده سارا بیشتر می شود. چون تا امروز بیمارستان پرستاری و مراقبت از او را برعهده داشت و بعد از ترخیص قطعا شرایط دیگری به لحاظ مراقبت برای این خانواده وجود خواهد داشت.
قول می دهم سارا دوباره قهرمان شود
سارا در ۱۷ رشته مختلف فعالیت دارد و این نشان می دهد که چقدر استعداد ورزشی و استعداد فنی بدنش بالاست و از طرفی گیرایی ورزشی او هم خوب است. این جملات را زهرا نوری مربی سارا می گوید: سارا خیلی زود با تیم هماهنگ شد. ۴ سال پیش تیم ستارگان راگبی بود و بعد خیلی زود بازیکن اصلی تیم شد و در اردوهای تیم ملی حاضر شد. او استعداد فوق العاده ای داشت . در دو دوره گذشته در اردوی تیم ملی حاضر شد و پارسال در مسابقات آسیایی هند اعزام شد.
سارا ۲۱ ساله است و این روزها روزهای اوج توانایی ورزشی اش است. خیلی شرایط خوبی داشت و بدنش فوق العاده آماده بود و حالا این اتفاق تلخ باعث شده در کارش وقفه افتاد. اگر خدا خواسته که سارا در قزوین با یک رفلکس کوچک به زندگی برگردد و زنده بماند اگر خدا بخواهد سارا دوباره میتواند قهرمان شود. اولویت اول ما این است که سارا بتواند راه برود و مطمئن باشید حتی اگر نتواند به تیم راگبی برگردد من قول می دهم دنبال کار سارا هستم تا هر جا که شود تا سارا در یک رشته دیگری که مناسب شرایطش است او را دوباره قهرمان کنم.
زهرانعمتی الگوی خوبی برای ساراست
زهرا نوری مربی سارا با اشاره به وضعیت سارا میگوید: سارا باید از زهرا نعمتی که این روزها در دنیای ورزش می درخشد الگو بگیرد. زهرا نعمتی ملیپوش تکواندو بود که در جریان یک تصادف توان راه رفتن از او گرفته می شود. اما او کوتاه نمیآید کار را دنبال می کند و الان در ورزش تیر و کمان حرف اول را می زند. او سهمیه المپیک گرفت و بسیار موفق است. قهرمانی در وجود او بود، چه روی دو پا چه روی ویلچر. او توانست پس سارا هم می تواند. امیدوارم که سارا بعد از ۱۸ ماه بتواند روی پا برگردد اما اگر یک درصد این اتفاق نیفتاد من مطمئنم که قهرمانی در وجود سارا هست.
اما به خواست خدا کمپین حمایت از سارا با کمک چند بازیگر و مردم شکل گرفت و توانست دل این خانواده را شاد کند و باعث شود تا بعد از ۲ هفته مسئولان ورزشی کشور نیز با این جریان همراهی کنند. سارا این روزها امیدوار و مصمم با دردهایش مبارزه میکند تا در ماههای پیشرو، روی پاهایش بایستد در حالی که او هنوز نمی داند با احتمال قطع نخاع روبهروست و شاید هرگز نتواند روی پاهایش راه برود. درباره زندگی، علایق ، دلمشغولیها و البته ماجرای غمانگیز تصادفش با مریم ابوترابیان، مادر سارا گفت و گو کردیم.
یک مردادماهی واقعی !
سارا بیستم مرداد ۷۳ به دنیا آمد و با تولدش شور و هیجان زیادی به خانه ما آورد. سارا از بچگی بسیار پر جنب و جوش بود. انرژی زیادی داشت و به طور کلی خستگی ناپذیر بود. برادر کوچک تر سارا هم همین طور پرانرژی و فعال است و اصطلاحا به این بچه ها می گویند بیش فعال.
یادم می آید یک بار که سارا خیلی کوچک بود و جلوی در حیاط با بچه های دیگر مشغول بازی بود؛ همسایه مان سراسیمه دوید داخل حیاط و گفت: کجایی که سارا از تیر چراغ برق بالا رفته! از همان بچگی دوست داشت هر کاری را که تصمیم می گیرد انجام دهد. اراده کرده بود از تیر چراغ برق بالا برود و رفت. پشت کارش خوب بود و البته به راحتی از هر چیزی نمی ترسید. همه این مسائل باعث شد که برای کنترل انرژی فراوانش وقتی ۵ سالش شد او را در کلاس های ورزشی مختلفی ثبت نام کنم. به خاطر دارم آن سال ها ژیمناستیک و تکواندو اسمش را نوشتیم تا کمی از انرژی هایش تخلیه شود.
شبیه هم سن و سال هایش نبود
سارا دختر باهوشی بود. چه در زمینه درس و چه در حوزه ورزش و مهارت هایی را در این حوزه کسب می کرد. قدرت یادگیری و فراگیری اش بسیار خوب بود. دوست داشت همیشه مرتبط و منظم باشد و کارهایی را که به او سپرده می شود به نحو احسنت انجام دهد. مسئولیت پذیر بود؛ برای همین در مدت زمان کوتاهی توانسته بود در دل مربی هایش جا باز کند و موفقیت های مختلفی را کسب کند. به نظرم سارا خیلی شبیه هم سن و سالانش نبود.
اگر چه اهل معاشرت بود و دوستان زیادی داشت که یا در محیط کار با آنها آشنا شده بود یا در محیط ورزش. اما اصلا اهل تفریح و گشت و گذار به سبک جوانان و نوجوانان امروزی نبود. به یاد ندارم که بخواهد حتی با دوستان ورزشی اش برای شام به رستوران بروند. چارچوب ها را خیلی رعایت می کرد. همه وقتش را برای درس خواندن و کار می گذاشت و تمرکزش روی این بود که با تلاش و کوشش به خواسته هایش برسد.
استقلالش را به همه چیز ترجیح می داد
یکی از جملاتی که بارها از زبان سارا می شنیدم این بود که میخواهم روی پای خودم بایستم. می گفت دوست دارم در هر شرایطی چه در زمانی که مجرد هستم چه متاهل، استقلال داشته باشم. همیشه می گفت برای پیشرفت باید تلاش کرد و هنوز فرصت های زیادی پیش روی من است که بتوانم به آنها دسترسی پیدا کنم. سارا می خواست از طریق ورزش خود و جایگاه اجتماعیاش را بالا ببرد و به نظرم در این راه بسیار موفق بود. امیدوارم از این به بعد هم همان قدر موفق باشد و این روحیه در او زنده بماند.
خواستگارهای زیادی داشت
سارا همیشه محل توجه بود. علتش هم این بود که خیلی شخصیت اجتماعی و مهربانی داشت و به راحتی می توانست خودش را دل همه جا کند. افراد زیادی از من سارا را خواستگاری کرده بودند اما واقعیت این بود که سارا خودش معتقد بود سنش هنوز برای ازدواج کم است. می گفت هنوز فرصت زیادی دارد تا به ازدواج فکر کند. دوست داشت روی ورزش و درس و کارش تمرکز کند، به همین دلیل خواستگارهایش را رد می کرد.
۲۰۶ سارا قسطی بود
حدود ۲ سالی می شد که سارا فعالیتش را بیشتر کرده بود تا در کنار فعالیت های اجتماعی و ورزش اش بتواند به درآمد خانه کمک کند. در این مدت در باشگاه های مختلف به عنوان مربی مشغول به کار بود و تلاش می کرد تا مستقل باشد و کمک حال من و پدرش. استعداد سارا ، پشتکار و توانایی اش باعث شد موفق شود و علاوه بر هزینه های دانشگاه و باشگاه، خرج روزانه و لباسش را تامین کند.
سارا در رشته های مختلفی فعال بود و همه سعی اش را می کرد تا زندگی خوبی را تجربه کند. او در این مدت توانست با پس اندازش یک پژو ۲۰۶ بخرد که البته این ماشین را قسطی خریده بود و هر ماه یک میلیون تومان برای قسط ماشین کنار می گذاشت. تا امروز حدود ۲۱ میلیون تومانش را پرداخت کرده و البته هنوز ۹ میلیون آن باقی مانده که ماجرای تصادف برای او پیش آمد.
مروری بر حادثه ای که سرنوشت سارا را عوض کرد
روز تصادف چه اتفاقی برای سارا افتاد؟
سارا برای استعدادیابی تیم هندبال به سفر رفته بود. طبق روالی که بسیاری از مربیان برای شناسایی استعدادهای ورزشی پشت سر می گذارند. درست مانند شیوه ای که خودش توسط مربی اش در دبیرستانش استعداد یابی شده بود.
مریم ابوترابیان مادر سارا عبدالمالکی
مریم ابوترابیان مادر سارا درباره این اتفاق می گوید: قبلا هم این کار را کرده بود. به دبیرستان های دخترانه اردبیل و کرج سر زده بود و این بار تصمیم داشت به مدرسههای کرمانشاه سر بزند. سارا تیم درست کرده بود و با بچه ها کار کرده و تیمشان نایب قهرمان کشور هم شده بود. قرار بود یکی دو روزه به کرمانشاه برود تا ببیند میتواند گزینه دیگری به تیم اضافه کند یا نه که در راه برگشت دچار سانحه شد. درست بیست و نهم دی ماه بود که این اتفاق برایش افتاد.
اتفاقا فردایش امتحان داشت و باید میرفت دانشگاه. خلاصه کارش که تمام شده بود سریع راه افتاده بود که به کارهایش برسد که متاسفانه نزدیک بوئین زهرا ماشینش واژگون شد. سارا تنها رفته بود و چون سابقه این کار را از قبل داشت فکر نمیکردیم دچار مشکل شود. ماشین سارا 206 است ظاهرا جاده خط کشی نداشته او از مسیرش منحرف شده و وقتی خواست به مسیر برگردد چرخ جلو درون چاله رفته و ماشین واژگون شده و چندین بار معلق زد.
مقصر تصادف چه کسی بود؟
روزی که سارا تصادف کرد در جاده تنها بود و خودش با ماشین 206 اش رانندگی می کرد. مادرش درباره جزئیات این اتفاق می گوید: سارا در جاده کرمانشاه به تهران بوده. کناره های جاده هیچ گاردی نداشته و جاده هم خط کشی نبوده. ظاهرا سارا برای یک لحظه جاده را گم می کند و در تشخیص مسیر دچار مشکل می شود و انحراف پیدا می کند. در مسیر انحرافی چاله ای بوده که چرخ های ماشین درون آن می افتند و همین باعث می شود که سارا مدیریت فرمان را از دست بدهد و ماشین چپ کند و چندبار معلق بزند.
سارا یک بار مرگ را تجربه کرد و دوباره برگشت
بعد از تصادف سارا را به بیمارستان امیرالمومنین بوئینزهرا بردند اما وقتی دیدند که جراحاتش خیلی زیاد است به بیمارستان رجایی قزوین منتقلش کردند. مادرش درباره اتفاقات روز 29 دی می گوید: نزدیک بود سارا را در بیمارستان بوئین زهرا از دست بدهم. آنجا یک بار تمام علائم حیاتی سارا از دست رفت انگار که مرده باشد اما پزشکان بیمارستان او را با شوک به زندگی برگرداندند. در این فاصله ما از حال سارا بی خبر بودیم.
راه تماس نداشتم. سارا 2 تا گوشی داشت که هر دو را سر صحنه تصادف دزدیده بودند و تماسهای ما بی پاسخ ماند. خلاصه در این فاصله ما کاملا بی خبر بودیم که سارا در چه شرایطی است و چرا پاسخ تلفنش را نمی دهد. خیلی دلواپس و نگرانش بودیم تا اینکه زنگ زدیم به پلیس راه و گفتند یک مورد تصادف 206 گزارش شده که ماشین سارا بود. همان موقع راه افتادیم تا به او برسیم و بالاخره سارا را به بیمارستان آسیا منتقل کردیم.
جراحت های سارا یکی دو تا نیست
سارا بعد از تصادف جراحت های زیادی پیدا کرد. به گفته مادرش مهمترین جراحتی که پیدا کرده شکستگی مهرههای هفتم و هشتم ستون فقرات ساراست که کار را کمی دشوار کرده است. این مهره ها به سمت داخل شکسته اند و کار را خطرناک کرده اند. جراحی روی ستون فقراتش انجام شده است. دنده های سارا به خاطر ضرباتی که از بدنه ماشین به او وارد شده شکسته و ریه اش را دچار مشکل کرده است که خوشبختانه جراحی رضایت بخشی روی ریه ها انجام شد.
علاوه بر این سارا 3 روز به خاطر ضربه مغزی که داشت در کما بود اما خدا را شکر از کما خارج شد اما هنوز هم بعد از گذشت 20 روز حافظه کوتاه مدتش خوب کار نمی کند. خدا را شکر روز به روز وضعیت حافظه اش بهتر می شود. مچ دست چپ سارا کاملا خرد شده بود که جراحی برایش انجام شد و پینگذاری شد. شانه راست سارا هم شکسته بود که آن هم جراحی شده. شکستگی ها کم کم خوب می شوند اما چیزی که ما را خیلی نگران کرده آسیب دیدگی نخاع ساراست.
جراحی انجام شد ولی...
بعد از جراحی پزشکان گفتند که احتمال قطع نخاع شدن سارا 90-80 درصد است. جراحی انجام شده اما ظاهرا با جراحی نمی توانستند نخاع آسیب دیده توسط مهره های ستون مهره ها را ترمیم کنند. متخصصی که ستون فقرات سارا را جراحی کرد معتقد است که اگر سارا بتواند هر روز تمرینات فیزیوتراپی را به خوبی دنبال کند و ورزش درمانی داشته باشد شاید بتواند پاهایش را حرکت دهد.
احتمال قطع نخاع شدن سارا ۸۰ درصد است
مریم ابوترابیان مادر سارا که هر روز از کرج برای رسیدگی و مراقبت از دخترش به تهران می آید دل نگران آسیبدیدگی نخاع سارا و آینده دختر است. او می گوید: بعد از جراحی پزشکان گفتند که احتمال قطع نخاع شدن سارا ۹۰-۸۰ درصد است. جراحی انجام شده اما ظاهرا با جراحی نمیتوانستند نخاع آسیب دیده توسط مهره های ستون مهره ها را نجات دهند.
متخصصی که ستون فقرات سارا را جراحی کرد معتقد است که اگر سارا بتواند هر روز تمرینات فیزیوتراپی را به خوبی دنبال کند و ورزش درمانی داشته باشد شاید بتواند پاهایش را حرکت دهد و با کمک واکر راه برود. با همه اینها او معتقد است که تا ۱۸ ماه نمی توان اقدام دیگری برای ستون مهره های سارا انجام دهیم و باید صبور باشیم تا حسهای سارا برگردد. سارا در حال حاضر از کمر به پایین چیزی را حس نمیکند. امروز قبل از اینکه با شما صحبت کنم پزشکش خبر داد که پای سارا کمی ورم دارد سارا هم در همان ناحیه احساس زوق زوق می کرد . در نهایت گفتند که احتمال شکستگی در پای سارا وجود دارد و باید بررسی شود. اما هنوز مشخص نشده که قرار است پایش را گچ بگیرند یا باز هم نیاز به جراحی هست.
سارا بیمه نداشت و همین هزینه های درمانی را سرسام آور کرد
من و پدر سارا هر دو کارگر هستیم. سارا هم از فدراسیون حقوقی دریافت نمی کرد و بیمه هم نبود. ما هم شرایط مان طوری نبود که بتوانیم هزینهها را تامین کنیم. سارا هم چند وقتی بود که خودش توانسته بود خرج ماهانه اش را در بیاورد اما خب مسئله این است که هیچ کدام اینها کفاف جراحیهای سنگین را نمی دهد. اصلا ما فکرش را نمی کردیم که سارا آنقدر دچار جراحت شده باشد و نیاز به جراحیهای پی در پی داشته باشد . روزهای اول من و پدرش خرد خرد توانستیم با کمک دیگران پول جمع کنیم. حدود ۳۲ میلیون تومان قرض کردیم تا اولین جراحی سارا را انجام دهند. مجبور شدیم از حدود ۵۰ نفر پول قرض کنیم تا این پول را فراهم کنیم. اما به مرور دیدیم مشکلات بیشتر از این حرفهاست. با این رقم ها نمیشد کاری از پیش برد.
اما خدا خواست و خیلی ها از جمله مردم به دادمان رسیدند. از صاحب کار و همکارم بگیرید تا خاله صاحبکارم که در رادیو فعالیت دارد. وقتی دید من خیلی بی تابم گفت سارا عضو تیم ملی است و باید دفترچه بیمه داشته باشد. اما چون سارا تصادف کرده بود فکر نمیکردم بیمه فدراسیون به کارش بیاید. اما بعدش فهمیدم که این بیمه هم می توانست بخشی از هزینهها را تعدیل کند. خلاصه با همکاری وی ماجرای بیمه را دنبال کردیم اما به هیچ نتیجهای نرسیدیم.
می خواستم کلیه ام را بفروشم
خدا را شکر میکنم که حمایت مردم، هنرمندان و ورزشکاران شامل حالمان شد. این را مریم ابوترابیان میگوید و ادامه میدهد: در روزهای اول که سارا تصادف کرده بود خیلی مستاصل بودم. وضعیت سارا خیلی نگرانکننده بود. از هفت هشت ناحیه دچار شکستگی و آسیب شده بود و دست ما هم خالی بود. دو سه روز اول ناامید بودم وقتی هزینه هایش را شنیدم ناامیدیام چند برابر شد.
رفتم برگه فروش کلیه ام را نوشتم و شماره تلفنم را دادم.قرار بود حدود ۳۰-۲۰ میلیون تومان دستم را بگیرد. همش فکر می کردم که اگر کلیه را بفروشم کمی جلو می افتیم اما مخارج درمانی سارا چند برابر این رقم هاست. مخصوصا که درباره هزینه های درمانی افرادی که در شرایط مشابه بودند را شنیدیم. خیلی شرایط سختی بود امیدوارم هیچ کسی روی زمین در این شرایط قرار نگیرد.
یادم نمی رود روزهای اول شوهرم از آیسییو که بیرون می آمد پیاده مسیر طولانی را از کرج تا محمدشهر طی می کرد و با خودش و خدا حرف می زد و گریه می کرد. من در فوت پدرهمسرم اشکهایش را ندیده بودم او خیلی مرد قوی ای است اما این بار واقعا کمرش شکست. خیلی ها که او را دیده بودند می گفتند ما فکر می کردیم بعد از این شوهرت دچار مشکل روانی شده. خدا صدای گریههای او را شنید و دستمان را گرفت.
ماجرای ملاقات شقایق دهقان و سارا و قصه آشنایی آنها شنیدنی است. مادر سارا در این باره می گوید: یک روز در بیمارستان بودیم که دیدیم شقایق دهقان به ملاقات سارا آمد. توجه شقایق دهقان و همسرش باعث شد کمپینی برای کمک به سارا تشکیل شود و کمکهای مردمی جمع شود.
با کمک مردم و حمایت هنرمندان حدود ۳۰۰میلیون تومان برای مخارج درمانی سارا جمع شد. ضمن آنکه افراد زیادی از هنرمندان و ورزشکاران ما را همراهی کردند، به عیادت سارا آمدند و برای هزینه های درمانی سارا ما را همراهی کردند. مردم هم همین طور خیلی به ما محبت داشتند و ما قدردان لطف شان هستیم. اگر کمکهای آنها نبود من و پدر سارا به تنهایی نمی توانستیم کاری کنیم.
ماجرای مسدود شدن حسابم چه بود؟
چند روز بعد از آنکه خبر جمع آوری کمکهای مردمی برای سارا در رسانه ها منتشر شد حسابی که برای جمع آوری کمک ها و با نام مریم ابوترابیان معرفی شده بود، مسدود شد. برخی از رسانهها دلخوری فدراسیون راگبی یا مسئولان ورزشی از خانواده سارا را علت این موضوع مطرح کردند و شائبه هایی در این مورد در برخی رسانه ها مطرح شد.
اما مادر سارا در اینباره نظر دیگری دارد. مریم ابوترابیان در اینباره میگوید: به دلیل حمایت های مردمی و تراکنش های مختلفی که حسابم داشت و همه به خاطر لطف مردم و شرکت در کمپین کمک به سارا بود که اختلالی برای حساب بانکی من ایجاد شد و موجب شد که یکی دو روز حسابم بسته شود. این یک اختلال بانکی بود که بعد از تماس گرفتن با بانک و ریشهیابی مشکل رفع شد و در حال حاضر هیچ مشکلی با حسابم ندارم و می توانم با آن کار کنم.
سارا هنوز نمی داند که نمی تواند راه برود
مادر سارا وقتی درباره وضعیت جسمانی سارا و اینکه سارا چقدر از وضعیتش آگاه است می گوید: سارا خیلی درباره وضعیتی که برایش پیش آمده اطلاعی ندارد. نمی داند که چه آسیبی به ستون فقراتش وارد شده.
به او گفتیم که مهره های ستون فقراتات شکسته و نیاز به جراحی داشتی و باید استراحت کنی. وقتی از مادر سارا می پرسم که بی حسی پاهای سارا را چطور برایش تفسیر می کند گفت: سارا فکر می کند که بی حسی پاهایش و سنگینی که در آنها حس می کند به خاطر عمل جراحی است که روی پاهایش انجام شده. او فکر می کند بعد از ۴-۳ ماه این بی حسی برطرف می شود و دوباره همه چیز مثل روز اول می شود. برای همین مدام به مربی اش می گوید: فکر می کنی دو سه ماهه بتوانم به روزهای اوجم برگردم یانه! و این موضوع قلب همه ما را به درد می آورد. واقعیت این است که سارا الان چند جراحی سخت را پشت سر گذاشته و درد شدیدی را به لحاظ جسمی تحمل می کند.
زهرا نوری، مربی راگبی سارا در کنار مریم ترابیان
فکر کردم اگر از این موضوع آگاهی پیدا کند به لحاظ روانی خیلی دچار بحران می شود و توانش را برای بهبود از دست می دهد. همه امید ما به این است که پزشکش گفته او قطع نخاع فیزیولوژی شده و احتمال بهبودش زیاد است.
هنوز از روانکاو مشورت نگرفتیم
انقدر مشکلات سارا زیاد است که هنوز فرصت نکردیم از روانپزشک یا روانکاو کمک بگیریم. به ما گفتند که وضعیت سارا نیاز به یک روانپزشک دارد تا او رابا شرایطش به مرور آشنا کند اما واقعا الان در شرایطی نیستیم که به این موضوع بپردازیم. باید کمی خیالمان از وضعیت جسمانی سارا راحت شود و بعد سراغ این موضوع برویم. در مراحل بعدی حتما از روانپزشک هم کمک می گیریم.
چرا دوباره سارا به آی سییو منتقل شد؟
چند روز بعد از رسانه ای شدن جزئیات جراحتها، سارا به بخش آی سییو منتقل شد. بسیاری تصور کردند که ملاقات های پی در پی سارا با افراد مختلف عامل این اتفاق است اما مادر سارا نظر متفاوتی دارد. او می گوید: در جریان تصادف دو دنده سارا شکست و به داخل ریههایش وارد شد همین موضوع تنفس را برای سارا دشوار کرد. او سرفه های زیاد می کند. گاهی آنقدر سرفه می کند که صورتش کبود می شود و نفس اش بند می آید. این بار این وضعیت خیلی تشدید شد و تیم پزشکی تصمیم گرفتند او را به آیسییو منتقل کنند.
وزیر بهداشت به ملاقات سارا آمد
مریم ابوترابیان مادر سارا می گوید افراد زیادی به عیادت سارا آمدند که در میان آنها دکتر هاشمی وزیر بهداشت و درمان هم حضور داشت. آقای وزیر به ما گفت که هر کاری از دستشان بر بیاید برای سلامتی سارا انجام میدهند. هر کاری که روند درمان او را بهتر کند. حالا دقیقا چقدر این کار پیش رفته نمیدانم. ظاهرا با حسابداری بیمارستان صحبت کردند که هزینه های بیمارستان را متقبل شوند اما هزینه های بعدی همچنان باید خودمان پیگیرش باشیم و از پولی که مردم کمک کردند برای آن استفاده می کنیم.
تعجب آقای وزیر از بیمه نبودن سارا
فاطمه نوری مربی راگبی سارا در سالهای گذشته در مصاحبه می گوید: دکتر هاشمی وزیر محترم بهداشت وقتی به ملاقات سارا آمدند و وضعیت او را از نزدیک بررسی کردند، خیلی تعجب کردند که بیمه برای ورزشکاران وجود ندارد. واقعیت این است که تنها خدماتی که ما داریم یک کارت بیمه ورزشی است که وقتی در مسابقات آسیب میبینیم به فیزیوتراپ مراجعه می کنیم تا درمان شویم.
تنها همین خدمات را داریم و دیگر هیچ. حالا امیدوارم که همین بحث سارا باعث شود که هم خودش هم بقیه ورزشکارها در شرایط بحرانی حمایت شود. واقعا ورزشکارهایی مثل سارا سرمایه ملی اند. از همه چیز می گذرند می آیند در اردوها زمان زیادی تمرین میکنند و در مسابقات افتخارآفرینی می کنند. بدون دریافت هیچ حقوقی در تمرینهاو مسابقات حاضر می شوند. هیچ پولی در راگبی وجود ندارد و فقط عشق به این ورزش و به عشق ملی پوشی بچهها در این تیم ها حاضر می شوند.
درمان کامل سارا چقدر طول می کشد؟
پزشکان سارا معتقدند که بعد از بهبود شکستگی ها و جراحات ساده تر سارا مثل شکستگی مچ و کتف و ...، دست کم ۲ سال طول می کشد تا سارا بتواند به وضعیتی برسد تا بتوان گفت سارا به شرایط با ثباتی رسیده است. مادر سارا در این باره می گوید: در این دو سال باید فیزیوتراپی و روش های کمکی که پزشک سارا پیشنهاد کرده را دنبال کنیم تا بتوانیم به روند درمانش کمک کنیم که سارا بتواند حس و حرکت پایش را دوباره بهدست آورد.
البته این به معنای این نیست که او با رعایت همه این نکات و فیزیوتراپی بتواند روی پایش بایستد. موضوع این است که سارا بعد از همه این کارها بتواند حرکتی به پاهایش بدهد و البته بعد از طی کردن این مسائل که درست بعد از مرخص شدنش شروع می شود میتوان نتیجه قطعی از روند سلامتش را اعلام کرد. تازه از این به بعد مشخص می شود که چه کارهایی باید برای سارا انجام دهیم.اصلا سارا میتواند روی پاهایش راه برود! فکر کردن به این موضوع هم خیلی دشوار است و هم صبر زیادی می خواهد.
فدراسیون بالاخره حمایت کرد؟
تا امروز که با مریم ابوترابیان مادر سارا گفت و گو کردیم حدودا ۱۹ روز از تصادف سارا می گذرد. از او درباره پیگیریهای فدراسیون میپرسیم. او میگوید: امروز صبح یکی از معاونان وزیر ورزش با من تماس گرفتند و گفتند دراین مدت ما پیگیر کارهای سارا بوده ایم و هزینه های درمان سارا را متقبل می شویم. این موضوع را به صورت شفاهی اعلام کردند. به هرحال من از همه شان ممنونم که به فکر سارا هستند و از او حمایت می کنند.
اما روزهای اول فشار زیادی روی ما بود و حمایت خوبی از ما در آن روزها صورت نگرفت چون به من میگفتند ماموریت دخترت رسمی نبوده و ما نمیتوانیم کاری کنیم. در حالی که من فقط میخواستم بیمه دخترم را درست کنند. من زن با غروری هستم هر روز از محمدشهر کرج میآیم تهران و می روم. هزینه های مدرسه و باشگاه های مختلف دخترم و رفت و آمدهایش را تامین کردم. کمک هزینه خانواده بودم. برایم دشوار بود در این شرایط باشم.
دعاها و حمایت مردم معجزه کرد
زهرا نوری، مربی سارا و همان کسی است که سارا را در روزهای آغازین سال ۹۰ در دبیرستان کمیل استعدادیابی و برای حضور در تیم راگبی دعوت کرد. با او در لابی بیمارستان آسیا ملاقات کردیم در حالی که دل نگران و بی تاب وضعیت سارا بود. زهرا نوری میگوید: پدر و مادر سارا باید صبر و امید زیادی داشته باشند. آنها در شرایط سختی قرار دارند و اطرافیان باید از آنها مراقبت کنند. این خانواده تحت فشار زیادی است. حمایت اطرافیان به لحاظ عاطفی و معنوی بسیار مهم است.
حمایتهای مادیای که مردم داشتند به آنها کمک زیادی کرد. پدر و مادر سارا روزهای اول خیلی ناامید بودند و نگاهشان هیچ فروغی نداشت اما وقتی کمک های مردم شروع شد توانستند روی پا بایستند و با امید بیشتری روند درمان را دنبال کنند.سارا هم همین طور خیلی شرایط سختی داشت اما وقتی حمایتها را دید از این رو به آن رو شد قوت گرفت انرژی ذخیره کرد تا بتواند دوباره سلامتش را بهدست آورد.
در کنار کمکهای مالی دعای مردم و انرژیهای مثبت آنها برای سلامت سارا خیلی موثر بود. هر چه افراد بیشتری از این موضوع آگاه شدند دعاهای بیشتری برای سارا کردند و همه اینها به او کمک کرد تا با روحیه و قوت بیشتر سلامتی اش را دنبال کند. اما خواهش من این است که مردم به حمایت هایشان ادامه دهند و سارا را دعا کنند. به هرحال سارا ترخیص می شود اما سختیها برای خانواده سارا بیشتر می شود. چون تا امروز بیمارستان پرستاری و مراقبت از او را برعهده داشت و بعد از ترخیص قطعا شرایط دیگری به لحاظ مراقبت برای این خانواده وجود خواهد داشت.
قول می دهم سارا دوباره قهرمان شود
سارا در ۱۷ رشته مختلف فعالیت دارد و این نشان می دهد که چقدر استعداد ورزشی و استعداد فنی بدنش بالاست و از طرفی گیرایی ورزشی او هم خوب است. این جملات را زهرا نوری مربی سارا می گوید: سارا خیلی زود با تیم هماهنگ شد. ۴ سال پیش تیم ستارگان راگبی بود و بعد خیلی زود بازیکن اصلی تیم شد و در اردوهای تیم ملی حاضر شد. او استعداد فوق العاده ای داشت . در دو دوره گذشته در اردوی تیم ملی حاضر شد و پارسال در مسابقات آسیایی هند اعزام شد.
سارا ۲۱ ساله است و این روزها روزهای اوج توانایی ورزشی اش است. خیلی شرایط خوبی داشت و بدنش فوق العاده آماده بود و حالا این اتفاق تلخ باعث شده در کارش وقفه افتاد. اگر خدا خواسته که سارا در قزوین با یک رفلکس کوچک به زندگی برگردد و زنده بماند اگر خدا بخواهد سارا دوباره میتواند قهرمان شود. اولویت اول ما این است که سارا بتواند راه برود و مطمئن باشید حتی اگر نتواند به تیم راگبی برگردد من قول می دهم دنبال کار سارا هستم تا هر جا که شود تا سارا در یک رشته دیگری که مناسب شرایطش است او را دوباره قهرمان کنم.
زهرانعمتی الگوی خوبی برای ساراست
زهرا نوری مربی سارا با اشاره به وضعیت سارا میگوید: سارا باید از زهرا نعمتی که این روزها در دنیای ورزش می درخشد الگو بگیرد. زهرا نعمتی ملیپوش تکواندو بود که در جریان یک تصادف توان راه رفتن از او گرفته می شود. اما او کوتاه نمیآید کار را دنبال می کند و الان در ورزش تیر و کمان حرف اول را می زند. او سهمیه المپیک گرفت و بسیار موفق است. قهرمانی در وجود او بود، چه روی دو پا چه روی ویلچر. او توانست پس سارا هم می تواند. امیدوارم که سارا بعد از ۱۸ ماه بتواند روی پا برگردد اما اگر یک درصد این اتفاق نیفتاد من مطمئنم که قهرمانی در وجود سارا هست.
پ
نظر کاربران
خدا شفا بده
الهی آمین
شفا برای همه بیماران
(((سارا در جاده کرمانشاه به تهران بوده. کناره های جاده هیچ گاردی نداشته و جاده هم خط کشی نبوده.))))
خط کشی یک جاده...و مدیران کارکشته ما..
هیچکس هم پاسخگو نیست.!!!
به حق امام حسین شفا پیدا کنه و بتونه راه بره
امید ب برگشت
زندگی دوباره سارا..............
همه مریضها شفا پیدا کنند چه روحی وچه جسمی