نگار فروزنده:
توانایی مادر شدن را ندارم ...
نگار فروزنده را بايد كم كم از چهرههاي باسابقه سينما و تلويزيون دانست. ظاهراً سالها فعاليت در عرصه بازيگري آنقدر وقتش را گرفته كه فرصتی ندارد به مادر شدن فكر كند.
نگار فروزنده را بايد كم كم از چهرههاي باسابقه سينما و تلويزيون دانست. ظاهراً سالها فعاليت در عرصه بازيگري آنقدر وقتش را گرفته كه فرصتی ندارد به مادر شدن فكر كند. فروزنده از زناني هست كه فكر ميكند هنوز نميتواند مسئوليت سنگين مادر شدن را بپذيرد و تا اطلاع ثانوي ترجيح ميدهد زندگي و زمانش رابراي كار و چيزهايي كه برايش مهمتر است بگذارد. البته اين از وسواس و كمالگرايياش آب میخورد. شايد هم یک علتش اين است كه نگار فروزنده به قول خودش خيلي ماماني و وابسته به مادرش است و تا حالا نشده هيچ وقت، هيچ چيز را از مادرش پنهان كند. رابطه عميق و قوي بين او و مادرش برقرار است. آنها براي هم نه تنها مادر و دختر بلكه مثل دو تا خواهر و دو تا دوست صميمي و نزديك هستند:
به آگاهي اشاره كردي، اين آگاهي و شناخت از محيط پيرامون چقدر در اين مسئله موثر است؟
مردم الان بيشتر به اين آگاهي كه زندگي سختتر شده، مصرف بيشتر شده و درآمد بيشتري لازم هست، رسيدند. بنابراين به اين نتيجه رسيدند كه كمتر بچهدار بشوند و بچههاي كمتري داشته باشند. وقتي آگاهي در مورد هر چيزي زياد میشود، لذتش كمتر میشود. جاهايي در زندگي هست كه شايد نبايد خيلي فكر كرد و بايد با حس و قلبمان جلو برويم. اين گاهي زيباتر از آن هست كه بنشيني فكر و حساب و كتاب بكنيد.
فكر میكنيد مادري حسي غريزي در همه زنان هست؟
بله، فكر میكنم مادري در درون هر زني وجود دارد؛ براساس همين حس میتواند بچهاي را جاي فرزند خودش تصور كند. اما به هر حال الگوي كاملي كه من هميشه سعي كردم شبيه او باشم، مامانم هست و بعد از آن مادربزرگم كه هميشه مادر دومم بوده.
خودت چقدر به بچه فكر میكني؟
دوست دارم مطلبي را برايتان بگويم، كه حس شخصيام هست. خيلي دوست دارم بچه بيارم، يعني بچهاي را به فرزندي قبول و بزرگ كنم. دوست دارم اين اتفاق قبل از ازدواجم بيافتد. البته آن بچهدارشدن بعد از ازدواج جاي خودش را دارد. طبيعتا قشنگ خواهد بود، بچهاي بر اثر عشق و محبت بين زوجي متولد شود.
در نسل بازيگران زن كه در دهه چهارم و پنجم زندگيشان هستند، خیلیها ازدواج نكردند و طبيعتا بچه هم ندارند. فكر میكنيد علت چیست؟
فكر میكنم اين مسئله مختص زنان بازيگر نيست و با اين شغل ارتباطي ندارد.كلا در دنياي امروز كه زنان بيشتر دنبال كار و تحصيل و كسب موفقيت و رسيدن به درجات بالاتر اجتماعي هستند، اين مسئله بيشتر است. شايد به خاطر اينكه مثل قديم نيست و فقط مسئوليتشان اين باشد ازدواج كنند، به خانه بخت بروند و بنشينند بچهداري كنند، الان دنبال خيلي چيزهاي ديگر هستند و خدا را شكر مردها هم بيشتر اجازه اين چيزها را میدهند. به اين معني هم نيست كه زنان الان كمتر تمايل به زندگي زناشويي و مادرانه دارند يا دوست ندارند در اين نقشها ظاهر بشوند، فكر میكنم بيشتر به خاطر اين كه آگاهي بيشتري دارند و انتخاب برايشان سختتر شده و چيزهاي مهم ديگري هم برايشان در زندگي وجود دارد. خانه شوهر رفتن و مادر شدن دير نميشود، اما خيلي چيزهاي ديگر هست كه دير میشود و بايد در جواني شكل بگيرد. خيلي دوست دارم بچه بيارم. يعني بچهاي را به فرزندي قبول و بزرگ كنم. دوست دارم اين اتفاق قبل از ازدواجم بيافتد.
چرا دوست داريد بچهاي كه خودتان به دنيا نياورديد را به فرزندي قبول و برايش مادري كنيد؟
شروع اين فكر و تصميم حدود 4، 5 سال پيش بوده. ماه رمضان با مادربزرگم رفته بوديم به خیریهای كه از بچههاي بيسرپرست نگاهداري میكردند. قرار بود افطار را با بچهها باشيم.
اولين بارم بود در چنین جمعي حاضر میشدم. معذب بودم. نميدانستم بايد در انتظار چه باشم. سردرگم بودم و نميدانستم وقتي ديدمشان چه رفتاري بكنم. وقتي در باز شد و بچهها آمدند، انگار دري از محبت به رويم باز شد. با نهايت عشق و محبت و هيجان ما را بغل كردند و بوسيدند.
سوال میكردند و حرف میزدند و مرتب میبوسيدنم. از خودم خجالت كشيدم، به جاي اينكه من به آنها محبت كنم، آنها دارند به من محبت میكنند. خلاصه همان موقع دلم خواست، خيلي زياد دلم خواست تا مادر يكي از اين فرشتهها باشم.
بعد از آن خيلي سعي كردم. پرسوجو و تحقيق و پيگيري كردم، اما متاسفانه متوجه شدم در ایران سرپرستي بچه را به زن مجرد نميدهند و تازه اگر هم شوهر داشته باشي، بايد ثابت كني كه توانايي بچهدار شدن را نداري.
مهمترين مشكل برای سرپرستی بچه این است که بايد حتما شوهر میداشتم تا شناسنامه به اسم او براي فرزندم صادر بشود. الان اين اتفاق مهمترين خواسته من در زندگي است و هيچ وقت هم نميخواهم به خاطر آن زودتر ازدواج كنم. چون واقعا دلم میخواهد اين اتفاق قبل از ازدواجم بيفتد. خيليها هم معتقدند اگر اين كار را بكنم، بعد شانسم براي ازدواج كم میشود. اما بر اين باورم، مردي كه بپذيرد اين كار را از دلم كردم و احساس مهر و محبتي كه دارم و ثوابي كه در اين كار هست را نفهمد، اصلا نبايد در زندگي من بياد. من خيلي ظرفيت مهر و محبت و مادري كردن براي بچهاي در درونم دارم، چرا نبايد اين ظرفيت بالقوه، بالفعل بشود.
یک روز با مادربزرگم میخواستیم برویم بیرون. گفتم آژانس بگيرم. مامان بزرگم گفت، نه وقت نيست. بيا بريم تو خيابان ماشين میگيريم. پايمان را در خيابان گذاشتيم، هر كسي رد میشد مادربزرگم را میشناخت. ماشينها برايمان میايستادن، دست تكان میدادند و سلام و عليك میكردند. مامان بزرگم هم هميشه خيلي با مردم خوش برخورد بود. برايشان دست تكان میداد، باهاشون صحبت میكرد و عكس میگرفت، بسيار با مردم مهربان بود. در همين بين ماشيني برايمان ايستاد و داشت تعارف میكرد تا ما را برساند. ناگهان ماشين پشت سري هم كه ما را ديده بود و ناباورانه از اينكه پروین سلیمانی را دیده است، میخواست بايستد، به آن زد. اين اتفاق دقيقا جلوي ما افتاد. هر دو تا راننده پياده شدند. با خودم گفتم الان است با هم بحث و دعوايشان بشود. اما در كمال تعجب و ناباوري ديدم هر دوشان اينقدر از ديدن مادربزرگم خوشحال و هيجان زده شدند كه اصلا ماشينهايشان يادشان رفته و سر اينكه كدامشان ما را برسانند، با هم بحث میكردند.
همينطور كه روز مادر نزديك و نزديكتر میشود، به دومين سال فوت مادربزرگم هم نزديك میشويم. چقدر زود میگذرد و چقدر اين روزها دوست داشتم در كنارم میبود. وقتی از دنيا رفت، هنوز خيلي از كارهايم كه دوست داشتم و به نظرم كارهاي خوبم هستند، به نمايش در نيامده بودند، دوست داشت «مختارنامه»، «در چشم باد» و «كلاه پهلوي» را ببیند، من هم خيلي دوست داشتم ببيند و هم خودش دوست داشت.
معمولا هر بازيگر زني، حتي اگر مادر نباشد تجربه مادري را در فيلمي به دست ميآورد. اين تجربه چه جور حسي است؟
خيلي نقش مادر بازي نكردم، البته چند مورد در كارنامه بازيگريام دارم. اما خودم به شخصه فكر ميكنم آن طور كه بايد و شايد نتوانستم آن حس مادري را درست به باورانم و القا و اجرا كنم. حداقل خودم وقتي كار را ديدم، آنطور كه بايد به دلم نچسبيده. فكر ميكنم علت عمدهاش برميگردد به اينكه مادري حسيست كه تا حقيقتا تجربهاش نكني، نميتواني دركش كني، خيلي درك كردني و فهميدني است.
اين جور موارد با مادر خودتان مشورت نكرديد يا سعي نكرديد اين حس را از روي رفتارهاي او بگيريد؟
چرا ولي اين چيزي هست كه قابل كپي برداري و تقليد نيست. مسئلهاي بسيار دروني و حسي است و حتما بايد تجربهاش كرد تا به آن آشنا و واقف شد. اتفاقا يكي از منتقدان هميشگي بازيام در نقش مادر، مامانم است. عقيده دارد نميتوانم نقش مادر را خوب بازي كنم.
رابطه شما و مادرتان چطور است؟
بسیار دوستانه است. شايد چون خواهر هم نداشتم از همان بچگي با مامانم هم رابطه مادر و دختري را داشتيم و هم مثل دو تا خواهر بوديم. فكر نميكنم هيچوقت هيچچيزي را در زندگيام از مادرم پنهان كرده باشم. اگر هم اين كار را كرده باشم نهايتا 2،3 روز بوده و بعد همه چيز را با او در ميان گذاشتم. يعني با اينكه اختلاف نظر داريم و كاملا طبيعي هست، نهایتا همه چيز را با مادرم مطرح ميكنم و نظرش برايم بسيار مهم است. شايد اين لفظي كه به اصطلاح براي كساني كه خيلي به مادرشان وابسته هستند استفاده ميكنند، درباره من صادق باشد، يك وقتهايي واقعا به اين نتيجه ميرسم بچه ننه هستم.
مادرت هيچ وقت فشار نميآورد ازدواج کنی و بچهدار بشوی؟
فشار كه نميآورد، ولي به عنوان يك خواسته دربارهاش صحبت ميكند. اين مقولهاي بسيار شخصي است، چون به دنيا آوردن بچه، مسئوليت و تعهدي سنگين است که هر فردي خودش بايد برايش تصميم بگيرد. از لحظهاي كه بچه پا به اين دنيا ميگذارد، بايد اين مسئوليت را تقبل كنيد و تا لحظهاي كه زندهايد، بايد به دوش بكشيد. من شخصا چنين توانايي را در خودم نميبينم و حداقل فعلا زير بار چنين چيزي نميروم.
در دنياي هنر به خصوص بين بازيگران زن كه در دهههاي مياني هستند، نسبتا زياد ديده ميشود كه فرزندي ندارند و هنوز مادر نشدند؟
زندگي بازيگرها، زندگي پر مشغلهاي است و برنامهريزي زماني درست و حسابي ندارد. پيش آمده يك سال اصلا كار نكردم و سال بعد بدون وقفه و پشت هم كار كردم. اين كار هم شب و روز و تعطيلي و غيرتعطيلي نميشناسد. از اين بابت ازدواج و بچهدار شدن براي یک زن بازيگر سخت است. به هر حال كسي كه كار منظم و مشخصي دارد، بهتر ميتواند براي زندگي آدم ديگري در كنار خودش برنامهريزي كند. اين يكي از دلايل ميتواند باشد. دليل شخصيام اين است كه بچهدار شدن تصميم سادهاي نيست، مثل اينكه برويم گلداني بياوريم و روزي يك بار هم آب بدهيم. موجودی را به دنیا ميآوريد، هر ثانيه توجه شما را نياز دارد و مسئوليت سنگيني در مقابلش داريد. فكر نميكنم به صرف خودخواهي دروني كه حالا دلم ميخواهد ادامه د اشته باشم و بخشي از خودم را در موجود ديگري ببينم، بچهاي را به دنيا بياورم. الان چنين آمادگي را در خودم نميبينم. اينكه بچهاي باشد كه بخواهد تمام توجهام را شبانهروز داشته باشد و چنين مسئوليتي را روي دوش من بخواهد بگذارد، نميتوانم.
به همه مادران فقط ميتوان گفت عاشقانهترين ترانه هستي هستند، بزرگترين نعمت و هديه خداوند. نميدانم چه جوري ميتوانم اوج حس درونيام را بگويم، فقط ميدانم كه مادرها باارزشترين نعمت خداوند برای هر انسانی هستند. لطفي از جانب پروردگار كه غير قابل بازگشت است و اگر خدايي نكرده از دستشان بدهيم، با هيچ قدرت و ثروت و امكاني در دنيا قابل برگشت نيست و آن حس را در هيچ انسان ديگري نميتوانيم پيدا كنيم. مادران بزرگترين تجلي خداوند هستند. مادر من كه برايم اينطور هست، اميدوارم براي ديگران هم همينطور باشد.
شخصا ميدانم جز دردسر براي والدينمان هيچ چيز نداشتيم. اين دردسر به شكلهاي مختلف است. وقتي بيمار ميشويم، بيش از درد و رنجي كه خودمان ميكشيم، مادرمان درد ميكشد. وقتي مهماني، سفر و... با دوستانمان هستيم، شادي و خوشحاليمان براي خودمان و تمام نگراني، اضطراب، دير و زود شدن و ... براي مادرانمان است. سخت است تا آخرين لحظه زندگيشان درگير بچهها هستند. هر بچهاي حتي اگر 100سالش بشود، براي مادرش بچه است و باز هم فكر ميكند بايد ازش مراقبت كند و زندگياش را وقف او بكند. الان دلم ميخواهد زندگيام را براي خودم بگذرانم و زندگي من براي من باشد، آن را وقف موجودي ديگر كردن را تا اطلاع ثانوی در خودم نميبينم.
در سينماي ما زني كه ازدواج كرده و بچه دارد، از امتياز مثبت يا منفي برخوردار است؟ يعني به هر حال اين مسئله باعث تفاوت در برخورد با او نسبت به زني كه بچه ندارد، ميشود؟
نه، فكر نميكنم يا حداقل من نديدم اينطور باشد. بازي و بازيگري مقولهاي حرفه اي و جداگانه ست كه به نظرم ربطي به اين مسائل شخصي و زندگي خانوادگي افراد ندارد و بيشتر به تواناييهاي حرفهاي بازيگري و تعهد بازيگر به كارش برميگردد.
بازيگر اگر به كارش متعهد باشد،آن را درست انجام بدهد و عشق و علاقه به هنرش داشته باشد، كارش را ميكند و جايگاه در خورش را هم پيدا ميكند. ربطي هم ندارد كه حالا از نظر خانوادگي متاهل است، بچه دارد يا ندارد.
كساني هستند كه بچه دارند و بازيگران درخشاني هم هستند، مثل خانم ليلا حاتمي و همينطور كساني هستند كه مادر نيستند و بچه ندارند و باز آنها هم ميدرخشند و جايگاه خودشان را دارند. منتها فقط وقتي یک بازيگر، مادر ميشود و حس مادري را تجربه و لمس ميكند، طبيعتا بهتر و راحتتر نقش مادر را ميتواند القا كند. تجربيات شخصي زندگي بازيگر ميتواند تاثير مستقيم روي كارش داشته باشد.
حالا بچهدار شدن هم يكي از آن حسهاي ناب است كه زن تا خودش تجربهاش نكند، شايد نتواند خوب به ديگران القا كند.
هميشه فكر ميكنم نقش را بايد اول خودم درك ، دروني و قابل باور و پذيرش كنم تا بعد از ده تا بينندهاي كه كار را ميبينند،
5 نفرشان آن حس را باور كنند.
اگر حسي براي خودم ناشناخته باشد و نتوانم باور و دركش كنم، قطعا نميتوانم به شناخت درستي ازش برسم و حتما در اجرا هم اين نقص جايي خودش را نشان خواهد داد. همان ميشود كه شماي بيننده احساس ميكني دارد خوب بازي ميكند، اما به دلم نمينشيند و باورپذير نيست.
پيش آمده بر اساس همين عقيدهاي كه داريد، نقش مادري به شما محول شده باشد و نپذيريد؟
نه، چون هميشه هر كاري كه از نظر بازيگري برايم بالا و پاييني از نظر اجرا داشته باشد، من را تحريك ميكند توانايي خودم را محك بزنم. اما حالا همانطور كه گفتم چون مادر نيستم، نميتوانم به خوبي بازيگري كه مادر است، این نقش را بازي كنم.
نقش مادري كه از خودتان خيلي در يادتان مانده باشد، كدام كارتان هست؟
كاري به اسم «بلند گريه كنيم». نقش پيچيده مادر بيمار آشفتهحالي را بازي ميكردم كه خيلي سخت بود، البته متاسفانه به هزار و يك دليل كه حالا اينجا جايش نيست، آنطور كه بايد استفاده مناسبي از سكانسهاي گرفته شده، نشد. اما در حين اجرا برايم خاصتر بود. البته با خود بچه، بازي نداشتم چون تمام داستان ماجراي مادري بود كه بچهاش را سر راه ميگذارد و بعد پشيمان ميشود و ميافتد در مسيري كه دنبال بچهاش بگردد و پيدايش بكند. در آن زمان حس مادري را خيلي درون خودم ايجاد كرده بودم.
آن موقع دلتان بچه نخواست؟
چون خيلي از آن آدمهايي نيستم كه به بچهها نزديك بشوم. ميتوانم با آنها زود ارتباط برقرار كنم و دوستشان دارم، ولي اينطوري نيستم با بچهها سر و كله بزنم. بعضيها تا بچه ميبينند، مينشينند با او بازي مي كنند و ... من اصلا اينطوري نيستم. شايد تنها بچهاي كه يكم باهاش كلنجار دارم، بچه برادرم هست كه آن هم کدام رابطه خيلي خاصي داريم و هيچ ارتباط بچگانهاي بينمان نيست.
چند تا برادر داريد؟
دو تا برادر دارم، يكي ازدواج كرده و دختري هفت ساله به اسم نيكي دارد.
نظر کاربران
جالب بود خیلی عالی بود
فکر کنم اشتباه کردید چون خانم ماه چهره خلیلی نوه خانم سلیمانی بودن نه خانم فروزنده
Bebakhshidaaa,axe Negare foruzandaro gozashtin,esmesham neveshtin,vali naveie khanume Soleimani ,mahchehre khalilie......
خانم محترم زنان مشهور زيادي هستند كه ازدواج كردنند فرزند دارند و هر روز موفقترند تصور نكن مادر شدن مانع رشدت خواهد شد.بابا ايشواريا ازدواج كرد مادر شد از ايشواريا كه بيشتر نيستي خود داني فقط بدان فرصت مادر شدن را هميشه نداري موفق باشي