گفتوگو با معصومه ابتكار از سفارت تا شورا و دولت
من در زندگیام پشه کشتهام اماانسان که هیچ،گنجشک هم نکشتهام.خیلی ازکسانی که تلاش میکننداین موضوع را مطرح کنند،دستشان به جنایاتی آلوده است که تاثیرآن هنوزقابل مشاهده است
فضاسازی از همان روز اول علیه این قضیه شروع شد که میگفت اینها تروریست هستند، دانشجو نیستند، جنگجو هستند، ستیزهجو هستند
من در زندگیام پشه کشتهام اماانسان که هیچ،گنجشک هم نکشتهام.خیلی ازکسانی که تلاش میکننداین موضوع را مطرح کنند،دستشان به جنایاتی آلوده است که تاثیرآن هنوزقابل مشاهده است
هنوزهم میتوان شمایل کلاسیکشده یک دانشجوی مسلمان پیرو خط امام رادرسیمایش یافت.آنجا که درباره احتمال روزی که اوکاندیدای انتخابات ریاست جمهوری شده است می پرسم به صراحت میگوید:«به این سوال پاسخ نمیدهم!»امالبخندی آرام تقریبادرتمام طول مصاحبه بر چهرهاش نشسته است البته به جزآنجایی که از بارمسئولیتی میگوید که فراکسیون اصلاحطلبان شورای شهرسوم در دوران بعد از انتخابات ۸۸ بر دوش خوداحساس میکرد.
بادکتر معصومه ابتکار در سالروز استعفای دولت بازرگان به گفت وگو نشستم. ۳۶ سال پیش درچنین ایامی زندگی سیاسی نخستین زنی که به کابینه دولت پس ازانقلاب راه یافت، رقم خورد: ۱۳ آبان دوستانش سفارت آمریکا را اشغال کردند، ۱۴ آبان دولت موقت که پدرش دکتر تقی ابتکار هم عضوی از آن بود، در اعتراض به این عمل استعفا کرد و به فاصله دو روز، او هم به دانشجویان مسلمان پیرو خط امام پیوست.
اجازه بدهید ازاینجا آغاز کنیم که علت علاقه و ورودشمابه حوزه محیط زیست چه بود؟
بخش مهمی ازعلت علاقه من به این حوزه برمیگرددبه زمینههای فرهنگی وتربیتی.پدرم علاقه بسیار زیادی به محیط زیست داشتند و هم در زمینه تبدیل انرژی کار میکردند. قبل از انقلاب هم مشاور شهردار تهران در حوزه آلودگی هوای شهر تهران بودند. همچنین یک آزمایشگاه تحقیقاتی در دانشکده فنی دانشگاه تهران داشتند و در ارتباط با تبدیل خودروهای بنزینی به گازسوز برای کاهش آلودگی هوا و استفاده از گاز طبیعی و LPG کار میکردند که به ساخت اولین نمونههای ماشین گازسوز در ایران منجر شد.
مرحوم ابتکار استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران بودند. همیشه هم در خانه در مورد محیط زیست صحبت میکردند و بحث و گفتوگو داشتیم و من علاقه مند به علوم محیط زیست بودم همچنین آن زمان پدر از من میخواست مقالههای علمیاش را تایپ کنم.
ایشان در این موضوع خیلی زیاد فعال بودند و با توجه به اینکه به انگلیسی من اعتماد داشتند در اواخر دوره دبیرستان مقالات شان را من آماده میکردم.
در آن زمان از تکنولوژیهای امروز و Copy-Paste و این جور کارها خبری نبود و من با همان دستگاههای قدیمی مقالات را تایپ میکردم، لاک میگرفتم و ادیت میکردم. خود این کار هم برای من تمرینی محسوب میشد به خصوص که اکثر مقالات ایشان در حوزه آلودگی هوا و محیط زیست بود.
ایشان در آن زمان از سوی مهندس بازرگان به عنوان نخستین رئیس سازمان محیط زیست بعد از انقلاب انتخاب شدند و من در این دوره خیلی بیشتر از قبل از نزدیک این مسائل را دنبال میکردم. گرچه بخش عمدهای از مدیریت ایشان مصادف شد با اشغال سفارت آمریکا و حضور من در جمع دانشجویان مسلمان پیرو خط امام.
همینجااجازه بدهیداین پرسش را مطرح کنم که باتوجه به پیوستن شمابه دانشجویان مسلمان پیرو خط امام وروابط نزدیک مرحوم دکترابتکاربامهندس بازرگان وعضویت دردولت موقت،نظرایشان درباره اشغال سفارت آمریکاچه بود؟
یعنی ایشان روز ۱۶ آذردردانشگاه تهران بودند؟
بله،اینهادیگرقصههای سرشام است.پدرسرشام تعریف میکردکه باآذرشریعترضوی دوست بودهاندوآن روزباهم به سمت درخروجی دانشکده حرکت میکنند.پدرمیگفت به بچههاگفتم من یک سر میروم آزمایشگاه وقتی برگشتم دیدم بچهها بیرون آمدهاندوتظاهرات وتیراندازی شده وبچهها شهیدشدهاند.
بنابراین پدربااین مفاهیم هم ارتباط داشت وهم اعتقاد داشت وهم درسیرجریان انقلاب اسلامی کاملاهمراه بود.همزمان ایشان ازدوستان نزدیک دکتر شریعتی بود یعنی ما تا زمان سفر انگلیس باایشان رفتوآمدخانوادگی داشتیم.
پدرارتباطی بسیارعاطفی باایشان داشت. همینطور رابطه نزدیک و عاطفی وخانوادگی با شهیددکترمصطفی چمران داشت.این شکل فضای خانوادگی ماست.
پدردرزمان حوادث ۱۳ آبان به عنوان عضوی ازدولت موقت،هم شرایط کشوررا میدیدوهم شرایط دولت را.دولت مهندس بازرگان چندبارتاآن زمان استعفاداده بود.یعنی مشکلات خیلی زیادوخیلی پیچیده بود.
هرچند این خوشباوری هم وجود داشت که آمریکامیتواند با انقلاب ایران کناربیایداماشواهد این رانشان نمیداد.
نوع مناسبات واخباروگزارشهای رسانههای آمریکایی اعم ازکانالهای رادیویی وتلویزیونی و همینطورمجلات وروزنامهها حاکی ازمقاومت آمریکادربرابرواقعیت انقلاب اسلامی بود.
حتی آیتا... بهشتی دریکی ازملاقاتها به طرف مقابل-فکر میکنم هایزربود-میگویدکه مابه شما اعتماد نداریم.هنوزنوع رفتارها و واکنشهایتان حاکی از آن است که با ما مشکل دارید.
آمریکا تا همین اواخر حتی لفظ جمهوری اسلامی ایران را به درستی به کار نمیبرد. این اتفاق تازه در دوره آقای اوباما دارد رخ میدهد. در آن زمان به رسمیت شناختن انقلاب اسلامی ایران و جمهوری اسلامی ایران یک چالش بسیار جدی بود.
این حس را دولت آقای مهندس بازرگان هم داشت؛ اینگونه نبود که ندانندمنتهارویکردوتصورشان این بود که میشودباگفت وگوومذاکره آن راحل کرد.چنین بدبینی و نگرانی راپدر هم داشتند.ازطرف دیگرهم اتفاقات دیگری مثل ناآرامیهاوبههمریختگی کشور در حال رخ دادن بود. کشور سیستم اطلاعاتی و امنیتی درستی نداشت.
نهادهای اطلاعاتی وامنیتی ساختارچندان استواری نداشتند. تنها هشت ماه از انقلاب گذشته بود.دانشجویان احساس کردندکه شرایط امنیتی کشور خطیر است، کشوری هستیم که یک بار کودتا را تجربه کردهایم، یک بار فرصت داشتن یک نخستوزیر مردمی ویک تحولی که میرفت ایران راازوابستگی نجات دهدراازدست دادهایم، ۲۵ سال دیکتاتوری سیاه پس ازآن را تجربه کردهایم،الان دوباره فرصتی پیش آمده،بافداکاری وایثارمردم وخون شهدا انقلابی به وجود آمده،امادوباره ازطریق طراحی نقشههایی که به گسترش حس ناامنی، نارضایتی و قومگرایی منجر شده، فضای خاصی دارد حاکم میشود.
دراین شرایط تحلیل دانشجویان این بودکه بایدبه این سوال پاسخ بدهندکه انقلابهای ضدامپریالیستی چرا شکست میخورند.مثلاجنبش شیلی ودولت آلنده چرابایک کودتا ساقط شد؟چه شدکه یک شبه تمام دستاوردهای دولت شیلی بربادرفت؟
باتمرکزروی همین سوالات بودکه دانشجویان به این جمعبندی رسیدند که به هر قیمتی بایدکاری کردکه کودتای ۲۸ مردادتکرار نشودولذادست به این کارزدند.
من هنوزپاسخ این پرسش رانگرفتهام که باتوجه به حضور مرحوم دکترابتکار دردولت موقت و استعفای دستهجمعی آنهاپس ازاشغال سفارت،نظرایشان دقیقادرباره این کاروورودشمابه این مسئله چه بود؟
بعدازآن که دانشجویان مسلمان پیروخط امام سفارت راباآن مقدمهای که گفتم اشغال کردند،وقتی روزسوم پس از اشغال به سراغ من آمدندوازمن برای ترجمه اسنادوارتباط با خبرنگاران کمک خواستند،من قبل ازهر چیزبا پدرومادرم مشورت کردم.
من یک دختر ۱۹ ساله ودانشجوی سال دوم دانشگاه بودم وطبیعی هم بود که این کار راانجام دهم.آنهاهم البته ابراز نگرانی کردندامامخالفت نکردندیعنی آنهامیتوانستند خیلی قاطع بگویند که ما راضی نیستیم واجازه نمیدهیم.
البته آن موقع هم هیچکس تصورروشنی از این نداشت که داستان قرار است به کجا بینجامدحتی خوددانشجویان!ولی دانشجویان فکرمیکردند که این کارزنجیره دخالتهای آمریکاراپاره خواهد کرد.
چون تحلیل این بود که آمریکازنجیرهای ازاتفاقات را طراحی کرده است که باورودشاه شروع میشود و به یک کودتای تمامعیار علیه انقلاب اسلامی ایران میانجامد.
یعنی حتی آنهاهم نمیتوانند تاثیر این مسئله را نادیده بگیرند کمااینکه اسنادی که CIA و چندسال بعدسرویس جاسوسی انگلیس منتشرکرده ویک بارهم خانم آلبرایت به آن اشاره داشتند،همین را نشان میدهد.
حالاهم که انقلاب مصررانگاه میکنیم میبینیم که کودتاکردندوچه بلایی برسرمرسی آوردند.این که مال یک سال پیش است وخیلی هم دور نیست!درکل میتوانم ۴۵،۴۴ مورد ازدخالت آمریکا درکشورهای مختلف رابهراحتی برشمارم.
بنابراین درآن شرایط احتمال بعیدی نبود،توهم هم نبود.این رامرحوم پدرهم به خوبی میفهمید.امابالاخره یک ریسک بودونمیدانستیم چه پایانی خواهد داشت.امام خیلی باذکاوت ازاین فرصت استفاده کرد.
ایشان درهمان ابتدا نام آن راانقلاب دوم گذاشت.یعنی اگرماهیت اولیه انقلاب اسلامی ضداستبدادی است،درنقطهای ازجهان که سلطه حرف اول را میزند،انقلاب نمیتواند نسبت به این امر بیتفاوت باشد.
آیاامروز که ۳۶ سال از آن روزها میگذرد میتوان گفت خطر سلطه وجود ندارد؟ اگر به منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نگاه کنید، پایگاههای آمریکا یا حضور آمریکا را میبینید .
بنابراین نمیتوانیم بگوییم کسانی که سفارت را اشغال کردند دچار توهم یا خیالات بودند به خصوص که در ایران ۷۰هزار نفر نیرو داشتند.
امام ازاین فرصت برای استحکام نظام استفاده کردند.چند انتخاباتی که به تشکیل ساختار سیاسی در ایران منتهی شد،دراین ۴۴۴ روز اتفاق افتاد. در این مدت رفراندوم قانون اساسی برگزار شد، انتخابات مجلس و ریاست جمهوری برگزارشدو پس ازآن دولت تشکیل شد.
یعنی شمااشغال سفارت رادرتاسیس سریع وآسان ارکان نظام جدیدمؤثرمیدانید؟
بعد ازاین اتفاق روحیه ملی بسیاربالارفت ووحدت ملی تقویت شد.طراحی آنهااین بودکه مردم بیتفاوت بشوندچون مشکلات زیادبود،ناامنی بود،عدم رسیدگیهازیادبود،امکانات متناسب باشرایط نبودوطبیعی بودکه مردم تحت تأثیر این شرایط سرد بشوند.این رخدادباعث انسجام ملی شد.فضابینظیربود.تقریباهیچ صدای مخالفی با حرکت ۱۳ آبان وجود نداشت.همه موافق بودندبرای اینکه همه فکرمیکردندبایداین اتفاق میافتادتابتوان جلوی فاجعه راگرفت.
من البته کسی از بین دانشجویان رانمیشناسم که اعلام پشیمانی کرده باشدیااعلام کرده باشد که اگربه عقب برگردداین کارراانجام نمیدهدولی نقدوجوددارد.خیلی ازدانشجویان امروزنسبت به ادامه راه نقد دارند.
من تاکنون از دانشجویان نشنیدهام کسی تصمیم به اشغال سفارت درآن مقطع زمانی خاص را زیرسوال ببردامادرموردادامه راه انتقاداتی وجود داردبه خصوص که بعداشعارمبارزه باآمریکا متاسفانه هم ازدرون ازمحتواخالی شد،و مورد سوءاستفاده خیلیها قرار گرفت وهم تبدیل به یک دکانی شد برای بهرهبرداریهای اقتصادی وسیاسی وغیره وذلک.
ضمن اینکه میشداین قضیه خیلی سریعتر جمع شود.اخیرا دیدهام آقای میردامادی هم مصاحبه خیلی خوبی انجام دادهاندواین قضیه رامطرح کردهاند.به هرحال این تحلیل واین نقدبین دانشجویان مطرح است که میتوانست ادامه راه به شکل دیگری باشد.برخی ابعادوزوایارامیتوانست پیدا نکند یا طوردیگری باشد.
این حرف درستی است ومن فکر میکنم ماخودمان بایدآن رامطرح کنیم چون بعضی آن اتفاق رادرفضای امروزنقدمیکنندومیگوینداگرآن اتفاق نمیافتادامروزهمه چیز خوب وخوش بود.بالاخره شمااگربه واقعیتهای سیاسی یک سال اخیردرخیلی ازکشورهای درحال توسعه نگاه کنید،
دخالتهاوآسیبهاوجنگهاوتروریسم را حتی در کشورهای همسایه خودمان میبینید. به نظر من این نگاه به دلیل تصور غلط از واقعیتهای زمان است. ابتدا باید واقعیتهای آن زمان را بشناسیم و بعد در چارچوب واقعیات زمان میتوانیم قضاوت و ارزیابی کنیم.
امروز نشستن و بدون توجه به مسائل آن زمان قضاوت کردن، ما را گمراه میکند مخصوصا که عدهای تلاش دارند عامدانه تاریخ را مخدوش یا تحریف کنند و برای آن هم توجیهاتی دارند. من به این نقطه رسیدم که خاطراتم را نوشتم. به خاطر اینکه فکر میکردم آن طرف خیلی تحت تأثیر فضاسازیها وامپراتوری دروغ قرار دارد.
این فضاسازی از همان روز اول علیه این قضیه شروع شد که میگفت اینها تروریست هستند، دانشجو نیستند، جنگجو هستند، ستیزهجو هستند درحالیکه اینها بخشی از فرزندان ملت بودند که احساس کردند همه دستاوردهای ملتشان در برابر قدرتی که هیچ مانعی توان مقابله با آن را نداشت، دارد از بین میرود.
واقعا وقتی CIA تصمیم به کاری میگرفت هیچکس نمیتوانست مانع اراده آن شود مگر با این اتفاق كه اولا با لطف خدا، بعد حمایت امام و مردم؛ وگرنه معلوم نبود این کار هم به چه نتیجهای بینجامد.
تامدتها نام خواهر مری مشهورترازمعصومه ابتکاربود.علت انتخاب این نام چه بودوچراتامدتهااز بیان اینکه خواهرمری همان معصومه ابتکار است،خودداری میکردید؟
من درآن زمان ۱۹ ساله ودانشجو بودم وتنها مهارتم تسلط بر زبان انگلیسی بود.تاآن زمان نه مصاحبه انجام داده بودم ونه مصاحبهای راترجمه کرده بودم.ضمن اینکه من تنهانبودم بعضی وقت ها از من میپرسندشما بین آن جمع چهکار میکردید. ما ۴۰۰ نفر بودیم.
۴۰۰ نفر از نخبگان که از دانشجویان دانشگاههای طراز اول ایران از رشتههای مهندسی و پزشکی بودند. نیمی از این تعداد را خانمها تشکیل میدادند که محدودیتهای متعددی داشتند و من که سخنگو و مترجم بودم و خاطراتم را نوشتم، بیشتر از بقیه دیده شدم.
او هم درگزارشش توضیح داد که یک خانمی از بین دانشجویان مترجم مابودوبه انگلیسی روانی هم صحبت میکردبه نام مری و به این ترتیب این نام بر من ماند.
البته بعدا آنها سابقه مراخیلی راحت درآوردندچون مرحوم پدرچندسال قبل ازآن اتفاق آنجا بودند.یکی دوماه بعدازآن نیوزویک خبری رفت ومن را معرفی کردواسم واقعیام را هم نوشت.
شمادرفاصله اتمام گروگانگیری تاورودبه کابینه اصلاحات به چه کارهایی مشغول بودید؟
مدتی رابه دعوت آقای خاتمی به شورای سردبیری کیهان انگلیسی رفتم.
در چه سالی؟
حوالی سال های ۵۹ و ۶۰ یک سال و خردهای عضو شورای سردبیری کیهان انگلیسی بودم وقلم میزدم که تجربه خیلی خوبي ازکارخبرنگاری برای من بود.آنجاهم سرمقالههای کیهان انگلیسی را بانام مستعارزینب مینوشتم. انصافادوره بسیار سختی هم بود. بعد از آن ادامه تحصیل دادم وازدواج کردم.
بیشتروقت من به تحصیل میگذشت که تحصیلات تکمیلی را در دانشگاه شهید بهشتی وشهیدمدرس به پایان رساندم.بعدازاینکه دکترایم را گرفتم در همان دانشگاه تربیت مدرس ابتدا مربی و بعد استادیار همان دانشگاه شدم. در این بین از سوی آقای خاتمی که وزیر ارشاد بودند،برای کارهایی دعوت شدم.
یک بار عضو بعثه حج شدم به دعوت رئیس بعثه که آقای موسوی خوئینیها بودند، یک بار هم عضو هیات اعزامی ایران به کنفرانس بینالمللی زنان در پکن بودم و دو مسئولیت سنگین را بر عهده داشتم.
این مال زمانی است که من مشاور خانم حبیبی که مشاور امور زنان رئیس جمهور وقت آقای هاشمی رفسنجانی بودند، شدم. در اواخر دولت آقای هاشمی حدود یک سال و خردهای بود که به دانشگاه برگشته بودم و کار علمی میکردم که آقای خاتمی رئیس جمهور شدند و من هم به سازمان حفاظت محیطزیست آمدم.
بعضی دانشجویان مسلمان پیروخط امام بعدازاتمام گروگانگیری به فعالیتهای معمول دانشجویی برگشتند؛به انجمنهاوتحکیم.شماچرادیگرفعالیت دانشجویی راادامه ندادید؟
مابابچهها همکاری میکردیم.این نبود که فعالیت دانشجویی نکنیم ولی کلابچهها به بخش های مختلفی رفتند.وقتی جنگ شروع شد،خیلی از دانشجویان به جبهه رفتند،ماتعداد قابل توجهی شهیدداریم که نام آنها رادر انتهای کتاب تسخیرآوردهام.چهاریاپنج جانبازهم داریم مثل آقای روشندل.
یک عدهای هم به آمریکا رفتندوادامه تحصیل دادند.(خنده)کسی هم درآنجا متوجه نشد.یعنی خیلی ازدانشجویان هویت شان به دلایل مختلف شناخته شده نیست.تعدادمعدودی ازآنها هستندکه هویتشان رسانهای شده است.
تصمیم گرفته شدکه دراین باره به یک نظر جمعی برسیم. جمع شدیم وبحث شد.عدهای پیشنهاد دادندکه به حزب تبدیل شویم، عدهای پیشنهاددادند یک گروه دانشجویی بمانیم.به نظر من بچهها درشرایط بسیاردشوار و خطیر تصمیمات بسیار عاقلانه و خردمندانهای گرفتند.
مثل تصمیمی که برای انتخاب نام دانشجویان مسلمان پیرو خط امام گرفتند؛ اسمی را انتخاب کردندکه هیچ حزبی حتی حزب جمهوری اسلامی که حزب حاکم بود هم نتوانست از آن بهرهبرداری کند یعنی در دامان بازیهای سیاسی آن زمان نیفتادند.
این بلوغ فکری خیلی بالایی میخواهد آن هم از سوی یک سری دانشجوی کم سن و سال و کمتجربه که بتوانند زیر آن فشارها مستقل باقی بمانند.
بههرحال دانشجویان جمع شدند و اعلام کردند که ما بخشی از فرزندان ملت بودیم و بنابر احساس مسئولیت مان کاری انجام دادیم و الان هم به دامان مردم برمیگردیم و چنین تشکلی دیگر وجود ندارد و هیچ بهرهبرداری هم نباید از این نام صورت بپذیرد. به نظر من این کار بسیار عاقلانهای بود که باعث شد نام آن در تاریخ بماند.
آیاخاطرهای ازآن دوران هست که هنوزشماراتحت تاثیرقراردهد؟
خاطرات شیرین که زیاد داریم.آنجایک تمرین خوب برای کار دریک محیط سالم وپرفشاربود.دانشجویان آنجا مسئولیتپذیری و تقسیم کارراآموختندوانصافاهمه دانشجویان ازصبح تاشب درگیرکاربودندتابتوانندکل مجموعه اعم ازاسنادوخبرنگاران وبخش پشتیبانی رامدیریت کنند.کاربسیارسختی بودبه خصوص در۶ ماه ابتدایی آن. دانشجویان با خلاقیت و طرح ایدههای نو توانستندازپس کاربربیایند.
یادم میآید من با اینکه مسئولیتهای مختلفی داشتم،علاقهمند بودم که نگهبانی درپست نیمه شب که میشدساعت دوتاچهارراانجام دهم.
شب حمله طبس همه دانشجویان حس عجیبی داشتند.آن شبی بودکه آمریکاییهاطراحی کرده بودندبرای حمله به سفارت و مجوز داشتنددانشجویان راهم بزنندوگروگانهاراآزادکنند.
شب قبل ازآن هم که بچهها جمع شده بودندودعای کمیل میخواندند،حس عجیبی همه رافراگرفته بودکه برای خودمان هم سوال شده بود.صبح که خبرآمدخیلیها ازاین اتفاق دربهت بودند.میخواهم بگویم این مسائل جریان دانشجویی رابه بلوغی رساندکه به رشدظرفیتهای درونی بچههابسیارکمک کرد.
شمامیبینید که این مسئله بدون هزینه وآسیب-منهای واقعه طبس که آن هم ربطی به دانشجویان نداشت-به پایان رسید.حتی وقتی دانشجویان متوجه شدند یکی ازگروگانها بیماراست،با دستور امام او را فورا به آمریکا برگرداندندواوتا ۲۵ سال بعدهم زنده ماند.
اولین باریک سایت اسرائیلی این فیلم رانمیدانم ازکجایافت ومنتشر کرد.درواقع هیچ اتفاقی برای هیچکدام از گروگانها نیفتاد.دولت آمریکا دهها هزاریاصدهاهزارنفر را به قتل رسانده که اکنون زیرخاک هستند.
من در زندگیام پشه کشتهام اماانسان که هیچ،گنجشک هم نکشتهام.خیلی ازکسانی که تلاش میکننداین موضوع را مطرح کنند،دستشان به جنایاتی آلوده است که تاثیرآن هنوزقابل مشاهده است.اینها سوریه وافغانستان وعراق را نمیتوانندجمع کنند.داعش رانمیتوانند جمع کنند.
امروزدیدم گزارش محرمانهای از درون سیستم هيات حاکمه آمریکادرز پیدا کرده که داعش محصول دخالتهاوحمایتهای آمریکا ازافراطیون سوریه است.این گزارشی بود که بعد ازمدتهاسرپوش گذاشتن برآن،منتشر شده وتمام سایتهای آمریکایی هم آن راپوشش دادهاند.
حالااینکه بخواهندچنین اتهامی رابه یک سری دانشجوی کم سنوسال وکمتجربه که طبعاباید درآن شرایط موضع تدافعی سرسختانهای داشته باشند،بزنندبه نظرم قابل تأمل است.درحالیکه درآن دوران نه کسی کشته شدونه به سمت کسی تیراندازی شد.
اماپرسش من دقیقا این است که چه اتفاقی میافتد که شما از یک دانشجوی انقلابی که دست به حرکت ساختارشکنانهای میزندبه این نقطه میرسید که ازشمایل زن اصلاحطلب طرفدارمحیط زیستی را میبینیم که به عنوان نخستین زن بعد ازانقلاب واردکابینه میشود .
برای تبدیل شدن ازآن چهره انقلابی تندرو بااین سیاستمداری که دردولت اعتدال حضور دارد،تغییرفازی در عقیده یا ذهن شما ایجاد شد یا اینکه بین این دو باید منطق درونی را جست وجو کنیم؟
اولا من نه دانشجویان ونه انقلابیون راتندرونمیدانم.این جریانی بودکه ازهویت اصیل ایران وانقلاب ایران دفاع کرد.جریانی بودکه درمقابل اتفاقاتی ایستادکه میتوانست انقلاب اسلامی ایران رانابود کند.
البته امروزمیتوانیم بنشینیم و آن روزهارانقد کنیم.بالاخره مشکلات زیادی درهمه این سال ها بوده وجمهوری اسلامی با آن مواجه شده است امامیتوانیم این وضعیت راباشرایطی مقایسه کنیم که این اتفاق نیفتاده بود.
درآن وضعیت باید منتظرچه اتفاقاتی میبودیم؟ حتی اگرقائل به این هستیم که سلطه اتفاق بیفتد باید ببینیم که در کشورهای زیادی که سلطه آمریکا را پذیرفتهاند، واقعا چه منافعی نصیب ملتها شده است.
ثانیا اینکه درشرایسط امروزکه جمهوری اسلامی ارکان خودراتثبیت کرده وجنگ راپشت سر گذاشته وامروز به یک حکومت مستقل تبدیل شده است،طبیعی است که رویکردهاازدوم خرداد ۷۶ به سمت اصلاح جریانات درون انقلاب معطوف شودوبحث آزادیهای اجتماعی وفضای سالم سیاسی برای حفظ نظام وامتداد آن درنسلهای آینده وکارآمدکردن آن دنبال شود.
به نظر من این سیرطبیعی یک انقلاب است. یعنی وقتی تهدیدات به حداقل رسید،وقتی توانستیم ارکان را تثبیت کنیم، بایدبه مشکلات درونی بیشتر میپرداختیم.
دولت اصلاحات اتصال بین مردم و نظام را دوباره ایجاد کرد.به نظرمن طبیعی است که بخواهیم برای گرفتن آینده با چنین جریان فکری ای همکاری داشته باشیم چون این مسیرراادامه همان انقلاب میدانستیم.
جریان دعوت شمابه کابینه اصلاحات وحضورشمابه عنوان رئیس سازمان حفاظت محیط زیست و معاون رئیس جمهور چگونه رقم خورد؟آیا مقاومتی هم در برابر این انتخاب وجود داشت؟
بله، چون آقای خاتمی درواقع صفشکنی کردهونخستین زن راوارد کابینه کردند.عدهای فضاسازی کردندودر قم میگفتند این کار غلط است. ایشان آقای ابطحی را به قم فرستادند با این پیام که بالاخره باید به زنان هم فرصت داده شود.
اگر موفق نشدند، خب میپذیریم اما نمیتوانیم پیشاپیش به آنها فرصت ندهیم. بعد هم در مورد جنبههای شرعی موضوع رایزنیهایی کردند تا هیچ مانعی وجود نداشته باشد. مخالفتها بود اما همراهیها هم خیلی بود.
برای اینکه میخواستند این تجربه موفق باشد که پشت آن هم راه برای ورود زنان باز شود و دیدیم که در دوره آقای احمدینژاد وزیر زن داشتیم و الان هم سه معاون رئیس جمهور زن داریم. ضمن اینکه امروز اکثر وزرا معاون زن دارند و به تدریج زنان دارند به سطوح بالا میرسند و این یک روند طبیعی غیرقابل انکار است.
شاید در آن زمان میشد زنان را نادیده گرفت و اگر آن صفشکنی نبود میشد آنان را انکار کرد اما الان دیگر غیرقابل انکار است.
شمابعدازاتمام کاردولت اصلاحات به نمایندگی شورای شهرتهران انتخاب شدید.یکی از بحثبرانگیزترین تصمیمات فراکسیون اصلاحطلبان شورای شهرکه الان تاامروزهم قابل مشاهده است،حمایت ازآقای قالیباف بود.
درهمان زمان شایعاتی مطرح بود که دولت وقت پیشنهاد داده که حاضر است نمایندگان هوادارش را برای اجماع روی گزینه اصلاحطلب میانهرو ترغیب کند به شرط آن که اصلاحطلبان از حمایت از قالیباف منصرف شوند.
امروز که به آن تصمیم نگاه میکنیدباتوجه به کارنامه آقای قالیباف درشهرداری و فضای سیاسی کشور،چقدرآن تصمیم راقابل دفاع میدانید؟
آن زمان انتخاب دیگری وجود نداشت.
اصلاحطلبان دراقلیت بودندیعنی چهارنفر بین 15 نفرکه البته اقلیت تعیینکنندهای بود.ماحاضر نبودیم مشخصاهیچ ائتلافی باجریان احمدینژادوجبهه پایداری داشته باشیم.به هیچ عنوان به چنین گزینهای حتی حاضر نبودیم فکر کنیم. چون نوع نگاهها کاملا متضاد بود.
ما همان موقع هم به آقای قالیباف انتقادات زیادی داشتیم. در سیاستهای شهرسازی به ایشان نقد داشتیم، به رویکردهای سیاسی ایشان خیلی نقد داشتیم ولی یک جاهایی هم آقای قالیباف باماراه میآمد مثلادرمسائل محیط زیست وفضای سبزشهرتهران یادراجرای مصوبه شورای شهر تهران برای رسیدگی به خانوادههای آسیبدیده حوادث 88 آقای قالیباف باماهمراهی میکرد.
اینگونه نبودکه ایشان هیچگونه همراهی بامانداشته باشدمنتهاایشان هم ملاحظات سیاسی ورویکردهای مدیریتی خودش راداشت.به نظرم ماجرا را نباید سفید و سیاه ببینیم، باید تحلیل واقعبینانهای از فضای آن دوره داشته باشیم.
اما به هرحال فراکسیون اصلاحطلبان نیمی ازآرای لازم را دراختیار آقای قالیباف قرار داد. طبیعتا انتظار این بود که امتیازات متناسبی با این موقعیت از شهردار تهران بگیرند.
اصلا برنامه اصلاحطلبان در آن دوره گرفتن امتیاز نبود. برنامه ما روشن نگه داشتن مشعل اصلاحطلبی بود. فقط همین.
پس با چه استدلالی به آقای قالیباف رأی دادید؟
واقعیت این است که گزینه دیگری برای ماوجودنداشت.گزینه دیگرتیم آقای احمدینژاد بود.مابایدتصمیم میگرفتیم که با چه کسی ائتلاف کنیم و خیلی روشن بودکدام گزینه را بخواهیم انتخاب کنیم. ولی تاکید میکنم هدف اصلا امتیاز گرفتن نبود.
فکرمیکنیددردورهای که جریان اصلاحطلبی و بدنه اجتماعی آن تحت فشارشدیدی بود،چقدر فراکسیون اصلاحطلبان توانستند از همین روزنه به قدرظرفیت آن استفاده کنند؟
آن موقع قرار بودکه جریان اصلاحات نابود شود.اگریادتان باشد بحث این بود که هیچ چیز از این جریان باقی نماند.
تمام تلاش فراکسیون اصلاحطلبان این بود که آن جریان، هم در شورای شهر بماند، هم صدای این جریان شنیده شودوهم گفتمان اصلاحطلبی را بتواند در شرایط بسیار سخت آن سال ها زنده نگه دارد و جریان اصلاحطلبی در ناامیدی کامل و اضمحلال فرو نرود.
فکر میکنم این مهم ترین رسالت این مجموعه بود. چون این فراکسیون به همراه معدود نمایندگان مجلس تنها بقایای اصلاحطلبان بودند که امکان بروز رسانهای، طرح دیدگاهها، نقد مسائل کشور و ورود به برخی حوزهها را داشتند.
شما به فعالیتهای آن دوره نگاه کنید: ورودی که شورای شهر سوم به مسائل اجتماعی و سیاسی داشت یا پیگیریها و حمایتی که آقای مسجدجامعی در مورد تشکیل شورایاریها داشتند را ببینید.ماکاردرحوزههای مدیریت شهری ومسائل اجتماعی رادنبال میکردیم،در همان شرایط سخت هم باسازمانهای مردمنهاد ارتباط داشتیم.
درآن فضاشورای شهرتنهاجایی بود که امکان حضور این سازمانها در جلسات و ارائه نظراتشان را به آنها میداد. سازمانهای مردمنهاد از حمایت شورا برخوردار بودند، صدایشان شنیده میشد و طرحهایشان را پیگیری میکردیم.
بالاخره انتظاراتی داشتیم، تخلفاتی میدیدیم،تذکراتی میدادیم وخیلی جاها اصلاحات مورد نظر ما اتفاق میافتاد. این نبود که همیشه با در بسته مواجه شویم.
ما خیلی جاهاباآقای قالیباف تعامل داشتیم. منتها اینگونه هم نبود که هر چیزی بخواهیم اجرا شود. ایشان اندیشه سیاسی واجرایی متفاوتی داشت.
زمانی که دوباره بر مسند ریاست سازمان حفاظت محیط زیست تکیه زدید فکر میکردید به عنوان کسی که جدیترین فعالیت سیاسیاش اشغال سفارت آمریکاست، از سوی دلواپسان به مدیریت سیاسی متهم شوید؟
(خنده) بله.من در همان دوره عضویتم درشورای شهر هم به خاطر طرح مسئله برنجهای آلوده و مسئله پارازیت متهم شدم. این روالی بود که از همان سال ۵۸ شروع شدوخواهر مری را به ارتباطات خاص و سیاسیکاری متهم میکردند.
الان هم دارند همان اتهامهارامیزنند.اینها وقتی فتوایی دارندکه اجازه میدهدآبروی افرادرا برای رسیدن به اهداف خاص ببرند،ازاتهام زدن هیچ ابایی ندارند.بااین توجیهات ازاین کارها زیاد کردهاند؛تنها که من نبودهام.
دوروبرمازیادندافرادی که ازاین نوع آسیبها دیدند.فقط چیزی که خیلی آدم راناراحت میکند این اضمحلال اخلاقی است.یعنی تهمت زدن وتخریب کردن یکی ازابزارهای مهم دربازیهای سیاسی امروز شده است. این بسیار جای تأسف دارد وگرنه عالم سیاست همیشه این مسائل رابه دنبال داشته است.
ارسال نظر