بهرام رادان: هميشه امكان اشتباه هست
بهرام رادان» اين روزها مدام گفتوگو ميكند و به همراه دوستانش كه آلبوم «روي ديگر» را منتشر كردهاند بر طبل ميكوبد تا توجهها را جلب كند.
توجه به تجربهاي كه پيش از اين هم گريبان همكاران بازيگرش را گرفته بود، تجربه «خواندن» و حضور در وادي ديگري از سرزمين «هنر.» چند هفتهاي هم از عرضه اين آلبوم گذشته است، استقبال هم آنچنان اطرافيان را شاد كرده كه خبر آلبوم دوم و همكاري با محسن چاووشي و رضا يزداني را منتشر كردند.
«بهرام رادان» بازيگري است كه دو سيمرغ جشنواره فيلم فجر و تجربه همكاري با داريوش مهرجويي، رخشان بنياعتماد و بهروز افخمي را در كارنامهاش دارد، كارنامهاي كه خوب و بد را به شكل متنوعي در بر ميگيرد. در طول گفتوگو درباره مسايل متنوعي صحبت شد، مسايلي كه رادان سعي ميكرد به باريكي از كنارش عبور كند كه به حيطه امن حضورش لطمهاي نخورد.
به همين دليل مسايلي همچون ابراز عقيده درباره هديه تهراني، فعاليت كنوني معاونت سينمايي، مسايل سياسي كه برايش از اهميت خاصي حتي بيش از ديدن فوتبال دارد و مسايل پيشآمده در اين چند سال گذشته به بايگاني سپرده شد. يكي از نكتههايي كه بيش از هرچيز در طول گفتوگو جالب بود، ميل به زندگي و پيشرفت بود. نكتهاي كه در مقايسه با ديگران علاقهاي به نااميدي نداشت. اين مطلب ميتواند بخشهايي از آن چيزهايي كه در اين مدت گفته نشده را بازگو كند.
اين گفتوگو بهانهاي شد تا در حاشیهاش بهمساله حضور بازيگران در حوزههايي ديگر هم بپردازيم.
«روي ديگر» بهرام رادان قرار است چه چيزي را به ما نشان دهد؟ حستان نسبت به اين آلبوم چيست؟
حسم نسبت به اين آلبوم بيان علايق و دلمشغوليهايم بود با زبان موسيقي. در تمام مدتي كه روي آلبوم كار ميكرديم، انتظار داشتيم ابتداي انتشار با يك هجمه روبهرو شويم. اساسا وقتي آدمي كه در حرفه ديگري مشهور است پا در داخل سرزمين حرفه ديگري ميگذارد، اولش با يك جبههگيري مواجه ميشود. با پيشفرضهاي گوناگون. بهخصوص كه اين آلبوم پاپ نيست، موسيقي عامه نيست، يعني چنين نيتي نداشته، از اول دنبال مخاطب مخصوص به خود بوده. برخيها گوش دادند و دوست داشتند و بعضي شعرهايش را حفظ شدند و عدهاي خوششان نيامد و حتي تنها يكي، دو ترك گوش دادند و نظرشان را فورا اعلام كردند.
ارتباط برقرار نكردند؟
بله، خب سليقهها متفاوتند، در ضمن اين آلبوم، آلبومي نيست كه بتوان آن را در جمع گوش كرد. نيتش ارتباط تكبهتك با مخاطب است. از طرفي طيف گستردهاي از ژانرها را دربر ميگيرد.
چرا اين همه تنوع؟
اين هم نوعي از بيان است. در سينما هم اينگونه هست. ما فيلمهايي را ميبينيم كه طيف گستردهاي از ژانر را دربرميگيرند. مثلا در پالپ فيكشن. در خيلي از فيلمها مثلا تارانتينو با اين تناقض در ژانرها روبهرو هستيم. مثل يك سفر ميماند. شما وقتي از سفر بر ميگرديد و خاطراتتان را مرور ميكنيد، هم خنديديد، هم استرس داشتيد، هم خاطره شادي برايتان ميماند، هم لحظه ريلكس و استراحت داريد و.... اين آلبوم هم مثل يك سفر ميماند. اما نكتهاي كه من در مخالفان در پياش هستم، پرهيز از اظهارنظرهاي احساسي است، یعنی از روی عقل است.
عقل؟
يعني نكتهاي بگويند كه بر سواد من و گروهي كه اين آلبوم را كار كردند، بيفزايد يا اينكه ما جا بخوريم و بگوييم عجب مسالهاي را فراموش كرديم و چه اشتباهي انجام داديم و چه گافي داديم... هر كدام از اين اظهارات مبتني بر سليقه است و احساس، نه يك واكنش عقلي. ما هم بايد يك چيزي ياد بگيريم و دچار چالش شويم. هر سوالي، هر نكتهاي كه مبهم است را ما جواب ميدهيم. اگر از بُعد موسيقي محض اين آلبوم را ببينند.
بايد زمان بگذرد ولي احتمالش هست كه بيتفاوت از كنار آلبومتان بگذرند؟
اين خيلي بد است. كل گروه از اين نكته خوشحالند كه كسي بيتفاوت از كنار آلبوم نميگذرد، يا طرفدارند يا مخالف، ولي هر طيف و سليقه محترم است. البته تازه ٥٠درصد كارمان با انتشار كليپهايمان نمايان ميشود.
ولي انتشار آلبومتان خيلي طول كشيد.
مشكل پخشمان بود. ما كل مدتي كه منتظر دريافت مجوزمان شديم تابستان پارسال بود و پاييز آماده انتشار بوديم، فقط ميخواستيم بهترين پخش را داشته باشيم.
اين وسواس مثلا براي داشتن بهترين پخش و... باعث نشد كه يك مقدار همه چيز كند پيش برود؟
واقعا دست من نبود، براي من زمان ايدهآل براي پخش آلبوم هفته آخر بهمن بود. من سرما را براي آلبومام دوست داشتم. به نظر من هوا در علايق روزمره انسان تاثير دارد، كنسرت رفتن، فيلم ديدن، غذا خوردن، موسيقيای گوش دادن، كتاب خواندن و... تاثير دارد و من اين سرما را براي كارم لازم داشتم. اين يك عقيده شخصي است. حسم اين است كه در هر جامعهاي، آب و هوا بر تمايلات مردم تاثير ميگذارد. به هرحال، بقيه كارها كه چه روزي پخش شود، برعهده شركت بود اما براي فصلش علاقهام به سرما بود كه نشد. آدمها در سرما بيشتر دوست دارند هدفون را در گوششان بگذارند و در تنهايي خودشان موسيقي گوش كنند. هرچند نظرم بيشتر حس شخصي است.
يعني موسيقي اين آلبوم، موسيقي تنهايي است؟
موسيقيای است كه بيشتر با فرد ارتباط برقرار ميكند تا جمع.
ارايه آلبوم با اين شناسهها و انتظار براي برقراري ارتباط، هدف بزرگي نيست؟
هدف بزرگ داشتن جزو نكات مثبت كارمان بود. ما ميخواستيم ببينيم علاقه، سليقه و تواناييهايمان چيست و براساس آن بهطرف هدفمان برويم. علاقه يا پرنسيب و ژست؟ اينكه بگذار يك كار مهم انجام دهم سطحم پايين نيايد و... .
اگر اينجوري فكر كنم كه فلان كار سطحم را پايين ميآورد ريسك انجام آن پايين ميآيد و ريسك جزيي از زندگي است، فكر ميكنم ريسكپذيري عاقلانه به زندگي طراوت ميدهد، وگرنه بايد خانه ماند و هيچ كاري نكرد.
اين سطح براي شما در بازيگري به وجود آمده است، وقتي شما در «گاوخوني»، «سنتوري» يا «گيلانه » بازي ميكنيد
در هر موقعيتي سعي كردم بهترين انتخاب را داشته باشم. به عنوان مثال ميگويم اگر رفتهام و فيلم ناموفقي را بازي كردهام، نيتم از ابتدا عكس آن بوده. شما در لحظه انتخاب ميكنيد هرچند شايد گاهي نرسيدن به هدف، شما را كمي به فكر وادارد، سرعت عمل در انتخاب را از شما بگيرد، دو سال گذشته من غير از «پل چوبي» فيلمي كار نكردم.
آن را هم كه به دليل رقم بالاي دستمزد بازي كرديد؟
بههيچوجه به اين دليل نبود، خاطره خوبي از كار فقط به دليل پول زياد در ذهنم وجود ندارد،
پس به خاطر دوستي بوده؟
با آقاي «كرمپور» آشنايي مختصري داشتم، بار اول هم كه فيلمنامه را خواندم دوست نداشتم. دوباره كه بازنويسي شد بعد از ششماه براي دفعه دوم آن را خواندم دوستش داشتم. خيلي با آن ارتباط برقرار كردم، يكي از دوست داشتنيترين نقشهاي زندگيام است كه بازي كردهام. «امير » كه حرف ميزد مو بر تنم سيخ ميشد. نميدانم دفعه دوم در چه حال و هوايي آن را خواندم يا چه چيزهايي تغيير كرده بود فقط گفتم من هستم.
چقدر حضور اين جمع در انتخابتان تاثير داشت؟
آن زمان حضور خانم «مهناز افشار» در آن قطعي شده بود، هنوز بحث آمدن خانم «هديه تهراني» نبود و گفتند با «مهران مديري» در حال مذاكرهاند. مطمئنا عوامل، در علاقهمندي من به پروژه تاثير داشت و... .
كدام صحنه از فيلم را بيشتر دوست داشتيد؟
كدام صحنه از فيلم را دوست داشتم؟ ...... سكانس داخل ماشين با هديه و سكانس آواز خواندن دستهجمعي در بالكن ويلاي شمال.
پس از اين همه سال بازي كردن با مهناز افشار و هديه تهراني چطور بود؟
خب، من اولين فيلمام را كه بازي كردم با خانم افشار بود و فيلم دومام با خانم تهراني. بعد از ۱۲ سال با آنها همبازي ميشدم و جالب اينكه من در كل فيلم حضور داشتم ولي آنها با هم سكانس مشترك نداشتند. خب، به هرحال اين فرق را كرده بود كه همه بعد از اين همه سال بزرگتر، بالغتر و پختهتر شده بوديم.
هديه تهراني خيلي با سالهاي قبل فاصله داشتند، بازگشت موفقي كه به نظر نميآمد؟
خب، دفعه اول كه من در مقابلشان قرار گرفته بودم در فيلم آبي، ايشان هديه تهراني بودند و من را كسي نميشناخت. حتي فيلم اولم - شور عشق - هم اكران نشده بود. رابطه ما هميشه كاملا مبتني بر روابط حرفهاي بود. ولي درباره نكته شما و بازگشت ايشان؛ اساسا به نظر من «هنر» سليقه است، مبتني بر استاندارد نيست. هنر گاهي خرقعادت است. شما ميتوانيد نظرتان را بگوييد ولي قضاوت موفق يا ناموفق بودنش شايد صحيح نباشد.
اما به نظر نميآيد اين نكتههايي كه گفتيد در اين مورد مصداق داشته باشد؟!
منظورم اصلا توجيه نيست. وقتي شما ميگوييد بازگشت موفقي نبوده، به نوعي به همين سليقه برميگردد. توجيه نميخواهم بكنم، ما درباره هنر ميتوانيم بگوييم دوست داشتم يا دوست نداشتم، نميتوانيم قضاوت كنيم خوب بود يا بد بود. نظرمان را ميتوانيم بگوييم. به فرض مثال شايد برخي نقشها حضور كم و عمق زيادي دارد، همه اينها تاثير ميگذارد.
بعد از اين توجيه حرفهاي درباره همكارتان، ميخواهيم برويم سراغ آن كمالگرايي كه بارها از آن صحبت كردهايد، ميخواهم بدانم اگر الان سراغ خوانندگي رفتيد، گفتيد هم فعلا قرار نيست فيلم بازي كنيد و اولويتتان نيست آيا به دليل اين است كه در بازيگري به آن كمال رسيدهايد؟
انسان در هر چيزي به كمال برسد رهايش ميكند. وقتي سرت ميخورد به سقفش، يعني به كمال ميرسي، ممكن است اين سقف را در پشت ميز خانهات احساس كني يا بر روي استيج كداك تئاتر. اما ويژگي هنر اين است كه هيچوقت نميتواني به كمال برسي چون هميشه بعد از تو و بهتر از تو هست. اگر نيامده خواهد آمد. بنابراين يك هنرمند تا پايان عمرش بايد كار كند، آن لحظهاي كه عمرش تمام ميشود، ميتواند آن موقع بررسي كرد و گفت چه كار كرده است. هيچوقت نميتوان گفت يك هنرمند تمام شده است، هميشه موقعيت براي بازگشت وجود دارد.
ممكن است يك بازيگر در كارش افول كند، اما ناگهان در ۶۰ سالگي با يك نقش ويژه به اوج بازگردد. يا برعكس يك بازيگري فوقالعاده باشد، اما اواخر عمرش اينقدر بد بازي كند كه از اوج فاصله بگيرد. اين خاصيت هنر است، به كمال رسيدن دلي است. خدانكند هيچوقت آن انگيزه و جاهطلبي از من گرفته شود كه قانع شوم. معتقدم اگر قانع به همان چيزي كه داريد بشويد يك كفر واقعي است، خدا ميگويد همين؟ من اين همه انگيزه، نعمت و... گذاشتهام و آن وقت تو به داشتن اين حداقلها قانع هستي. حريص بودن و عشق داشتن به زندگي و خالقش هميشه بايد وجود داشته باشد. چي ميگويند كه دنيا به درد نميخورد، اين انگيزه را داشتن، اين جلو رفتن و اين ميل به خلق كردن هميشه بايد وجود داشته باشد.
پس منظورتان همان جاهطلبي است.
كمالگرايي، رفتن به سوي كمال است نه رسيدن به آن. ما بايد حساب بكنيم كه روحمان به دنبال يك موفقيت است. شعار اين آلبوم هم همين است كه موفقيت يك مقصد نيست، يك سفراست، ميليونها نفر موفقتر از تو هستند و تو بايد تا آخر عمرت مشغول تلاش باشي.
ببينيد خود شما حداقل در طول دو سال گذشته روي پرده سينما نبوديد، ترس اينكه فراموش شويد را نداشتيد؟
معروفيت و محبوبيت از آن ثروتهاي هميشگي نيست. من ديدهام كه بازيگري پشت سرهم كار كرده و حالا يك ماشين گرانقيمت هم زير پايش هست و تو خيابان هم نشانش ميدهند، بعدش چه ميشود؟ بازيگري شغلي است كه بايد انتخاب شوي، . يك زماني تلفن مدام زنگ ميزند، پول پول، پول، معروفيت معروفيت، معروفيت و... سعي ميكني همه را بگيري. نميداني كه وقتي همه اينها را عجولانه بگيري سهم آيندهات را خالي ميكني، اتفاقي هم كه ميافتد اين است كه بعد از چند وقت سيل كارها كم ميشود و اتفاق ديگر اين است كه فارغ از مسايل مالي و معروفيتي، در درون خودت بحران هويت پيش ميآيد، تلفن هم ديگر زنگ نميزند. مخاطب سير ميشود و تهيهكننده اين نكته را فهميده و ديگر سراغت نميآيد. ويژگي نقشها و كارهايي كه ميخواهند كمتر و كمتر ميشود، آدمبزرگها كمتر سراغت ميآيند، بعد كار به جايي ميرسد كه آدمكوچكترها هم به سراغت نميآيند.
يعني خودتان انتخاب كرديد كه نباشيد؟ اما برگشتيد اين بار نه با سينما بلكه با موسيقي. اين اعلان را هم داشتهايد كه بياييد من بهرام رادان را از منظر ديگري، «روي ديگر»ي ببينيد. دوباره معرفي كردن خودتان است؟
اين برگشت نيست، ابراز عقيده است به زبان موسيقي. ما اين آلبوم را خيلي وقت است داريم كار ميكنيم. قبل از اينكه در سينما اين تشتت پيش بيايد و اهالي سينما دچار آن بشوند و عدم امنيت سرمايهگذاري كه تهيه كنندهها با آن روبهرو شدند، پيش بيايد. رمقي كه از سينما گرفته شد سبب شد در سينما كار نكنم. ممكن بود كه اين آلبوم در شرايطي بيرون ميآمد كه من شش تا فيلم روي پرده داشته باشم. اگر سناريو خوب باشد، چرا بازي نكنم. من الان مدتهاست سناريويي نخواندم كه بتوانم از صفحه ۱۰ آن رد شوم، من را درگير كند. هرچند نگران اكران نيستم، همين الان من دو فيلم و يك انيميشن آماده پخش دارم. پل چوبي و تهران ١٥٠٠ و زادبوم ناكام كه اتفاقا خيلي هم دوستش دارم.
به نظر ميآيد آدمها و فضايي كه در هنگام ساختن فيلم به وجود آمده در اين دوست داشتنهاي شما تاثير دارد، شايد هم تجربههاي جديد مثلا «راه آبي ابريشم»؟
مجموعه همه اينهاست، نميتوان تنها از يك منظر نگاه كرد، عوامل، طول دوران فيلمبرداري، پشت صحنهها و در آخر اقبال عمومي در دوست داشتن فيلم تاثير ميگذارد در نهايت هم وقتي در سالن مينشيني و آن را نگاه ميكني، ميبيني فيلم شريفي است، من تجربه كردن را دوست دارم. اينجوري كه معلوم است اگر در سال ۹۱ فيلمي بازي نكنم، اكراني هم براي ٩٢ نخواهم داشت، مگر برخلاف پيشبينيها اتفاق غيرمنتظرهاي بيفتد.
هميشه يك اما و اگرهايي هست كه پيشبينيها را بههم ميريزد.
اميدوارم هرچه ميشود خير باشد، بينهايت تشنه يك نقش تازهام، يك فيلم خوب.
خوب بودن يعني حرفهاي بودن يا جمع دوستانه يا... .
حرفهاي بودن به معناي پير بودن نيست، حرفهاي بودن به معناي داشتن تفكر است، اتفاقا خيلي دوست دارم با جوانها كار كنم، خوب بودن سناريو هم هست كه وقتي ميخوانم بتوانم با نقش ارتباط برقرار كنم. مجموعه اين اما و اگرهاست وگرنه در مسيري كه پيشرو ميبينم تا مدتي اتفاقي نخواهد افتاد، فيلمي بازي نخواهم كرد، تا دورهگذار طي شود البته اگر اين گذر را به آرامي داشته باشيم. اميدوارم!
انگار چهارتا سناريو هم داريد، براي شما نوشته شده است؟
من از يك مدتي شروع كردم به كار از پايه، يعني سناريوي خوب، ولي خودم هيچ تاكيدي در بازي كردن نقشي در آن ندارم. من ميخواهم فيلم خوب ساخته شود و من هم سهيم باشم.
به عنوان تهيهكننده؟
الان بحث عنوانش نيست، دوتا سناريو با ويژگيهاي كاملا متفاوت دوست خوبم «رضا بهرامينژاد» نوشته كه اولويت دارند، يكي «منگنه»، «هر آنچه شما بخواهيد»، يك سناريو هم را بهرام توكلي- خورشيد نيمهشب-، يك سناريو هم خسرو نقيبي - سفارت- همه اينها آماده است. يك سناريوي طنز سريال خانگي هم هست كه زحمت آن بر عهده «بزرگمهر حسينپور»عزيز و تيمش است. اينها كارهايي است كه انجام دادم و منتظرم براي ساختن بسترش فراهم شود شايد امسال نشود و سال ديگر.
به دليل مساله امنيت مالي و سرمايهگذاري؟
الان شرايط جوري نيست كه من بيايم سرمايه بگذارم و فيلمي بسازم چون اين سوال در موردش مطرح است آيا ميتواند اكران سالم شود يا نه؟ آن هم فيلمي كه خود ارشاد اجازه داده باشد؟ چه كسي ميتواند اين را تضمين كند.
شما در بخشي از صحبتهايتان گفتيد ميخواهم فيلم ساخته شود، نه اينكه به خاطر چيزي فيلم ساخته شود. تا حالا نشده است براي يك هدف بزرگتر انتخابي داشته باشيد، مثلا بگوييد اين آلبومام براي گسترش صلح است
از اين نوع نگاه ايدئولوژيك خوشم نميآيد.
جنبه اجتماعي يك اتفاق چطور مثلا بگوييد آن فيلم را بازي ميكنم براي يك هدف اجتماعي؟
نه دوست ندارم. شما حرفتان را بزنيد و برداشت را بگذاريد بر عهده مردم. علايقتان را بيان كنيد وگرنه صداقت از بين ميرود. بايد يك صفت را يا يك ويژگي را در درون خودت داشته باشيد. بايد در درونت يك انجياو وجود داشته باشد آنقدر صلحمدار باشيد كه صلح را فرياد بزنيد. نميتواني بگويي مرگ بر سيگاريها و در خلوتات سيگار بكشي. اين دوگانگي را نشان ميدهد شايد كسي هم نبيند اما دورويي است. بنابراين فرياد زدن يك صفت يا ايدئولوژيك بودن در قرن ۲۱ جواب نميدهد.
هدف آدم را خوشحال ميكند
هدف به كمال رسيدن است، ترجيحام اين است. ايدئولوژي ممكن است تغيير كند. البته صلح خيلي معني كلاني دارد. برداشتهاي مختلفي ميشود، مثل آزادي! براي من يك معني را ميدهد، براي طالبان يك معني و براي اوباما يك معني ديگر، يك مفهوم مطلق نيست. نسبي است و عوامل مختلفي در طرز برداشت از آن مطرح است. نميشود اينها را روي يك تابلو تبليغاتي كار كرد. شايد كسي اين كار را انجام دهد و موفق باشد ولي من علاقهاي ندارم. ترجيح ميدهم اين كار را نكنم. اين شيوه مثل ورود به كارهاي حزبي است، آرمانخواهي است. به نظر من اين جواب نميدهد. هميشه امكان اشتباه وجود دارد.
شايد در اين مسير اشتباه كنيد ولي فكر ميكنيد از انتخابهاي اشتباهتان براي بازي در يك فيلم بد، بدتر و سختتر باشد؟
اولي اشتباهش بزرگتر است. براي فرياد زدن يك چيزي، براي بازي كردن در فيلمي كه مفهوم خاص يا تفكري غير از ساخته شدن يك فيلم خوب پشت پرده آن است، موقعيت سختتر است. من در مقابل مخاطب مسووليت دارم.
اين مسووليت تا كجاست؟
بايد تا انتها پايش بايستم. اين طوري نيست كه بازي كني و بعد عذرخواهي كني، همانطور كه نمونهاش را داشتيم. آنهايي كه بازي كسي را در فيلم ديدند، معذرتخواهياش را نشنيدند. اگر بياييد تبليغ چيزي را بگوييد و بعد پشيمان شويد خيلي سخت است از حرفت برگردي. هميشه ميگويند در امر ارتباط با مخاطب «تك» قويتر از «پاتك» است. «اكت» صدايش بلندتر از «رياكت» است. كاري كه ميكني بايد خيلي حواست باشد. اگر تمايلت را بدون در نظر گرفتن يك صفت و ويژگي و ايدئولوژي بگويي مردم برداشت خودشان را ميكنند. برداشتي كه ميشود فرق دارد. من با كار حزبي، آرمانخواهي و ايدئولوژيك مخالفم. چون امكان نقضش وجود دارد و چون اگر نقضش ثابت شود گذشتهات تبديل به يك حماقت ميشود. بايد هميشه بداني نظري كه امروز داري با نظري كه فردا داري ممكن است فرق كند پس آن را آرمان تلقي نكن، آن را يك نظر يا سليقه بدان.
اين روش باعث بيتفاوتي نميشود؟
اشتباه نكنيد من نگفتم نظرم را بيان نميكنم، گفتم به دليل يك آرمانخواهي صرف فيلمي را بازي نميكنم. اين جوري بگويم اول موضوعش را مشخص نميكنم بعد نظرم را بنويسم. من قصه را مينويسم بعد عنوان برايش ميگذارم. دكمه را پيدا نميكنم برايش كت بدوزم. اين نكته را در نظر بگيريد كه اگر بخواهم اثر را با سمت و سو همراه كنم. وقتي بيرون آمد آن سمت و سو را نگرفت چه؟ اگر برداشتي را كه ميخواهم مردم نداشته باشند چه؟ قرن ۲۱، قرني نيست كه لقمه جويدهشده به مخاطب بدهيم. ما لقمه را آماده ميكنيم، مخاطب است كه انتخاب ميكند.
اما شما همراه كارگرداناني مانند خانم «بنياعتماد» يا «آقاي افخمي» بوديد، خوب توانستيد با اين ديدگاه از كنار وارد شدن به اين مسايل بگذريد.
به نظر من هر هنرمندي بايد نيمنگاهي به سياست داشته باشد. بايد نگاه جامعهشناختي داشته باشد كه از همه مهمتر است. شايد يك كارگردان سينما علاقهاي به جام ملتهاي اروپا نداشته باشد، ولي مطمئنا اخبار سياسي را دنبال ميكند. من كمتر هنرمندي را ديدم كه اين علاقهمندي را نداشته باشد. خودم هم يكي از علاقهمندان سياست هستم. مثل بازي شطرنج است با هيجان يك قمار سنگين.
اما هيچ وقت وارد نشديد؟
هيچ وقت! من خيلي درباره كساني خواندهام كه پشت آرمان يا عقيدهاي ايستادند و خبري از جلويشان نداشتند. من در اين دستهبنديها پشت هيچ گروه و دستهاي نايستادم به اين دليل كه از نيات سرگروهها بيخبر بودم. ميدانستم چه نميخواهم، نميدانستم چه ميخواهم. براي همين فقط تماشاگر هستم.
ببينيد شما فعاليتهاي جانبي هم انجام ميدهيد مثلا سفير غذا شديد اما از نيمه رها كرديد!
خيلي آرزوهاي بزرگي داشتيم و ديديم در مجموعه تواناييهاي مشترك نيست. ما هر چه ميخواستيم بگوييم جلويمان را ميگرفتند. من يكبار خيلي ناراحت شدم. به يك كمپ آوارگان افغان رفتيم. يكي از آنها گفت ما يك خواهشي داريم به ما گواهينامه رانندگي بدهند. گفتيم كه خب مگر ميشود، ۲۸ سال است كه در اردوگاه هستند و نتوانند يك گواهينامه ساده بگيرند؟ گفتند يك وقت نگوييد، اين مسايل ربطي به ما ندارد. به نظر من اين روش و نگاه انساني نيست. ببينيد من نگاه مليتي ندارم، اصل انسانيت است. سالها پيش ما يكسري آواره از كوه و بيابان تحويل آمريكا و اروپا داديم و بعد از ۳۰سال دكتر و مهندس و جراح تحويل گرفتيم.
درست است يك عده هم در همان جوامع ناموفق شدند اما شرايط مهيا بوده، اما ۳۰سال پيش ما يكسري كارگر از افغانستان تحويل گرفتيم الان هم داريم با همان وضع آنها را پس ميدهيم. مشكل ما اين است. مگر استعداد، توان، هوش و خلاقيت، منحصر به مليت و قوم است؟ پس از آن اختلافات شروع شد و من فكر كردم آنها فقط تصوير مرا ميخواهند و خب يكسري عكس و خبر هم ازش ميگيرند كه گفتم خدانگهدار. هرچند دفتر غذاي سازمان ملل در ايران بسيار مجموعه شريف و دوستداشتني است. اما آرزوهايمان به هم نميخورد و با هم يكي نبود.
اما حاضريد در برنامههاي خاص مثلا براي افغانها ظاهر شويد.
حتما چراكه نه، مشكلي در اين زمينه ندارم، كمااينكه سعي ميكنم تلاش انساندوستانهام را قطع نكنم. به نظرم مليت دليل انسانيت نيست. هيچ كس حواسش نيست اين ماجراهايي كه اخيرا در اصفهان و مازندران و... عليه افغانيها اتفاق افتاده دور از شأن انساني است.
چقدر به نظر ديگران در هنگام انجام كار توجه ميكنيد؟
حتي اگر تهيهكننده هم بشوم، حق وتو را براي خودم برنميدارم. من بايد به شعور كارگردان احترام بگذارم. در زمينه آلبوم هم همينطور بود از يك خرد جمعي بهره ميگرفتم. اين طوري نبود كه بگويم حرف، حرف من است. مثل يك هياتمديره كه نظر را يك جمعي مشخص ميكردند. هر چند ميدانستيم ته آن امضاي من است و نام من پايش است.
به دليل تجربه كمتان در اين زمينه نبود كه به خرد جمعي احترام ميگذاشتيد؟
من صد سالم هم بشود به خرد جمعي اعتقاد دارم. من هميشه جا براي اشتباهم ميگذارم، عقل كل كه نيستم. بايد بپذيريد اشتباه هم ممكن است.
نگاهتان به هنر برايتان بيشتر دوست داشتن است يا وظيفه، پول و...
هنر عشق است. هنر به محض اينكه وظيفه شود و منبع درآمد باشد خراب ميشود. هر فيلمي را به دليل دستمزد آنچناني بازي كردم، بد شد. هرچند مساله مالي هم اهميت خودش را دارد، اما هر فيلمي كه فقط رقم قرارداد من را وسوسه كرد، خراب شد. هنر مادامي كه عشق و خلاقه و رسيدن به لذت باشد، قشنگ است.
چه تصويري از خودتان در ذهن داريد؟
مجموعه اين كارهايي كه انجام دادم چه در سينما چه در موسيقي. هرچند در آينده من به جاهاي بيشتري ميپرم.
اصلا به اين كلمه هنرمند رسيديد؟
از نظر من همه آرتيست هستند حالا ديگران بايد بگويند كه چه كسي آرتيست خوب است و چه كسي بد.
شما هم كه هنرمند خوبي هستيد!
چنين قضاوتي با شماست، دوست دارم خوب باشم و از تلاش در اين راه دريغ نميكنم. من الان در جايي هستم كه در كارنامهام هم كارهاي خوب وجود دارد و هم كار بد. ولي كارنامه پرباري دارم. اينكه چقدر به اهدافم رسيدهام يا نه، مهم نيست. سعي و تلاش كردم دوران حضورم متنوع باشد.
در مجموع روند حضورتان سينوسي است.
ببينيد «آل پاچينو» هم رفت و ۸۸ را بازي كرد. وقتي آلپاچينو هم فيلم ضعيف بازي كرده، ميشود به اين نكته رسيد كه عوامل مختلفي در اثر خوب موثرند كه هميشه پيش نمايند! اما فارغ از اينها زندگي همهاش سينوسي است، فعلا سينما حالش خوب نيست، احتياج به اتحاد همه عوامل موثر است براي بازگرداندن روحيه و انگيزه.
چطور انگيزهتان براي بازيگري برميگردد؟
يك نقش خوب در يك قصه خوب و در نهايت يك فيلم خوب.
در اين گفتوگو چقدر بازي كرديد؟
من سعي كردم صادقانه و صريح حرف بزنم. با احترام به همه برداشتها، جوابم به سوال شما اين است كه اشكال در فرستنده نيست، به گيرندههاي خود دست بزنيد.
نظر کاربران
چه عینکی؟!
پاسخ ها
مدل هری پاتری
به نظر من رادان باید سوپر استار ایران باشه چون یه جنتلمن هم ظاهری هم اخلاقی هم از لحاظ حرفه وشغل نه یکی مثل گلزار که فقط قیافه داره ولی بازی نه
پاسخ ها
+++++
+++++++++++++
کاملا موافقم که رادان یک جنتلمن واقعی.
اما گلزار علاوه بر اینکه بازی نداره قیافه هم نداره. پس به هیچ وجه با رادان قابل مقایسه نیست.
پاسخ ها
دارمت سحر جون
++++++++++++++
اخه چرا خوانندگی رادان هم قیافش خوبه هم بازیش اما صداش به درد خوانندگی نمیخوره به خدا
ما که گوش دادیم جالب که نبود هیچ افت....ح بود
ashegetam fagat jane man sibil nazar
پاسخ ها
bashe
من که ازش خیلی خوشم میاد. مخصوصا تو سنتوری عالی بود
بیسته بیسته شاید هم دویسته.....
عالیه بهترینه.....هر نقشی رو به بهترین نحو بازی می کنه....