درباره «جرج برنارد شاو» چه می دانید؟
جرج برنارد شاو، منتقد و مصلح اجتماعی و نمایش نامه نویس ایرلندی در ۱۸۵۶م، در دوبلین (ایرلند) متولد شد.۱ او یکی از نویسندگان انگلیسی ـ ایرلندی است که آثار ارزنده ای را به ادبیات انگلیسی تقدیم کرده است.
نام: جرج برنارد شاو
زادروز: ۲۶ ژوئیهٔ ۱۸۵۶
دوبلین، ایرلند
مرگ: ۲ نوامبر ۱۹۵۰ میلادی (۹۴ سال) - هرتفوردشایر، انگلیس
ملیت: ایرلندی
پیشه: نمایشنامهنویس، منتقد ادبی
سبک نوشتاری: کُمیک
جرج برنارد شاو ، منتقد و مصلح اجتماعی و نمایش نامه نویس ایرلندی در ۱۸۵۶م، در دوبلین (ایرلند) متولد شد. او یکی از نویسندگان انگلیسی ـ ایرلندی است که آثار ارزنده ای را به ادبیات انگلیسی تقدیم کرده است. شاو، در چهارده سالگی، ترک تحصیل کرد و در ۱۸۷۶م، همراه مادرش ـ که معلّم موسیقی بود ـ، به انگلستان رفت و در آن جا زندگی ادبی خود را به عنوان داستان نویسی موفّق شروع کرد. در ۱۸۹۵م، به عنوان منتقد تئاتر، برای مجلّه «ساتوردی. ریویو» قلم زد. او به ایبسن، ارادت داشت و به طرفداری از او کتاب «جوهره ایبسن گرایی» را در ۱۸۹۱م نوشت. آرزوهای شاو، به عنوان منتقد موسیقی و تأثیر ارادتش به واگنر و ایبسن و ویلیام باتلر، موقعیت وی را به عنوان نمایش نامه نویسی که در تمامی گونه های شناخته شده تئاتر سررشته داشت، تثبیت کرد.
شاو، همانند ایبسن، تئاتر را وسیله ای برای نجات تماشاگران از خودستایی، دورویی و بی عقلی می دانست.
او از متخصّصان «تئاتر خوش ساخت» به شمار می آمد و تماشاگران را با حرکت و سخن، ترغیب می کرد تا قهرمانان را همچون آدم های شریر و آدم های شریر را همچون قهرمان ببینند
او این طرح فکری را در نمایش های: سرگرد باربارا، بشر عادی و بشر عالی و اسحله و انسان ،به وضوح نشان داده است. شاو، در حرکات و سخنانش پارادُکس (تناقض)های بسیاری به کار می برد تا با توسّل به خودباوری بیننده، قهرمانان خود را مطابق دیدگاه مذهبی و اجتماعی خود بشناساند. او از شوخی، بسیار بهره می گرفت تا از آن، نتیجه ای انتقادی و جدّی بگیرد. نبوغ وی در خدمت اصلاح جامعه بود و حتی اگر در زمانی، حالتی دلقک وار به شخصیت هایش می داد، این، چیزی از جدّی بودنِ نتایجش نمی کاست.
اوّلین نمایش نامه او به نام «خانه مردانِ زنْ مُرده» به طور تحریک آمیزی به مسئله خان سالاری می پردازد.
در ۱۸۹۸م، نمایش «مطبوع و نامطبوع» را با مقدّمه ای تهاجمی درباره سانسور تئاتر منتشر کرد. از نمایش های دیگر او می توان به: کاندیدا، جزیره دیگر، جان بول و معمّای دکتر پیگمالپون اشاره کرد.
شاو، در تاریخ نیز آثاری دارد. وی در این آثار، از طریق مقایسه زمان حال و گذشته و ایجاد لحظه های کُمیک (شاد) با قرار دادن شخصیت های تاریخی در زمان حاضر و تکرار عملکرد آنها، به بیان تاریخ می پردازد. شاو، این نویسنده قدرتمند ـ که در ۱۹۲۵م جایزه نوبل ادبیات را از آنِ خود ساخت ـ، در دوم نوامبر ۱۹۵۰م، در سنّ ۹۴ سالگی درگذشت.
سبک شاوْ در نمایش نامه نویسی
انشای شاو، به حدّی روان و روشن است که گفته اند او همچنان که حرف می زد، مطلب می نوشت. او بر خلاف دیگران، هرگز از پیش، طرح نمایش نامه را نمی ریخت. به همین جهت، وقتی که شروع به نوشتن نمایش نامه می کرد، خودش هم نمی دانست آخرش چه بلایی بر سر قهرمانانش خواهد آمد. اگر چه اهل بلا نبود و همیشه نمایش نامه های خود را با یک خنده طولانی پایان می داد، ولی باز هم نگران سرانجام کار قهرمان های خود بود! شیوه نگارش نمایش نامه های او بدین ترتیب بود که اوّل، موضوعی توجه او را به خود جلب می کرد، آن وقت کمی درباره موضوع می اندیشید و سپس بلافاصله شروع به نوشتن می کرد و هر چه به فکرش می رسید، در آن می گنجانید تا این که سرانجام، نمایش نامه پایان می یافت.
از ویژگی های شاو، این بود که در هنگام نگارش نمایش نامه، به قواعد معمولی نمایش نامه نویسی توجّه نداشت. مثلاً رعایت وحدت زمان و مکان را نمی کرد و تمام نمایش نامه او یک فصل داشت و یا به نظر می رسید که یک فصل دارد.
از خصوصیات دیگر نمایش نامه های شاو، کم بودن «حرکت» در آن است. حتی به نظر می رسد که برخی از نمایش نامه های وی به کلّی فاقد حرکت است و چیزی غیر از گفتگو نیست.
شاخصه بارز شاو در نمایش نامه نویسی، آن است که وی بر خلاف بسیاری از نمایش نامه نویسانِ دیگر، نمایش نامه را به خاطر نمایش نامه نوشتن نمی نوشت؛ بلکه برای او نمایش نامه، فقط وسیله ای بود برای تعلیم یک اندیشه فلسفی و اجتماعی و یا اخلاقی.
اندیشه های شاو
ـ یک شعار خوب، نیمی از نبرد است.
ـ جهنّم، پر از موسیقیدان های تازه کار است.
ـ آزادی، توأم با مسئولیتْ است. به همین علّت است که اکثر افراد، از آن می ترسند.
ـ زندگی ای که صَرف ارتکاب اشتباهات شده، نه تنها آبرومندانه تر، بلکه مفیدتر از زندگی ای است که صَرف انجام دادن هیچ کاری نشده است.
ـ در برابر امیال خود، مقاومت کن. همه چیزهای خوب را تجربه کن و خو را با بهترینِ آنها عادت بده.
ـ کاری که خدا آن را درست کرده است، آدمی زاده نمی تواند آن را به هم بزند.
ـ حقیقت، یگانه چیزی است که هیچ کس باورش نخواهد کرد.
ـ خوشی و راحتی دائمی، در تمام مدّت زندگی! این همان چیزی است که هیچ کس نمی تواند تحمّلش کند.
ـ در زندگی، دو تراژدی وجود دارد: یکی آن که آن چه دلتان می خواهد به دست نیاورید؛ دیگر آن که هر چه دلتان خواست، به دستش آورید.
شوخی های شاو
ـ گویند پس از پایان کُنسرت ویولونیستی، مردی عقیده او را درباره ویولونیست، سؤال کرد. شاو، جواب داد: «او مرا به یاد پادروسکی می اندازد». پرسش کننده، با تعجب گفت: «پادروسکی؟ او که ویولونیست نبود!». شاو جواب داد: «این آقا هم همین طور!».
ـ در مجلسی، بانوی هنرپیشه معروفی به شاو، اظهار داشت: «اگر ما با هم ازدواج کنیم، فرزندی که متولّد می شود، موجودی فوق العاده خواهد بود؛ زیرا هوش شما و زیبایی مرا در یک جا خواهد داشت». شاو، بلافاصله جواب داد: «می ترسم بر عکس، فرزند عزیزمان، عقل تو و زیبایی مرا به ارث ببرد!».
ـ یک بار، موقعی که نمایش نامه «سلاح و مردِ» شاو به پایان رسید و پرده افتاد، تمام تماشاچیان برای شاو، کف زدند، جز یک نفر که سوت کشید و مسخره اش کرد. شاو، رو به او کرد و با کمال خون سردی گفت: «رفیق عزیزم! من هم با تو هم عقیده هستم؛ ولی ما دو نفر که در اقلیت هستیم، چگونه می توانیم با اکثریتْ به مخالفت بپردازیم؟!».
برنارد شاو درباره خودش
ـ من از موفّقیت، وحشت دارم. مفهوم موفّق شدن، به پایان رساندن کار خود در عرصه روزگار است.
ـ تربیت اداری، مرا طوری بار آورده بود که عادت پیدا کرده بودم به عنوان یک شرط اساسی برای فعالیت ـ که کاملاً با کاهلی فرق دارد ـ، روزانه به طور مرتّب، کاری را به انجام برسانم. من می دانستم چنانچه این کار را نکنم، هیچ گونه پیشرفتی نخواهم کرد و شیوه دیگری هرگز کتابی نخواهم نوشت. برای انجام دادن این منظور، مقداری کاغذ سفید در یک اندازه مخصوص تهیه کرده، آنها را تا می کردم و هر روز خود را مجبور می نمودم ـ چه در ایام بارانی و چه آفتابی، چه موقعی که الهامی به من روی می آورد و چه در هنگامی که الهامی دست نمی داد ـ، پنج صفحه خود را در وسط یک سطر، به پایان می رساندم، بقیه اش را برای روز بعد، نگاه می داشتم. از سوی دیگر، چنانچه روز خود را به هدر می دادم، روز بعد، دو برابر کار می کردم تا روز تلف شده قبلی جبران شود. بدین ترتیب، من در عرض پنج سال، پنج رمان نوشتم!
ـ من طبیعتاً بازیگر آفریده شده ام و بازیگر، آرزویی جز جلب توجّه مردم ندارد و می خواهد مُدام، مورد توجّه عموم باشد و تمام ریزه کاری های رفتار و کردار او بر سر زبان ها باشد.
ارسال نظر