۲۵۹۶۶
۱۰ نظر
۵۱۷۹
۱۰ نظر
۵۱۷۹
پ

هنرمندان از ازدواج عاشقانه خود می گویند

همه ما علاقه مند هستیم اطلاعات زیادی از زندگی خصوصی هنرمندان داشته باشیم بر خلاف تمامی شایعات و حاشیه هایی که در کنار زندگی هنرمندان وجود دارد زوج هایی هنری هم هستند که رابطه خود را عاشقانه دوست دارند و از زندگی خود در کنار همسر خویش لذت می برند با هم در این پرونده زندگی این هنرمدان دوست داشتی را بررسی می کنیم

هنرمندان از ازدواج عاشقانه خود می گویند



همسر شهاب حسینی: در 15 سالگی با شهاب ازدواج کردم!


هنرمندان از ازدواج عاشقانه خود می گویند

برترین ها: « شهاب حسینی» از آن گروه بازیگران كم حاشیه سینماست كه به رغم ستاره یا سوپر استار بودن، جنبه‌های منفی سوپراستارها را ندارد. او خیلی زود ازدواج كرده، به راحتی اعتراف می‌كند عاشق شده وجواب «نه» شنیده، اصرار كرده تا جواب «بله» را بگیرد، آن هم وقتی كه محبوب فقط ۱۵ سال داشته! شهاب حسینی با صداقت متذكر می‌شود همسرش در تمام سال‌های اخیر پشتیبان او بوده و تاكید می‌كند كه برای همه چیزهایی كه دارد از او متشكر است.

با اوج گرفتن شهاب خودم را می‌بینم

اینكه شاهد باشی همسرت با سرعت و شتاب،‌ همه سرازیری‌ها را طی می‌كند و تو در حاشیه‌ای، ‌یعنی با وجود اینكه همسرش بودی و هستی و شاید نزدیك‌ترین فرد زندگی، او درست مثل دیگران كه از بیرون شاهد رشد او هستند باید از پشت صحنه تماشاگر صعودش باشی، در ظاهر سخت به نظر می‌رسد. اما این تنها یك بخش از ماجراست یعنی چیزی كه شاید از بیرون قابل دیدن و تصور و قضاوت است. اما یك بخش دیگر ماجرا تصویری است كه من و شهاب خودمان از زندگی مشترك‌مان داریم. خیلی‌ها حتی با نگاهشان بارها از من پرسیدند كه تو چطور نشستی تا شهاب روزبه‌روز محكم‌تر بایستد. اما حقیقت برای من چیز دیگری است. با اوج گرفتن شهاب من خودم را می‌بینم كه رشد می‌كنم.


از صفر شروع كردیم

شهاب: «من آن زمان سیدشهاب‌الدین حسینی بودم. فقط همین. خلاصه اینكه ما از صفر و دركنار هم شروع كردیم. البته پدرومادر هردوی ما سعی داشتند كه دستمان را بگیرند. اما ما قرار گذاشته بودیم كه روی پای خودمان بایستیم و خوشبختانه همین‌طور هم شد. هرچند، باید اعتراف كنم كه در طول مسیر هرگز از كمك‌های بی‌دریغ آنها بی‌نصیب نماندیم. خلاصه اینكه من سیدشهاب‌الدین 22ساله و پریچهر 15 ساله زندگی مشتركمان را با تمام كم‌و كاستی‌هایش شروع كردیم و تا امروز باوجود همه سختی‌ها و فراز و نشیب‌ها در تمام مدت در كنار هم بودیم. اما باید تاكید كنم من پایداری این زندگی دوستانه را مدیون همه بزرگواری‌های پریچهر هستم. ما هم گاهی به آخر خط رسیدیم اما باز ادامه دادیم! من و پریچهر، لحظات و روزهایی داشتیم كه به نقطه صفر رسیدیم.

پریچهر: ما با هم بزرگ شده‌ایم با گذشت زمان با همه كم و كیف روحیات هم آشنا شدیم. در طول تمام ای سال‌ها زیروبم صدای یكدیگر را به خوبی احساس می‌كنیم. بنابراین حتی در نقطه‌هایی از زندگی كه احساس می‌كردیم اینجا و این‌بار دیگر آخر خط است، همان حس آشنایی كه در وجود هر دوی ما بود، مارا به صبر و مدارا دعوت می‌كرد.


رزیتا غفاری: با عشق ازدواج کردم



هنرمندان از ازدواج عاشقانه خود می گویند


برترین ها: فیلم روزهای زندگی روی پرده سینماهاست؛ فیلمی كه عباس صالحی برای چهره‌پردازی آن سیمرغ بلورین را به خانه برد؛ خانه‌ای كه مأمن و پناهگاه او و همسر بازیگرش، رزیتا غفاری است. آنها 12 سال است كه از خوشنام‌ترین زوج‌های سینمایی هستند و خوشبختی و تفاهم‌شان در بین دوستان و همكاران زبانزد است. رزیتا غفاری در گپی دوستانه رازهای موفقیت ازدواجش را با ایده‌آل در میان گذاشت.

با عشق ازدواج کردم

شما در چند سالگی ازدواج كردید؟

27 سالگی.

آیا با عشق ازدواج كردید؟

بله. با عشق ازدواج كردم.

ازدواج بر زندگی شما چه تاثیری گذاشت؟

فكر می‌كنم با ازدواج نیرویی تازه نفس به شما كمك می‌كند در راه پیش رویتان و برای رسیدن به اهداف‌تان محکم‌تر گام بردارید. در واقع ازدواج باعث می‌شود مسیر زندگی برای شما هموارتر شود. حداقل برای من كه اینطور بوده است. ازدواج به آدم در دستیابی به خوشبختی و اهدافی كه دارد كمك می‌كند. البته این در صورتی صدق می‌كند كه طرف مقابل شما همراهتان باشد و نه سد راهتان، یعنی برای زنی كه شاغل است اگر بخواهد پیشرفت كند و به موفقیت‌های بیشتری برسد، مسلما همسرش باید در زندگی، همراهش باشد و به او كمك كند نه اینكه زندگی زناشویی آنها به شكلی باشد كه مانع رشد او شود.

پس ازدواج خوب است؟

من فكر می‌كنم هر كسی چه زن و چه مرد، باید به تكامل فكری و احساسی درون خودش رسیده باشد و آن وقت به فكر ازدواج بیفتد. اگر آدم‌ها به این مرحله رسیده باشند به‌نظر من ازدواج بسیار امر خوب و نیكویی است و من به همه آدم‌های مجردی كه در این شرایط هستند پیشنهاد می‌كنم ازدواج كنند.

تا قانع نشوم، کوتاه نمی‌آیم

بزرگ‌ترین اختلاف و ‌تفاهم نداشتن شما با همسرتان چیست؟

الان كه فكر می‌كنم بعد از این همه سال واقعا ما در زندگی‌مان چنین چیزی نداریم. فكر می‌كنم من از همزیستی با همسرم همیشه لذت می‌برم. شاید آن اوایل زندگی اختلافاتی داشتیم، اما این مسائل كوچك و كم برای من كاملا جا افتاد و با آنها كنار آمدم. الان دیگر نقطه مبهم و غیرقابل تحملی برای من در زندگی با آقای صالحی وجود ندارد. من زنی بسیار حساس و احساساتی هستم و اگر غیر از این بود یك لحظه هم نمی‌توانستم به زندگی با ایشان ادامه بدهم. من به دلیل همین حساسیت زیادم سعی می‌كنم هر ماجرا و مسئله‌ای كه در زندگی‌مان پیش می‌آید را سریع حل كنم و تا آخر ادامه می‌دهم تا آن مسئله برای من حل شود. من هیچ‌چیزی را نمی‌توانم در دلم نگه دارم و از آن بگذرم. باور دارم اگر مسئله‌ای را در زندگی‌مان حل نكرده باقی بگذارم نخستین كسی كه لطمه می‌بیند خودم هستم.


مهریه نداشتم

مراسم ازدواج‌تان به چه شكل بود؟

ما همه مراسم را داشتیم اما خیلی ساده‌تر از این بریز و بپاش‌هایی كه الان مرسوم شده است. من و آقای صالحی سعی كردیم مراسم خیلی دست و پاگیر ازدواج‌مان نشود. اتفاقا با اینكه خیلی سخت نگرفتیم خاطرات بسیار قشنگی از این دوران داریم.

مهریه شما چقدر است؟

من اصلا سكه و این چیزها مهر نكردم. مهر من یك سفر حج بود. این مهریه به لحاظ معنوی خیلی برای من گرانبهاست. من هیچ‌چیزی از ایشان هیچ وقت نخواستم و اتفاقا شوهرم همیشه هر چه كه با هم به دست آوردیم را به من پیش كش كرد.

در زندگی بیشتر تكیه‌تان به‌خودتان است یا به همسرتان؟

سؤال سختی است. باید اعتراف كنم در خیلی از مواقع تكیه‌ام به همسرم است. زمان‌هایی كه شوهرم سفر است و پیش ما نیست برایم خیلی سخت است و خیلی به من فشار می‌آید و اذیت می‌شوم یا زمان‌هایی كه خیلی درگیر كار است واقعا نبودش برایم سخت می‌گذرد.


تمام قد در خدمت خانواده

شما چقدر برای زندگی زناشویی‌تان وقت می‌گذارید؟

من تمام زندگی‌ام را در خدمت خانواده‌ام هستم.

چه كار می‌كنید كه زندگی مشترك‌تان برایتان تكراری نشود؟

به هر حال من و همسرم قبل از هر چیزی با هم دوست هستیم. این رفاقت باعث می‌شود همیشه با هم صحبت كرده و درددل می‌كنیم، با هم بحث داشته باشیم و از طریق زنده نگاه داشتن این ارتباط هیچ وقت اجازه نمی‌دهیم زندگی‌مان به كسالت و روزمرگی دچار شده و برایمان عادی شود. زندگی ما سیر خطی ندارد و همیشه بالا و پایین‌های بسیاری داشته و همین باعث شیرینی‌اش شده است.


هر چه مهربان تر، بهتر

كلا شما مجردها را تشویق به ازدواج می‌كنید؟

اگر احساس كنم به تكامل فكری و عقلی رسیده باشند. من موافق نیستم آدم‌ها باید ازدواج كنند صرف اینكه ازدواج كرده باشند. من عقیده دارم اول باید عاشق طرف مقابل‌شان شوند و بعد با او ازدواج كنند. من از آن دسته‌ای هستم كه عقیده دارم عشق بعد از ازدواج پیش نمی‌آید.

یعنی فكر می‌كنید باید قبل از ازدواج عشق شكل بگیرد؟

بله. حتما.

جالب است چون خیلی‌ها به جوان‌ها می‌گویند سخت نگیرید و ازدواج كنید، عشق بعدا شكل می‌گیرد.

نه، اصلا اینطور نیست. من فكر می‌كنم باید عاشق همسرتان باشید و با او ازدواج كنید، برای اینكه وقتی عاشق باشید این عشق باعث می‌شود بتوانید در زندگی مشترك‌تان گذشت كنید. شما خیلی چیزها را نادیده بگیرید، خودتان را با مشكلات زندگی تطبیق بدهید و هرقدر بیشتر به‌عنوان یك زن گذشت و مهربانی كنید، همسرتان بیشتر قدرتان را می‌داند.

عشق از نظر شما چه تعریفی دارد؟

عشق یعنی شما همه آمال و آرزوهایی كه در زندگی‌تان دارید در طرف مقابل‌تان ببینید.


اهمیت خانواده​ها در ازدواج

عقیده داشتید همسرتان باید شبیه شما باشد یا باید با شما متفاوت باشد و آن چیزهایی كه شما ندارید را كامل كند؟

شباهت خانوادگی خیلی مهم است. اصلا در انتخاب همسر، خانواده خیلی اهمیت دارد. به هر حال شما با هر كسی كه ازدواج می‌كنید، او سال‌ها با خانواده‌اش زندگی كرده و شخصیتش در بین آنها شكل گرفته و حالا ارث و ژن و اینها هم كه جای خودش را دارد كه در بین اعضای یك خانواده حداكثر شباهت را ایجاد می‌كند. وقتی شما با مردی ازدواج می‌كنید تنها با او ازدواج نكرده‌اید بلكه جزئی از خانواده او شده‌اید. در مورد مرد هم همین‌طور است. برای همین شباهت فرهنگی و طبقاتی 2خانواده و رضایت خانواده‌ها بسیار مهم است. فكر نكنید می‌توانید شوهرتان را فقط مال خودتان كنید. او قبل از اینكه شوهر شما باشد، متعلق به خانواده‌اش است. قبل از اینكه شما همسرش باشید، فرزند پدر و مادر و برادر دیگر خواهر و برادرهایش بوده است. شما نباید خانواده همسرتان را رد یا تحمل كنید، باید جزئی از آن خانواده شوید. خانواده همسرتان باید خانواده شما هم شوند.


حکایت عروس و فامیل شوهر

وقتی ازدواج كردید رابطه‌تان با خانواده شوهرتان چطور بود؟

من حالا خیلی رابطه خوبی با خانواده همسرم دارم. حتی می‌توانم ادعا كنم از خود عباس به آنها نزدیك‌تر هستم. اما صادقانه بگویم، نه، از ابتدا همه چیز اینطور نبود. به هر حال طرز فكری در فرهنگ ایرانی وجود دارد كه دخترها زیاد نسبت به خانواده شوهر مثبت‌نگر نیستند و فكر می‌كنند آنها همیشه می‌خواهند شوهرشان را تحت تسلط خودشان بگیرند و همیشه فكر می‌كنند مرزی باید وجود داشته باشد. اما كمی كه از ازدواج مان گذشت واقعا رابطه‌مان فوق‌العاده شد و هست. من واقعا یكی از اعضای خانواده صالحی هستم و همانطور كه گفتم از خود همسرم به آنها نزدیك‌ترم. آنقدر خانواده شوهرم را دوست دارم كه احساس نمی‌كنم عروس وارد شده به این خانواده هستم، احساس می‌كنم از ابتدا با آنها بوده‌ام.


احترام برومند پرده از راز زندگی موفقش با داوود رشیدی برمی‌دارد


هنرمندان از ازدواج عاشقانه خود می گویند

برترین ها: چند سال پیش شهرداری تهران مراسمی برگزار كرد كه در آن زن و شوهرهای نمونه را از همه تهران معرفی كردند. بیش از ۵۰۰ زوج در این مراسم شركت داشتند. از ۲ زوج هم به‌عنوان زوج‌های روی صحنه تقدیر شد؛ احترام برومند و همسرش داوود رشیدی. زوج دیگر هم شهلا ریاحی و مرحوم همسرشان بودند. البته هیچ كدام از آقایان نتوانستند در این مراسم شركت كنند اما زنان آنها به نمایندگی از طرف خانواده روی صحنه آمدند و مورد تقدیر قرار گرفتند. زوج برومند و رشیدی نزدیك به ۴۵ سال است كه با هم زندگی می‌كنند. برومند را بچه‌های دهه ۵۰ با اجراهای گرمش به‌عنوان مجری برنامه كودك می‌شناسند. داوود رشیدی را هم كه دیگر كسی نیست كه نشناسد. داوود رشیدی از خوشنام‌ترین بزرگان تئاتر، تلویزیون و سینماست. زندگی این زوج شناخته شده هنوز بعد از این همه سال با گرمی و هیجان روزهای اول ادامه دارد. اگر دوست دارید بدانید چطور شد كه آنها از بین این همه زوج هنرمند به‌عنوان بهترین‌ها انتخاب شدند، گفت‌وگوی احترام برومند درباره ازدواجش و زندگی زناشویی‌شان را بخوانید.

یك كار قشنگ

از شما و آقای رشیدی چند سال پیش از سوی شهرداری تهران به‌عنوان یكی از زوج‌های نمونه انتخاب و تقدیر شد.

بله. به‌نظرم كار خیلی قشنگی بود. البته به جز ما خیلی زوج‌های دیگر هم از قشرها و مناطق مختلف تهران بودند.

ملاك این انتخاب‌ها چه بود؟

این زوج‌ها را از بین كسانی كه ۵۰ سال در كنار هم زندگی كردند، انتخاب كرده بودند. البته ما ۵۰ سال زندگی مشترك نداشتیم اما به ما هم لطف كردند و اسم‌مان را در این فهرست قرار دادند. در واقع ما در دهه ۵۰ زندگی‌مان بودیم اما بیشتر زن و شوهرها بودند كه حتی ۶۰ ، ۷۰ سال با هم زندگی كرده بودند. زوج‌های زیادی روی صحنه آمدند و از آنها با لوح یادبود، تقدیر شد. از جامعه هنری من و خانم شهلا ریاحی روی صحنه رفتیم كه البته متاسفانه هیچ كدام هم شوهران‌مان نبودند. آقای رشیدی سر كار بوده و آقای ریاحی خیلی مریض احوال بودند و نتوانستند بیایند.


توقع‌ها بی‌دلیل زیادی بالا رفته

امروز ازدواج خیلی مشكل شده است. حالا جدای عقد و عروسی و مخارج آن اگر دختری همه اینها را هم نخواهد خود تشكیل زندگی بسیار سخت شده است. من دیدم در روستا‌ها و شهرهای كوچك ازدواج راحت‌تر صورت می‌گیرد. چون سطح توقعات و هزینه زندگی پایین‌تر است. اما متاسفانه در تهران علاوه بر هزینه‌ها توقعات هم خیلی بالاست. امروزه حتی دختران در اقشار و طبقات پایین جامعه هم خیلی پرتوقع شده‌اند. می‌خواهند حتما عروسی را بگیرند و به 500 نفر شام بدهند. می‌خواهند بله‌برون، نامزدی، حنابندان و پاتختی را حتما داشته باشند. این كارها و این همه مراسم واقعا برای چیست؟ این همه چشم و هم چشمی برای چه؟ درحالی‌كه با این پول‌ها دو تا جوان می‌توانند خیلی كارهای دیگر انجام دهند و خیلی شادتر هم باشند. البته این بحث‌ها خیلی عمیق‌تر از این است كه ما بتوانیم در این زمان كم به آنها بپردازیم.


ما با عشق ازدواج كردیم

شما امروز بعد از ۴۴ سال زندگی مشترك و انتخاب به‌عنوان زوجی موفق و با داشتن ۲ فرزند و عروس و داماد و نوه، فكر می‌كنید ازدواج خوب است و آن موقع كه ازدواج كردید چه فكری داشتید؟

خب من وقتی ازدواج كردم خیلی جوان و ۲۰ ساله بودم. آن موقع خیلی برای ازدواج و تشكیل زندگی مشتاق بودم و دلم می خواست تشكیل خانواده بدهم. زمانی هم كه با آقای رشیدی آشنا شدم اشتیاقم بیشتر شد. ما پیش از ازدواج با هم آشنا بودیم و با عشق ازدواج كردیم.

شما در آن سن نگاه مثبتی به ازدواج داشتید و از آن راضی بودید. امروز نگاه شما به ازدواج چیست و آیا ازدواج را خوب می‌دانید؟

الان موجی وجود دارد كه من در قشرها و طبقات مختلف در اطراف خودم می‌بینم كه خیلی از ازدواج سرخورده شده‌اند. دلیل این موج هم به دلیل این اتفاقاتی است كه پیرامون‌مان می‌افتد، زندگی‌های نابسامان و طلاق‌های زیاد، اختلافات خانوادگی، توقعات بیش از اندازه‌ای كه هر كدام از طرفین در كوران زندگی از هم دارند كه واقعا همدیگر را با آنها خسته می‌كنند و... این روزها وقتی در مجلسی نشسته‌ایم و من به دختر جوانی می‌گویم حیف توست و بهتر است كه ازدواج بكنی، حداقل ۳، ۴ نفر در همان مجلسی كه هستیم، می‌گویند«ازدواج چیه؟ ول كن بابا حوصله داری. بگذار زندگی‌اش را بكند. برای چه ازدواج كند. برای خودش دارد راحت كار و زندگی می‌كند.» ولی من می‌گویم مگر نمی‌شود آدم هم كار و زندگی‌اش را داشته باشد و پیشرفت كند و هم ازدواج كند.

هنوز جوابم را نگرفته‌ام. ازدواج خوب است و آن را به دیگران توصیه می‌كنید؟

ببینید این صحبت‌هایی كه من می‌كنم اینطور نیست كه من آمار و اطلاعات دقیقی از همه جامعه داشته باشم. این نوع نگاه از آنچه من در فضای اطراف خودم می‌بینم شكل گرفته است. دید من فقط نسبت به آن چیزی است كه در اطرافم می‌بینم. آنچه من در اطرافم می‌بینم، این است كه می‌بینم ازدواج سخت شده و جوان‌ها مدام سختگیرتر می‌شوند. حتی دخترها دیگر مثل قبل نیستند. همیشه می‌گفتند دخترها فقط دنبال شوهر هستند. امروز دیگر اصلا چنین چیزی نیست. دخترها هم به سختی راضی به ازدواج می‌شوند و خیلی سخت می‌گیرند. حتی بعضی‌ها می‌گویند ما اصلا ازدواج نمی‌كنیم. البته همین الان هم خانواده‌هایی هستند كه خیلی ساده و در عین حال مناسب و آراسته ازدواج می‌كنند. ازدواج‌های خوب هم هنوز هست اما به هر حال قضاوت درباره اینكه ازدواج خوب است یا نه به سادگی گذشته نیست و ازدواج با مسائل بسیاری همراه شده است.


خوب است زن و شوهر همکار باشند

دوست دارید شوهرتان حامی و پشت و پناه شما باشد و اصلا با این دید ازدواج كردید كه یك نفر از شما حمایت كند؟

ما دو تا آدم مستقل هستیم، قرار هم نیست پشت و پناه باشیم. بعد هم شما چهل و چند سال پیش را با الان مقایسه نكنید. آن موقع زندگی‌ها خیلی ساده‌تر بود. به خود ما، پدر آقای رشیدی كمك می‌كردند. اگر او كمك نمی‌كرد، ما از نظر مالی در تنگنا قرار می‌گرفتیم. اما او هر كمكی از دستش برمی‌آمد به ما می‌كرد. اما ما هم با اینكه خانواده شوهرم متمول بودند و امكان مالی این را داشتند كه برای ما عروسی مفصلی بگیرند، عروسی بسیار ساده‌ای گرفتیم.

شما و آقای رشیدی با هم به نوعی همكار بودید و هر دو فعالیت‌های فرهنگی و هنری داشتید. ازدواج با همكار خوب است و شما آن را به دیگران توصیه می‌كنید؟

البته ما نوع كارمان یكی بود اما در دو جای متفاوت كار می‌كردیم. من مجری و گوینده بودم و او كارگردان و بازیگر تئاتر. آقای رشیدی كارمند اداره تئاتر هم بودند. آن زمان گرفتاری‌ها و مشغله‌های زندگی اینطور نبود كه آدم‌ها خیلی بخواهند از هم دور باشند. اصلا ریتم زندگی خیلی كندتر از امروز بود. خانه ما نیاوران و محل كار شوهرم میدان فردوسی بود. رفت‌وآمد در این مسیر نهایتا 20 دقیقه وقت می‌برد. البته من هم اوایل كارم بود و زیاد كار نمی‌كردم. در هفته یكی، دو بار به تلویزیون برای ضبط برنامه می‌رفتم. بعدها كارم بیشتر شد و هر روز می‌رفتم. چیزی كه می‌خواستم بعد از همه این توضیح‌ها بگویم این است كه این همكاری و آشنایی با شغل همدیگر، خیلی به زن و شوهركمك می‌كند و به‌نظر من مثبت است. زن و شوهری كه همكار و هم‌صنف هستند، بیشتر شرایط كاری همدیگر را درك می‌كنند. مثلا ما خیلی وقت‌ها در مناسبت‌هایی مثل شب عید كه كارمان سنگین بود، شب‌ها هم ضبط داشتیم. این را آقای رشیدی كه خودش یك هنرمند بود درك می‌كرد.


زنان باید بیشتر صبر و انعطاف داشته باشند

شما در این چهل و خرده‌ای سال زندگی چه كارهایی انجام داده‌اید و انجام می‌دهید كه زندگی‌تان یكنواخت نشود؟

خب، ما به دلیل جنس و نوع كارمان طبیعتا زندگی‌هایمان خیلی منظم دچار روزمرگی نیست. البته الان كه آقای رشیدی كمی سن‌شان بالا رفته كمتر پیش می‌آید سر كاری بروند. نه اینكه نخواهند كار كنند، كمتر پیش می آید. بیشتر سفرهای كاری می‌روند به‌خصوص در ارتباط با تئاتر. اینها خودش به هر حال زندگی را از یكنواختی درمی‌آورد. می‌خواهم بگویم بعضی زندگی‌ها به دلیل شغل زن یا شوهر این یكنواختی را كمتر دارند ولی از نظر زحمت‌های زندگی و آن چیزهایی كه با همه مردم دیگر مشترك است، طبیعتا من هم خسته می‌شوم. من هم یك وقت‌هایی توی دلم گله می‌كنم، یك وقت‌هایی غر می‌زنم. یك وقت‌هایی مثلا مهمانی داریم و قرار است كسی بیاید یك دفعه آقای رشیدی می‌گویند كار دارند و نمی‌توانند بیایند، خب من در لحظه ناراحت می‌شوم و گله می‌كنم اما بعد درك می‌كنم و خودم را وفق می‌دهم. روی هم رفته من با چیزهای كوچك دلخوشم و آنطوری نیستم كه در زندگی‌‌مان چیزهای بزرگ بخواهم.

اصطلاحی در فرهنگ ماست كه می‌گوید در زندگی مشترك یكی باید من باشد و یكی نیم من. شما به این مسئله اعتقاد دارید؟

بله، صددرصد. درست است آن كسی كه نیم من می‌شود دیگر تا آخر باید نیم من باشد، اما چاره‌ای نیست. از نظر فرهنگی هم در كشور ما اینجوری بوده كه همیشه این زن است كه یك مقدار باید صبورتر و باگذشت‌تر باشد و تحمل بیشتری داشته باشد. اگر زندگی مادران ما بیشتر دوام داشت به دلیل همین صبر و تحملشان بود و اگر الان دوام زندگی‌ها كم شده برای این است كه صبر و تحمل‌ها كم شده است. به هر حال فرهنگ ما این است كه همیشه زن باید بیشتر تحمل كند و اوضاع را آرام نگه دارد و انعطاف نشان بدهد.

جالب است اما در این فرهنگ بیشتر مردها از ازدواج می‌نالند و انگار سختی بیشتر را آنها تحمل می‌كنند.

اینها همه شعار است. همان مردهایی كه هرجا می‌نشینند می‌گویند وای ازدواج چیه؟ زن چیه؟ ازدواج نكنید، ۲ روز هم بدون زنشان نمی‌توانند زندگی كنند. اما داستان جوان‌هایی كه هنوز ازدواج نكرده‌اند، فرق می‌كند. آنها اگر از ازدواج فراری‌اند دلیلش همان حرف‌هایی است كه گفتیم، یعنی چون دیگر آن صبر، تحمل و حوصله در دخترهای ما نیست آنها هم دلیلی نمی‌بینند كه به راحتی ازدواج كنند. حالا نه اینكه من بگویم دخترها بروند بنشینند و هر چیزی را تحمل كنند و خدای نكرده اذیت شوند. نه‌دیگر زمانه این حرف‌ها عوض شده. برای همین هم زندگی‌ها بی‌دوام شده است.

بچه‌ها زندگی مشترك را زیبا می‌كنند

بچه چه تاثیری در زندگی و ازدواج شما داشت؟

بچه راه كمال است. به‌ نظر من زندگی بدون بچه كامل نیست. روند طبیعت این است كه ۲ نفر با هم یكی شده و صاحب فرزند شوند. حالا خدا به انسان این عقل را داده است كه بچه‌دار شدنش را كنترل كند و برای آن برنامه‌ریزی داشته باشد. من خیلی بچه دوست دارم و احساس می‌كنم بچه روند تكامل یك خانواده است. بچه واقعا زندگی را قشنگ می‌كند چون چیزی است كه بین زن و شوهر كاملا مشترك است و برای هر دوآنهاست. راجع به آنها می‌توانند صحبت كرده، تصمیم بگیرند و فكر كنند. بچه به زندگی انسان هدف می‌دهد. فكر می‌كنم هر كسی زحمت می‌كشد و كار و زندگی می‌كند، فقط به امید بچه‌هایش است. چند سال كه از زندگی مشترك می‌گذرد دیگر بچه برای آن زندگی لازم و واجب است. البته الان كه خیلی زیاد شده زن و شوهرها دوست ندارند بچه‌دار شوند. خب این هم یك طرز فكر است اما من فكر می‌كنم قشنگی زندگی خانوادگی و زناشویی این است كه بچه‌ای هم باشد.

شما نوه هم دارید؟

ما متاسفانه یك نوه بیشتر نداریم. سینا پسر دخترم لیلی است. البته پسرم، فرهاد هم ازدواج كرده و همسرش، مژگان، هم دختر بسیار خانم، خوب و خانواده‌داری است. آنها خیلی با هم خوب هستند. ما كه یك بار ندیده‌ایم حتی این دو نفر یك اخم به هم بكنند ولی نمی‌دانم چرا تا حالا بچه نخواسته‌اند. گاهی فكر می‌كنم زندگی‌شان اینقدر كه خوب و موفق است شاید حیفشان می‌آید بچه‌دار شوند. اما من همیشه فكر می‌كنم حیف است زن و شوهر به این خوبی بچه نداشته باشند چون حتما زن و شوهرهای خوب می‌توانند بچه‌های خوب هم داشته باشند. اما تنها نوه‌ام، سینا، همه عشق و امید زندگی ماست و با آمدنش به زندگی ما كلی شور و هیجان بخشید.


هنرمندان از ازدواج عاشقانه خود می گویند

مرد 80ساله هم می‌تواند زندگی‌اش را به هم بزند

بزرگ‌تریـن نقطـه تفاهـم شمـا بـا همسرتان چیست؟

خب، خیلی چیزهاست كه ما روی آن تفاهم داریم و خیلی چیزها هم وجود دارد كه روی آن تفاهم نداریم. مثلا ما هر دو به تئاتر و هنر خیلی علاقه‌مند هستیم و با هم درباره‌ آن صحبت كرده و اگر اخباری داشته باشیم با یكدیگر رد و بدل می‌كنیم. اما مهم‌ترین چیزی كه راجع به آن تفاهم داریم همین زندگی خانوادگی خودمان است. هر دو ما تلاش می‌كنیم زندگی‌مان خوب باشد و آن را خوب حفظ كنیم. فكر نكنید اگر مردی ۸۰ سالش شد دیگر امكان ندارد زندگی‌اش را به هم بزند. نه هنوز هم اگر به زندگی و همسرتان توجه نكنید ممكن است ازدواج‌تان به خطر بیفتد. من خیلی مردهای مسن را دیده‌ام كه زندگی‌شان از هم پاشیده است. منظورم این است كه فكر نكنیم چون پیر شدیم دیگر زندگی‌مان را رها كنیم؛ بلكه باید عشق به زندگی‌مان را حفظ كنیم.

و بزرگ‌ترین نقطه عدم‌تفاهم‌تان؟

همانطور كه روی خیلی چیزها تفاهم داریم طبیعتا عدم ‌تفاهم هم داریم. مثلا آقای رشیدی نسبت به من خیلی كتاب می‌‌خواند و مطالعه می‌كند و زیادی تلویزیون می‌بیند و تماشای تلویزیون را دوست دارد. او عاشق برنامه و مسابقات ورزشی از كشتی، والیبال، بسكتبال، پینگ‌پنگ و هرچه فكرش را كنید، هست به‌خصوص فوتبال كه من اصلا علاقه ندارم و پیگیری نمی‌كنم.

شما فكر می‌كنید ازدواج باید با عشق شروع شود یا عشق بـعـد از آن شكـل می‌گیرد؟

هر ۲ می‌تواند باشد. من با عشق ازدواج كردم اما خیلی‌ها هم بودند كه با خواستگاری ازدواج كردند و عشق بعدا در زندگی‌شان به‌وجود آمد. خیلی‌ها هم بودند كه با عشق ازدواج كردند و سال‌ها قبل از ازدواج عاشق یكدیگر بودند اما بعد از ازدواج، در زندگی‌شان ناموفق بودند و جدا شدند. به‌نظر من ازدواج نسخه معینی ندارد. كاش ازدواج موفق یك نسخه مشخص داشت. انتخاب و تلاش خود انسان برای موفقیت در ازدواج مهم است اما شانس و سرنوشت هم در آن دخیل است.

همه ما با عشق ازدواج كردیم

زمان مادران ما ازدواج فقط به طریق سنتی و از طریق خواستگاری مرسوم بود و اینكه ۲ جوان با هم آشنا شوند و خودشان همدیگر را برای زندگی انتخاب كنند را بد می‌دانستند. اما در زمان ما كم‌كم این نوع ازدواج هم جا افتاده؛ و بین دوستان خود من كسانی بودند كه خانواده‌شان نمی‌پذیرفتند جز به روش سنتی به شكل دیگری ازدواج كنند ولی خانواده ما اینطور نبود. پدرم با اینكه بسیار مذهبی بود اما روشنفكر بود و هیچ وقت در مورد كار، تحصیل و ازدواج چیزی را به ما تحمیل نكرد.

او ما را كاملا آزاد می‌گذاشت و اصلا محدودمان نمی‌كرد. اینها ضمن این بود كه به زندگی و معاشرت‌های ما نیز نظارت داشتند. ما همیشه سپاسگزار پدر و مادرمان هستیم كه ما را در فضایی باز و فرهنگی با كتاب، تئاتر، فیلم و... بزرگ كردند. خب، من و خواهرانم هم هیچ وقت منتظر شوهر كردن نبودیم. همه ما هم با آشنایی و عشق ازدواج كردیم.

سفره عقد لیلی را خودم چیدم

من فكر می‌كنم الان ازدواج برای پسرها واقعا سخت‌تر است چون هنوز هم با اینكه ما خیلی ادعا داریم زن و مرد با هم برابر هستند اما به محض ازدواج دخترها می‌خواهند تحت حمایت شوهرانشان باشند، به همین دلیل هم خیلی پسرها را می‌بینیم كه از ازدواج گریزان هستند چون فكر می‌كنند مسئولیتی بر دوش‌شان می‌افتد. خیلی از این تشریفات و مخارج بی‌علت كه الان مرسوم است تا ۱۵، ۲۰ سال پیش و حتی تا وقتی كه دختر و پسر من هم ازدواج كردند، وجود نداشت. الان حتی سفره عقد را هم یك نفر پول می‌گیرد و می‌چیند. من برای عروسی دختر خودم و خواهرانم، سفره عقد را با وسایل و ظرف و ظروف خودمان چیدم. یادم هست شب قبل از عروسی لیلی ۱۰، ۱۵ نفری در خانه ما بودیم و داشتیم كارهای فردا را انجام می‌دادیم، سفره عقد را می‌چیدیم و كارها را انجام می‌دادیم. شام هم یك ماكارونی گذاشته بودم. در همین گیر و دار یكی از نزدیكان كاسه‌ای حنا آورد و به دست، پا و صورت عروس مالید و این شد حنابندان، همین. دیگر از مهمانی و این حرف‌ها كه الان برای حنابندان مرسوم است، خبری نبود.

همیشه در قلب من

مهم‌ترین چیزی كه به‌نظر من باید در ازدواج وجود داشته باشد، محبت و دلسوزی است. اینكه مثلا شوهر من وقتی من را خسته می‌بیند، دلش بسوزد كه این زن من از صبح روی پا بوده و كار خانه كرده یا من وقتی شوهرم را با این سن و سال می‌بینم كه خسته از سر كار آمده، دلسوز او باشم. اگر زن و شوهر دلسوز همدیگر باشند، خوشبخت می‌شوند. اگر واقعا دل و قلب آنها با هم باشد و سعی كنند به هر طریقی كه شده به همدیگر آرامش بدهند، موفق می‌شوند. این درك متقابل و محبت در ازدواج واجب و ضروری است. شوهر من همیشه و در هر لحظه زندگی در قلب من است.

حتی آرایشگاه نرفتم

۴۰ سال پیش با الان خیلی فرق داشت؛ آن زمان داوود فقط در تئاتر بود و عموم جامعه او را نمی‌شناختند. البته در تئاتر كارگردان مطرحی بود. اما مردم او را از وقتی كه وارد تلویزیون و سینما شد، شناختند. آقای رشیدی ۱۴ سال از من بزرگ‌تر است اما با این حال باز هم جوان بود و من سعی می‌كردم شرایط او را درك كنم. برای همین زندگی‌مان را خیلی ساده شروع كردیم. فرهنگ‌مان همین بود. بچه‌های من هم همین‌طور ازدواج كردند. خواهر و برادرهایم هم همین‌طورساده ازدواج كردند. مراسم عروسی ما یك عقدكنان بسیار ساده بود. من لباس خیلی معمولی پوشیده بودم و حتی آرایشگاه هم به عنوان عروس، نرفتم. همان آرایشگاه معمولی خودم رفتم و گفتم فقط موهایم را برایم درست كنید. صورتم را هم خودم آرایش كردم. من اصلا داستان‌های این روزها را نمی‌فهمم. مثلا می‌شنوم كه می‌گویند ۵ میلیون تومان عروس برای آرایشگاه پول داده و آخر هم زشت و بدریخت شده است، ای كاش حداقل خوشگل می‌شد.

داوود رشیدی عاشق خانواده است

آقای رشیدی در كل خیلی به خانواده و فامیل علاقه‌مند است و زیاد با آنها معاشرت و رفت‌وآمد می‌كند. داوود با خانواده من هم خیلی رابطه خوبی داشت و دارد. پدر و مادرم، خدا رحمتشان كند، خیلی به آقای رشیدی علاقه داشتند. داوود هم آنها را خیلی دوست داشت. با خواهر و برادرهای من نیز همیشه خیلی صمیمی و خوب بودند و هستند. به‌خصوص چون داوود برادر ندارد از همان ابتدا خیلی میانه‌اش با برادرهای من خوب بود. اصلا من از طریق برادرم كه دوست آقای رشیدی بود با او آشنا شدم. او همیشه فامیل من را مثل فامیل خودش می‌دانست و زیاد به سفرهای فامیلی می‌رفتیم.

نکته :

۱. احترام برومند، خواهر مرضیه برومند، كارگردان و بازیگر شناخته شده سینما و تلویزیون است.

۲. احترام برومند از سال ۱۳۴۶ تا پایان سال ۱۳۵۷در رادیو و تلویزیون به‌عنوان گوینده و مجری كار می‌كرده است. او به‌عنوان مجری برنامه كودك در تلویزیون ملی و سپس شبكه ۲ شهرت داشته است.

۳. از سال ۵۷ به بعد احترام برومند به خانه‌داری و رسیدگی به بچه‌ها مشغول می‌شود و مرحوم مادر شوهرش با آنها زندگی می‌كرده است.

۴. داوود رشیدی ۱۴ سال از همسرش بزرگ‌تر است.

۵. احترام برومند از طریق برادرش كه دوست داوود رشیدی بوده با او آشنا شده است.



امین حیایی: من و نیلوفر مثل الاکلنگیم!


هنرمندان از ازدواج عاشقانه خود می گویند

برترین ها: حكایت زندگی امین حیایی و نیلوفر خوش‌خلق در كنار یكدیگر، حكایت شیرینی است. نیاز نیست زیاد در زندگی‌شان سركشی كنیم. همین كه یك ساعت را با آنها بگذرانید، كافی است تا قاپتان را بدزدند و زیبایی یك زندگی مسالمت‌آمیز و متفاوت را به رخ‌تان بكشند. امین و نیلوفر تو را یاد ۲ رفیق خردسال می‌اندازند كه بازی‌هایشان، خنده و حتی گریه‌هایشان با هم است.

ما برای همدیگر می‌ایستیم. دنده عقب هم داریم. بعضی وقت‌ها دوربرگردان هم داریم. پستی هم وجود دارد اما ماجرای زندگی دونفره، مثل موج‌سواری است. اگر موج‌سواری بلد باشی، اتفاقی نمی‌افتد تا وقتی بلد نیستی موج به تو می‌زند و پرتت می‌كند، می‌روی زیر آب و فكر می‌كنی، حالا خفه می‌شوی اما كافی است موج‌سواری یاد بگیری، آن وقت هیچ موجی نمی‌تواند تو را بیندازد. راحت می‌توانی سوار همین موج‌ها شوی و حتی از آن لذت ببری. در زندگی امواج زیادی می‌آید ولی باید یاد بگیری سوارشان شوی.

ما سعی می‌كنیم همدیگر را جا نگذاریم. بله، جمله اصلی زندگی‌مان همین است: «سعی می‌كنیم همدیگر را جا نگذاریم.» هر دوی‌مان تنوع‌طلبیم. چون خردادی هستیم. البته همه این حرف‌ها را می‌‌‌زنیم. همه این هیجان‌ها را می‌‌گوییم اما واقعیت این است كه آن چیزی كه ما را نگه داشته «عشق» است. همه این حرف‌ها و كارها بهانه است. بین ما هنوز عشق زنده و پررنگ است.


مثل الاكلنگ

هر دوی ما خردادی هستیم. اصلا یكنواختی را دوست نداریم، مثل الاكلنگیم. وقت‌هایی كه من بالایم، نیلوفر پایین است. وقتی نیلوفر بالاست، من پایینم. گاهی هم هر دو وسط ایستاده‌ایم. به همین راحتی زندگی‌مان الاكلنگی است (می‌خندد). انرژی كه بینمان هست، هیچ وقت قفل نمی‌شود.

به ما بد نمی‌گذرد

ما دو نفر به همدیگر هیجان می‌دهیم. یك‌جورهایی پایه هم هستیم. به هر حال ما با هم پیش می‌رویم. اصلا هم از یكنواختی لذت نمی‌بریم. همیشه هم دنبال هیجان‌های جدید هستیم. فكرش را هم نكنید كه بگذاریم ذره‌ای به ما بد بگذرد!


شهلا ریاحی: امیدوارم خیلی زود پیش او بروم


هنرمندان از ازدواج عاشقانه خود می گویند

برترین ها: عكس شوهرش همیشه كنارش است.روزی چندبار با این عكس صحبت می‌كند. او را «بابا فری» صدا می‌كند. فری مخفف فرامرز، اسم هنری مرحوم ریاحی است. اسم ریاحی كه می‌آید، اشك‌هایش جاری می‌شود و باز به تصویرش در قاب‌عكس چشم می‌دوزد. به محض اینكه می‌فهمد خبرنگاریم با هیجان می‌پرسد: «سوژه چیه؟» وقتی می گوییم می‌خواهیم درباره همسرتان با شما صحبت كنیم، پسرش تاكید می‌كند این تنها چیزی است كه به خوبی به یاد می‌آورد و شهلا كه انگار ذهنش به سال‌های دور پرواز كرده، می‌گوید: «ریاحی تنها كسی بود كه همیشه در كنارم بود و حتی یك لحظه تنهایم نگذاشت. »

مشکلات مادر در 90سالگی

شهلا ریاحی این روزها حال خوبی ندارد؛ حافظه‌اش به‌شدت ضعیف شده. تنها كسی را كه به خوبی به یاد می‌آورد و روزها با عكسش صحبت می‌كند و شب‌ها بیدار می‌شود و در خانه تاریك دنبالش می‌گردد، همسرش است؛ اسماعیل ریاحی. مردی كه زندگی «قدرت زمان وفادوست» را عوض كرد و از او شهلا ریاحی ساخت. همه منتظر جشن هفتادمین سالگرد ازدواج آنها بودند كه اسماعیل ریاحی، كارگردان تئاتر و سینما درگذشت. كار شهلا بعد از مرگ شوهر شد در انتظار نشستن، در انتظار پیوستن به او. این ستاره سال‌های دور تئاتر و سینما، اولین كارگردان زن سینمای ایران است. جوان​ترها او را با نقش عزیز خانم در سریال «در خانه» می‌شناسند اما عزیز خانم نسل سومی‌ها این روزها در نبود همسرش حال خوبی ندارد. بیماری و كهولت سن در آستانه ۹۰ سالگی، به او اجازه صحبت كردن نمی‌دهد و تقریبا هیچ مهمانی را نمی‌پذیرد، بنابراین تنها توانستیم دقایقی در كنار او باشیم. (از دوست و همكار عزیزمان، خانم محیا رضایی كه بانی این ملاقات شدند تشكر می‌كنیم.)

به مشکلات غلبه کردیم

چند سالتان بود با مرحوم ریاحی ازدواج كردید؟

۱۴ سال و او هم ۲۰ سالش بود. بچه بودیم اما در كنار هم بزرگ شدیم.

از چه سنی بازیگری را شروع كردید؟

۱۷ ساله بودم كه ریاحی دست من را گرفت و به تئاتر برد. فقط خدا می‌داند خانواده‌هایمان و اطرافیان چه قیامتی كردند. همه می‌گفتند آخر مگر آدم زن جوانش را روی صحنه می‌برد اما ریاحی فراتر از این حرف‌ها بود. او خوب می‌دانست وقتی بازیگر شوم خیلی زود معروف خواهم شد و طبیعتا طرفدارهایی هم پیدا می‌كنم اما به اندازه چشم‌هایش به من و عشق‌مان اعتماد و اعتقاد داشت. او من را باور داشت. تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون و تمام كارهایی كه من كردم را از ریاحی دارم. خانواده‌ام خیلی حرف‌ها زدند و سعی كردند جلوی ما را بگیرند اما وقتی دیدند من هم كارم را دارم و هم زندگی زناشویی موفق و عاشقانه‌ام را و هم بچه‌هایم را، دیگر پذیرفتند. هیچ وقت كار باعث نشد در زندگی‌ام خطایی كنم.

مادر اسماعیل؛ فرشته محافظ زندگی ما

همسرتان از ابتدا و آن موقع كه ازدواج كردید، در تئاتر كار می‌كردند؟

ریاحی؟! نه، دبیر دبیرستان بود. بعد جذب تئاتر و سینما شد. سناریو می‌نوشت و كارگردانی می‌كرد. خیلی این كار را دوست داشت.

برای شما سخت نبود كه هم کار کنید و هم زندگی خانوادگی‌تان را اداره كنید؟

اول وارد نبودم و نمی‌دانستم چه‌طوری باید از پس همه اینها بربیایم اما خیلی زود فهمیدم چه باید بكنم. اگر حمایت و همراهی ریاحی نبود محال بود که به مشکل نخورم. روحش شاد، مادرشوهرم محافظ زندگی من و مراقب بچه‌ها بود. من یك دختر و یك پسر داشتم. خدا را شكر هر دو آنها هم درجات تحصیلی عالی دارند و هم زندگی‌شان آرام، راحت و باحیثیت است.

به من می‌گفت همیشه نقش مثبت بازی کن

وقتی به شهرت رسیدید باز هم از ایشان در كارتان مشورت می‌گرفتید؟

بله، محال بود كاری را بدون مشورت و نظر ایشان قبول كنم. خیلی من را راهنمایی می‌كرد. مثلا می‌گفت فلان نقش را قبول نكن چون منفی است و نقش منفی به‌صورت تو نمی‌آید. می‌گفت مردم تو را با نقش‌های مثبت می‌شناسند. چون خودش سناریست و كارگردان بود این چیزها را خوب می‌دانست. به من می‌گفت همیشه نقش یك مادر مهربان را بازی كن. مردم تو را مثل مادرشان می‌دانند.

بهترین خاطره‌ای كه از ایشان دارید، چیست؟

تمام روز و شب‌هایی كه در زندگی با ریاحی داشتم برایم خوب، شیرین و دلچسب بوده و هیچ نگرانی‌ای نداشتم. امیدوارم همه جوان‌ها هم ازدواج كنند و تا آخر عمر در زندگی با همسرشان یكرنگ و یكدل باشند.

یادداشت پریچهر ریاحی برای پدر و مادرش

در سال ۱۳۴۸، كتابی در زمینه تئاتر ترجمه كردم، فقط به عشق اینكه مقدمه‌ای كوتاه بر آن بنویسم و تشكر خود را به پاس خدمات ارزنده پدر در زمینه هنر و توجهش به خانواده را به ثبت برسانم. سخن كوتاه می‌كنم و باز هم خود آن مقدمه را در اینجا می‌آورم؛ هر چند كه پدر عزیزم دیگر نیست...
«اگر یك بازیگر، به مفهوم واقعی كلمه، خود آموخته باشد، استثناست.»

برای مادرم، شهلا ریاحی

به پاس بیش از 50 سال فعالیت هنرمندانه‌اش در عرصه تئاتر، سینما، رادیو و تلویزیون (از سال 1323 تاكنون). با تشكر از پدرم اسماعیل ریاحی به‌دلیل شهامتی كه داشت و همسر جوانش را به جمعی برد كه مردود جهل زمان بود و با درود به این دو هنرمند كه در كمال شرافت و انسانیت، از سال 1320 تا سال 1389 در كنار هم زندگی كردند و سرمشقی هستند برای فرزندانشان و تمام فرزندان سرزمین ما ایران.
عمر مادرم طولانی باد پریچهر ریاحی/ كانادا

امیدوارم خیلی زود پیش او بروم

شیرین‌ترین چیزی كه شما در زندگی زناشویی‌تان داشتید و بهترین تعریفی كه بخواهید از همسر مرحوم‌تان داشته باشید، چیست؟ همان احساسی كه به یكدیگر داشتیم. خب من دختر ۱۴ ساله‌ای بودم كه با ایشان ازدواج كردم و وارد به زندگی نبودم. ریاحی من را راهنمایی كرد و دستم را گرفت. او هم همسر مهربانم بود و هم دوست وفادار و راهنمایم. من هم همیشه به احساس او احترام گذاشتم و دوستش داشتم. و در اینجا اشك‌ها بی‌اختیار از چشمانش جاری می‌شوند، دیگر امانش نمی‌دهند و می‌گوید: «محال است یك لحظه فراموشش كنم. تمام روز با عكسش صحبت می‌كنم.» پسرش می‌گوید مادر نیمه‌شب بیدار می‌شود و دنبال پدر می‌گردد. شهلا اشك‌هایش را پاك می‌كند و می‌گوید: «به هر حال زندگی‌مان را با وفا، صمیمیت و یكرنگی ادامه دادیم تا اینكه من را گذاشت و رفت؛ حالا من كی ان‌شاءالله پیش او بروم، نمی‌دانم. امیدوارم خیلی طول نکشد.»
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت برترین ها هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نظر کاربران

    • hiva

      good

      پاسخ ها

      • یاحسین

        خیلی بی معنی هستی

    • نیلوفر

      بد نبود

    • امير

      از شهاب حسيني خيلي خوشم مياد.واقعا دوست داشتنيه.. زنش هم مباركش باشه. برازنده شهاب هست. اميدوارم قدرشو بدونه.
      ولي جدن فكر نميكردم اييينقدر زود ازدواج كرده باشن!!!! دختر15ساله؟!!!! واقعا رسيك بزرگي كرد.
      با آرزوي خوشبختي براي اين زوج.

      پاسخ ها

      • دوست امیر

        جدا
        ریسک

    • زینب

      بازیشون توشوق پروازعالی بود

    • mahsa

      man vaqean be aqaye amin hayaee eftekhar mokonam

    • امير

      سلام دوست من؛
      مرسي از تذكرت... ريسك كه واقعن سوتي بود شرمنده( سريع تايپ كردم متوجه نشدم) اما جدن دوسته هاا. توجه كني ادبيات نوشتاريم محاوره ايه. به اين دليل بجاي جدا نوشتم جدن. مثل واقعن حتمن لطفن.
      بازم مرسي از توجهت

    • ایریا

      مرسی جالب بود
      ادم با دیدن این ها خوشحال میشه همیشه خوشبخت باشن وما از اونها خوشبخت تر

    • roya jooooooni

      bad nabod chiye ali bod

    ارسال نظر

    لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

    از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

    لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

    در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

    بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج