عاقبت جسد آدم معروف ها
پس از مرگ برای آدولف هیتلر، چه گوارا و دیگر چهره های تاریخی چه اتفاقی افتاد؟ بقایای آن ها امروز کجاست؟ تحقیقات جنایی پاسخ می دهد.
مجله همشهری دانستنیها - ترجمه سید علی اکبر رضوی: پس از مرگ برای آدولف هیتلر، چه گوارا و دیگر چهره های تاریخی چه اتفاقی افتاد؟ بقایای آن ها امروز کجاست؟ تحقیقات جنایی پاسخ می دهد.
مگر اتفاقی است که دیر یا زود برای هر کسی رخ می دهد و ما ناگزیر از پذیرش آن هستیم، اما پایان زندگی، علاقه ما انسان ها به سرنوشت بدن مان پس از مرگ را کم نمی کند و از اهمیت آن نمی کاهد. به خصوص وقتی متوفی، آدم مشهوری هنگام حیاتش بوده باشد، شایعات و حرف های عجیب و غریب در مورد علت مرگ او و حتی جسدش اوج می گیرد. بعضی وقت ها، یک نفر حتی بعد از مرگش هم می تواند روی افکار دیگران تاثیر بگذارد.
تاریخ پر است از مثال هایی که نشان می دهد چگونه سیاست، فرهنگ و مسائل اجتماعی می توانند تحت تاثیر کسانی قرار بگیرند که حتی گاهی در زمان حیات شان آن قدری موثر نبوده اند. در مطلبی که پیش روی شماست، چند نمونه از این موارد را به طور خلاصه بررسی کرده ایم و از اسرار مربوط به سرنوشت اجساد بعضی افراد مشهور پرده برداشته ایم.
چه کسی باور می کند اجساد انسان هایی معروف فروخته، دزدیده یا بارها نبش قبر شده باشند یا اعضای بدن شخصیتی مشهور، مدت ها در موزه، کتاب فروشی، جعبه، قفسه و حتی داخل چمدانی در زیر تخت، نگهداری شده باشند؟
«بس لاوجوی» با کمک مستنداتی که از تاریخ دانان، گزارش های جنایی و شاهدان عینی جمع آوری کرده، توضیح می دهد چرا بعضی ها چندین سال پس از مرگشان دفن شده اند،یا چرا برخی مقبره ها حتی بهتر از مخازن طلای بانک مرکزی آمریکا محافظت می شوند و اصولا این که چطور بدن یک مرده، می تواند درلایه های اجتماعی بحران ایجاد کند. با ما در این سفر کوتاه اکتشافی همراه باشید تا با بعضی از زوایای پنهان تاریخ جنایی آشنا شوید.
آیا جسد لنین از یک انقلاب جلوگیری کرد؟
چگونه ولادیمیر پوتین هنوز از مرگ یکی از رهبران فکری سابقش برای چنگ زدن به قدرت بهره می برد؟
بدن مومیانی شده لنین از سال ۱۹۲۴، در یک آرامگاه شکوهمند در میدان سرخ مسکو به نمایش گذاشته شده است. هر چند رهبر سابق شوروی آرزو داشت رویاهای سیاسی اش برای همیشه زنده بمانند، اما یقینا این سبک از نمایش سیاسی، چیزی نیست که او در رویایش پرورانده بود. لنین یک کمونیست بود و رابطه خوبی با تقدیس از پیکر درگذشتگان مورد احترام داشت، اما این مساله باعث نشد تا استالین بعد از مرگ لنین، از نمایش او به عنوان نماد کمونیسم، برای بهره برداری های تبلیغاتی اش صرف نظر کند.
روز تدفین لنین، روزنامه ایالتی «ایزوستیا» اعلام کرد قرار است جسد لنین برای مدتی طولانی در این مکان، نگهداری و محافظت شود. جانشین لنین یعنی استالین، خوب می دانست که رژیم نوپای او، می تواند از هر نماد و نشانه ای برای تقویت رابطه احساسی میان مردم و حکومتش بهره برداری کند، اما یک مشکل وجودداشت. مومیایی اولیه لنین، تنها چند روز بعد از مراسم تدفین دوام می آورد و خیلی زود با گرم شدن هوا، شروع به پوسیدن و فاسدشدن می کرد. کم کم نقطه های سیاهی روی پوست او ظاهر می شدند، دهان او باز می ماند و چشم های نیمه بازش گود می افتاد.
سرانجام کمیته ای تشکیل شد و تصمیم گرفتند جسد او را در اختیار پروفسور آناتومی، «ولادیمیر وروبف» قرار دهند و یادبود او در میدان سرخ مسکو برپا باشد. بعد از این که پروفسور وروبف توانست جسد را از فساد حفظ کند، برادر لنین گفت: «درست مثل این است که تنها چند ساعت از فوت او می گذرد، حتی شاید کمی هم بهتر.»
در سال ۱۹۴۱، جسد لنین به اجبار به شهر «نیومن» در سیبری انتقال یافت تا از دست نازی ها در امان باشد. با پایان دوره کمونیسم، این جسد توسط شرکت «ریچوال سرویس» نگهداری می شد. بدن لنین با یک حلال آنتی باکتریال شسته شد، مورد آزمایش قرار گرفت و تا یک سال، در حمامی از محلول استات پتاسیوم و گلیسیرین نگهداری شد.
اخیرا درباره این که سرانجام با جسد لنین چه باید کرد، بحث هایی رخ دادهاست. در این بین، نظر ولادیمیر پوتین باید از همه جالب تر باشد. او گفته است: «بسیاری از مردم این سرزمین، زندگی خود را با نام لنین پیوندهزده اند. بیرون آوردن لنین از محل نگهداری جسدش و دفن کردن او، به آن ها این پیام را می رساند که آنچه تاکنون به آن اعتقاد داشته اند، اشتباه بوده و زندگی آن ها رنگ پوچی و بیهودگی خواهد گرفت.»
به نظر می رسد پوتین هنوز هم به اهمیت نمادین جسد لنین در نقش آفرینی بازیگران صحنه قدرت در روسیه، اعتقاد دارد.
چرا جسد چه گوارا دست هایش گم شد؟
رهبر انقلابی، قهرمان ملی، دشمن شماره یک ایالات متحده؛ چه گوارا یکی از مبارزترین چهره های قرن بیستم است، اما حتی تا سال ها پس از دفن بدن او، شخصیتش چالش آفرین بود.
چه گوارا به عنوان یک مارکسیست انقلابی، در طول انقلاب کوبا در کنار فیدل کاسترو جنگید و بعد تلاش کرد ایده های سوسیالیستی او را به کنگو و بولیوی منتقل کند، اما نتوانست موفقیتش در کوبا را در بولیوی هم به دست بیاورد و پس از ماه ها سرگردانی در بیابان های این کشور، سرانجام لاغر و نزار پیدا و در یک تنگ راه جنگلی اسیر شد.
در مورد آخرین لحظات زندگی او هنوز هم بحث های داغی وجود دارد. بولیویایی ها می گویند «چه» در نبردی با تفنگ کشته شد. در حالی که دیگران معتقدند به دار آویخته شده است. چند ساعت پس از مرگ چه (در نهم اکتبر ۱۹۶۷)، بدنش با یک بالگرد به روستای «ولگراند» در همان نزدیکی منتقل شد. سربازها او را روی یک برانکارد، به اتاق رختشوی خانه بیمارستان بردند. از جسد چه گوارا در این لحظات، در حالی که هنوز لکه های خون روی بدنش وجود دارد، عکس هایی در سراسر جهان پخش شد.
با توجه به این که جسد چه گوارا هم می توانست مورد توجه باشد، دولت بولیوی تصمیم گرفت او را در یک مقبره مخفی دفن کند. آن ها نمی خواستند مدفن «چه»، به محلی برای تجمع و میتینگ طرفدارانش تبدیل شود و او را به عنوان یک افسانه قهرمان انقلابی، هم چنان زنده نگه دارد. به همین دلیل دو روز بعد از مرگ چه، بدن او در یک قبر مخفی در یک محوطه فرودگاهی در نزدیکی ولگراند دفن شد. با این وجود، امکان مخفی نگه داشتن تمام مدارک و شواهد مرگ و اختفای بدن رهبر شورشیان وجود نداشت و به صلاح آن ها هم نبود.
ژنرال بولیویایی «آلفردو کاندیا»، می گفت باید سر چه گوارا را از بدنش جدا کنیم و به عنوان مدرک مرگ او، پیش خود نگه داریم، اما برخی سربازان، از جمله جاسوس سی آی ای «فلیکس رودریگرز»، معتقد بودند این کار خیلی وحشیانه است. رودریگرز پیشنهاد داد تابه جای سر، یکی از انگشتان او از جسدش جدا شود. سرانجام، آرای مختلف به جمع بندی رسیدند و دست های «چه»، از بدن او جدا شد.
این دست ها از طریقی به کوبا راه پیدا کرد و هنوز هم در موزه انقلاب این کشور نگهداری می شود و مهمانان خارجی عالی رتبه، می توانند از آن بازدید کنند. محل تقریبی قبر چه گوارا تا سی سال به صورت یک راز باقی ماند؛ تا این که سرانجام طی یک فرآیند تحقیقاتی که دو سال طول کشید، متخصصینی از آرژانتین و کوبا توانستند نشانه های قبر او را در نزدیکی همان فرودگاه پیدا کنند. به خاطر نداشتن دست در بدن، جسد او به راحتی قابل شناسایی بود. آزمایش هایی روی فک، استخوان های صورت و جای گلوله هایی که در بدن او وجود داشت، این موضوع را اثبات کرد که «چه»، بر اثر اصابت گلوله کشته شده است.
در اکتبر سال ۱۹۷۹، سی سال پس از مرگ «چه»، استخوان های او به هاوانا منتقل شد. فیدل کاسترو یک هفته عزای عمومی اعلام کرد و هزاران نفر برای مراسم بزرگداشت «چه»، بر سر جسد او حاضر شدند. بعد هم استخوان هایش به «سانتا کلارا»، منطقه ای که در آن جا پیروزی های بزرگی علیه ارتش به دست آورده بود و شورشی ها برایش بنای یادبودی ساخته بودند، منتقل شد. طی ۱۰ سال اول پس از این اتفاق، بیش از سه میلیون نفر برای بازدید از قهرمان مرده، به آن جا سفر کردند.
چرا هیتلر این قدر پادشاه مرده پروسیا را آزار داد؟
چگونه دیکتاتور بزرگ، تلاش کرد تا جسد قهرمانش از چنگال متفقین در امان بماند؟
یک عکس همیشه روی دیوار آخرین دفتر کار هیتلر آویزان بود؛ یک نقاشی روغنی از قهرمان او؛ فردیک بزرگ، کسی که از ۱۷۴۰ تا ۱۷۸۶ بر سرزمین «پروسیا» پادشاهی کرد. با مرگ فردیک، جسد او در کلیسای پادگان «پوتسدام»، در کنار پدرش «فردریک ویلیام اول»دفن شد.
وقتی هیتلر فهمید متفقین در حال نزدیک شدن به آن ها هستند، تلاش کرد تا دشمنانش را از رسیدن به بدن فردریک و پدرش محروم کند. او می خواست پادشاه فقید به عنوان نماد غرور گذشته کشورش، مورد تکریم و تجلیل باشد. به همین خاطر، در مارس ۱۹۴۵ ترتیبی داد تا این پیکرها در یک معدن نمک در شهر «برترود» مخفی شوند، اما نقشه اش نگرفت.
وقتی متفقین به «برترود» رسیدند، سربازان ایالات متحده دست به اکتشافی عجیب در معدن زدند. آن ها در کنار یک صندوقچه جواهر که صدها نقاشی، کتاب و پرچم ارتش در آن بود، به طور اتفاقی چهار تابوت پیدا کردند. بدن ها شناسایی شدند؛ ارتشبد «هیندنبرگ»، همسرش «ژرتود»، فردریک ویلیام اول و فردریک بزرگ.
یک سال بعد، بدن ها به کلیسای «اس تی الیزابت» در «ماربورگ» منتقل شدند، هرچند این جا هم مکانی موقت برای فردریک و پدرش بود. در سال ۱۹۲۵، نوادگان دودمان پروسیا اجازه یافتند تا آن بدن ها را به قصر «هوهنزولرن» (که محل اقامت خانوادگی شان بود) منتقل کنند، اما در سال ۱۹۹۱، هلموت کوهل صدراعظم آلمان بر آن شد تا دوباره اجساد را به پوستدام برگرداند.
سرانجام در آگوست ۱۹۹۱، فردریک و پدرش برای همیشه در قصر «سانسوشی» آرام گرفتند. فردریک ویلیام اول به مقبره پادشاهی فردریک منتقل شد، در حالی که پسرش را در کنار لانه سگ هایش به خاک سپردند، جایی که پیش از مرگ هم آرزو کرده بود!
چرا آبراهام لینکلن زیر دو تن بتن خوابیده است؟
آنچه باید پیش از اقدام به ربودن بدن رئیس جمهور آمریکا، بدانید!
خیلی ها می دانند که آبراهام لینکلن، اولین رئیس جمهور ایالات متحده بود که ترور شد، اما شاید کمتر کسی بداند که او، اولین کسی بود که جسدش «تقریبا» به سرقت رفت. در این «تقریبا ربوده شدن» لینکلن، اسراری نهفته است.
لینکلن قانون ایجاد «سرویس مخفی» را درست در همان روز قتلش امضا کرد. سرویس مخفی در اولین دهه فعالیتش، وظیفه داشت حلقه تولید پول های تقلبی را شناسایی و منحل کند. در دهه ۱۸۶۰، سوداگری اسناد جعلی در ایالات متحده، افزایش یافته بود و تقریبا نیمی از دلارهای در گردش این کشور، تقلبی بودند. رئیس گروه جاعلان، شخصی به نام «جیمز کینیلی» مشهور به «جیمز بزرگ» بود. او نقشه دیگری در سر داشت؛ می خواست جسد لینکلن را بدزدد و آن را تا پرداخت دویست هزار دلار از سوی دولت، گروگان نگه دارد.
شب هنگام هفتم نوامبر ۱۸۷۶، افراد کینیلی به قبرستان «اوک ریچ» در «ایلی نوی» رفتند و قبر لینکلن را شکافتند. تابوت او بیش از ۲۵۰ کیلوگرم وزن داشت و آن ها نتوانستند آن را خارج کنند. رئیس گروه به هم دستش «لویس سوگلز» دستور داد درشکه چی را برای فرار خبر کند اما او عوض آن که به سمت خیابان برود، به سوی گروه دیگری رفت که کمی آن طرف تر ایستاده بودند. آن ها ماموران سرویس مخفی بودند؛ مثل خود سوگلز، که بخشی از نقشه به دام اندام انداختن گروه جیم بزرگ بود.
«پاتریک دی تایرل» که بعدا رئیس سرویس مخفی شد، سه ساعتی بود که در ورودی قبرستان، منتظر لحظه موعود ایستاده بود. با علامت سوگلز، افراد سرویس آماده دستگیری دزدان مقبره شدند، اما پیش از آن که ماموران وارد عمل شوند، سارق ها موفق به فرار شدند.
پس از آن، تابوت شکسته لینکلن تا سال ها توسط تیم های امنیتی در سرداب مقبره یادبود او محافظت می شد. بعدها بین سال های ۱۸۷۶ تا ۱۹۰۱، شانزده مرتبه جای آن تغییر پیدا کرد تا از دست سارقان در امان بماند. در سال ۱۹۰۱، تنها پسر زنده لینکلن، «رابرت تاد لینکلن»، به این روند پایان داد و دستور داد تابوتی فولادی برای پدرش بسازند. بعد این تابوت را در همان قبرستان اوک ریچ در حفره ای به عمق سه متر قرار داد. آخر سر هم اطراف و روی تابوت را با دو تن بتن پوشاند. از آن روز به بعد، بدن آبراهام لینکلن در آن جا آرمیده است.
آیا یک کارگر در قبر قاتل کِندی خوابیده است؟
برخی معتقدند «لی هاروی اوسوالد» در روسیه دفن شده و قاتل واقعی کندی، او نبوده است.
در سال ۱۹۷۵ وکیلی به نام «میشل ادووس»، سه کتاب سریالی با عنوان «کروشف، کندی را کشت» منتشر کرد. او در این کتاب ها تلاش کرد ثابت کند رهبر شوروی، مسوول قتل جان اف کندی بوده است. این ادعا که رهبران شوروی حامی قاتل او بوده اند، حرف جدیدی نبود، اما نکته ای که این کتاب را متمایز می کرد، نظریه نویسنده در مورد هویت واقعی قاتل، «لی هاروی اوسوالد» بود.
اوسوالد در ۱۹۵۶ به نیروی دریایی ایالات متحده پیوست و پس از سه سال به روسیه منتقل شد. در مینسک، او با «مارینا پروساکوا» آشنا شده و ازدواج می کند. در سال ۱۹۶۲، اوسوالد مجددا به همراه همسر و فرزندش به ایالات متحده بر می گردد. او یک سال بعد، کندی را با شلیک گلوله می کشد. دو روی بعد ،خود اوسوالد با شلیک گلوله «جک رابی» کشته می شود. اما آن طور که ادووس مطرح می کند، کسی که به دست رابی کشته شد، همانی نیست که در ۱۹۵۹ به روسیه مامور شده بود؛ بلکه پس از رفتن اوسوالد، شوروی ها یکی از ماموران ماهر کا گ ب را به جای او و با هویت او باز می گردانند. ادووس می گوید همین مامور بوده که با پروساکو ازدواج کرده و همراه او به آمریکا برگشته است تا رئیس جمهور ایالات متحده را ترور کند.
با توجه به شواهد و مدارکی که ادووس برای نظریه اش ارائه می کند، پیش از انتقال اوسوالد به روسیه، قد او ۱۸۰ سانتی متر بوده، در حالی که در مدارک کسی که به ایالات متحده برگشته، قدی ۱۷۵ سانتی متری ثبت شده است. از سوی دیگر در گزارش کالبدشکافی، روی بازوی اوسوالد جای زخم و ستگی او ذکر شده که این علامت ها، در اطلاعات مربوط به دوره خدمت او در نیروی دریایی ارتش آمریکا وجود ندارد.
بهترین مدرک برای اثبات ادعای ادووس این بود که قبر اوسوالد شکافته شود. پس از چند ماه منازعات قانونی برای انجام این کار، در نهایت در چهارم اکتبر ۱۹۸۱ اجازه نبش قبر صادر شد، اما بعد از عکس برداری از جسد با اشعه ایکس، متخصصان فک و صورت گزارش دادند دندان های جسد مطابق همان چیزی است که در گزارش فیزیک اوسوالد در ارتش ثبت شده. نکته دیگر این است که بعد از آن، هیچ قتل دیگری مشابه قتل کندی اتفاق نیفتاده است.
کینه قجری
چرا آغامحمدخان قاجار از زندیه، به خصوص کریم خان این قدر نفرت داشت؟
مقطع پایانی مرگ کریم خان، با اوج آشوب در کشور و کشمکش جانشینان و رقیبان او بر سر قدرت همراه است. یکی از اقوام مدعی، قاجارها بودند که از زمان روی کار آمدن صفویه، دستی بر آتش قدرت داشتند و حالا در خلاء به وجود آمده، خود را یکی از مدعیان اصلی می دانستند. بعد از مرگ کریم خان، حکومتش چند بار میان بازماندگان دست به دست شد تا نوبت به لطف علی خان زند رسید که او هم عاقبت به دست آغامحمدخان قاجار کور شد.
برخورد آغامحمدخان با زندها به خصوص با شخص کریم خان، همراه با نهایت کینه و عداوت بود و مشخص بود که او از چیزی در گذشته رنج می برد. با مرگ کریم خان، آغامحمدخان که زندانی یا در حقیقت گروگان زندها بود، به قلمروی خانوادگی قاجار در مازندران و گرگان بازگشت و آن جا شروع به قشون کشی کرد. پیش از آن، پدرش محمدحسن خان قاجار در استرآباد (گرگان) آن قدر مقاومت کرده بود که حتی دست کسی مثل نادرشاه افشار هم به او نرسید و عاقبت سن بالایش، او را تسلیم کریم خان کرد.
اما این کینه آغامحمدخان از کجا نشأت می گرفت؟ پاسخ به این سوال، دشوار نیست؛ در جامعه آن زمان و نزد کسی که ادعای سلطنت داشت، چه دلیلی بزرگ تر از اخته کردن برای تنفر ممکن بود؟ آغامحمدخان به دستور شیخ علی زند اخته شد. با این حال منابع معتبری مهم وجود دارد که از اخته شدن او به دستور عادل شاه (برادرزاده نادرشاه)خبر می دهد.
طبق روایت این منابع، محمدحسن خان بعد از مرگ نادرشاه، در جریان قشون کشی به مازندران شکست خورده و کشته می شود. آغامحمدخان (که در آن زمان، «محمدخان قاجار» نامیده می شد) به اسارت دربار عادل شاه افشار در می آید و اخته می شود.
هرچه بود اما آغامحمدخان این کینه را از زندیان به دل گرفت و با خود حفظ کرد تا روزی که نوبت به پادشاهی اش برسد. وقتی به تخت سلطنت نشست، یکی از نخستین کارهایش این بود که قبر کریم خان را بشکافند، استخوان هایش را در بیاورند و زیر پای او در مقابل پله های کاخ دفن کنند تا شاه هر روز او را لگدمال کنند. البته به جز آن، آغامحمدخان لطف علی خان را هم با شکنجه بسیار کور و سپس خفه کرد. جنازه او نیز با اصرار برخی بزرگان شهر، در گورستان امام زاده زید بازار تهران دفن شد.
بعدها رضاخان دستور داد که محل مورد نظر را نبش قبر کنند تا استخوان های کریم خان به همان عمارت کلاه فرنگی شیراز (جایی که طبق وصیت خود کریم خان، قرار بود آن جا دفن شود) انتقال یابد، اما ظاهرا این کار چندبار به دلیل مشکلات دولتی عقب افتاد و انجام نشد. تنها یک بار نبش قبر مختصری آن هم بدون کارشناس نبش قبر انجام گرفت که طی آن، اثری از استخوان ها در پله های کاخ گلستان دیده شد، ولی مسلما آزمایش خاص علمی گرفته نشد و صرفا به شنیده های تاریخی بسنده شد و همان استخوان ها به شیراز انتقال یافت. به این ترتیب این علامت سوال باقی ماند که آن استخوان ها واقعا باقیمانده جنازه کریم خان زند بود؟ یا اینکه کل ماجرای کینه آغامحمدخان از او، شایعه ای تاریخی بوده و او هم چنان در شیراز به خاک سپرده شده؟
چرا مغز انیشتین به قسمت های کوچکی تقسیم و جدا شد؟
چرا درخشان ترین سلول های خاکستری ای که تاکنون در دنیا وجود داشته، حالا در بطری های مایونز شناور است؟
جسم آلبرت انیشتین، یک روز بعد از آن که خودش به خاطر پاره شدن رگ «آنوریسم» جان باخت، در ایالت نیوجرسی ایالات متحده سوزانده و خاکسترش در منطقه ای نامعلوم، به رودخانه «دلاویر» سپرده شد، اما در این میان، بخشی از سلول های بدن او، نه خاکستر شدند نه به بستر رودخانه رفتند.
صبح روز بعد از فوت انیشتین، یکی کالبدشکافی روی جسد او صورت گرفت. این کار در بیمارستان محل فوتش رخ داد و مجری آن، دکتر «توماس هاروی» بود. او یک نمونه از اعضای داخل بدن انیشتین را برداشت و بعد مشهورترین مغز قرن را از جمجمه اش خارج کرد و آن را نگه داشت.
اما هدف هاروی چه بود؟ او می خواست ببیند آیا مغز انیشتین تفاوتی با مغز بقیه مردم دارد یا نه.او این مغز را به صدها قسمت تقسیم کرد و در فورمالدئید نگه داشت. مغز انیشتین تا پایان عمر، همراه هاروی بود و او آن را همراه خود، به نیوجرسی، کانزاس، میسوری و در نهایت باز به نیوجرسی برد. مغز در یک جام، و جام در یک صندوق ایمن و خنک نگهداری می شد. اما معدود دانشمندانی که هاروی آن ها را قبول داشت و در آزمایش های مربوط به مغز انیشتین، به او کمک می کرند هم نتوانستند هیچ تفاوت قابل ذکری بین این مغز و مغزهای دیگر پیدا کنند.
اما در پایان قرن بیستم، پافشاری روی تحقیق و آزمایش این مغز، منحصر به انجام عمل جراحی بی سابقه ای شد. پس از سه سال تلاش، یک متخصص مغز به نام«اریان دایموند» توانست هاروی را قانع کند که نمونه های مغز انیشتین، نزد او امن خواهد بود. در سال ۱۹۹۳، چهار نمونه از این مغز (در ابعاد حبه قند) که در شیشه مایونزی غوطه ور بود، به دست دایموند رسید.
دایموند و همکارانش عملیاتی طاقت فرسا و دشوار را برای شمردن تعداد سلول ها و رشته های عصبی نمونه ها آغاز کردند. نتیجه چه بود؟ دانشمندان تایید کردند که مغز انیشتین در قیاس با مغزهای عادی، نسبت «سلول های گلیال به رشته های عصبی» بیشتری دارد. البته این نتیجه تنها در نمونه ای که از بخش پایین و سمت چپ مغز (لوب جداری) برداشته شده بود، معنی دار بود. این بخش مغز، نقش مهمی در توانایی درک ریاضی، انجام محاسبات، تجزیه و تحلیل و درک بصری تئوری های پیچیده دارد. طبق این گزارش، مغز انیشتین نسبت به نمونه های دیگر آزمایشگاه، ۷۳ درصد سلول های گلیال بیشتری داشت.
با این وجود، حیرت آورترین گزارش در سال ۱۹۹۹ منتشر شد. در این زمان، متخصص مغزی به نام «ساندرا ویتلسون» به چیزهایی دست پیدا کرد که تا پیش از آن، محققان دیگر در اختیارش نداشتند؛ عکس های مغز انیشتین، پیش از قطعه قطعه شدن. ویتلسون این نکته را خاطرنشان کرد که نمونه لوب جداری (که در بالای بخش پشتی مغز قرار گرفته)، ۱۵ درصد بزرگ تر از حالت عادی است. او معتقد بود ساختار مغز انیشتین سبب می شده که در بخش های مربوط به تحلیل بصری، فضایی و محاسبات ریاضی، بتواند اتصالات عصبی بهتری داشته باشد.
تا امروز، هنوز تکه های مغز انیشتین برای اهداف تحقیقاتی نگهداری می شوند، گرچه از نظر علمی ارزش آن ها کمتر شده است. پس از ده ها سال نگهداری و ماجراجویی، شاید هنوز هم این تکه ها بخواهند حقایقی را در مورد این مرد مشهور تاریخ، برای ما نقل کنند.
چرا کاوشگران گنج، در پی یافتن بدن بن لادن هستند؟
عملیاتی که یک مرد انجام داد، تا باراک اوباما را دروغگو معرفی کند.
«بیل وارن» یکی از موفق ترین کاشفان گنج در دنیاست. او قبلا ده ها کشتی شکسته و غرق شده را کشف کرده و توانسته هزاران شی ارزشمند را از آن ها خرج کند. اما اگر بیل در ماموریت اخیرش موفق شود، از تمام کشف های گذشته اش پیشی خواهد گرفت.
صبح دوم مه سال ۲۰۱۱، رئیس جمهور آمریکا باراک اوباما، اعلام کرد اسامه بن لادن توسط نیروهای ویژه ارتش ایالات متحده کشته شده است. پس از سخنرانی اوباما، بدن رهبر القاعده روی ناو هواپیمابر USS Carl Vinson قرار گرفت. یک ساعت بعد، او را در حالی که در یک کفن سپید پوشانده شده و داخل یک جعبه سنگین گذاشته شده بود، به اعماق دریا فرستادند برای همیشه؛ یا حداقل تا وقتی که نقشه وارن عملی شود!
تا مدت ها نقشه رئیس جمهور ایالات متحده موفقیت آمیز به نظر می رسید. دولت ایالات متحده بدون آن که شواهد و مدارکی را به صورت گزارش های تصویری یا نمونه دی ان ای به عموم ارائه دهد، جسد رهبر تروریست ها را به جایی فرستاده بود که دست کسی به آن نمی رسید.
اما در سال ۲۰۱۲، بیل وارن با کشتی عازم سفری شد که امیدواراست در آن اخبار شگفت انگیزی برای جهانیان به دست آورد. او با استفاده از حسگرهای بسیار پیشرفته و حمایت مالی چند حامی، بنا دارد دریا را برای یافتن بدن بن لادن جست و جو کند. این کاوشگر گنج می گوید: «وسایل و تجهیزات موجود در قایق، می توانند تا عمق سه هزار متری کوچک ترین اشیا را شناسایی کنند.»
البته وارن مطمئن نیست در صورت پیدا کردن جسد بن لادن، با آن چه خواهد کرد. اما اگر او حقیقتا بتواند این کار را انجام دهد و بعد از آن، تنها یک مدرک درباره نحوه کشته شدن یا هویت بن لادن ارائه کند که مغایر با گفته ها و گزارش های دولت باشد، در آن صورت رئیس جمهور اوباما با چالش بسیار بزرگی مواجه خواهد شد.
واقعا چه بر سر بدن هارولد هولت آمد؟
غرق؟ نه؛ نخست وزیر اسبق استرالیا، سرنوشتی شوم تر از این داشت...
برخی می گویند او به نوعی، خودکشی کرده است. بعضی هم مدعی اند او یک مامور مخفی بود که وقتی هنوز زنده بود، توسط یک زیردریایی چینی ربوده شد. عده ای دیگر معتقدند وقتی برای شنا به دریا رفته، قربانی قهر آب شده و حتما جسد نگون بختش، سفره درندگان دریایی را رنگین کرده است.
مساله ناپدید شدن جسد هارولد هولت، نخست وزیر اسبق استرالیا در خلیج «چویوت» در ویکتوریا (به سال 1967)، نزدیک به نیم قرن، مرموز و رازآلود باقی مانده بود. توطئه اعجاب انگیزی در کار بود. تصور کنید مقام بلندپایه یک کشور شناخته شده دیگر (مثل دیوید کامرون در انگلستان)، ناگهان فردا ناپدید شود و جسدش هیچ گاه پیدا نشود!
در سال 2009 با چاپ کتاب «تاثیر امواج»، شایعات حول به قتل رسیدن هولت توسط مردم کشورش، جان تازه ای گرفت. «اسکات کوپر» نویسنده این کتاب (که خودش یک جاسوس بازنشسته است)، ادعا می کند اظهارات و مدارکی در این خصوص، از یکی از همکاران قدیمی اش در مدیریت سیگنال های دفاعی به دستش رسیده.
بعدها کوپر مدعی شد به خاطر ماموریتی که از سازمان امنیت داشته، مجبور بوده تا پرده از این اسرار بردارد. طبق نظریه کوپر، هولت در نظر داشت، سربازان وظیفه ارتش استرالیا را برای کمک به ارتش آمریکا در جنگ ویتنام اعزام کند، کاری که از نگاه عموم مردم، رهبران تجاری و سردمداران سیاسی کشور، به عنوان کاری غیرمعمول و ظالمانه تلقی می شد. شایعه دیگری هم حول فساد اخلاقی او در ارتباط با چندین زن وجود داشت.
کوپر می گوید نظریه اول که توسط گروهی از تاجران و سیاست مداران مطرح می شود، به صورت عملیاتی است که طی آن، بنا بود هولت دزدیده شده و در موقعیت ترس از ترور قرار گیرد، اما عملیات اشتباه پیش می رود و بعد از این که هولت را از خانه ساحلی اش می ربایند، او را با دست خفه می کنند و شب بعد جسدش را به دریا می اندازند.
نویسنده این کتاب می گوید: «نظریه دوم هم بیشتر به غرق شدن او اشاره می کند. هرچند کسی فکر نمی کرد مردم این داستان را باور کنند، اما این حرف هم در میان مردم شایع شد.» اگر شواهد کوپر قابل اعتماد باشند، به احتمال زیاد گروه کوچکی از مردم استرالیا، می دانند نخست وزیر اسبق کشورشان، حالا کجا آرمیده است.
نظر کاربران
خیلی جالب بود مرسی