مهرانه مهین ترابی: عاشق اصفهان ام
مهرانه مهین ترابی سال ۱۳۴۶ در کرج است. لیسانس بازیگری و کارگردانی خود را از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران گرفته است. سال هاست که تنها زندگی می کند اما خیلی از کارها مثل ورزش و خرید را دوست ندارد تنهایی انجام دهد.
هفته نامه اوقات خوش: مهرانه مهین ترابی سال 1346 در کرج است. لیسانس بازیگری و کارگردانی خود را از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران گرفته است. سال هاست که تنها زندگی می کند اما خیلی از کارها مثل ورزش و خرید را دوست ندارد تنهایی انجام دهد. با بازی در تئاتر تله در سال 1356 وارد عرصه بازیگری شده و با بازی در مجموعه تلویزیونی خانه سبز و همسفران به اوج محبوبیت رسید و اکنون از بازیگران محبوب و موفق تلویزیون است.
عاشق آشپزی است، آنقدر که در سر کار هم برای همکارانش غذا می پزد. تمام دغدغه اش انسان حاضر است و صبوری و مهربانی از خصوصیات ویژه او است. از خاطره بازی و عکس بدش می آید اما در عوض عاشق سفر است. با او به گفت و گو نشستیم و از علاقه مندی های زندگی اش پرسیدیم که خواندن آن خالی از لطف نیست.
ورزش چه جایگاهی در زندگی تان دارد؟
با سوال سختی شروع کردید چون من این روزها خیلی دلم می خواهد ورزش کنم و از هر فرصتی استفاده می کنم که بروم پیاده روی و پارک.
خانه من نزدیک «آب و آتش» است و آنجا را خیلی دوست دارم و هر موقع که وقت کنم با دوستانم به آنجا می روم که پیاده روی کنیم، اما متاسفانه یک کار مدام نیست چون از تنها راه رفتن و تنها ورزش کردن خوشم نمی آید و این از اخلاق های بد من است.
خیلی خوب است که آدم بتواند این کارها را روتین کند و تنهایی انجام دهد، اما من تنهایی انجام نمی دهم، بنابراین هر وقت دوستی پیشنهاد دهد یا من وقت داشته باشم و با دوستانم تماس بگیرم این کار را انجام می دهم. مثلا دیشب به بام تهران رفتم و یک ساعتی پیاده روی کردم. در هفته فکر کنم حدود دو، سه بار این اتفاق می افتد اما به عنوان مثال اینکه بخواهم بروم باشگاه مثلا بدنسازی این کار را انجام نمی دهم، چون با کارهای کادربندی شده اصولا راحت نیستم.
در برهه ای از زندگی تان بوده که ورزشی را به صورت تخصصی انجام دهید؟
بله، من سال های زیادی یک ورزش که برای یک خانم آمریکایی هست به نام کالام پیک نی انجام می دادم، نام ورزش کل نتیکس است.
اما متاسفانه ما به خاطر شغل مان نمی توانیم برنامه ریزی های همیشگی داشته باشیم، مثلا من شش یا هشت ماه سر کارم و در این مدت یک ماه آن پشت سر هم جلوی دوربینم، صبح ساعت ۷ می روم و شب ساعت ۸ و ۹ خسته بر می گردم و امکان ورزش کردن ندارم.
اما من سال ها ورزش کردم و سلامتی الان خود را مدیون آن ورزش ها هستم.
با توجه به اینکه زمان زیادی از زندگی تان را سر کار هستید و پرمشغله، میانه تان با آشپزی چگونه است و چقدر وقت برای آشپزی کردن می گذارید؟
من عاشق آشپزی هستم. حتی وقتی سر کار هستم هم آشپزی می کنم. طوری که اگر فرجه ای میان کار برای آشپزی پیدا می کنم، همانجا غذا می پزم و با بچه های صحنه می خوریم. آشپزی کردن را خیلی خیلی دوست دارم چون یک حس خوبی از زندگی به من می دهد.
غذای خاصی هست که خانم مهین ترابی در پختن آن شهره باشد؟
من غذاهای زیادی را خیلی خوب درست می کنم. از جمله قورمه سبزی و بیف استراگانفی که می پزم، بسیار خوشمزه می شوند.
غذای مورد علاقه خودتان کدام است؟
مادر خدابیامرزم یک حرفی درباره من می زد و می گفت این بنده شاکر خداست و از هیچ غذایی بدش نمی آید و واقعا هم همینطور است.
همه غذاها را دوست دارم به موقع خودش اما قورمه سبزی را جور دیگری دوست دارم.
چقدر اهل رستوران و کافه گردی هستید؟
اصلا میانه خوبی با رفتن به جاهای شلوغ ندارم و شاید در تمام سال من یک بار به رستوران نروم.
چقدر اهل سفر هستید؟ و میانه تان با سفرهای کمپی چگونه است؟
سفر را بسیار دوست دارم، هر وقت که پای سفر در میان باشد آماده ام و بیشتر دوست دارم با خانواده ام به سفر بروم.
من در سفر رفتن کمی لوسم و امکانات و رفاه را در دسترس می خواهم. بارها دوستانم به سفرهای کمپی رفتند، تورهای طبیعت گردی که در چادر و کیسه خواب می خوابند، اما من همراهی شان نکردم.
البته شاید الان به خاطر سنم باشد، اما در عمرم هیچ وقت این کارها را نکردم. بیشتر دوست دارم وقتی مسافرت می روم در یک هتل باشم و یک رفاه نسبی را داشته باشم، چون به نظم خیلی اهمیت می دهم.
آخرین سفر داخلی که رفتید کجا بوده؟ و برای سفر داخلی کدام منطقه ایران را بیشتر ترجیح می دهید؟
آخرین سفر من به شمال کشور و رامسر بوده. دیوانه اصفهان هستم با تمام وجودم می گویم که به شدت عاشق اصفهان هستم و بعد از آن شیراز، خیلی زیاد این دو شهر را دوست دارم.
کدام منطقه از اصفهان را بیشتر دوست دارید؟
میدان نقش جهان را بسیار دوست دارم با آن وسعت و بناهایی که در داخل آن قرار گرفته است، اما در اصفهان نمی توانم جایی را استثنا کنم؛ زاینده رود، سی و سه پل و همه اینها عشق من هستند، مخصوصا زاینده رود وقتی که پرآب است که طبیعتا باید همیشه پرآب باشد. اما من بی آب آن را هم دیده ام و بسیار غصه خوردم. اما وقتی که آب دارد عظمتی دارد که برای من بسیار جذاب است.
اهل سفر خارجی هم هستید؟ و اگر بخواهید برای سفر خارجی کشوری را انتخاب کنید، کدام کشور است؟
شاید سالی یک بار به سفر خارجی بروم، اما بستگی به امکانات دارد. سفرهای خارجی خوب و دیدن هرجای جدیدی برای من جذاب است، اما می دانید که برای اینگونه سفرها امکانات خوب لازم است و همیشه نمی شود برای آن برنامه ریزی کرد.
برای سفر ایتالیا را انتخاب می کنم و برای من اروپا از همه جا جذاب تر است.
در سفر آیا اهل خوردن غذاهای آن منطقه خاصی که می روید هستید یا نه، دوست دارید همان غذاهای متداول را بخورید؟
در خارج از کشور همیشه سرمان به دیوار خورده، وقتی خواستیم غذاهای آنها را بچشیم، سخت است خودمان را با غذاهای آنها تطبیق دهیم. اما در ایران دوست دارم غذاهای تازه ایرانی را بخورم اما در خارج از ترس اینکه دوست ندارم در غذایم چیزهایی که دلم نمی خواهد باشد با احتیاط غذایم را انتخاب می کنم.
آیا خرید، تفریح شما حساب می شود؟
خرید کردن را دوست دارم، اما هیچ وقت تنهایی به خرید نمی روم و معمولا نمی دانم چطور است که وقتی چشمم به چیزی می افتد تازه می فهمم که ندارمش و بعد خرید می کنم، به طوری که اگر داخل خانه باشم ممکن است سالی یک بار هم به خرید نروم. از این بابت اخلاق های عجیب و غریب دارم و یک خرده تنبل هستم.
به فرض من اگر کفش می خواهم در همان اولین مغازه خرید خودم را انجام می دهم؛ آن طور نیستم بگردم دنبال یک چیز خاص. خرید را بیشتر به جنبه احتیاجش نگاه می کنم.
اگر بازیگر نمی شدید دوست داشتید چه کار می شدید؟
به این قضیه فکر کردم و نمی دانم که می توانم این کار را الان انجام دهم یا نه اما از بچگی نجاری را خیلی دوست داشتم، نمی دانم چرا خیلی از بوی چوب خوشم می آید. هنوز هم فکر می کنم اگر الان هم جایی داشتم که وقت های بیکاری به آنجا می رفتم و یک چیزی را اره می کردم و چیزی می ساختم خوشحالم می کند یا اینکه باغبان می شدم.
با توجه به اینکه به باغبانی علاقه هم دارید، خودتان اهل پرورش گل و گیاه هستید؟
در خانه تنها سرگرمی من پرورش گل و گیاه است. روی میز من پر از بنفشه آفریقایی است و پشت پنجره هام پر از شمعدانی است و از گیاهانی که دارم خیلی خوب مراقبت می کنم. طوری که دوستانم هر وقت می آیند از سرحال بودن این گل و گیاه ها تعجب می کنند.
این نگهداری از گل و گیاه را هم در حد محدودی نگه داشتم، چون وقت هایی که خانه نیستم نگهداری از آنها سخت است و باید به کسی بسپارم، اما همین محدود هم در حد عالی است.
کتاب و مطالعه چه جایگاهی در زندگی روزمره تان دارد؟
کتاب دور و بر من زیاد است، یعنی روی تختم، بالای کاناپه و همه جا، منتها به موقع یعنی وقتی سوالی برایم پیش می آید، زیاد اهل خواندن رمان نیستم فکر می کنم از رمان پر شدن و دیگر حوصله خواندن آن را ندارم. الان مطالعه بیشتر برایم حالت تحقیقی دارد، یک سری مسائلی را که در دید خودم دارم می گردم دنبال شان، این طور نیست که با رمان خودم را سرگرم کنم.
معمولا رمان هایی را هم که برایم کادو می آورند، نمی توانم تمام کنم. الان در فازی هستم که بیشتر ترجیح می دهم جواب سوال های خودم را پیدا کنم تا اینکه نظرهای دیگری را بدانم.
اگر بخواهید کتابی برای خواندن به ما پیشنهاد بدهید چیست؟
اگر بخواهم پیشنهاد بدهم، غزلیات مولانا و خواندن مثنوی و قصه های آن را پیشنهاد می کنم، همچنین خواندن شاهنامه فردوسی.
به نظر می آید کسی که مثنوی را بخواند احتیاجی به خواندن کتابی دیگر ندارد، اگر منظور ما از خواندن این است که مفهوم زندگی و انسان بودن خودمان و رسالت زندگی را درک کنیم، فکر می کنم این ها خیلی کافی است. برای من چند سالی است که کتاب های محبوبم این هاست.
پس به نظر می آید به شعر خیلی علاقه مندید؟
بله اما نه هر شعری، من سال هاست که دیگر به دنبال شعر نو و درک کردن و ارتباط برقرار کردن یا احساسات شخصی آدم ها نیستم؛ یک خرده قصه برایم کلی تر از این حرفه هاست. شعرهای عرفانی را بیشتر دوست دارم.
چقدر اهل رفتن به سینما و تئاتر هستید؟ و آخرین فیلمی که در سینما دیدید؟
سالی یک بار به سینما می روم آن هم معمولا فیلم هایی را که تعریف شان را می شنوم و نقدهای خوبی درباره شان می خوانم، بقیه فیلم ها هم سی دی آنها را می گیرم و در منزل می بینم. تلویزیون هم زیاد تماشا نمی کنم.
تئاتر هم که می روم، چون به نظرم چیز جذابی ندارد چند تا نمایشی که دعوت شدم و رفتم را دوست نداشتم و به نظرم درگیر یک فرمالیسم عجیب و غریبی در تئاتر شدیم که مورد پسند من نیست و آخرین فیلمی که دیدم فیلم عصر یخبندان بوده است.
در حال حاضر به عنوان بازیگر کاری در دست انجام دارید. آیا کار دیگری دارید که در کنار بازیگری انجام دهید؟
نه، هیچ کاری الان ندارم و در حال زندگی کردن هستم و در کنار بازیگری کار دیگری نیست و همین زندگی روتین و معمولی را انجام می دهم.
همه کارهایی را که به عنوان بازیگر ا نجام دادید دوست داشتید؟
تا یک حدی آدم کاری را که انجام می دهد قبول دارد چون اگر نداشته باشد به نظر من عذاب الیم است. اما یک موقعی است که به فرض من کاری از روی بی پولی انجام دادم که اگر تامین بودم ممکن بود انجام ندهم و این مدل هم هست اما به هر حال شما باید با نقش تان ارتباط برقرار کنید که انجام بدهید وگرنه انجام دادنش بسیار مشکل خواهدبود.
به هر حال تا حدودی 90درصد کارهایی را که انجام دادم دوست داشتم، چون معتقد بودم حرفی که می خواهد بزند و ارتباطی که با مردم برقرار کند درست است. اما مواقعی هم بوده که در تعارف با دوستان و رودربایستی و بی پولی کاری را قبول کردم که ممکن است همین کارها هم دیگران دوست داشتند اما به دل خود نچسبیده است.
کدام یک از کارهایی را که انجام داده اید بیشتر دوست داشتید؟
من فکر می کنم هنوز آن کاری را که خیلی دوست داشته باشم انجام ندادم و ان شاءالله از این به بعد انجام می دهم.
کارگردان خاصی بوده که دوست داشتید با او همکاری کنید و هنوز محقق نشده است؟
نه اصلا. من با اصغر فرهادی کار کردم و به نظرم بسیار باهوش می آید. در یک سریالی بود که من دو قسمت با او همکاری کردم و کار کردن با او را دوست داشتم که متاسفانه ادامه پیدا نکرد.
اما هیچ کدام از کارگردان هایی که هستند اینگونه بوده که حتما آرزو داشته باشم باهاشان همکاری کنم.
با توجه به شرایط امروز جامعه و اینکه مردم اکثرا غمگین اند و از شاد بودن فاصه دارند چه توصیه ای برای شان دارید؟
این مشکل بشر است و قصه این طور نیست که با یک توصیه و دستورالعمل حل شود.می دانید چرا چون همه می خواهند من خودشان را نگه دارند ،وقتی آن من هست، یعنی نفس آدم ها هست کار به جدل، نارضایتی، شکوه و گلایه و فحش به زمین و زمان می کشد. آدم ها اگر بتوانند از من خودشان بگذرند خیلی از مسائل این دنیا حل می شود.
اگر کمی با دقت نگاه کنیم می بینیم که تمام این آتش افروزی های دنیا، تمام این نارضایتی های از زندگی در حالی که همه مردم می دانند زندگی کوتاه است و مرگ یک چیز حتمی است باز هم به خودشان سخت می گیرند. برای اینکه نفس شان، آن چیزی را که در ذهن شان دائما گفت و گو می کند آنها را دعوت به جنگ می کند.
آن چیزی که در ذهن آدم ها دائما گفت و گو می کند و می گوید تو این جوری، تو آن جوری، چرا می گذاری دیگری به تو زور بگوید، چرا می گذاری فلان کس پول تو را بخورد، چرا فلان کس با تو این طور رفتار کرد، تمام اینها نماینده شیطان در ذهن است و همین باعث می شود آدم ها همیشه ناراضی باشند، همیشه گلایه کنند، همیشه ستیزه کنند با زندگی و آن چیزی که رو به روی شان است.
آدم ها اگر بتوانند هوشیار بشوند که این چیزی که در ذهن شان دارد صحبت می کند خودشان نیست یک مکانیزم هست که دارد تحریکش می کند و آن هوشیاری جاودانه زندگی نیست، خیلی آدم راحت می شود و چشمش به زندگی باز می شود، زیبایی ها را می بیند به آرامش می رسد و می فهمد آنقدر همه چیز گذراست که ارزش آن را ندارد اینقدر جدی بگیردش.
جدی ترین چیز در این دنیا به نظر من انسان است. حضور واقعی انسان، اصل خلقت برای انسان حاضر و با حضور است، اما متاسفانه ما سرگرم چیزهای دیگری هستیم، سرگرم رنجیدن از چیزهایی هستیم که ممکن است دو سال بعدش موقعی که حالمان بهتر شود و به آن فکر کنیم می فهمیم برای چه چیز کوچکی رنجیدیم، گلایه کردیم، دعوا کردیم، نفرت ورزیدیم در صورتی که این طور نیست.
همین الان باید بفهمیم که همه این چیزهایی که می آید و می رود بسیار چیزهای کوچکی است، اصل این است که آدم ها آرام باشند و عظمت و زیبایی زندگی را ببینند و از آن لذت ببرند و این قصه نه ربطی به وضع مالی دارد و نه پول و مقام و زیبایی. به این ربط دارد که آدم به عنوان یک جزء زندگی به کل زندگی وصل شود و تمام زیبایی های زندگی را درک کند.
ما دچار وارونگی شدیم، دنیا را زیاد جدی گرفتیم و عظمت خودمان را فراموش کرده ایم.
چقدر اهل خاطره بازی و نوستالژی هستید؟
ابدا، به هیچ عنوان. من برای همین از عکس بدم می آید و کاری به گذشته ندارم، اصلا نمی فهمم چرا بعضی ها مدام از خودشان و دور و برشان عکس می گیرند. برای چه آدم باید به گذشته برگردد. آدم باید وجود خودش را آنقدر غنی کند که در آن لحظه آنقدر کامل باشد که احتیاج نداشته باشد به گذشته برگردد. خاطره ها نه از اینکه از یاد آدم برود، هرازگاهی ممکن است با مراجعه به آنها لذت ببری اما لذت واقعی در حضور آدم است نه برگشتن به گذشته.
دل تان بگیرد چه می کنید و غار تنهایی تان کجاست؟
دلم بگیرد صبر می کنم و غار تنهایی من خانه ام است.
و حرف آخرتان برای مخاطبان؟
من واقعا آرزومندم روزی هستم که آدم ها به دید و نگاه شان وسعت بدهند و زندگی را برای خودشان و اطرافیان شان سخت نکنند و واقعا از زندگی لذت ببرند.
زندگی بسیار باشکوه است اما ما یادمان رفته و فقط به آن عادت کرده ایم و به قول سهراب چشم ها را باید شست و جور دیگر باید دید.
باید از عادت ها دست بکشیم، وقتی به یک گل می رسیم باید درست و حسابی نگاهش کنیم و عظمت خلقت آن را ببینیم، راحت از کنار یک پرنده رد نشویم، این حرف ها شعر نیست که من می گویم، حقیقت زندگی است. باید صبر کردن را یاد بگیریم و عظمت زندگی را درک کنیم و به زندگی و خودمان احترام بگذاریم که زندگی برای مان آرام تر و زیباتر شود.
نظر کاربران
مهرانه مهین ترابی متولد سال 1335 هستن چرا شما به کوچیک کردن سن هنرمندا این علاقه دارید لطفا اصلاح کنید