خاطره بازی با حسین رفیعی
صدا و چهره منحصر به فردش آنقدر دوست داشتنی است که هرقدر در نقش هایش تکرار شود باز هم ترکاری نمی شود. به گفته خودش حسین رفیعی است و تغییر نکرده است و ماندگاریش در ذهن ها و قلب ها گواه این ادعای پاک و صادقانه است.
ماهنامه زیر و بم: صدا و چهره منحصر به فردش آنقدر دوست داشتنی است که هرقدر در نقش هایش تکرار شود باز هم ترکاری نمی شود. به گفته خودش حسین رفیعی است و تغییر نکرده است و ماندگاریش در ذهن ها و قلب ها گواه این ادعای پاک و صادقانه است. ورای آنهمه سابقه و فعالیت هنری وقتی به رادیو مهرآوا دعوتش کردیم بی هیچ اما و اگر و تکلفی پذیرفت، بی آنکه دیر بیاید آمد و گفت و خندید و باز خاطره ای خوب شد.
حسین رفعی متولد 15 دی 1338 در محله نظام آباد تهران و الان نزدیک به 44 ساله که حسین رفیعی ام و تغییر نکردم! از همون اول که به دنیا اومدم قرار شد که حسین رفیعی باشم. محله نظام آباد محله ایه که خیلی از اراکی ها اونجا ساکن هستند و خیلی از فامیل و بستگان ما تو اون محل بودند شاید به این دلیله که خیلی ها فکر می کنند من اراکیم.
خاطره بازی کنید با درس و مدرسه
یادش بخیر اولین چیزی که برای اول مهر نوستالژی میشه کله است که باید کچل می شد و من آنقدر عاشق موی کوتاه شماره 4 بودم که یک ماشین از این دستی ها گرفته بودم و بابام یک روز درمیون موهای منو میزد و از این بابت دستاش تاول زده بود.
یادمه یه پاک کن های نارنجی- فسفری رنگی دوره ما بود که بوی توت فرنگی می داد و من تاحالا 15 تا از اونا خوردم!
یه پاک کن داغونای دورنگی هم بود که می گفتن خودکار رو پاک می کنه فقط دفترو سوراخ می کرد به هیچ دردی ام نمی خورد.
من یادمه فقط یه توالت تو حیاط مدرسه بود که همه دور اون جمع می شدیم و صف می بستیم اصلا خودش همبستگی می آورد! حتی گاهی بهمون نوبت نمی رسید و کلی حرکات ایروبیک داشتیم اونجا.
یادمه وااااای معلمامون با چوب میزدن کف دستمون چقدر لذت داشت... الان هرچی داریم از اون چوب هاست. دستامون قوی شد.
عیدها دفتر صدبرگ می دادن بهمون می گفتن پر کنید بیارید... من خودم دو تا اضافه ترم می نوشتم!
شرایط تحصیلی ما خیلی خاص بود. توی سال های ۵۹-۶۰ که اوج تحصیلم بود خیلی از همشاگردی هام رفتن و شهید شدن.
شاگرد تنبل نبودم و در طول تحصیلم کلا یک بار کنکور دادم.
سال سوم دبیرستان و همون بار هم قبول شدم.
چی قبول شدین؟
نقاشی
آغاز فعالیت هنری تون؟
سال ۶۹ دانشگاه قبول شدم، سال ۷۰ وارد دانشگاه هنر شدم. از همون سال ها بیشتر با بچه های تئاتر می چرخیدم. من، افشین سنگ چاپ، امید زندگانی، اتابک نادری، علی سلیمانی، در قالب یک تیم تئاتر کاری از برشت کار می کردیم به اسم بچه فیل.
سال ۷۲ وارد برنامه ۳۹ شدم به کارگردانی آقای کاردان و خسروی که اولین ورود من به تلویزیون بود.
بعد از اون کاری داشتم به اسم نوید بابا، سریال سفر به چذابه و چندین فیلم و سریال دیگه.
شخصیت فه فه
بوووو(مو)قشنگ...
آقای رفیعی کار اصلیتون رو اجرا می دونید یا بازیگری؟
خیلیا این سوال رو ازم پرسیدن که تو بالاخره نقاشی؟ بازیگری؟ مجری؟ چی کاره ای؟! گفتم من فقط حسین رفیعی ام. هیچ منافاتی نداره برای تویی که در عالم هنر داری زندگی می کنی، نفس می کشی، چارلی چاپلین هم نقاشی می کشید، هم موسیقی کار می کرد، هم بازیگری کار می کرد، هم کارگردانی می کرد. آدما بعضی وقتا چندوجهی اند و می تونن در عرصه های مختلف کار کنند.
شما کار خوانندگی هم کردید؟
بله من کاری رو برای شبکه جام جم خوندم. یادمه یک بار رفته بودم مازندران کنار خیابون زده بود سی دی حسین رفیعی رسید! برنامه ای بود به اسم جیم جمل شخصیتی بود مثل فه فه که با امیرحسین مدرس کار می کرد.
شما با آقای عبدالرضا امیراحمدی زوج هستید؟
البته زوج هنری دیگه... سوءتفاهم نشه!
این زوج بودن در برنامه های هنری چقدر تاثیر داره؟
خیلی مهمه، پارتنر هنری واقعا تاثیر زیادی روی کار هم دارن و در همه جای دنیا هم ثابت شده مثلا لورل هاردی رو در همه جای دنیا خیلی دوستشون دارند چون خیلی با هم هماهنگ و کاملن. ممکنه بهترین هنرمند دنیا کنارت باشه ولی هیچ سیگنال مشترکی نداشته باشید.
در برنامه های صدا هم به همین شکله. گاهی قراره دو تا خواننده با هم بخونن. اگر این ها احساسات مشابه و مشترکی نداشته باشن نمی تونن کاری رو خوب اجرا کنند.
من خدا رو شکر می کنم در سال هایی که پارتنر داشتم هم امیرحسین مدرس هم رضا امیراحمدی و هم دوستان دیگری که در کنارشون بودم تونستیم برنامه های خوبی رو اجرا کنیم.
خندوندن و اینکه خودت بخندی و واقعی بخندی هم خیلی مهمه، من هیچ وقت سعی نکردم الکی بخندم چون کودک درونم زنده است. کسایی که با کودک درونشون زندگی می کنند هیچ وقت دچار غم و غصه نمیشن.
ولی بعضی آدما هستن که از کودک درونشون دور میشن. در دنیای کودکان عشق و زندگی واقعیه به همین دلیل من اعتقاد دارد که به دنیای کودکان باید با وضو وارد بشی چون خیلی پاکه. گاهی همسرم بهم میگه دو تا بچه ندارم سه تا بچه دارم!
از ورزش...
ورزش رو بصورت حرفه ای خیلی زیاد کار کردم. از سال ۶۲ سه سال عضو تیم سوارکاری نیروی زمینی بودم. ورزش اسکی رو بصورت حرفه ای دنبال می کردم. بین سال های ۶۳ تا ۶۸ ورزش فول کونتاک کار کردم و آسیب جدی دیدم؛ بعد از او رفتم دنبال ورزش بدنسازی و کمک کم که سنم بالاتر رفت کوهنوردی و اسکی رو کار می کنم.
اسکی رو کجا؟
اسکی رو موکت خونمون چون دیگه برف نیست. به نظرم لذت بخش ترین ورزش دنیا اسکی ایه.
توصیه تون به علاقه مندان بازیگری و اجرا...
از همه علاقه مندان بازیگری، اجرا و تئاتر خواهش می کنم که آموزش ببینن، فقط علاقه کافی نیست. یادمون نره دنیای هنر دنیای مبارزه است هرکی بهتر باشه بیشتر دیده میشه. قیمت هنرمند رو مردم تعیین می کنند.
یه دیالوگ ماندگار...
از فیلم مادر علی حاتمی
سره مره ده تا بچه میزاد یکیش میشه بلبل، ننه ما کته سره رو از پشت بست و زایید گل و بلبل
ترنجبین با نون هل و گلاب ام که بیاری حریف این آبلمیوی حال بر نمیشی.
کلام آخر
برای تک تکتون آرزو می کنم اون جایی که دارید زندگی و کار می کنید موفق و شاد باشید، چون شادی بزرگترین نعمت خداوند به مخلوقاتشه.
ارسال نظر