گلاره عباسی، یک شکموی تمام عیار!
با گلاره عباسی بازیگر محبوب و محجوب تلویزیون و سینما، به بهانه تولدش برای گفت و گو و عکاسی به رستوران کافه گالری رفتیم. آشنایی ام با گلاره به سال ها قبل بر می گردد و همیشه می دانستم که در اوج خستگی هم می خندد و خوشرو است.
مجله دیده بان - فرشته ملک محمود: آشنایی ام با گلاره به سال ها قبل بر می گردد و همیشه می دانستم که در اوج خستگی هم می خنده رو و خوشرو است.
باید اعتراف کنم اصلا نمی دانستم گلاره تا این حد به غذا و رستوران اهمیت می دهد و (بین خودمان باشد) خیلی شکمو است و با هیچ گونه رژیم غذایی میانه ای ندارد. مصاحبه جالب گلاره که بخوانید متوجه می شوید که آشپزی بلد نیست و یک شکموی تمام عیار است.
خواهرم بهار متخصص تغذیه است
غذای مکزیکی یکی از غذاهای مورد علاقه من است اما در هر رستورانی آن را به یک شکل سرو می کنند.
حالا نکته اصلی در مورد رستوران های فرنگی در ایران این است که سرآشپزها ناچارند غذاها را به سلیقه ایرانی نزدیک کنند وگرنه مشتری ها کم می شوند. غذاهای اروپایی اصلا مورد پسند ذائقه ما نیست. غذاهای اروپایی اکثرا اورجینال است. مثلا گوشت بوی گوشت می دهد، ماهی همان بو را می دهد و مثل ما غذا نمی پزند. در فرانسه وقتی چاقو را به پیاز می زنند دیگر آن را به گوشت نمی زنند تا گوشت بوی پیاز نگیرد. اما بوی زحم گوشت و مرغ و ماهی را به هر وسیله ای از بین می بریم. با ادویه، پیاز، سیر یا هر چیز دیگری.
خواهر من بهار متخصص تغذیه است. او با خانواده اش در کانادا زندگی می کرد و در حال حاضر دوبی زندگی می کنند. بهار به سالم خوردن و کالری و سلامتی غذایی اهمیت بالایی می دهد اما من هیچ رژیمی را رعایت نمی کنم.
خودم قبلا بهتر آشپزی می کردم، اما به دلیل این که مادرم بسیار کدبانو هستند و آشپزی بسیار خوبی دارند، سطح آشپزی من پایین آمده. دلیلش این است که ایشان معتقدند تا وقتی در خانه من هستی باید استراحت کنی و من برایت غذا درست کنم. حالا که بیشتر سر فیلم برداری هستم دیگر اصلا اجازه رفتن به آشپزخانه به من نمی دهد و می گوید تو استراحت کن و در زمان کمی که در منزل هستی من از تو پذیرایی می کنم.
مادرم دلش نمی خواهد در خانه اش دست به سیاه و سفید بزنم. حتی اگر تایم زیادی در خانه باشم، می گوید به جای آمدن در آشپزخانه هرکار دیگری که دوست داری انجام بده.
مطالعه کن، کلاس برو و یا هر فعالیت دیگری به جز خانه داری و آشپزی.
اما تازگی ها تصمیم گرفتم کمی آشپزی کنم. در گذشته خورش بادمجان را خیلی حرفه ای درست می کردم. به این ترتیب که مرغ را جدا با سیر و پیاز می پزم و در یک ظرف دیگر بادمجان را سرخ می کنم و روی آن گوجه فرنگی می ریزم و آب مرغ را روی بادمجان و گوجه می ریزم و ادویه پیاز داغ حاضر را به آن اضافه می کنم. روش خورش بادمجان درست کردنم هم متفاوت است، اما همیشه خیلی خوشمزه می شود. غوره هم به آن اضافه می کنم. بسیار خوش خوراکم و اهل رستوران رفتن آن هم متنوع و غیرتکراری.
یعنی طعم ها و غذاهای نو را تجربه می کنم. کلا سلیقه ام غذاهای دریایی است. البته ماهی هایی که در خانه درست می شود را زیاد دوست ندارم. ماهی رستورانی و صدف و هشت پا و انواع جانورهای دریایی باب میل و سلیقه من است.
یکی دیگر از علایق من خوردن غذاهای محلی شهرهای مختلف کشور خودمان است. عاشق غذاهای شمالی هستم.
ادویه ها و غذاهای کشورهای دیگر را دوست دارم. شاید یکی از دلایل این که آشپزیام خوب نیست و در آن مهارت پیدا نمی کنم همین است که غذاهای روتین را دوست ندارم و دلم می خواهد هر روز یک تجربه جدید داشته باشم. خورش های تکراری برایم جذاب نیستند.
غذاهای محلی را هم در همان محل دوست دارم. مثلا غذاهای شمال در همان منطقه توسط رستوران و آشپز شمالی یا آش دوغ در همان سرعین و اردبیل مزه می دهد.
بهترین تجربه غذایی من در شمال ایران است
ماهی ها و سیر و غذاهای آنجا خیلی مورد پسند من است. پدرم اهل چهارمحل بختیاری است و مادرم اهل کرمانشاه که آنها هم غذاهای خودشان را دارند.
بروجن شهر پدری من است و نامم گلاره کردی است، اما درواقع به واسطه شغلم به همه شهرها علاقمندم. نکته جالب منزل ما این است که پدرم ذائقه محلی دارد و ما در خانه روغن حیوانی و پنیر محلی و ماست و دوغ محلی می خوریم. این از امتیازات منزل ماست.
بهار، خواهرم همیشه معتقد است غذاهای سفید ضرر دارد. شکر، نان سفید، برنج همه ضرر دارند. به جای برنج، بلغور و به جای نان سفید، نان جو و نان سبوسدار استفاده می کنند. روغن اصلا نمی خورند و اگر هم بخورند روغن هسته انگور و زیتون، آبمیوه طبیعی. کنسرو که مواد نگه دارنده دارد اصلا نمی خورد. بنابراین با پدرم بسیار هم سلیقه و هم فکر هستند و با هم خوب کنار می آیند. غذاها را گریل می کند و یا درون فر می گذارد. به نظر من غذاهای سالم، خوشمزه نیستند.
البته بهار دست پخت خیلی خوبی دارد، اما بدی ما این است که تغذیه بد داریم. فست فود و غذاهای سرخ شده زیاد مصرف می کنیم. اما در خانه ما هر روز پدرم یک ساعت ورزش می کند و یک بشقاب میوه و شیر می خورد. حالا هر اتفاقی که در دنیا بیفتد این صبحانه پدرم تغییر نمی کند. فکر نکنید که فقط مادرم مجبور به آماده کردن این ظرف است، نه، پدرم خودش گردو صبحانه را آماده می کند. پدرم اصلا زحمتش را به گردن دیگران نمی اندازد.
درون شیر، کیوی، سیب و گردو و میوه های فصل را می ریزد و این کار برایش خیلی مهم است. اصلا سوسیس و کالباس نمی خورد. مادرم بیشتر از این که اهل خوردن غذاهای خوشمزه باشد، اهل تدارک دیدن این خوراکی ها برای ماست. پس همه ما در خانه همفکریم و از این بابت مشکل خاصی به وجود نمی آید.
حواس پدرم همیشه به غذاخوردن هست و غذای خانه می خورد. وقتی پدرم کنار بهرا باشد که هر دو لذت می برند و غذای سالم می خورند. البته این ویژگی خانواده پدری من است و در کنار آنها به همه خوش می گذرد.
راستی من عاشق پاپکورن و فیلم هستم. دلم می خواهد به سینما بروم و پاپکورن بخورم، اما همه مرا می شناسند و می گویند خودتان هم در سینما خوراکی می خورید؟ پس ناچارم در خانه فیلم ببینم و خوراکی مورد علاقه ام را بخورم.
اما واقعا چه اشکالی دارد که در سینما هم مردم پاپکورن بخورند؟ کار بدی نیست که.
ما ماکروویو نداریم
یکی دیگر از نکات خانه ما این است که ماکروویو نداریم. آبمیوه پاکتی و نوشابه اصلا نمی خریم. مادرم همیشه خانه دار بودند و حواس شان همیشه به ما بوده و خیلی مامان است و به سرویس می دهد.
واقعا دوست دارم مثل مادرم باشم، اما توانش را ندارم. خیلی دوست دارم خانواده داشته باشم و مادربودن هیچ مغایرتی با شغل ما ندارد و از آن دست خانم ها نیستم که خیلی سریع دیدگاه مدرن پیشه می کنند و فرم زندگی سنتی را کنار می گذارند.
ماجرای خانه دار بودن همیشه مورد علاقه من است. البته زن و مرد باید این روزها هوای هم را در کار خانه و بیرون داشته باشند. اصلا از این مدل زن ها نیستم که بگویم کار خانه نمی کنم، آشپزی نمی کنم. دوست دارم که بتوانم غذاب خوب بپزم. حال هم که آقای سلگی و شیرخدایی قول دادند که به من چند غذا آموزش بدهند تا دیگر ناچار نباشم غذا از رستوران بخرم و به مهمان هایم بگویم خودم درست کردم.
یکی دیگر از خاطرات فراموش نشدنی ام در یک سفر خارج از ایران بود. یک ظرف دریایی در پاریس خریدم که پشت ویترین بود. دور ظرف یخ بود و این عجیب ترین غذایی بود که خوردم و تصویرش از ذهنم پاک نمی شود.
میگو و هشت پا و صدف و انوا خوراکی های دریایی و یک سینی دریایی در بُدروم خریدم که فراموش نشدنی بود. حالا می گویید من شکمو هستم؟ خب مرا به رستوران آوردید و دیگر ذهنم اصلا نمی تواند به چیزی جز غذا فکر کند که در موردش حرف بزنم.
کرمانشاهی ها سیب پلو دارند که خیلی خوشمزه است. سیب زمینی نگینی سرخ شده با برنج، خورش خلال بادم با برنج هم از غذاهای خاص ماست. همه این غذاها را مادرم خیلی خوب درست می کند و به زودی می خواهم طرز تهیه آن را یاد بگیرم که در زندگی مشترک لااقل مجبور به سوار کردن آن حقه همیشگی نباشم. وقتی به رستوران می ورم سوال نمی کنم این چطور آماده شده، ولی دلم می خواهد دیگر آنها را یاد بگیرم. چون به درد زندگی مشترک آینده ام می خورد.
شاه میگو در بندر
یکی از بهترین تجربه های غذایی من در بندرعباس بود. با یکی از خواننده های پاپ برای برنامه دعوت شده بودیم. متوجه شدم که شب همه اعضای شرکت کننده در برنامه می خواهد برای خوردن به رستوران بروند و گفتند خانم عباسی را نیاورید. سوال کردم چرا؟ گفتند: می خواهیم جایی برویم که خیلی تمیز نیست و قطعا شما تمایل به خوردن غذا در آنجا ندارید. رفتیم در بازار ماهی فروش ها که بوی تند ماهی همه را خفه می کرد.
یک میگوی عجیب غریب مثل قلیه میگو خوردیم. آن قدر خوشمزه بود هنوز هم نتوانستم طعم آن را فراموش کنم. همه متوجه شدند من برخلاف دیگر خانم ها برایم خوشمزگی و کیفیت غذا مهم است نه فضا و دیزاین داخلی رستوران. آن قدر شکمو هستم که هنوز به آن غذای خوشمزه فکر می کنم و اگر روزی به بندرعباس سفری دوباره داشته باشم به آن بازار می روم و دوباره همان غذا را می خورم و آن رستوران را پیدا می کنم.
یک دوره سرعین سر کار بودم، آن قدر آش دوغ خوردم که باز هم فراموشش نمی کنم. همه خاطراتم به نوعی خاطرات خوراکی است.
همان طور که می دانید من به خاطر حرفه ام سفر زیادی می روم، اما در زندگی غیرکاری هم اهل مسافرت و تجربه های جدیدم. وقتی سفر می روم فقط به غذا فکر می کنم. یکی از جذابیت های سفر تجربه غذای آن منطقه است. هر کشوری که می روم یک خاطره جدید برایم ثبت می شود. رستوران ها را دوست دارم و اصلا رژیم غذایی را رعایت نمی کنم. با پرخوری مخالفم اما رژیم غذایی نمی گیرم. چون با به اندازه خوردن قطعا مشکلی برایم پیش نمی آید.
نظر کاربران
خوبه مامانت خانه دار و سرویس بده بوده، این شکلی شدین، اگه خانه ندار و سرویس نده بود، چه شکلی میشدین آیا ؟؟؟!؟!؟!؟؟!؟!؟!!؟؟
خیلی سنگینو خانومه ازش خوشم میاد
یاخداهشت پامیخوره هشت پاااااااااااااااااا!!!
ممنونم که مارا حمایت میکنید