۷۳ سالگی هریسون فورد، دکتر ایندیانا جونز هالیوود
هریسون فورد (به انگلیسی: Harrison Ford) (زاده ۱۳ ژوئیه۱۹۴۲) بازیگر آمریکایی و از چهرههای قدیمی هالیوود است.
زمینه فعالیت: سینما
تولد: ۱۳ ژوئیهٔ ۱۹۴۲ شیکاگو، ایلینوی ملیت آمریکایی
پیشه: بازیگر - تهیهکننده
سالهای فعالیت: ۱۹۶۶ - تاکنون
فرزندان: پنج فرزند
هریسون فورد (به انگلیسی: Harrison Ford) (زاده ۱۳ ژوئیه۱۹۴۲) بازیگر آمریکایی و از چهرههای قدیمی هالیوود است.
(هریسون فوردد) روز سیزدهم جولای سال۱۹۴۲ در شیکاگو به دنیا آمد. پدر کاتولیک ونامش، کریستوفر است و کار تبلیغاتی میکرد ومادر روسی و یهودی بود، او همیشه مراقبهریسون و برادرش (تریسن) بود. هریسون درکودکی بسیار خجالتی بود و همیشه احساسمیکرد با بقیه بچهها فرق دارد. در مدرسه پیوستهقویترها به او زور میگفتند و هر روز جونز آیندهرا به پارک میبردند و حسابی کتک میزدند وسپس از بالای تپهای به پایین قل میدادند.
اوهیچ وقت از خودش دفاع نمیکرد. هر چند که ازدرون از خشم میسوخت، خشمی که سالها دراو ماند ولی همیشه سیاست گاندی را در پیشمیگرفت و صبر پیشه میکرد و با این عکسالعملدشمنان خود را جریتر مینمود. سالهایدبیرستان را در مدرسه (مینتاون شیپ) درشمال شیکاگو گذراند. در آن جا نیز همچنانگوشه گیر بود. او در ورزش اصلا خوب کارنمیکرد و نمرههایش همیشه در سطح پایین بود.والدینش هیچ امیدی به موفقیت او در آیندهنداشتند. از تنها چیزی که کمی لذت میبرد، کاردر رادیو بود. صدای او اولین صدایی بود که ازرادیو داخلی دبیرستان پخش شد...
● تحصیل در رشته ادبیات
پس از فارغالتحصیل شدن از دبیرستان در سال۱۹۶۰، وارد دانشگاه (ریپون) شد و رشته ادبیاتانگلیسی را ادامه داد. رشتهای که از آن متنفر بود.کمکم علائم افسردگی در او نمودار گشت. مدتهاپشت سرهم میخوابید و برایش سخت بود کهبلند شود. او میگوید یک روز بعد از سه شبانه روزچرت زدن از رختخواب برخاستم تا به دانشگاهبروم. انگار همه چیز در حرکت آهسته بود. وقتیبه کلاس رسیدم، آن قدر بیحال و بیحوصلهبودم که نتوانستم دستگیره را بچرخانم و آن را بازکنم. برگشتم و دوباره به رختخواب رفتم. اینحالت سه سال طول کشید. در این سه سال کارینمیکرد و اغلب در کلاسها شرکت نمینمود.
اوبعدها میگفت: (بهترین کلمهای که میشد به منگفت تنبل بود. چند روز قبل از فارغ التحصیلشدن استادان دانشگاه وضعیتم را فهمیدند و به منمدرک ندادند.) ولی در آن سالها دو اتفاقخوب برایش افتاد. یکی آشنایی با(ماریمارکوارت) بود که در سال ۱۹۶۴ یعنییک سال پس از ترک دانشکده با یکدیگر ازدواجنمودند و صاحب دو پسر به نامهای (بنجامین) کهبعدها سرآشپز شد و (ویلیارد) که معلم تاریخ شد،گشتند. اتفاق دوم آشنایی با گروه بازیگری (بلفریپلیرز) بود. او یک بار در آن گروه بازی کرد و ازهمان زمان بود که فهمید به این کار علاقه دارد.کارگردان گروه به او پیشنهاد داد که به (کالیفرنیا)برود و درس بازیگری بخواند.
فورد با آرزوهایبسیار ماری را در فولکس واگن قدیمی خود بهغرب آمریکا برد و در مدرسه بازیگری (لاگونا)شروع به تحصیل نمود. همان زمان بود که بههنگام رانندگی کنترل خود را از دست داد وتصادف کرد و چانهاش زخمی شد. جای آن زخمهنوز هم روی صورت هریسون مانده است و او رادر ایفای نقشها کمک مینماید.
در قسمت سومفیلم ایندیانا جونز نشان میدهند که در کودکیشلاق به صورت ایندیانا خورده و جای آن هنوزهم روی چانهاش باقی است، و در فیلم (دخترکارگر) فورد میگوید وقتی در نوجوانیمیخواستم خودم گوشم را سوراخ کنم، غشکردم و چانهامبه لبه دستشویی خورد. در آنزمان استودیوهای فیلمسازی بزرگ ازاستعدادهای جوان بهره میبردند. بنابراین درسال ۱۹۶۵ هرسیون برای کار به استودیو(کلمبیا) رفت. آنها با او مصاحبه کردند و طبقمعمول تمام مصاحبهها، گفتند (با شما تماسخواهیم گرفت) فورد از شرکت بیرون آمد.میدانست که به آن جا نیز امیدی نیست.
قبل ازاین که سوار آسانسور شود فکر کرد به دستشوییبرود. وقتی از دستشویی بیرون آمد، دستیارکارگردان رادیو که به دنبال او میرود. او از فوردپرسید:(با ما قرارداد امضا میکنید؟ صد و پنجاهدلار در هفته خوبه؟) معلوم بود که خوب است وهریسون کارش را شروع کرد.
اولین فیلم او (گرمای مرگ در شهر بازی) نامداشت که در آن نقش خیلی کوتاهی را ایفا کرد.اولین و تنها حرفی که گفت این بود که از پشتپنجره گفت: (آقای جونز... آقای جونز...) و پساز آن نقش کوتاه دیگری در یک فیلم کمدی بازیکرد. اوضاع خوب پیش نمیرفت. شرکت(کلمبیا) او را کنار گذاشت و در سال ۱۹۶۷ واردشرکت (یونیورسال) شد.
ولی اوضاع هنوز بد بودو نقشهای کم و کوتاهی به او میدادند. کسیتوجه چندانی به استعدادهای او نمیکرد. او درنقشهایی مثل گاوچران، جوان ژیگول، مظنونبه قتل و... بازی کرد ولی نتوانست هنر خود را بهدیگران بشناساند. تنبلی و بیاهمیت بودن اوضربه سختی به او زد. یک روز یکی از کارگردانانبا لحن تحقیرکنندهای به او گفت: (این چه وضعبازی است.) هریسون پاسخ داد: (من سعیخودم را میکنم ولی من که یک ستاره نیستم!)آن کارگردان گفت: (تونی کورتیس را ببین! دراولین فیلمش یک قصاب واقعی است در حالی کهمیدانیم او دارد نقش بازی میکند و یک ستارهاست.) هریسون با بیحوصلگی جواب داد: (فکرکردم شما فکر میکنید قصاب است.) و کارگردانفریاد زد: (این لعنتی را از دفتر من بیرونبیندازید!) این جور اتفاقات برای او پیشمیآمد.
چند سال بعد در فیلمی بازی کرد کهداستان زندگی یک معلم بود. این معلم در قسمتیاز فیلم باید درباره عنکبوتها سخنرانی میکرد.هریسون یک رتیل خرید ودرمورد آن به مطالعهپرداخت. روز فیلمبرداری رتیل را درون یکقوطی با خود برد و فکر کرد حتما کارگردان از اینکار او خوشش میآید واز آن در فیلم استفادهمینماید ولی عکسالعمل کارگردان جور دیگریبود.
او فریاد زد: (این قوطی لعنتی را از این جابیندازید بیرون!) زندگی سخت بود. کار خوبپیش نمیرفت. او حالا دو بچه داشت و در یکخانه ۱۸۵۰۰ دلاری زندگی میکرد که باید پولآن را میپرداخت. باید کاری میکرد. یک روز بایکی از دوستانش به مغازه آنتیک فروشی رفتهبود. دوستش تصمیم گرفت دو میز که هر کدام۱۱۰۰ دلار قیمت داشتند را خریداری نماید.فورد گفت: این کار را نکن. من با ۲۰۰ دلار برایتمیز میسازم. دوستش ۴۰۰ دلار خرج کرد ووسایل کار را آماده نمود و رفت. ولی آن میزهاهیچ وقت ساخته نشدند و درعوض چند سال بعدفورد یک میز آنتیک برای دوستش خرید.
● جنگ ستارگان
درسال ۱۹۷۲ تهیهکنندهای به نام (فرد روس)که به توانایی بازیگری فورد اعتقاد داشت، از اوبرای فیلم جدیدی بهکارگردانی کارگردان تازهکاری به نام (جورج لوکاس) دعوت کرد. در(نوشتههای آمریکایی) قرار بود فورد یکی ازهنرپیشهها را کتک بزند. کمی بعد لوکاس به اوپیشنهاد کرد که در فیلم آواز نیز بخواند ولی هیچکس صدای او را نپسندید به جز لوکاس، فیلم(نوشتههای آمریکایی) در زمان خودفروشخیلی خوبیداشت و مقدمهای بر کارهای بزرگلوکاس در آینده بود. پس از آن در فیلم (مکالمه)به کارگردانی (فرانسیس کوپولا) بازی کرد واینفیلم نیز در دهه هفتاد یکی از برترینها شد. ولیفورد هنوز هم به شهرت زیادی دست نیافته بود.
او همچنان نجاری میکرد و به (نجار ستارهها)معروف شده بود. در همان زمان اتفاق جالبیافتاد. یک روز که داشت درب خانه فرانسیسکوپولا را میساخت، جورج لوکاس از آن جا ردشد. وقتی فورد را دید با خود گفت: حیف استکه یک انسان مستعد عمرش را هدر بدهد. جلورفت و به او گفت میخواهد فیلم کوچکی بسازد واز او خواست در آن بازی نماید. این فیلم کوچکهمان (جنگ ستارگان) بود. لوکاس در ابتدایکار نمیخواست نقش (هان سولو) را در (جنگستارگان) به فورد بدهد، ولی کمی بعد متوجه شداو برای این کار بهترین است و بدین ترتیب فوردوارد کهکشان ستارگان شد.
● و حالا ایندیانا جونز
سالهای دهه هشتاد موفقیتی باور نکردنی رابرای فورد به همراه داشتند. ابتدا او نقش(هانسولو) را بازی کرد. سپس در فیلم(امپراطور سرنگون میشود)، (دارت ویدر) شدو پس از آن نوبت به اوج موفقیتش در فیلم(مهاجمان صندوقچه گم شده) رسید. نویسندهاین فیلم جورج لوکاس و کارگردان آن(اسپیلبرگ) بود. فیلمی کاملا کلاسیک با داستانیبسیار سرگرم کننده از جاسوسان، جویندگان گنجو نازیهای بد ذات (در آن زمان تب ضد نازیدر میان مردم گسترش یافته بود). در این فیلمفورد برای اولین بار (ایندیانا جونز) شد.
جوانی باشهامت و تکه کلامهای فراوان، بالاخره فورد بهنقشی بزرگ رسید. (تام سلک) اولین انتخاباسپیلبرگ بود ولی او در آن زمان با استودیویدیگری کار میکرد و بدین ترتیب توجهات بههریسون فوردد جلب شد. او بارها به هنگامفیلمبرداری زخمی شد. در نقش ایندیا جونز یکبار به سختی زانویش آسیب دید و در فیلم دیگریدو دندانش شکست. در (فراری) زانوی راستششکست و در فیلم دیگری دو تا از دیسکهایکمرش جا به جا شد و شانهاش در رفت. او با خندهمیگوید: (نجات دنیا کار سختی است!)
سال ۱۹۸۲ در فیلم (ET)به کارگردانیاسپیلبرگ بازی کرد و در همان زمان با نویسندهآن فیلم (ملیسا متسیون) ازدواج نمود. زندگیمشترک آنها نیز تا سال ۲۰۰۱ ادامه داشت وصاحب دو فرزند دیگر به نامهای مالکوم وجورجیا شد. پس از آن در قسمت دوم (جنگستارگان) بازی کرد و به شهرتش افزود.
سپسنوبت به (ایندیا جونز) و (معبدقدیمی) رسید. درسال ۱۹۸۹ هریسون بار دیگر شلاق خود را بهدست گرفت و در (ایندیا جونز و آخرین نبرد) درکنار (شون کانری) که نقش پدر او را داشت، ظاهرشد. از فیلمهای دیگر او میتوان به (ساحل پشه)،(آتشین مزاج)، (شکار اکتبر سرخ)، (بازیهایمیهن پرستانه)، (فراری) که در آن کاندید جایزهشد، (شش روز و هفت شب) اشاره نمود. او بهتازگی قرار است در فیلمی درباره جنگ عراق درنقش یک ژنرال آمریکایی ایفای نقش نماید.
هریسون فوردد یکبار گفت: (از دست دادنگمنامیچیزی است که هیچ کس آمادگی آن راندارد. وقتی این اتفاق برای من افتاد، تازهفهمیدم یکی از باارزشترین چیزها را از دستدادهام.) شهرت برای فورد چندان هم بد نبودهاست و او امروزه با موسسات بزرگ بینالمللیرقابت میکند. او قصد دارد ۱/۴ درصد اززمینهای خود را تبدیل به پارک ملی نماید. اینمقدار زمین به اندازه کالیفرنیا میباشد. او آدممعروفی است ولی هرگز از نامش بهرهبردارینمیکند.)
فیلمها:
جنگ ستارگان اپیزود چهارم: امیدی تازه - (۱۹۷۷)
اینک آخرالزمان - (۱۹۷۹)
جنگ ستارگان اپیزود پنجم: امپراتوری ضربه میزند - (۱۹۸۰)
مهاجمان صندوق گمشده - (۱۹۸۱)
دوندهای بر لبه تیغه شمشیر - (۱۹۸۲)
جنگ ستارگان اپیزود ششم: بازگشت جدای - (۱۹۸۳)
ایندیانا جونز و معبد مرگ - (۱۹۸۴)
شاهد - (۱۹۸۵)
دیوانهوار - (۱۹۸۸)
ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی - (۱۹۸۹)
فراری - (۱۹۹۳)
سابرینا - (۱۹۹۵)
خود شیطان - (۱۹۹۷)
هواپیمای رئیس جمهور - (۱۹۹۷)
شش روز هفت شب - (۱۹۹۸)
آنچه در زیر است - (۲۰۰۰)
کا ۱۹: The Widowmaker - (۲۰۰۲)
آدمکشهای هالیوود - (۲۰۰۳)
دیوار آتش - (۲۰۰۶)
ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین - (۲۰۰۸)
کابویها و بیگانگان - (۲۰۱۱)
بازی اندر - (۲۰۱۳)
گوینده۲: افسانه ادامه دارد - (۲۰۱۳)
یکبار مصرف ها ۳ - (۲۰۱۴)
جنگ ستارگان : نیروی بیدار - (۲۰۱۵)
ارسال نظر