سپند و كمند امیرسلیمانی: مثل تام و جری بودیم!
سپند و كمند امیرسلیمانی، خواهر و برادری که ۳۶ سال است کنار هم هستند.
مجله زندگی ایده آل: كمتر پیش میآید كه خواهر و برادرها هر دو یك حرفه را انتخاب كنند، وارد دنیای هنر شوند و هر دو نفردر دسته چهرههای سینما و تلویزیون قرار گیرند. كمند و سپند امیرسلیمانی خواهر و برادری دوست داشتنی هستند كه زندگیشان از كودكی با هنر گره خورده و حتی بازیهای كودكانه این خواهر و برادر هم بیربط به دنیای نمایش و سینما نبود و اصلیترین سرگرمی دوران كودكی شان تئاتر و خواندن نمایشنامههای رادیویی و ضبط آنها در نوارهای كاست بوده است. در یكی از روزهای بهاری میزبان این خواهر و برادر صمیمی دنیای سینما و تلویزیون شدیم و با آنها درباره روابط و خاطرات دوران كودكیشان گفتوگو کردیم.
با سپند زیاد شوخی میكردم
كمند: روابط ما هم مانند همه خواهر و برادرها به دو بخش كودكی و بزرگسالی تقسیم میشود. رابطهمان در دوران كودكی مختصات خود را داشت كه شامل همان كل كلها و قهر و آشتیها و شوخیهای دوره كودكی بود. من از سپند بزرگتر بودم و خیلی سر به سر برادر كوچكم میگذاشتم. البته سپند همیشه میگوید من اذیتش میكردم (میخندد) ولی من فكر میكنم از قانون بزرگتر بودن استفاده کرده، تا میتوانستم با او شوخی میكردم و آخرش مانند تام و جری با هم خوب میشدیم و صلح میكردیم. (میخندد)
سپند: رابطهمان خیلی خوب است و حرف مشترك زیادی برای گفتن داریم. البته كل كلهای دوران بچگی برای همه اتفاق میافتد كه خیلی عادی است و همه، این ماجراهای تام و جری را داشتهاند (می خندد) اما سالهاست كه از آن دوران با همه خاطرات بامزهاش عبور كردهایم و حالا مانند دو دوست هستیم.
كمند: تقریبا همه كودكی من در كنار سپند و بازی با برادرم گذشت. از همان ابتدا به تئاتر علاقه داشتیم و یكی از بازیهایمان اجرای نمایش بود یا اینكه در نقش گوینده، نوار كاست ضبط میكردیم و هر وقت فرصت پیدا میكردیم مشغول اجرای برنامههای مختلف میشدیم.
نقش پشتیبان را برای هم داریم
كمند: تا یك سن و سالی بزرگتر بودن من مشخص بود كه شامل زورگوییهای كودكانه، حمایت، میانجیگری و محبت بود اما از وقتی وارد دوران نوجوانی و جوانی شدیم این روند چرخید و حالا این سپند بود كه از من حمایت میكرد و مراقب من بود و هست. فكر میكنم این موضوع مصداق بارز همان جمله معروف است كه میگویند از هر دست بدهی از همان دست پس میگیری. در كل در تمام طول زندگیمان یاد گرفتهایم از هم پشتیبانی كنیم. هیچوقت در رابطه مان حساب و كتابهای خواهر، برادری وجود ندارد و هیچ كاری را بهخاطر اینكه فكر میكنیم وظیفه داریم، انجام نمیدهیم و همه از روی محبت است.
كمند سحرخیز است و من شب بیدار
كمند: این روزها همه گرفتارند و مشغلهها زیاد است اما هرگز از دیدار هم غافل نمیشویم. تفریحات مشتركی داریم و گاهی به سفرهای یكی، دو روزه و سفرهای كاری میرویم.
سپند: با هم مسافرت میرویم اما مدل زندگی من و كمند كمی باهم متفاوت است؛ مثلا كمند عادت دارد زود بخوابد و حسابی سحرخیز است اما من اهل فیلم دیدن در شبها هستم و كلا دیر میخوابم. بهخاطر همین وقتی سفر میرویم هماهنگ كردن برنامههایمان كمی مشكلدار است. (میخندد)
از وقتی به یاد داریم بازیگریم
كمند: اینكه شغلمان یكی است رابطه را جالبتر میكند چون همیشه حرفهای مشترك برای گفتن داریم. راستش را بخواهید ما اصلا وقت نكردیم درباره بازیگری حتی فكر كنیم چون از وقتی به یاد داریم بازیگر بودهایم. اتفاقا چند روز پیش عكسی از خودم و سپند پیدا كردم كه در آن سپند چهار ساله و من هشت سالهام و روی صحنه تئاتر مشغول بازی هستیم. همكار بودن مان به نوعی به ما كمك میکند. میتوانیم درمورد كارهای پیشنهادی با هم صحبت كنیم و گاهی از كار هم انتقاد میكنیم كه هرگز باعث دلخوری مان نمیشود.
سپند: بله در مورد كار معمولا مشورت میكنیم و من هم هیچوقت از انتقادهای كمند در مورد كارم دلخور نمیشوم. بهطور حتم صادقترین و دلسوزترین منتقدهای یكدیگر هستیم.
دلخوریها را زود برطرف میكنیم
سپند: به یاد ندارم مشاجره داشته باشیم اما گاهی ممكن است اختلاف نظرهایی بین مان به وجود بیاید كه همان هم خیلی ادامه پیدا نمیكند یعنی حتی به چند دقیقه هم نمیرسد و در همان مكالمهای كه ممكن است از هم دلخور شویم حل میشود و فراموش میكنیم.
كمند: در سیستم خانوادگیمان دعوا و مشاجره جایی ندارد اما بالاخره طی چهل سال دلخوریهایی پیش میآید. خوشبختانه من و سپند خیلی اهل گپ و گفت هستیم. یعنی اگر هم دلخوریای باشد بلافاصله با هم صحبت میكنیم و رفع میشود.
خانه هایمان نزدیك هم است
كمند: به جز سالهایی كه من ایران نبودم همیشه خانههای ما خیلی نزدیك بوده؛ به همین خاطر مرتب همدیگر را میبینیم و گاهی با هم ناهار یا شام میخوریم. حتی سالهایی كه ایران نبودم بهخاطر دلتنگیای كه نسبت به برادر و خانوادهام داشتم مرتب به ایران میآمدم و هر روز در تماس بودیم.
سپند: هر روز با هم صحبت میکنیم و اگر بتوانیم، دست كم هر دو سه روز یكبار همدیگر را میبینیم.
اهل سورپرایز كردن نیستیم
كمند: سپند همیشه روز تولد من را بهخاطر دارد و برایم كادو میخرد. مدل كادو خریدن مان هم اینطور است كه از هم میپرسیم چه چیزی لازم داریم و در موردش حرف میزنیم. خیلی اصرار نداریم یكدیگر را با چیزهای به دردنخور سورپرایز كنیم. (میخندد) حتی گاهی ممكن است من بگویم چیزی لازم دارم و سپند بگوید تو بخر من پولش را میدهم.
سپند: همانطور كه كمند گفت درباره خرید هدیه برای هم همیشه مشورت میكنیم. خوبیاش این است كه اینطوری بیشتر هوای هم را داریم. تازه اینطوری خیلی هم به صرفهتر است. (می خندد)
ایلیا عشق من است
كمند: وقتی پسرم ایلیا كوچكتر بود الگویش در رفتار و پوشش سپند بود؛ مثلا اگر سپند موهایش را بالا میزد، ایلیا هم همین كار را میكرد و كلا از داییاش در همه موارد پیروی میكرد.
سپند: ایلیا عشق من است. بیاندازه دوستش دارم. الان كمكم دارد برای خودش مردی میشود و شاید كمتر ابراز احساسا ت كند اما هر وقت از او در مورد آدمهای مورد علاقه زندگیاش بپرسید، بعد از مادر و پدرش من نفر اول صف هستم.
كمند: چیزی كه برایم جالب بود این است از همان ابتدا و حتی وقتی ایلیا خیلی كوچك بود سپند با او مثل یك فرد بزرگسال رفتار میكرد و شاید همین موضوع باعث شد ایلیا خیلی سپند را دوست داشته باشد.
عروس كوچك پدرسالار
سپند: فكر میكنم یكی از به یاد ماندنیترین كارهای كمند همان مجموعه پدرسالار بود. در زمان پخش همه حرصشان از دست عروس كوچك پدرسالار در میآمد و در مورد این شخصیت حرف میزدند. البته این موارد برای ما عادی است و من حرفی نمیزدم. (میخندد)
كمند: اگر هم میگفت با من طرف بود. (میخندد)
خاطرات بامزه كودكی
كمند: سپند به موسیقی علاقه زیادی دارد و در نوجوانی كلاس دف میرفت. حتی مدتی بازیگری را كنار گذاشت و به دنبال موسیقی بود. یادم هست یك روز به او در خانه زنگ زدم و از پشت تلفن با هیجان گفتم: «سپند برو تلویزیون رو روشن كن بزن شبكه سه داره اجرای دف تو و دوستت رو نشون میده» سپند هم هول شد و تلفن را قطع كرد و رفت و وقتی به سمت تلویزیون رسید تازه یادش افتاده بود كه اصلا از اجرای شان فیلمبرداری نشده، (میخندد) یكبار هم با هیجان آمدم خانه و الكی گفتم «سپند زود باش بیا، فرشاد پیوس توی مغازه سر كوچه اس.» سپند هم كه خیلی فرشاد پیوس را دوست داشت سریع شال و كلاه كرد و رفت مغازه سر كوچه و. . . (می خندد)
پ
نظر کاربران
انشالا که سلامت باشید