سالگرد معلم انقلاب: از دکتر نمیتوان عبور کرد
دکتر شریعتی روشنفکری است که سایه او از فرهنگ سیاسی ایران پاکشدنی نیست. چه تمجید و چه تخریب، شریعتی همچنان محمل بحث است. خیلیها معتقدند شریعتی الان حرف جدیدی برای گفتن ندارد، اما برخی معتقدند شریعتی هنوز تأثیرگذار است.
از نگاه شما بهعنوان یک جامعهشناس، چه بُعدی از شریعتی باقی مانده که همچنان در روزگار ما قابل طرح است؟
شریعتی از ابعاد مختلف یک متفکر تأثیرگذار در تاریخ معاصر ایران بوده است. من اکنون علاقه دارم به خصیصهای در کار او اشاره کنم: اینکه او متفکری بود که مضامینی را فهمیده بود، ولی راضی به این نشد که این را فقط بفهمد و بنویسد و با آن پز بدهد؛ یعنی کاری که دانشگاهیهای آرشیوی انجام میدهند.
منظورتان این است که وجه کنشگری سیاسی او بر وجه اندیشگی او غلبه داشت؟
مقصودم این است که او به اندیشههایی رسیده بود، مثل اینکه شیعیان یا مسلمانان زیاد نباید مسحور مارکسیست انقلابی شوند. این مارکسیست انقلابی علم مبارزه زمان خود بود و همه نیروهای انقلابی جوان را در دانشگاهها تحت تأثیر قرار داده بود. مارکسیسم الان به اندیشه انتقادی بدلشده است، ولی آن زمان علم مبارزه بود. شریعتی میگفت اگر دنبال راه مبارزهاید، شیعه علوی را بشناسید، اما این ایده را فقط در کتاب یا مقاله نمینوشت. با مخاطبانش در میان میگذاشت؛ یعنی به زبان امروز یک متفکر عرصه عمومی بود.
البته این انتقادی است که الان به شریعتی دارند که جنبه سخنوری او بر وجوه تئوریک کارش چیره بود.
من فکر میکنم او را میشود با اندیشمندان دوره روشنگری مقایسه کرد. آنها مضامینی را فهمیده بودند و با مخاطبان خود طرح میکردند. مخاطبان، افراد نخبه بودند، اما از ناحیه آنها این اندیشهها به سمت مردم هم ریزش داشت. این بحث مهمی در جامعهشناسی است، بهویژه در جامعهشناسی مردممدار. شریعتی این کار را انجام میداد. هم خوب بیان میکرد و هم اثر میگذاشت. از لحاظ اثرگذاری کارش واقعا محشر بود. کار او از این نظر مثالزدنی است. در صد سال گذشته ما چنین نفوذ کلامی در کمتر متفکری دیدهایم، اما اینکه جذابیت شریعتی فقط به خاطر سخنوری او بود، من قبول ندارم. ما سخنور زیاد داشتیم، ولی شریعتی مهم بود.
البته من قبول دارم الان در جامعه ما بیشتر تمایزیابی شده و حوزههای مختلف، نخبگان مختلف دارد، ولی همان نخبگان حوزههای مختلف میتوانند مضمونی که فهمیدهاند را به مخاطب منتقل کنند. این انتقال، فهم و درد میخواهد که شریعتی هردویشان را داشت. از این نظر این یک نکته درسآموز است. ما اکنون از این آدمها خیلی کم داریم؛ مثلا فکر کنید الان ما از محیطزیست غفلت کردهایم. یکی از غفلتهایش این است که «شریعتی محیطزیستی» کم داریم. در گذشته یک کسی مثل شریعتی میآمد و طرح بحث میکرد. این خیلی خوب است که اهالی فکر از این منظر به شریعتی تأسی کنند. البته نباید هوس شریعتیشدن داشته باشند.
چرا؟
چون نمیشود. جامعه دیگر جامعه زمان شریعتی نیست. تقسیم کار عمیق و جامعه تخصصیتر شده است. کمتر ممکن است شرایطی پیش آید که یک نفر بتواند همه را تحتتأثیر قرار دهد. الان به قول فوکو، هر حوزهای روشنفکر خودش را دارد، ولی همین هم مهم است که در هر حوزهای افرادی که مطالبی و موانعی را درک کردهاند، آن را درست با مخاطبان خود در میان بگذارند. راه اصلاح و روشنگری همین است. شریعتی روشنگری میکرد و روشنگریاش گرفت. او آدم کامیابی بود. البته روی مضمون و محتوای گفتههای شریعتی بعدا میشود بحث کرد و جای بحثش هم مفصل و جداست، اما از شیوه او میشود درس گرفت. بحث میکرد، فلوت نمیزد.
من یادم نمیرود، وقتی سخنرانی میکرد، در حسینیه ارشاد دو هزار نفر میخ میشدند. نکته دومی که درباره شریعتی میشود گفت و برای دانشآموختگان و فعالان حوزه علوم انسانی خیلی مهم است یاد بگیرند، این است که او عقبه فرهنگی مملکت را میشناخت و فراتر از آن چیزی که خوب با آن آشنا بود، ادبیات دینی بود. من کاری به بحث تخصصی آن ندارم. اینکه او چقدر اسلامشناس بود محل بحث من نیست. چقدر حرفهایش با معیارهای اسلامشناسی هماهنگ بود یا نه، کار اسلامشناسان است، اما اینکه توانست در کوچهپسکوچههای تاریخ اسلام قدم بزند و آن را به مردم نشان دهد و از آن استفاده کند، مهم است. این نقطه ضعف علوم اجتماعی است که ما خوب گذشته را نمیبینیم. شاید هم به خاطر وضعیت زندگی او بود. یک پدر علامه داشت.
دو نفر بودند که در سایه شریعتی خیلی دیده نشدند؛ یکی پدرش و دومی همسرش که او هم اهلقلم بود. شریعتی چیزهایی از اندیشمندان غربی یاد گرفته بود، اما اینها را به ایران و گذشته تاریخ ایران ربط داد. او نقطهنظرش را ارائه داده و مخاطب را متأثر کرده است. اشکالی ندارد سه دهه گذشته است، میشود درست و غلط کار او را نقد کنیم. این کار، از ارزش کار او کم نمیکند. چون بهویژه در قشر مذهبی روشنگری را رواج داد. خیلی از بچهمسلمانها را کتابخوان کرد.
در نهایت شما معتقدید آنچه از شریعتی همچنان میشود یاد گرفت شیوه کار اوست فارغ از محتوا؟
در خیلی حوزههای دیگر هم قطعا هست. من به بحث کیلویی اعتقاد ندارم که با یکی، دو، سه کلمه تکلیف شریعتی را روشن کنند. این دور از انصاف است. عدهای هنوز نمیدانند او چه کارهایی کرده است. یکی این بود که راه را برای اسلامشناسشدن باز کرد. یادم هست من نوجوان بودم کتابهای او را میخواندم و میرفتم مسجد با پیشنماز مسجد بحث میکردم. او سنتی بود، میگفت این حرفها به تو بچهمسلمان چه ربطی دارد؟ گاهی هم که او نبود من پیشنماز میشدم و بقیه بچهها میایستادند پشت من به نمازخواندن.
این چیزهایی بود که شریعتی به ما یاد داده بود و یک چیزی دیگری هم که یاد داد و جمهوری اسلامی هم از آن استفاده کرد، توسعهبخشیدن به بحث امت و امامت بود. تا قبل از شریعتی، واژه امام فقط برای ١٤ معصوم بهکار میرفت. بعد بحث امت و امامت شریعتی بود که دانشجویان و بچهمسلمانها به امامخمینی(ره)، امام گفتند. یادم هست همان پیشنماز ما، وقتی این واژه را تعمیم میدادیم به امامخمینی(ره)، ناراحت میشد و میگفت یعنی چه؟ ما فقط ١٢ امام داریم. آن زمان ما حتی آقای مصباح را هم نمیشناختیم، ولی از نوع اعتراضش به شریعتی- که البته صنفی بود- شناختیمش. اینکه در ایران داعشی و طالبانیسم ضعیف است به این دلیل است که ما در ایران احیاگر و اصلاحگر دینی داشتیم که شریعتی یکی ازمهمترین آنها بود.
دکتر علی شریعتی روشنفکری عملگرا بود، او در حوزه تفکر برای خود تعهد و مسئولیتی تعریف کرده بود، اما الگوی عملی شریعتی چه بود؟ اگر شریعتی زنده بود، در مقابل مسائل امروز ما چه میکرد؟ و در واقع اندیشه شریعتی امروز برای ما چه کاربردی دارد؟ اینها پرسشهايي بود که به مناسبت ٢٩ خرداد سالمرگ دکتر علی شریعتی درباره آنها با حجتالاسلام محمدتقی فاضلمیبدی، عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و استاد دانشکده مفید قم گفتوگو کردیم.
در سالهای اخیر نقدهای زیادی به دکتر علی شریعتی وارد شده است، اما از سوی دیگر همین نقدها نشان میدهد شریعتی همچنان خوانده میشود، شما دلیل این نگاه و کنش نسبت به دکتر شریعتی را چه میدانید؟
در مورد سخنانی که به دکتر شریعتی نسبت داده میشود و نقدهایی که این روزها به ایشان وارد میشود، جانب انصاف رعایت نمیشود. چراکه اگر علی شریعتی امروز میبود، تفکر دیگری داشت. شریعتی مرد روزگار خودش بود. تفکر دکتر شریعتی تفکری سیال، پویا و در حرکت بود. اندیشه دکتر شریعتی ایستایی نداشت. اما مسئلهای که باعث میشود شریعتی جاودانه شود و اندیشه او همچنان مورد بازخوانی قرار گیرد، دردمندی و دردشناسی او در جامعه و برای جامعه است. او درد جامعه زمان خود را میدید و میشناخت و تلاش میکرد در جهت برطرفکردن این دردها حرکت کند.
این دردی که شما از آن سخن میگویید، دقیقا چه بود؟
شریعتی همواره در سه جبهه در جهاد و تلاش بود؛ اول در مقابل حاکمیت موجود، یعنی شاه و دستگاهش، دوم در برابر موج اندیشههای مارکسیستی و سوم در برابر مرتجعین.
دکتر شریعتی در زمان خود با این سه دشمن روبهرو بود. اگر شریعتی نبود، اندیشهها و افکار مارکسیستی بسیاری از جوانان را با خود برده بود. اما شریعتی بر سکوی دین ایستاد و با ارائه بازخوانی جدیدی از اندیشه دینی، جوانان را از سقوط به ورطه اندیشه مارکسیستی نجات داد. از سوی دیگر تحجر، دکتر شریعتی را رنج میداد، در آن زمان جامعه ما لعاب و فرهنگ ظاهری مذهبی داشت، اما با همین لعاب انسانها را به قهقرا کشانده بودند.
دکتر شریعتی در آثارش از کسانی مانند ابوذر غفاری و سیدجمالالدین اسدآبادی سخن میگوید، اینها کسانی بودند که در جامعه اسلامی زمان خود تغییر ایجاد کردند و نکته چهارم اینکه شریعتی با تمدن آن روز هم سر آشتی نداشت، او خلأ تمدن را عشق و معنویت میدانست. شریعتی از ناقدان مدرنیته بود لذا در کتاب «چه باید کرد» و کتاب «از کجا آغاز کنیم» میخواست نسل آن روز را در مسیری قرار دهد که نه غربزده شوند و نه به اندیشههای مارکسیستی گرایش پیدا کنند.
و در برابر حاکمیت زمان خود چگونه عمل کرد؟
شریعتی همواره قصد داشت جامعه را آگاه کند، برای خود رسالتی تعیین کرده بود. رسالت شریعتی این بود که با زر و زور و تزویر مبارزه کند. اینها واژههایی بود که شریعتی خلق کرد، با این واژهها زندگی کرد و با این واژهها جامعه را به حرکت واداشت. شاخصه اصلی شریعتی دردمندی او نسبت به جامعهای بود که در آن زندگی میکرد.
او میدید و معتقد بود که مذهبی که به شکل آنروز در جامعه وجود دارد، نهتنها درد جامعه را تسکین نمی دهد، بلکه تنها به تألمات جامعه میافزاید. دکتر شریعتی به دنبال تصفیه دینی بود. او کتابهایی مانند «حسین وارث آدم» و «فاطمه فاطمه است» نوشت و در واقع با الگوگیری از شخصیتهای بزرگ دینی قصد داشت تصویر جدیدی از دین ارائه دهد. در حقیقت شریعتی میخواست از منابع دینی، راه نجات انسان را استخراج کند. او به منابع اصلی رجوع میکرد تا این تصفیهسازی را بنیادی و بر اساس اصول انجام دهد. شریعتی معتقد بود منابع اندیشه دینی ما زلالی خود را ازدست دادهاند؛ او میگفت چهرهها و عوامل زر و زور و تزویر زلالی و شفافیت منابع دینی را گرفته و از بین بردهاند.
دومین کاری که شریعتی به دنبال آن بود این است که معتقد بود این معرفت دینی کنونی پاسخگوی نیازهای نسل امروز نیست و با این تحولی که در جهان صورت گرفته و میگیرد باید هندسه معرفت دینی را بازسازی کرد. ایشان از اقبال لاهوری الگو میگرفت. اقبال لاهوری به دنبال بازسازی اندیشه دینی بود، شریعتی هم میگفت که احیای اندیشه دینی بهتنهایی کافی نیست؛ باید اندیشه دینی جامعه ما بازسازی شود.
به نظر شما شریعتی به عنوان روشنفکری عملگرا و انقلابی میتواند الگویی برای جامعه ما باشد؟ در واقع سؤال من این است که اندیشه و عمل شریعتی امروز برای ما کاربردی دارد؟
از نظر من، اندیشه، منش و روش شریعتی برای جامعه امروز ما دو کاربرد مهم دارد. امروزه روشنفکران ما فقط در حوزه نظری فعالیت میکنند. اما با نگاهی به شیوه دکتر شریعتی در اندیشهورزی و عمل، روشنفکران باید از حوزههای نظری صرف خارج شوند و فقط به دنبال کتاب و مقالات نباشند و مانند شریعتی دردمند باشند و همراه با نسل جوان در جامعه زندگی کنند. من شاهد بودم که شریعتی ساعتها مینشست تا به پرسش یک جوان پاسخ دهد و او را قانع کند. این اصلی ثابت در منش و کنش اخلاقی شریعتی بود.
از سوی دیگر شریعتی تلاش میکرد چهره اندیشه دینی زمان خود را بازسازی کند. متأسفانه ما در جامعه امروز هم شاهد این هستیم که عدهای از افراد و جریانها با دین و اندیشه دینی به شکلی متحجرانه و ابزاری برخورد میکنند. این افراد و گروهها سخنانی میگویند و چیزهایی را به دین نسبت میدهند که اصل دین نیست. مبارزه با تحجر مذهبی یکی از اصول مهم دکتر شریعتی در زمان خود بود. اصلی که امروز هم در جامعه امروز ما کاربرد دارد.
امروز روشنفکران دینی ما باید همانگونه که شهید مطهری میگوید به چشمههای اصلی دین رجوع کنند، چشمههایی که متأسفانه به دست عدهای آلوده شده است و نیاز به پالایش و تصفیه دارد. تازمانیکه در یک جامعه دینی اندیشه دینی تصفیه و پیرایهها زدوده نشود، آن جامعه به پویایی نمیرسد. من معتقدم ما امروز سه دهه پس از مرگ دکتر شریعتی هنوز باید اندیشههای ایشان را بازخوانی کنیم.
ارسال نظر