سینا حجازی روی زمین آمد!
با سینا حجازی در استودیویش راجع به بیرون زدن از دانشگاه، انیا، قطعی برق، مرتضی پاشایی، کار متفاوت، ۱۳۵ قطعه برای یک آلبوم و یک ضرب المثل چینی گپ زدیم.
هفته نامه چلچراغ - محمد صفاجویی: مدت هاست که برای جویاشدن موسیقی های پاپ جدید و بررسی جریانات روز این سبک موسیقی، دیگر نیازی به سرزدن به فروشگاه هایی مانند بتهوون یا سرک کشیدن در شهر کتاب ها نیست. کافی است به اینترنت وصل شوی که اصولا وصل هستی- و سری به دو سه سایت پرطرفدار موسیقی پاپ بزنی، تا به سرعت دریابی کدام آهنگ و کدام خواننده کارش اصطلاحا گرفته است.
چند سال پیش بود که یک تک آهنگ به نام «لیلی» منتشر شد، که طبق معمول نظرات عامه مردم نسبت به محصولات جدید هنری، بازخوردهای ضد و نقیضی داشت؛ عده ای آن را مزخرف خطاب کرده و عده دیگری عاشقش شدند. آن قطعه، یک کار در سبک سهل الوصول رگه بود، که خواننده اش داشت با یک لحن طنزآمیز که در خوانندگی اش هم رعایت شده بود، از عشق می خواند و می گفت: «مجنون کجا، من کجا؟» و از گونه های پروتزی لیلی اش تعریف می کرد.
این خواننده تا امروز بیش از ۳۰ قطعه موسیقی به صورت غیررسمی منتشر کرده، که ترانه اکثرشان را خودش گفته است. با سینا حجازی در استودیویش راجع به بیرون زدن از دانشگاه، انیا، قطعی برق، مرتضی پاشایی، کار متفاوت، ۱۳۵ قطعه برای یک آلبوم و یک ضرب المثل چینی گپ زدیم.
دقیقا چه پروسه ای طی شد تا به این نتیجه رسیدی که مردم هم باید کارهایی را که می کنی بشنوند؟
راستش داشتم درسم را می خواندم. به دانشگاه رفتم و در رشته مدیریت دولتی مشغول تحصیل شدم، ولی ترم هشتم در حالی که فقط شش واحد برایم باقی مانده بود، به این نتیجه رسیدم تنها چیزی که از دانشگاه یاد گرفتم این است که باید از آن جا بزنم بیرون! به سراغ موسیقی رفتم. همه چیز را از صفر شروع کردم. آهنگ سازی، تنظیم و ترانه سرایی را خودم به صورت تجربی آموختم و اولین کارم (لیلی) را منتشر کردم.
یعنی همه چیز را تجربی یاد گرفتی؟
بله همه چیز را خودم یاد گرفتم و تئوری موسیقی را هم از روی کتاب های آموزشی موجود یاد گرفتم. البته به صورت پراکنده کلاس هایی هم رفتم، که تجربه ناموفقی بود.
چرا؟
مثلا در جلسه دوم کلاس آواز با استاد دعوا کردم یا در جلسه سوم کلاس پیانو به استاد گفتم چیزهایی را که شما درس می دهید نمی خواهم، شما طبق قواعد و اصولی پیش می روید که به درد من نمی خورد. نه این که بگویم چیزهایی که من می خواستم بیشتر بود یا نه، اما چیزهای دیگری بودند. برای همین است که می بینید کسانی که در رشته موسیقی تحصیل می کنند، کاملا یک دست می شوند. خلاقیتی در کارهایشان وجود ندارد. خلاقیت را در کارهای کسانی می بینید که در فضایی بیرون از محیط آکادمیک، موسیقی را یاد گرفته اند و فضایی مستقل را تجربه کرده اند.
منظورت از این خلاقیت دقیقا چیست؟
خلاقیت یعنی این که از عرف بیرون بزنید! کما این که بچه های رشته موسیقی هر چیزی را که از عرف خارج باشد قبول ندارند. اما وقتی از چهارچوب فراتر می روید، دیگر پایببند اصول نخواهید بود. البته یک سری از اصول پایه ای موسیقی وجود دارد که غیرقابل تغییر است، ولی موسیقی کلاسیک ساختار ذهن را می بندد و شما در نهایت می توانید یک اثر کلاسیک را به خوبی فلان آهنگساز بزرگ اجرا کنید. من این را نمی خواستم.
یادم است به استاد پیانو گفتم قطعه ای را که شما به من آموزش می دهید خیلی از استادان به بهترین شکل ممکن اجرا می کنند و در این صورت من باید تمام عمرم را صرف تمرین کنم تا بتوانم مانند آنان ساز بزنم. من به دنبال فضای متفاوت تری بودم. به همین دلیل خودم براساس چیزهایی که به صورت تجربی کسب کردم و موسیقی ای که از بچگی شنیده بودم و در ناخودآگاهم حضور داشت، شروع به تمرین و یادگیری و بعدتر ساخت آهنگ کردم.
چی گوش می دادی؟
مثلا باب مارلی، مارک نافلر، اِنیا. البته در هر دوره ای موسیقی خاصی به من لذت می داد. مثلا در دوره ای کارهای گروه دایراستریتس را گوش می دادم و آن موقع برایم سقف موسیقی بودند. در مجموع می توانم بگویم این ها تاثیرگذارترین گروه ها در موسیقی من بودند.
به عنوان مثال اِنیا چه تاثیری روی کار شما داشته است؟
انیا رویایی است. زمانی که انیا گوش می کردم چشمانم را می بستم و برای خودم رویابافی می کردم. تاثیرش در موسیقی من هم قابل لمس است و در خیلی ازکارهایم آواهایی با صدای زن و شبیه به کارهای انیا در زیر موزیکم وجود دارد. در چند ترک از آلبوم جدیدم نیز مخاطب این چنین فضایی را تجربه می کند. انیا به من کمک کرد رویاپرداز خوبی باشم. همان طور که باب مارلی در بهتر شدن ریتم موزیکم تاثیرگذار بود. از طرفی موسیقی ایرانی هم به بهتر شدن ملودی ها کمک می کند. فکر می کنم موزیک من تلفیقی از تمام این هاست.
از موسیقی ایرانی، بیشتر چه آهنگ هایی گوش می کردی؟
همه را گوش می کردم. زمانی هست که شما قدرت انتخاب ندارید. مثلا در اتوبوس یا تاکسی. از طرفی مادر من عاشق نوعی از موسیقی ایرانی بود و تمام دوران کودکی من با صدای آن موسیقی گذشت البته تا زمانی که برق بود! برق که می رفت خودش همان آهنگ ها را می خواند. پدرم عاشق موسیقی سنتی است و همیشه شجریان و ناظری گوش می دهد.
انتخاب خودت چه بود؟
تا قبل از آن که انتخابی نداشتم و از زمانی که می توانستم انتخاب کنم رفتم دنبال دایراستریتس.
موسیقی ایرانی دوست نداشتی؟
راستش موزیک ایرانی بهم لذت نمی داد. البته شاید من جزو بچه های آن نسلی بودم که خیلی چیزها حالشان را بد می کرد و ناخودآگاه به این فکر می کردم که این موسیقی هم برآمده از همان فضا است. به همین دلیل به سراغ موسیقی دیگری رفتم. از بچگی عاشق موسیقی رگه بودم. به سمت موسیقی های آمریکای لاتین رفتم و کارهای کارلوس سانتانا را خیلی گوش می کردم. در عین حال معتقدم هرچیزی که می شنویم بر روی ما تاثیر دارد. مثلا مداحی های ایام محرم یا ملودی آهنگ های هیئت که همه جا شنیده می شوند هم بر روی حافظه موسیقیایی ما تاثیرگذار است. فکر می کنم در کارهای من هم تنظیم های متفاوتی وجود دارد، ولی ملودی ها کاملا ایرانی است که در آلبوم جدیدم این کار را بیشتر انجام داده ام.
از ملودی های ایرانی بیشتر استفاده کرده اید؟
بله، برای این که توی ذوق نزند. ما همیشه یا از این طرف بام می افتیم یا از آن طرف. یا آن قدر کارهایمان ایرانی است که شنونده را خسته می کنیم یا یک کپی محض خارجی ارائه می دهیم. این کار باعث می شود هیچ یک از دو طیف مخاطب راضی نباشد. اگرچه با استفاده از ملودی های محض ایرانی مخاطبان زیادی از این نوع موسیقی را جذب خود می کنید، اما حرف تازه ای برای گفتن ندارید و با آمدن کاری جدیدتر، مخاطب از شما رد می شود. مثل این است که هر سال پراید با مدل جدیدتری به بازار عرضه می شود. این اتفاق در گذشته بارها رخ داده است که از یک خواننده چندین نسخه تکراری وجود داشته و بین کارها هیچ تفاوتی نیست و فقط تکرار می شوند.
شبیه سلسله های پادشاهی است؛ داریوش اول، داریوش دوم...
دقیقا همین طور است. زمانی ش. عقیلی شروع به کار کرد و بعد از آن چندین خواننده راه او را ادامه دادند و مطمئن باشید این اتفاق در آینده باز هم اتفاق می افتد. کارهایشان شنیده می شود، چون پاپ محض است. آن ها فقط به این فکر می کنند که مردم چه چیزی را دوست دارند و چه گوش می دهند. معتقدند چه کاری است که ریسک کنم و اثر متفاوتی ارائه دهم؛ همان راه را ادامه می دهم دیگر. کافی است چند آلبوم فروش کند تا خرج زندگی در بیاید. وقتی نگاه می کنید متوجه می شوید در موسیقی پاپ ایران چند الگو وجود دارد که بقیه خوانندگان دقیقا زیرمجموعه آن ها هستند و شابلون وار پیش می روند.
در این فضایی که شرح دادی، به نظرت کسانی هم هستند که از این قاعده پیروی نکنند و موسیقی متفاوتی ارائه دهند؟
بله، مثلا دارکوب یکی از گروه هایی است که با استفاده از ملودی های فولک ولی با تنظیم های جدید و امروزی کارهای قوی و خوبی ارائه داده است.
در موسیقی پاپ چطور؟
خیلی بوده. نمی دانم. شما بگویید کدام، من بگویم موفق بوده یا خیر.
مثلا مرتضی پاشایی!
وقتی درباره مرتضی پاشایی حرف می زنیم، بحث ما فراتر از یک خواننده یا یک صداست. مرتضی نماد نسلی بود که نرسیدند! یک هم ذات پنداری در بچه های هم نسل مرتضی وجود دارد. بچه هایی که تلاش کردند، ولی درست قبل از رسیدن به هدف از بین رفتند.
شما موسیقی خودتان را پاپ می دانید؟
به نظرم کمی تعاریف ما از موسیقی پاپ و غیره به هم ریخته است. مثلا موزیسینی ادعا می کند که موزیک راک ارائه می دهد، اما در حقیقت این گونه نیست و کارش پاپ محض است. به نظر خودم تا الان پاپ نبودم، چون پاپ استارها دقیقا برای سلیقه مخاطب و به خواسته مارکت کار می کنند، ولی من هیچ وقت این طور کار نکردم.
از اولین کارت این حس را داشتی؟
بله از اولین کارم به فکر این نبودم که نیاز روز مارکت چه نوع موسیقی است. شما شک نکنید که اگر موسیقی شش و هشت بسازید کارتان گل می کند. اما من هرگز این کار را نکردم. ریسک بالایی دارد، ولی در هیچ کدام از کارهایم، حتی در ترانه هایم سعی نکرده ام که پاپ باشم.
دغدغه جذب مخاطب نداشتی؟
کار من شبیه به محصول نیست. معتقدم در هر دوره ای از زندگی است که هستی، اگر نظر خودت را در قالب ترانه که فکر توست، ملودی که احساس توست و تنظیم که موسیقی کارهایت است ارائه دهی، یک عده از آدم هایی را که شبیه به تو فکر می کنند جذب می کنی.
مخاطبان شما از چه تیپی هستند؟
من مخاطبانم را مشخص نمی کنم. فقط تمام تلاشم این است که موسیقی خودم را ارائه بدهم تا همفکران خودم را جذب کنم. کافی است که خودت را درست نشان بدهی. به همین دلیل است که آلبوم اول همیشه موفق ترین کار موزیسین است، چون به این فکر نمی کند که کارهای پرفروش در مارکت کدام هستند و در نتیجه فقط درگیر خودش و موزیکش است. بعد از استقبال از آلبوم اول، برای آلبوم دوم، درگیری مخاطب و حاشیه های دیگر است، که باعث می شود نتواند خودش را به خوبی ارائه دهد.
هنگام فعالیت روی کار اولم، واقعا عکس العمل مخاطب برای مهم نبود. حتی در ترانه آن کار بارها با کلماتی مثل احمق به خودم حمله کردم. یا می دانستم مشکل قافیه در ترانه وجود دارد، اما صادقانه اعتراف می کنم که آن زمان نتوانستم از آن بهتر بنویسم. در کارهای بعدی حساسیتم بیشتر شد و این باعث شد که حسم در کار گم شده و از خودم دور شوم. ولی از یک جایی به بعد دوباره سعی کردم حس شخصی خودم و کاری که دوست دارم انجام بدهم.
وظیفه هنرمند ارائه صحیح احساس است که باعث لذت شنونده می شود. این اتفاق باعث می شود شما به صورت ناخودآگاه به شنونده احترام بگذارید. اما اگر بخواهید آگاهانه به سلیقه مخاطب توجه کنید، نمی توانید به خوبی هنرتان را ارائه دهید.
به نظر شما چگونه می توان سلیقه مردم را ارتقا داد؟
سلیقه مردم روز به روز بالاتر می رود! زمان نوجوانی ما ارتباطات بین المللی خیلی سخت بود. یادم می آید وقتی تمام کارهای دایراستریتس را روی کاست گرفته بودم، داشتم دیوانه می شدم. انگار تمام جهان را به من داده بودند. هر بار یکی از کاست ها را روی ضبط صوت می گذاشتم و بعد دوباره آن را با وسواس زیادی در باکس خودش قرار می دادم.
در آن زمان فقط چیزهایی را که در دسترس بود می توانستیم بشنویم و خبری از دانلود نبود. آن وقت ها در میدان انقلاب فقط فول آلبوم ونجلیس، کیتارو، یانی و تعدادی از کارهای خواننده های لس آنجلسی که به صورت غیرمجاز پیدا می شد. اما برای نسل بعد کار راحت تر شد. آن ها هر چیزی را که بخواهند در اینترنت می توانند پیدا کنند و به آن گوش دهند.
مطمئن باشید در پنج سال آینده سلیقه مخاطب بسیار بالاتر می رود و هرچیزی را به راحتی قبول نمی کند و می آیند از شما می پرسند واقعا این چیزها را گوش می کردید؟! و ما جواب می دهیم به خدا چیزی به غیر از این ها نبود! به هر حال موسیقی خوب سلیقه شنونده را بالا می برد.
پس اعتقاد دارید موسیقی روز دنیا رو به پیشرفت است؟
موسیقی روز دنیا با سرعت زیادی رو به جلو در حال حرکت است! جوری که نمی توانیم در موردش نظر بدهیم، فقط باید بنشینیم و نظاره گر باشیم. موسیقی در دنیا کارش را سال هاست که به خوبی انجام می دهد و بسیار موفق است. من نمی توانم درباره اش نظر بدهم. مثل این است که یک شرکت بسیار محدود بخواهد در مورد پیشرفت شرکت ناسا نظر بدهد.
موافق این موضوع هستی که هر کار متفاوتی در موسیقی پاپ تا مدتی مورد استقبال قرار می گیرد؟ حتی کسی که با یک لحن جدید می خواند هم تا مدتی مورد توجه قرار می گیرد؟
نه موافق نیستم. به نظرم در ایران همه از تغییر می ترسیم، در حدی که ترجیح می دهیم وقتی چهره جدیدی می بینیم، به او بگوییم که چقدر چهره ات آشناست، ما همدیگر را جایی ندیده ایم؟! وحشت داریم از این که بگوییم این آدم جدید است. حتی یک آرتیست جدید که می آید، می گوییم صدایش شبیه فلانی است و اگر بازیگر باشد او را با دیگر بازیگران مقایسه می کنیم. در حالی که یک هنرمند جدید روی کار آمده است، باید به شکل جدیدی از او استقبال کنیم تا خودش را به سمت هنرمندانی که با او مقایسه اش کرده ایم نزدیک نکند و خودش باقی بماند. من با این موافق نیستم که مردم ایران دنبال موزیک جدید هستند.
کار خودت را چه قدر متفاوت می دانی؟
به نسبت کارهای پاپ داخلی متفاوت هستم، ولی در هرجای دنیا بگویی که من موسیقی رگه کار می کنم جواب می دهند که خب کار تازه ای نمی کنی. رگه سال های سال است که در دنیا اجرا می شود.
شما چرا این کار را می کنی؟
سلیقه من موسیقی رگه است و پیش از من تا به حال کسی در ایران رگه کار نکرده بود. بنابراین در فضای داخل کشور، کار من جدید و متفاوت است. ولی در بازار جهانی حرف تازه ای برای گفتن ندارم. البته ساز تخصصی من پرکاشن است، که نقطه طلایی آن موسیقی لاتین و رگه است. یعنی به خاطر علاقه شدید به رگه به سراغ ساز پرکاشن رفتم و بیشتر و بیشتر جذب این ساز و این سبک از موسیقی شدم. سلیقه من رگه است. مطمئن باشید اگر به طور حرفه ای به سراغ موسیقی نمی رفتم باز هم تا آخر عمر رگه گوش می کردم.
ابتدای بحث گفتی که همیشه می خواستی متفاوت باشی و کار جدیدی انجام دهی. احساس می کنی چقدر بتوانی این تفاوت را حفظ کنی و برای مخاطبت حرف تازه ای داشته باشی؟
راستش من با این حرف مخالفم که می خواستم متفاوت باشم. اگر کلاس آواز و کلاس پیانو را نیمه کاره رها کردم، دلیلش متفاوت بودنم نبود. من به دنبال موسیق دیگری می گشتم. به دنبال چیزی بودم که در تمام دنیا عرف بود ولی در ایران وجود نداشت.
چگونه در زمینه خواندن به این لحن به حال و هوای طنز رسیدی؟
هنز با تقلید شروع می شود و با خلاقیت تمام می شود. یکی از مشکلات خوانندگان ما این است که قسمت تقلید را هم در مارکت منتشر می کنند. در حالی که اگر صبر می کردند تا صدای خودشان را پیدا کنند و بعد از آن کارهای خود را عرضه می کردند اکنون خوانندگان مستقلی بودند و به هیچ کس شباهت نداشتند. من تمرین زیادی کردم تا به این لحن رسیدم و آزمون و خطای خیلی زیادی داشتم.
مثلا سنتی هم خواندی؟
نه تا به حال سنتی نخوانده ام. اما قبل از اولین کارم (لیلی) حدود ۲۰ ترک ساختم که همه شان را دور انداختم.
هرکدامشان را با صدای یک خواننده تست کردی؟
نه، ولی زمانی که قطعه را گوش می کردم، به خودم می گفتم که چرا شبیه صدای فلانی شد و بنابراین حذفش می کردم. دوباره شروع می کردم. می دیدم این بار شاید شبیه صدای هیچ کس نشده ولی به هیچ دردی نمی خورد و دوباره می انداختمش توی سطل آشغال. من ۲۰ پروژه کامل که برای هرکدام دو هفته تمام وقت گذاشتم را دور انداختم. اولین کاری که احساس کردم به خواسته ام نزدیک است، قطعه لیلی بود. پس از آن و تا به امروز همان مسیر را ادامه داده ام.
و به یک لحن ثابت رسیدی؟
بله. البته بعضی موارد واقعا آزادی نیست و این لحن در طول بیش از سی سال شنیدن موسیقی و سال هایی که فعالیت حرفه ای داشته ام، به وجود آمده و دیگر نمی توانم آن را تغییر دهم.
محتوای طنز کارهایت از کجا نشئت می گیرد؟
این به شخصیت من بر می گردد. شوخی هایی که در زندگی واقعی و حتی حرف هایی که هیچ وقت در زندگی روزمره ام بیان نشده، در کارهای من حضور دارند. شاید من کمی خجالتی باشم، اما موزیک من اصلا این خصوصیت را ندارد. موسیقی مثل دری بود که به روی من باز شد تا حرف های نزده ام را به زبان بیاورم.
وقتی اولین کارت را برای دیگران پخش کردی، نظرشان چه بود؟
دوستانم می گفتند اگر این کار را منتشر کنی همه به تو می خندند. به خودم می گفتم اشکال ندارد که به کار من بخندند، فقط امیدوارم کمی به آن فکر کنند. ولی دوستانم معتقد بودند که حتی کسی به آن فکر هم نمی کند. حتی به من گفتند لیلی آهنگ مناسبی برای ورود به دنیای حرفه ای نیست. اما من نتوانستم شخصیت، نگاه و احساساتم را سانسور کنم و لیلی را منتشر کردم.
واکنش خانواده ات با توجه به اینکه پدر و مادرت اهل موسیقی بودند، چه بود؟
مادرم از کارم رضایت داشت.
مادرها معمولا از فرزندانشان رضایت دارند.
نه مادرم واقعا یک مخاطب حرفه ای موسیقی است. ولی پدرم به خاطر علاقه زیاد به موسیقی سنتی، متعجب شد و از من درخواست کرد تا آواز درست و حسابی بخوانم! اما در نهایت از کارم خوشش آمد.
الان چطور؟ از موزیسین ها نظر می گیری؟
نه زیاد. نظردادن در بین همکاران ما زمانی اتفاق می افتد که در یک حیطه قرار می گیرند. مثلا پاپ استارها در مورد یکدیگر نظر می دهند. در کل می خواهم بگویم که نظرات ما نسبت به یکدیگر بیشتر مغرضانه است. فضای من کمی متفاوت است و در بخشی که فعالیت می کنم کسی حضور ندارد. همین جا می نویسم، تنظیم می کنم و می خوانم و با کسی معاشرتی ندارم و کمتر هم مورد قضاوت قرار گرفته ام. البته این روزها که به اجرای زنده نزدیک می شوم همکارانم بیشتر در مورد کارهای من نظر می دهند. ولی خب کسی نمی آید به من بگوید کارهایت بد است.
اگر یک بار دستمزد نوازنده ها را سر وقت پرداخت نکنی، فکر می کنم نظرات اصلی شان را بشنوی.
(خنده) فکر نمی کنم.
فکر می کنی بخش چالش انگیز کار تو کجایش است؟
فکر می کنم طنزش است. خیلی ها طنز من را درک نمی کنند و به آن صرفا می خندند، در حالی که ظاهر قضیه خنده آور است و بعضی از کارهای من به شدت غم انگیز است. نگاه من به طنز نگاهی صرفا خنده دار نیست. دوست دارم مخاطبم بعد از خنده تامل کند و بداند که این تکرار تراژدی است که او را می خنداند.
خوشبختانه این اتفاق کم کم در حال رخ دادن است، که مخاطب به حرف اصلی من در موزیکم توجه کند. یکی از ویژگی های اخلاقی خودم هم این است که حرف های ناراحت کننده را در غالب طنز بیان می کنم حتی وقت هایی که حالم بد است سعی می کنم بیشتر شوخی کنم. در ضمن محیط جامعه طوری نیست که بتوانیم خیلی از حرف ها را به زبان بیاوریم و من خیلی از حرف هایم را با طنز بیان می کنم.
تا این جا از خودت رضایت داشته ای؟
درست است که سختی وجود داشته، ولی به هر حال آن چیزی که باید اتفاق می افتاد، در حال وقوع است. اولین باری که به ارشاد رفتم از ۲۷ کاری که بردم فقط دو تای آن ها مجوز گرفتند. با این شرایط من باید عمر نوح می داشتم که بتوانم یک آلبوم منتشر کنم. یعنی من برای انتشار یک آلبوم ۱۰ قطعه ای باید ۱۳۵ آهنگ می ساختم.
ولی شرایط خیلی بهتر از گذشته شده است. قطعه «تیک تیک تیک» از آلبوم جدیدم در مورد دلسردی از فضای امروز است و این که از ساعت خواهش می کنم مرا به دوران کودکی بازگرداند. اگر این کار در سال های گذشته به ارشاد می رفت، ۱۰۰درصد قربانی خط قرمز می شد و از بین می رفت. در کل از شرایط رضایت دارم، اما معمولا از دست خودم راضی نیستم.
نمره ۲۰ برای سینا حجازی کجاست؟
یک ضرب المثل چینی می گوید: فکر بزرگی را که در سر دارید به هیچ کس نگویید. ترجیح می دهم این را برای خودم نگه دارم و به هیچ کس نگویم. من آدم خیال پردازی هستم، شاید اگر تصویر رویایی ام را بگویم، کمی غیرمعمول به نظر برسد. مثل این می ماند که فلان خواننده می گوید می خواهم جایزه گرمی را بگیرم، ولی آخر چطوری می خواهی این کار را بکنی؟! در کشور ما این روزها گفتن این که می خواهم جایزه گرمی بگیرم آن قدر عجیب و خنده دار است، که آن زمان گالیله می گفت زمین گرد است. آن قدر به تو می خندند که از حرف خود پشیمان می شوی، پس بهتر است رویایت را برای خودت نگه داری و هیچ وقت به زبان نیاوری.
نظر کاربران
سینا جان به شخصه بهت تبریک میگم . بسیار خلاق و مبتکری و کلاً مثل هیشکی نیستی و خودتی .
یکی از پر و پا قرص ترین طرفداراتم.
((موفـــــــــق باشــــــــــــــــــــــی))...
آقای حجازی من یکی از هارد فن هاتون هستم کاراتون خیلی عالی و بی نقصه همینجوری ادامه بدین ! امیدوارم همیشه موفق باشین.