آزاده نامداری چرا آن عکس را منتشر کرد؟ (۲)
تا سه ماه اول بعد از عقد من به زنی تبدیل شدم که اصلا شبیه خود واقعی ام نبود. زنی که هیچ وقت وجود نداشته و نمی شناختمش. در این سه ماه من هر اتفاق غیر معقولی که میافتاد نمی دیدم و سعی میکردم به خاطر زندگی ام از آن بگذرم...
مجله زندگی ایده آل - محمدرضا رجبی شکیب - حامد زندیان :
پرده چهارم: روز واقعه
تا اینجا هنوز درباره آن روز لعنتی صحبت نکرده ایم. برگردیم به آن روز؟
اگر این ضبط صوت را خاموش کنید به شما میگویم چه اتفاقاتی افتاد.
به هر حال شما عکسی از خودتان منتشر کردید که از یک اتفاق دردناک پرده برداشت. شبیه صحنه قتلی که رخ داده و شما شاهد بوده اید. حالا که نمی توانید بگویید نمی توانم حرفی درباره آن بزنم...
خب، اجازه بدهید جوری تعریف کنم که بدون وارد شدن به ریز ماجرا بشود توضیحش داد. تا سه ماه اول بعد از عقد من به زنی تبدیل شدم که اصلا شبیه خود واقعی ام نبود. زنی که هیچ وقت وجود نداشته و نمی شناختمش. در این سه ماه من هر اتفاق غیر معقولی که میافتاد نمی دیدم و سعی میکردم به خاطر زندگی ام از آن بگذرم. اما بعد که تصمیم گرفتم ادامه ندهم، اتفاقاتی افتاد که نمی توانم آن ها را به مو به مو تعریف کنم چون قابل گفتن و طرح کردن نیستند. در نرم ترین شکل میشود گفت به نظر میرسد همسر سابق من بر تکانه های روانی شان کنترل نداشتند.
یعنی چه؟
بر تکانه های روانی تسلط نداشتن یعنی مثلا وقتی شما عصبانی میشوید لیوان را پرت میکنید به سمت دیوار تا خرد شود. یک روز هم ممکن است سر همسرتان را پرت کنید به سمت دیوار.
خب چه اتفاقی میافتد که یک نفر به این نقطه میرسد؟
من گفتم بیا برویم جدا شویم و ایشان گفتند من جدا نمی شوم.
قبلا از آن هیچ وقت چنین واکنش هایی به وجود نیامده بود؟
4 یا 5 بار دیگر واکنش نشان داده بود، اما نه با این شدت.
اجازه میدهید کمی بدبینانه به ماجرا نگاه کنیم؟ شاید بعضی ها فکر کنند نمی شود شما فقط یک کلام بگویید بیا برویم جدا شویم و ایشان چنین واکنشی نشان بدهند؟ شما حتما کاری کرده اید که ایشان را به این نقطه از عصبانیت رسانده...
نه. من فقط گفتم بالا بروید پایین بیایید، حاضر نیستم یک دقیقه دیگر زندگی کنم.
این اتفاق کی بود؟
آذر ماه 92.
شما تیر ماه عقد کرده بودید. یعنی 5 ماه بعداز ازدواج؟
بله. 5 ماه بعد از ازدواج، ما به جایی رسیدیم که دیگر برای من بشخصه امکان زندگی وجود نداشت و درخواست من برای جدایی به چنین اتفاقی منجر شد.
شما در این زمان حق طلاق داشتید؟
نه. بعد از این ماجرا بود که حق طلاق گرفتم.
آن روز بعد از درگیری چه شد؟
من به حالت مرگ افتادم و بعد از رسیدن به بیمارستان در حالی که به شدت آسیب دیده بودم با خانواده ام تماس گرفتم و آنها آمدند و من بعد از مرخصی از بیمارستان این قضیه را از طریق قانونی پیگیری کردم.
فرزاد شما را به بیمارستان برد؟
بله. اتفاقا ایشان بسیار اظهار پشیمانی میکردند و گفتند خودم از شما و مراقبت میکنم و ما حالمان دوباره خوب میشود.
ولی شما شکایت قضایی کردید...
بله.
و سرنوشت پرونده چه شد؟
شرط پدر من در آن پرونده این بود که ما در صورتی رضایت میدهیم که دخترم حق طلاق داشته باشد و پس از آن بود که بعد ازمدت ها پدرم اجازه داد با ایشان حرف بزنم.
یعنی به ازای گرفتن حق طلاق مصالحه کردید. بعد چه شد؟
کلا از روز عقد تا زمان جدایی ما فقط ۱۰ ماه طول کشید. من بعد از آن اتفاق دچار نوعی ترس شده بودم که دیگر نمی توانستم ایشان را حتی یک ثانیه ببینم و حتما باید نفر سومی حضور میداشت.
یعنی پس از آن ماجرا همدیگر را ندیدید تا روز دادگاه؟
تا زمان اجرای برنامه سال تحویل ۹۳.
پرده پنجم: روزگار تلخ
چرا قبول کردید با کسی که نمی توانید یک ثانیه تنها باشید برنامه اجرا کنید آن هم ۱۲ ساعت؟
چون از ما خواستند و چاره ای نداشتم جز پذیرش. این بدترین اجرای تمام عمر من بود. اصلا انگار آنجا نبودم و واقعا حالم بد بود.
کسانی که از شما با این جدیت خواسته بودند شاید قصد شان این بود که با اجرای این برنامه کدورت ها تمام شود و شما به روال خوب گذشته برگردید...
بله واقعا شاید چنین قصدی داشتند. مدیران تلویزیون از سر خیرخواهی خیلی سعی کردند میانداری کنند. حتی برخی از مدیران که نمی خواهم نامشان را بیاورم خانه ما آمدند. اصلا من حال این را که از خانه بیرون بروم هم نداشتم. حتی تا مدت ها موبایل هم نداشتم و بسیاری برای پیدا کردنم به خانه ما زنگ میزدند. در آن برهه زمانی حتی روزهایی که زخم های من خوب شده بودند به لحاظ روحی در وضعیت وخیمی بودم. در روزهایی که من حال و روز خوبی نداشتم دو نفر از مدیران تلویزیون به خانه ما آمدند و وضعیت من را که دیدند به ضرس قاطع گفتند که شما از هم جدا شوید. یکی از آنها بعدا گفته بود این خانم با این وضع و حال سر و صورت زخمی اصلا کسی نیست که ما قبلا دیده بودیم.
در برنامه شب سال تحویل اتفاق خاصی نیفتاد؟ حرفی نشد؟
من اصلا از لحظه اول که آقای حسنی گفتند من و همسرم برنامه را اجرا میکنیم حالم بد شد. گفتم کاش این را روی آنتن نمی گفتید که اگر حداقل ۵ نفر هم نمی دانستند متوجه نمی شدند. بعد از آن هم واقعا من اصلا در فضا نبودم. عین خواب زده ها واقعا نمی دانستم دور و برم چه اتفاقاتی در جریان است.
شما به فاصله یک ماه بعد از اجرای برنامه جدا شدید و دیگر همدیگر را ندیدید؟
بله حتی روز جدایی هم همدیگر را ندیدیم و من به واسطه حق طلاقی که گرفته بودم به صورت غیابی جدا شدم و همه چیز تمام شد.
تمام که نشد. عید امسال عکس آسیب دیدنتان را در اینستاگرام منتشر کردید... اگر ما سوالی میپرسیم که برخورنده است و ناراحتتان میکند عذرخواهی میکنیم، اما فکر میکنیم باید سوال ها و شائبه هایی راکه در ذهن مردم ایجاد شده بپرسیم. خیلی ها میگویند خانم نامداری در آن وضع و حال، چطور و با چه انگیزه ای از خودشان سلفی گرفتند؟
آن عکس سلفی نیست. شخص دیگری عکس گرفت و فقط عکس هم نبود و فیلم هم گرفتیم. در بیمارستان هم نیست. شب است که به خانه آمده ام.
یعنی فکر میکردید یک روز از این عکس و فیلم که هنوز منتشرش نکرده اید علیه همسر سابق تان استفاده کنید؟
خدا شاهد است که نه. اصلا. حالم خیلی بد بود. آن فیلم یک چیز کاملا شخصی است. در آن فیلم حال و روزم را گفته ام. آن عکس که منتشر شد، چون در خانه گرفته شده بود و من پوشش کافی نداشتم و عکس کراپ (بریده) شده.
پرده ششم: فریاد زیر آب
کینه که میگویید ندارید و نداشتید. مدرک هم نمی خواستید جمع کنید. شکایتتان راهم که پس گرفتید. پس چه شد که دوم فروردین ۹۴ آن عکس را منتشر کردید؟
خیلی صریح میگویم. دو هدف مشخص داشتم؛ هدف اول اینکه بگویم خانم های محترم فکر کنید و بعد تصمیم بگیرید. این عاقبت کسی است که بی فکر تصمیم میگیرد. هدف دوم هم این بود که بگویم هیچ احدی حق ندارد دستش را روی زن بلند کند. اگر متشرعی، اگر متدینی، اگر روشنفکری حتی اگربی دینی، کسی اجازه ندارد همسرش را که یک خانم بی دفاع است کتک بزند.
اما همان افکار عمومی که شما میخواهید به آنها پیام بدهید سوال میکند این خانم چه کرده بود که همسرش را به این نقطه رساند؟
آزاده نامداری میخواست جدا شود. این تنها گناهش بود. هرکسی که خواست اصلا بی دلیل از شما جدا شود، حق دارید او را تا حد مرگ کتک بزنید؟ این منطقی است؟
ما سوال های مردم را مطرح میکنیم .خانم نامداری. مردم میپرسند چرا بعد از یک سال و فروکش کردن همه ماجراها آن عکس را منتشر کردید؟
به خاطر اینکه دیگر طاقتم لبریز شده بود از حرف هایی که پشت سرم زده میشد. هر جا میرفتم یک چیز جدید میشنیدم و میخواستم همه بدانند که حقیقت ماجرا چه بوده است.
شما گفتید من کینه ای نداشتم، اما این کارتان بوی انتقام نمی دهد؟
انتقام را که این شکلی نمی گیرند. انتقام را از طریق دستگاه قضایی میگیرند. اگر میخواستم انتقام بگیرم چرا در این مدت کاری نکردم یا حرفی نزدم؟
قبول دارید که اشتباه کردید؟
نه اصلا. صد درصد کار درستی بود و من به شدت از آن دفاع میکنم و باز هم میگویم ابدا یک تصمیم احساسی نبوده است.
شما با هیچ کس مشورت نکردید؟
نه. من یک تصمیم کاملا شخصی گرفتم.
شما کی فهمیدید مستندهایی را که ساختهاید از تلویزیون پخش نمی شوند؟
یک روز قبل از عید.
و تصمیم انتشار عکس را تا آن موقع نگرفته بودید.
بله. تا آن موقع تصمیم نداشتم.
خب این یعنی واکنش به آن ناراحتی دیگر خانم نامداری! شما در متنی که زیر عکس نوشته بودید هم تلویحا گفته اید چون نگذاشتید مستندم از تلویزیون پخش شود این عکس را میگذارم.
نه واکنش به آن اتفاق. من مدتها بود میشنیدم حرف هایی پشت سرم میزنند که این حرف کاملا غلط است و تصویر بسیار بدی از من ایجاد کرده است. من که ماه ها حرفی نمی زدم، سر جایم نشسته بودم زندگی ام را میکردم و مستندم را میساختم. کاری به کسی نداشتم. اما فهمیدم دیگر کار به جایی رسید که آن حرف ها نتیجه عملی پیدا کرده است. فقط موضوع ۶تا مستند نبود. من دیدم داستان جور دیگری جلوه پیدا کرده است و حالا که روایت های متعدد و غلطی رواج داده شده چرا حقیقت را نگوییم؟ اگر همه چیز به شکل واقعی اش روایت میشد من هیچ وقت آن عکس را منتشر نمی کردم.
به نظرتان توانستید مردمی را که به خاطرشان عکس را منتشر کردید راضی کنید؟ میدانید که خیلی ها در فضای مجازی هنوز هم حق را به شما نمی دهند؟
اشکالی ندارد. من میخواستم بگویم داستان چه بوده. همین. فکر میکنم در نهایت مردم قضاوت درستی دارند.
فکر نمی کنید بعد از جدایی، با مصاحبه هایتان، باعث شده اید آقای حسنی ناراحت تر و دل چرکین تر از قبل باشد و او را وادار کنید که کارهایی بکند که دوست ندارد؟
من قبل از این عکس اصلا کاری نکرده بودم. فقط دوتا مصاحبه کردم و گفتم جدا شده ام. همین.
همان طور که خودتان گفتید او دوست نداشت که این خبر همه گیر شود. درست است؟
چرا باید دروغ بگویم؟ تازه من که از سر خوشی جدا نشدم. در ضمن مگر طرف مقابلم برای نگه داشتن زندگی چه کار کرده بود که حالا بعد از طلاق من بخواهم آن را حفظ کنم؟ بگذارید همین جا یک گله از شما و همه کسانی که میآیند و در فضای مجازی به من توهین میکنند داشته باشم.
ما که به شما توهین نکرده ایم فقط شائبه هایی را که ایجاد شده بود پرسیدیم...
چرا هیچ کس فارغ از اینکه بداند داستان چیست به من فکرنمیکند؟ هیچ کس به حال من فکر نمی کند که من چقدر روزهای سختی را گذراندم و چقدر حالم بد بوده است؟ هر کس به من میرسد حتی نزدیکترین دوستانم بدون اینکه بپرسند چه برتو گذشته، میگوید چرا این عکس را منتشر کردی؟ چرا جدا شدی؟ چرا همه آخر داستان را میبینند و برای خودشان هر جور دوست دارند تفسیر میکنند؟ دونفر باهم ازدوج کرده اند و هولناک ترین اتفاقات برایشان پیش آمده؛ از آبروریزی تا دروغ و برخورد فیزیکی. شما حق دارید بگویید این خانم چرا نمانده و چرا به زندگی خفت بارش ادامه نداده؟ انگار من در دنیای دیگری زندگی میکنم و این آدم ها رانمی شناسم! من میخواستم بگویم هیچ کس حق ندارد دستش را، حتی صدایش را روی زنی بلند کند؟ به خدا اینها ته دین است!
اصلا ربطی به زندگی امروز ندارد! اینها اتفاقات عادی نیست! فاجعه است که مردم به جای اینکه بگویند چرا این طور شد بگویند: چرا گفتی؟! چرا ساکت نماندی؟! من میگویم یک سری اصول اخلاقی و دینی در زندگی همه ما وجود داشته که حالا به هر دلیلی رعایت نمی شود و به آنها احترام گذاشته نمی شود. من با آن عکس و پست های بعد از آن میخواستم بگویم وای بر ما که انقدر یکدیگر را قضاوت میکنیم! ما درخت را هم قضاوت میکنیم! ما در مورد یک بطری آب معدنی که روی میز هست هم هزار تا قضاوت میکنیم و این گناه ترین گناه در دین ماست! ما کلی روایت داریم که شما اجازه ندارید همدیگررا متهم کنید. شاید تکراری باشد اما الان یاد این جمله حضرت امیر افتادم که به مالک گفت که اگر دیدی شب کسی خطایی میکند صبح تو حق نداری بر این اساس به آن فرد نگاه کنی، چون شاید صبح سر نماز استغفار کرده باشد! ما پیرو این دین هستیم!
عذر میخواهیم که شما را ناراحت کردیم. اما فکر میکنیم آن عکس بغض آزاده نامداری بود که باید در این گفت و گو میترکید...
ببنید. آن عکس حقیقت زندگی من است. میتوانستم پنهان اش کنم و راحت فراموشش کنم. اما این با فلسفه زندگی من نمی خواند.
راستی چرا بعد از چند ساعت عکس را از صفحه تان برداشتید و به کل از دنیای مجازی خداحافظی کردید؟
از بس به من فشار آوردند. از هزار طرف به من زنگ زدند که زود این عکس را بردار. من نمی خواستم اما آنقدر فشار ها زیاد شد که دیدم نمی توانم در مقابلشان ایستادگی کنم. باز هم میگویم که من این ماجرا را یک دعوای شخصی بین خودم و آقای حسنی نمی بینم. میخواستم بگویم اگر به حقوقت تجاوز شد اگر به توظلم شد تو محکوم به فنا نیستی. در آن پست اصلا نه به ایشان تهمتی زدم؛ نه از اعتقادتشان گفتم. نه راجع به خانواده خودم و ایشان حرفی زدم. هیچ. اما چه پاسخی گرفتم؟ شروع پاسخ ایشان این بود که «با اجازه مادرم که سادات است» این سوء استفاده از یک نگاه دینی نیست؟ و آخرش هم گفته اند که «من دوسوال از خانم نامداری دارم: نگاه شما به عاطفه مادر و فرزندی چیست؟ نگاه شما به گروهک های سیاسی چیست؟» آخر چه ربطی دارد؟ انگ سیاسی و انگ اعتقادی زدن چه ربطی به موضوع ما دارد؟ شبهه سازی هم دردین و هم در قضا جرم دارد و من برای رفع شبهه باز مجبورم شکایت کنم تا این انگ را از خودم دور کنم.
باز هم میگویم که این شکایت را دوست ندارم چون نمی خواهم این ماجرا بیش از این ادامه پیدا کند. اما ایشان باید بیایند و توضیح دهند چرا تشویش اذهان عمومی کرده اند و با چسباندن تهمت های ناروا به من افکار عمومی را به غلط انداخته اند؟ من اعتقاد دارم کسی که صدایش را بلند میکند آدم ضعیفی است. کسی که کتک میزند آدم ضعیفی است. کسی که ناسزا میگوید آدم ضعیفی است. به نظرم استفاده سودجویانه کردن از هرچیزی که داریم گناه بزرگی است. حالا هر چیزی ممکن است باشد. یک موقع کسی زیبایی دارد یا پول یا قدرت یا آنتن تلویزیون یا هر چیز دیگر... من اگر روزی آقای حسنی را ببینم به ایشان میگویم شما از همه کس و همه چیز سوء استفاده میکنید حتی از مادر ساداتتان. وقتی طلاق میگیرید میروید روی آنتن و میگویید ما چقدر خانواده خوشحالی هستیم! این یعنی استفاده سودجویانه از آنتن تلویزیون.
خانم نامداری، تمام این اتفاقات که میگویید در یک قرارداد دوطرفه رخ داده. شما یک ماجرایی را برای ما تعریف کردید و خودتان هم گفتید ۵۰ درصد مقصر ماجرا من بودم. وقتی ۵۰ درصد ماجرا شما بودید پس طرف مقابل هم حقوقی دارد که بیاید از آنها صحبت کرده، دفاع کند... حتما همین طور است. ولی من میگویم آدم باید پای حرف خود و پای کاری که کرده بایستد نه اینکه سعی کند ماجرا را جور دیگری جلوه بدهد.
پرده هفتم: پرده آخر
حرف دیگری مانده؟
یک چیز مهم اینجا اشتباه فهمیده شده. من ازدواج کردم و تشکیل زندگی دادم که موفق شوم، که پیشرفت کنم. مگر مرض دارم که بخواهم ازدواج کنم که جدا شوم؟ اگر میخواستم جدا شوم که ازدواج نمی کردم. روزی که به خواستگاری من آمدند گفتند از ۱۴سکه تا ۱۴هزارسکه هرچقدر میخواهید مهر کنید. اما پدرم گفت ما چنین آدم هایی نیستیم. همان ۱۴ سکه بیشتر مهر نمی کنیم. من فکر نمیکردم دو ماه بعد به جایی برسم که بخواهم جدا شوم. میخواستم ازدواج کنم که زندگی خوبی داشته باشم و بچه دار شوم. اصلا هیجان آنتن و برنامه داشتن و اینها در ذهنم نبود. حتی حاضر بودم به نفع زندگی مشترک مان برای همیشه کنار بکشم و در خانه بنشینم.
به نظر من زندگی مشترک بر هر چیزی ارجحیت دارد. من اصلا از تصوری که برخی دارند و میگویند این خانم حاضر نبود برای زندگی اش بجنگد یا تلاش کند و به همین خاطر جداشد، عذاب میکشم. اما در عین حال میگویم به حقوق هم تجاوز نکنیم و به هم احترام بگذاریم. هرگز در هیچ کجای دینمان نیامده که به هر قیمتی بمان و به زندگی ات ادامه بده. حالا همه اینها تمام شده. آزاده نامداری که دارد با شما حرف میزند حالش خوب است و دارد زندگی میکند و قرار است حالاحالاها زندگی کند. برای آقای حسنی هم همین آرزوها را دارم که برای خودم. اشتباه کردن به معنی پرت شدن از یک پرتگاه نیست. ما اجازه داریم اشتباه کنیم و اجازه داریم اشتباهمان را جبران کنیم و حتی معتقدم اجازه داریم تجربه کنیم بدون آسیب زدن به کس دیگری. اما همه دل نگرانی مان باید این باشد که به کسی آسیب نزنیم. من هم از همه این ماجراها گذشته ام و با خوشحالی بیشتر از قبل به زندگی ام ادامه میدهم.
و سوال آخر... به نظرتان تیتر این مصاحبه چی میتواند باشد؟
(کمی فکر میکند و بعد بالبخند میگوید:) من حالم خوب است!
نظر کاربران
کار خوبی کردی
ظاهر ساز ، چه خوشحال هم بود سال تحویل
چن بار بنده خدا رو ضایع کرد .
بدم اومد ازش
پاسخ ها
دستش درد نکنه دلیل این هم که یه زن همیشه به ناحق متهم میشه اینه که مردها اگه طرف مرد رو هم نگیرن کاری به کارش ندارن اما امان از یه عده البته میگم یه عده از زنها که از سر حسادت حتی اگه بدونن ایمان داشته باشن حق با زنه بوده باز از خبث طینت هی شایعه میسازن و سرزنش میکنن شاید چون خودشون یه زندگی نکبتی دارن که مجبورند توجیهش کنن لا اقل مواردی که من دیدم اینه
اين خانم هم مثل بقيه خانمها با هزار اميد و ارزو ازدواج كرده و مثل هزاران زن ديگه با خشونت مردش مواجه شده.خدايا كي بعضي از اين مردا درست ميشن و دست از اين رفتاراي وحشتناكشون بر ميدارند.كي جامعه ميخواد اين فرهنگ احترام به زن رو رواج بده.......
خوشحالم که چهره ی واقعی حسنی رو شده ولی حرفات تهههه نامردی بود
و یه نکته؛شما میگی شب تحویل سال وقتی اقای حسنی گفت من و همسرم اجرا میکنیم من حالم.بد شد ولی من کاملا یادمه وقتی برنامه شروع شد و حسنی مثل پرنسسا از پله ها اومد پایین این شما بودی که دستتو بردی جلو که دست بدی ولی حسنی گفت نه من با شما دست نمیدم چون ممکنه بعضیا ندونن که ما زن و شوهریم.حالا کی اول گفته بود؟؟؟
راستی؛عکسات تو حلقم!
پاسخ ها
حسنی مَرده اونوقت چه جوری میشه پرنسس؟؟ :-/
هم نام عزیز،داشتم.مسخره میکردم کارشو.
مگه تو برنامه عید همین اتفاق نیفتاد؟؟خب اگه غیر ازاین بوده بیاین بگین منم از گمراهیی در بیام.فقط منفی میدن
اتفاقا حسنی تنها چیزی که نیس مرده
خانم نامداري كاملا حقيقت رو گفتن.حتي ذره اي دروغ در حرفاشون نيست.باور كنيد.من ميدونم.....
خیلی خوب و قشنگ گفتن
ولی کاش آقای حسنی هم یه مصاحبه جامع اینجوری بکنن
نمی تونیم یک طرفه به قاضی بریم ... اگه میشه مصاحبه ای هم با فرزاد حسنی بکنید ....
پاسخ ها
یادتون باشه قرار نیست من و شما به قاضی بریم!
شما دیگه خیلی فوضولی...
مگه قراره همیشه ما قاضی باشیم و قضاوت کنیم؟
بخون و بگذر
کار به کجاها کشیده اصلا کاری نداریم کدوم چیکار کرد.فقط از دو تا از بهترین مجری های کشور بعید این کارها
هیچ آدم منطقی نمیپرسه که چرا این مرد زنش رو کتک زده چون هیچ دلیل و بهونه ای کتک زدن و خشونت رو توجیه نمیکنه.
از طرف دیگه این خانم با انتشار این عکس به خیلی از زنها پیغام داد که نباید با ظاهرسازی خشونت رو مخفی کنند. خوبه زنها هم از اینکه مورد ظلم قرار میگیرند خجالت نکشند و کاری کنند که فرد ظالم خجالت بکشه.
پاسخ ها
مرسی سارا جان ممنون از کامنتت خیلی عالی گفتی
چقد خوبه که آدم واسه ساختن 1 رابطه ای که شکل گرفته تلاش کنه نه اینکه بعد از 2 ماه تصمیم به جدایی بگیره.من میگم آدم نباید ازدواج کنه ولی وقتی ازدواج کرد هر کاری بکنه تا خوشبخت شه.با تمام توان.وقتی به اندازه ی کافی کشیدی و دیدی طرف انگار نه انگار اونوقت بی خیال شو....
پاسخ ها
واااا مگه خود ازاری داره؟ وقتی همه تلاشها یه طرفست چه کاریه با تمام توااااااان تلاش کنه.
شما تو قرون وسطا بزرگ شدی چشاتو باز کن کتکش زده
آره از نظر امثال شما باید میموند بعد یه روز تو روزنامه میخوندیم سر بریده چهره مشهور پیدا شده
جمع کنید خودتونو کوته فکرهایی مثل شما که واسه همه نسخه میپیچن حال آدمو به هم میزنید
ارزوی بهترین ها رو برای شما دارم خواهر خوبم
سنت شکنی کردی متاسفانه هجمه ها فقط به شماست. به جرات و شجاعتتون افرین میگم.و دلم میخواست خانواده ی حامی داشتم مثل شما و تحمل نمیکردم شرایطم رو.متاسفانه ماها بخاطر ابروداری خانواده و پدرمون داریم تحمل میکنیم.
پاسخ ها
میلیونها لایک ++++++++++++++++++++++++++++++++++++
اجرای عید 93، کاملا معلوم بود نامداری حالش خوب نیست.
خانم نامداري من هم خانمي هستم چهار سال بزرگتر از شما و تحصيلات عاليه. كه ده سالي هست كه ازدواج كردم .از دو روز بعد از عقد تا سه سال زندگي من جهنم واقعي بود پر از درد و زخم و تحقير ، من فرياد زدم ، درد كشيدم گريه كردم زجر كشيدم ولي تحمل كردم و جدا نشدم چون مي خواستم زندگيم رو بسازم چون نمي خواستم فرار كنم و الان خوشبخت ترين انسان دنيام ، زندگيم رو بالاخره تونستم تو دستم بگيرم همسرم و من الان يكي شديم تيزي هامون در اين زمان ساييده شده و با هم هماهنگ شديم ،داستان قطعه گمشده سيلور استاين رو خوندي؟ هر دو جلدش رو بخون خواهر من زندگي درسته كه كوتاهه. ولي اونقدرهام كوتاه نيست با تلاش ميشه به خيلي جاها رسيد.
پاسخ ها
شما حتما یه وجه اشتراکاتی بین خودت و همسرت میدیدی که صبر کردی ولی وقتی آدم هیچ وجه اشتراکی پیدا نمیکنه و همه ی زندگی براش زجر میشه نمیتونه تحمل کنه... همه ی حرف این خانم این بود که قضاوت نکنید .... هیچ وقت نمیتونید خودتون رو جای دیگران بزارید..... خانم نامداری شجاعت شما احسنت داره....
در ضمن اگه یک کم فکر کنید متوجه میشین که توی سه سالی که زجر کشیدید چه زخمهای عمیقی توی روحتون مونده... چقدر خسته تر شدین... چقدر بی تفاوت تر شدین و اونوقت هر از گاهی به این فکر میکنین که آیا ارزشش رو داشت..... من خودم معتقدم میوه ی صبر شیرین هست ولی این صبر برای کسی هست که راه برگشتی نداره... اگه بدونی میتونی برگردی و یه زندگی بهتر و شادتر رو با یه آدم سالم شروع کنی .. احمقی اگه برنگردی....
عزیزم خدا رو شکر که زندگیت روبراه شده. اما اگر کسی کل زندگیشو به تلاش کردن صرف کنه و نشه چی؟ مگه ادم چند با ر 20 -30 یا ... ساله میشه؟ مگه ما چند بار زندگی میکنیم که کل زندگیمونم صرف تربیت و تغییر کسی دیگه کنیم؟ به نظرم یه بار زندگی ارزش اینو ندتره که نصفشو حروم کسی کنی که نمیدونی درست بشو هست یا نه. چه زن باشی و چه مرد.
مپل گفته کامنت اول شما فقط داری زندگی بد خودتو توجیه میکنی
جالبه !!! یک دختر با دروغ به این بزرگی روبرو شده و تقریبا بخش بزرگی از زندگیش زیر و رو شده و تازه از نو باید خیلی از چیزها رو شروع کنه اونوقت یه سری چه قضاوتهایی میکنن!! آدم جنس هم میره میخره بعد که جعبه اش رو باز کنی و ببینی فرق داره میخوره تو حال آدم و خودش رو محق می دونه بره پس بده بعد تو ازدواج طرف خودش رو یه چیز دیگه معرفی کنه و چیز دیگه باشه جا برای اعتراض نداره؟!!!
آزاده جان آرزوی موفقیت و التیام دردهایی رو برات دارم که هر کدومشون مدتها زمان میبره که تازه بشه مثل اولش ...
قضاوت یکطرفه و از راه دور بکلی مردود است
دستت دردنکنه آزاده خانم کارخوبی کردی.
بیتا خانوم زندگی خرابتو، عمر هدر رفته ات رو ،شخصیت خورد شده ات رو نگا کن-جوونیت رو از دست دادی و حالا نیاز داری خودتو آروم کنی پس دست میزنی به این توجیه های مسخره .
عزیزم شمام اشتباه کردی -خودتو با این حرفا آروم نکن
شخصیت خودشو نشون........خودشو کوچیک کرد با این کارش
به نظر من باید حق رو گرفت. در جامعه ی ما برخی با ادعای این که اگر دردت رو بگی آبروت میره زندگی خیلی از انسان ها رو نابود می کنن.
خیلی از این جدایی متاسف شدم چون از نظر ظاهری خیلی برا هم مناسب بودن ولی کاش ازدواجشونو انقدر تو بووووق نمیکردن که بعدش تو جمع کردن طلاقشون بمونن کاش انقدر خود بزرگ بین نبودیم و میفهمیدیم که کارهامون چققققدر در اطرافیان موثره...