١٢ خاطره پر حرف و حديث از آیت الله هاشمی (۳)
آقاي هاشمي با مبهم نويسي خاطرات، سعي ميكند نقش محوري خود را به عنوان راوي و حق تفسير در انحصار خود نگه دارد.
تدوين و انتشار اين يادداشتهاي روزانه، نشاندهنده نظم فكري و كاري در زندگي ايشان و دغدغه جدي براي انتقال اطلاعات صحيح به آيندگان است. خاطرات انتشار يافته فرصت ارزشمندي در اختيار پژوهشگران و تاريخ نگاران قرار داده است تا از زبان يكي از تاثيرگذارترين شخصيتهاي سياسي سه دهه اخير، بيواسطه تلاش جمعي انسان مسلمان و آرمانخواه را براي ايجاد جامعه اسلامي دريافت كنند.
١٢ خاطره پر حرف و حديث از آیت الله هاشمی (۲)
١٢ خاطره پر حرف و حديث از آیت الله هاشمی (1)
آقاي هاشمي به سبك خودشان وقايعنگاري ميكنند، طبيعتا هر فرد وقايعي را در روز ثبت و ضبط ميكند كه براي خودش حائز اهميت باشد. ايشان هم چون رويدادها و ديدارهايشان را با ذكر تاريخ دقيق آن نوشتند مفيد واقع ميشود و پيگيري و بررسي آن نيز آسانتر است. اشاراتي كه ايشان در خاطرات خود دارند براي محققين و چهرههاي دانشگاهي اين امكان را فراهم ميكند كه با مرور رخدادهايي كه به طور روزانه در خاطرات ايشان انعكاس داشته، به طور مستند واقعيتها را دريابند. به طور مثال در جاي جاي كتاب خاطرات هاشمي در سال ۶۷ به قطعنامه ۵۹۸ اشاره شده و با مروري بر آن ميتوان دريافت كه چه افرادي در اين مساله درگير شدند و چه فرآيندي طي شد كه ايران اعلام كرد اين قطعنامه را ميپذيرد. البته ايشان خاطرات را از زاويه ديد خود و به واسطه حضورشان در رخدادهاي مختلف مينويسند. طبيعي است در رخدادهاي مختلف افراد و نهادهاي فراواني دخيل ميشوند و اگر آقاي هاشمي به آن موضوع اشاره ميكند به واسطه اين است كه خودشان در بخشي از فرآيند يا نحوه تصميمگيريها يا اتفاقات پيش آمده دخيل و سهيم هستند.
مصاحبه تحت فشار متكي براي تكذيب خاطره هاشمي
اينبار داستان از يك مصاحبه آيتالله هاشمي شروع شد. رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام در گفتوگو با ماهنامه انديشه پويا ميگويد: «من به دعوت ملك عبدالله و براي شركت در كنفرانس گفتوگوي اديان به مكه رفتم و در خلال سفر تفاهمات خوبي براي كمكردن اختلافات از طريق يك مجمع علمايي داشتيم و همزمان با سفرم، آنها محدوديتهاي حجاج ايراني، مخصوصا حضور زنان در بقيع را برداشتند و مراسم سالگرد شهادت حضرت زهرا(س) شبانه و با حضور اكثر زايران ايراني حاضر در مدينه و شيعيان، در قبرستان بقيع برگزار شد و حتي ما را به فدك بردند كه باعث رونمايي از اين قطعه ارزشمند گمشده در دل تاريخ ١٤٠٠ ساله اسلام شد. وقتي برگشتيم، ناگهان وزير امور خارجه دولت احمدينژاد اعلام كرد كه از آقاي ريشهري كه نماينده ولي فقيه در سازمان حج بود، در فرودگاه جده انگشتنگاري شد و به ايشان توهين كردند. من موضوع را از خود آقاي ريشهري پرسيدم و گفت: اصلا چنين چيزي نبود. خود ايشان به آقاي متكي زنگ زد كه چرا چنين خبري را پخش كردهايد؟ در جواب گفت: من تحت فشار بودم كه چنين خبري را بسازم و بگويم.
ببينيد مصالح جهان اسلام و منافع كشور را فداي اختلافات سياسي خويش كردند و پس از آن ديديد كه عربستان چه رويكردي نسبت به ايران داشت و چه ضررهايي كه بهخاطر اين تخاصم ساختگي متوجه جهان اسلام، مخصوصا كشورهاي اسلامي در منطقه شد.»اين موضوع البته پيشتر نيز توسط هاشمي مطرح شده بود و همان زمان منوچهر متكي در واكنش به گفتوگوي آيتالله هاشمي رفسنجاني و نقل قولي كه از آيتالله ريشهري رييس بعثه مقام معظم رهبري كرده بود، گفته بود: شكايت حجگزاران عمره و تمتع از برخورد نامناسب مامورين سعودي در فرودگاههاي آن كشور به ويژه جده و رفتار اهانت آميز آنان در اماكن زيارتي به خصوص در بقيع از فروردين ماه ١٣٨٧ شدت گرفت. جناب آقاي ري شهري، اميرالحاج وقت ايرانيان در گزارشات مكتوب و شفاهي خود ضمن نقد اين رفتارها از مقامات عالي كشور ميخواهند كه وزارت امور خارجه پيگيري جديتري در اين زمينه داشته باشد. شدت اين اعتراضات تا حدي بود كه برخي از مراجع عظام تقليد بر تعطيلي حج عمره در صورت ادامه رفتار ناشايست عربستان تاكيد نمودند. شخصا سفير عربستان در تهران را به وزارت امور خارجه احضار كرده و از وي خواسته شد مراتب اعتراض جدي ايران را به مقامات كشورش منعكس نمايد.
اينجانب در مصاحبهاي در جده كه خبر آن در تاريخ ١٦ مرداد ١٣٨٧ منتشر شده، رفتار نامناسب با نماينده مقام معظم رهبري در جريان سفر به عربستان سعودي و همچنين رفتار ناشايست با زايران ايراني را غيرقابل قبول خوانده و آن را تقبيح كردم. در اين خبر كه صرفا بخش مربوط به نماينده محترم رهبري آن در اظهارات اخير برجسته گرديده است هيچ صحبتي از بازرسي بدني وي به ميان نيامده است. منوچهر متكي با بيان اينكه هرگز به جناب آقاي ري شهري نگفته است به خاطر فشار سياسي چنين مصاحبهاي صورت گرفته و اين ادعا خلاف حق و انصاف است، افزود: در تبعيت از سيره بزرگان دين، طي ساليان طولاني خدمت در نظام مقدس جمهوري اسلامي و در مسووليتهاي مختلف هرگز دين خود را براي دنياي ديگران نفروختهام. به همگان خصوصا به بزرگان توصيه ميكنم در ثبت خاطرات يا بازگويي آنها، حق و انصاف را رعايت نمايند.
خاطره هاشمي از سفر آيت الله خامنهاي به كره شمالي
«در اولين جلسهاي كه بعد از رحلت امام (ره) براي تعيين جانشيني ايشان داشتيم، اولين بحث ما اين بود كه شورا باشد يا فرد. ما كه جزو هيات رييسه خبرگان بوديم و بايد برنامهها را تنظيم ميكرديم، نظر ما اين بود كه شورايي باشد و شوراي سهنفره را در نظر گرفتيم كه آيتالله خامنهاي، آيتالله مشكيني و آيتالله موسوي اردبيلي بودند.» نظر جامعه مدرسين روي آيتالله گلپايگاني بود و فرد را پيشنهاد دادند. يك بحث جدي داشتيم و وقت زيادي از جلسه را گرفته بود كه فرد يا شورا باشد. اين در اختيار ما بود و بايد انتخاب ميكرديم. فرد ٤٥ راي و شورا ٣٥ راي آورد. نظر آيتالله خامنهاي روي شورا بود و سخنراني خوبي هم كردند و توضيح دادند كه شورا لازم است. اما وقتي كه راي گرفتيم، اينگونه شد. اين با راي خود خبرگان است و اگر احساس شود كه فردي آن برجستگيها را ندارد و آماده نيست، ميتوانيم تبديل به شورا كنيم.» همين بود كه بلافاصله رسانههاي مخالف آيتالله هاشمي واكنش شديدي به اظهارات وي نشان دادند و بر اين طبل كوبيدند كه شوراي رهبري هيچ جايگاهي در قانون اساسي ندارد و مجلس خبرگان نميتواند شورايي را براي رهبري تعيين كند.
آيتالله مصباحيزدي در سخناني، طرح شوراي رهبري را شيطاني دانست و گفت: «در پشت مطرح كردن مساله شوراي رهبري، دست ناصالحي براي تضعيف حكومت و ولايت فقيه در كار است.» آيتالله احمد جنتي، دبير شوراي نگهبان نيز در واكنشي شورايي شدن رهبري را «خطرناك» خواند و گفت كه «گروهي به فكر قبضه كردن مجلس خبرگان هستند». آيتالله يزدي هم اين موضوع را خلاف مبناي اسلام عنوان كرد. اين واكنشها در حالي بود كه آيتالله امامي كاشاني در مصاحبه با برنامه تلويزيوني شناسنامه به بيان ناگفتههايي از انتخاب رهبري در سال ١٣٦٨ و تاثير بيان خاطره دو نفره «امام و هاشمي» بر خبرگان در آن روز تاريخي پرداخت. آيتالله اماميكاشاني در اين گفتوگوي تلويزيوني گفته بود: «نزديك به غروب آفتاب بود كه امام در حال احتضار بودند. ما به اتفاق جمعي از دوستان از جمله مقام معظم رهبري، آيتالله موسوي اردبيلي، آيت الله مشكيني، آيتالله اميني، دوستان شوراي نگهبان و... به بيت رفتيم. در حضور حاج احمد آقا اين بحث انجام شد كه با توجه به شرايط خاصي كه وجود دارد، بعد از امام چه بايد كرد. اولين مسالهاي كه مطرح شد، تشكيل شوراي رهبري بود. در شوراي رهبري صحبت از آقاي مشكيني و شخص مقام معظم رهبري بود. گرم اين صحبتها بوديم كه حاج احمد آقا آمدند و گفتند امام رحلت كردند، اين خبر باعث شد جلسه برهم بخورد.
در جلسه خبرگان قبل از تشكيل جلسه، من به جايگاه هيات رييسه رفتم و با آقاي هاشمي صحبت كردم. ايشان گفتند من خاطرهاي از امام ميخواهم نقل كنم. روزي كه آيتالله خامنهاي در سفر كره شمالي بودند، امام فرمودند ايشان به درد رهبري ميخورد. بعد از بيان اين خاطره و برخي سخنان ديگر بود كه مجلس خبرگان به مقام معظم رهبري راي دادند. شخص مقام معظم رهبري ميگفتند نه و روي اين صحبت خود اصرار داشتند و از آن طرف روي انتخاب مرحوم آذري قمي اصرار داشتند. حتي بين آقا و آقاي آذري صحبتهايي هم رد و بدل شد اما در نهايت مجلس به مقام معظم رهبري راي داد.» اين اظهارات آيتالله امامي كاشاني تاييد خاطره هاشميرفسنجاني درباره سفر مقام معظم رهبري به كره شمالي بود. خاطرهاي كه هاشمي در مجلس خبرگان تعريف كرد و نتيجهاي جز انتخاب آيتالله خامنهاي به عنوان رهبري نداشت: «وقتي كه آيتالله خامنهاي در سفر كره (شمالي) بودند، امام گزارشهاي آن سفر را از تلويزيون ميديدند. از آن منظره ديدار از «كره» استقبال مردم و با سخنرانيها و مذاكرات خود در آن سفر خيلي جالب بود و امام گفته بودند، الحق ايشان شايستگي رهبري را دارند.»
مرحوم اسدالله لاجوردي؛ عزل، بركناري يا استعفا؟
«مرحوم لاجوردي خدمت حضرت امام رفته بودند و در آنجا از جنايتهاي منافقين صحبت كردند و گزارش مفصلي خدمت امام دادند، امام فرمودند «آقاي لاجوردي اگر جمهوري اسلامي به دست اينها (منافقين) ساقط شود بهتر از آبروي اسلام است كه با اين كارها (خودسريهاي داخل زندان) برود. شما برويد مسووليت را تحويل دهيد. چون آقاي لاجوردي مسووليت را تحويل نميدادند.» مجيد انصاري در تيرماه سال ٩٠ و در گفتوگوبا سايت جماران براي نخستين بار اين خاطره را تعريف كرد تا بخشي از زواياي تاريك مرتبط با وضعيت زندانهاي ايران را روشن كرده باشد. شاهبيت خاطره انصاري بركناري مرحوم لاجوردي از رياست بر زندانهاي ايران به دستور امام بود. مجيد انصاري كه پس از خداحافظي مرحوم اسدالله لاجوردي جانشين او در سازمان زندانها شده بود در اين مصاحبه گفته بود كه: «من در آن زمان براي ايجاد گشايش در امر زندانيان و پرسنل زندان درخواستي از حضرت امام كردم كه نيازمند امكانات بسيار وسيع و باارزشي بود. همين كه من خدمت امام اين درخواست را مطرح كردم بدون معطلي حضرت امام به مسوول بنياد آن زمان و نيز نخستوزير دستور دادند كه امكانات در اختيار ما قرار گيرد.
حضرت امام بارها تاكيد ميكردند كه برخورد با زندانيان صددرصد بايد منطبق با قانون باشد و اگر كسي جنايت كرده و حتي انسان كشته و قرار است قصاص شود كسي حق ندارد براي اينكه اين فرد محكوم به اعدام هست يك سيلي اضافي به او بزند. » بيان همين خاطره از سوي مجيد انصاري كافي بود تا جداي از ياران مرحوم اسدالله لاجوردي در دادستاني انقلاب و سازمان زندانها، خانواده او نيز اقدام به تكذيب خاطره مجيد انصاري كنند. نخستين واكنش را سيد مرتضي بختياري، رييس سازمان زندانها در دولت اصلاحات و وزير دادگستري دولت سابق كه هماكنون معاون امنيتي دادستان كل كشور است نشان داد. سيد مرتضي بختياري كه از همكاران و چهرههاي نزديك به مرحوم اسدالله لاجوردي در سازمان زندانها بوده فرداي مصاحبه مجيد انصاري با سايت جماران، خاطره وي را تكذيب كرد و آن را بياساس خواند. مرتضي بختياري در رد خاطره بيان شده از سوي مجيد انصاري گفته بود: «اسنادي وجود دارد كه نشان ميدهد حضرت امام از بركناري شهيد لاجوردي بياطلاع بودهاند و پس از شنيدن خبر آن هم ناراحت ميشوند.»مستند بختياري براي رد ادعاي تاريخي مجيد انصاري خاطرات سال ٦٣ آيتالله هاشميرفسنجاني بود: «آيتالله هاشميرفسنجاني در خاطرات سال ۶۳ خود در ۱۷بهمن ماه به اين موضوع اشاره كرده و از قول مرحوم حجتالاسلام والمسلمين حاج احمدآقا مينويسد كه امام از بركناري آقاي لاجوردي بياطلاع بودهاند و پس از شنيدن آن اظهار نارضايتي كردهاند.» اين چهره نزديك به مرحوم اسدالله لاجوردي در ادامه تكذيب ادعاي تاريخي مجيد انصاري كه از چهرههاي نزديك به شوراي عالي قضايي وقت بوده، گفته بود: قطعا آقاي انصاري معتقد نيستند كه آقاي هاشمي يا مرحوم حجتالاسلام والمسلمين حاج احمد آقا غير واقع مطلبي را گفتهاند پس چگونه است كه اين اظهارات بياساس پس از سالها شهادت آن عزيز عنوان ميشود.
«تكذيب خاطرهگويي و روايت مجيد انصاري تنها كارويژه سيد مرتضي بختياري در ٨ تيرماه سال ٩٠ نبود. چرا كه او روايت ديگري را تعريف ميكند كه بر خلاف ادعاي مجيد انصاري، بيتالغزلش فشارهايي است كه به مرحوم اسدالله لاجوردي براي كنارهگيري وارد آمده است: «اين شهيد بزرگوار (اسدالله لاجوردي) سمت دادستاني را با اصرار شهيد آيتالله بهشتي قبول ميكند ولي بعدها از سوي مسوولان وقت قضايي وقت مورد هجمههاي زيادي قرار ميگيرد چرا كه در حوزه كاري خود اهل توصيه و سفارش نبود.»اما اين تنها واكنش به خاطره گويي مجيد انصاري از وضعيت زندانهاي ايران در سالهاي ٦٧-٦٦ نبود چرا كه سيد حسين لاجوردي نيز با ارسال نامهاي به مجيد انصاري به ادعاي تاريخي وي پاسخ داد. مستندات سيد حسين لاجوردي در رد خاطره گويي مجيد انصاري همچون سيد مرتضي بختياري بازهم خاطرات آيتالله هاشميرفسنجاني بود: . مجيد انصاري پس از دريافت نامه فرزند شهيد اسدالله لاجوردي از تصميم خود براي عدم پاسخگويي به اين نامه خبر داد و گفته بود: «من نامه پسر آقاي لاجوردي را خواندم اما فعلا قصد ندارم كه جواب ايشان را بدهم.»دو روز بعد اما مرحوم احمد قديريان، سيد اسدالله جولايي، مرتضي صالحي، داود رحماني، حسين همداني، محمدعلي اماني نامهاي تند و تيز را با عنوان جمعي از ياران شهيد سيد اسدالله لاجوردي ارسال كردند تا آنان هم سهمي در رد ادعاي تاريخي و خاطرهگويي اين عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام داشته باشند.
هرچند مجيد انصاري هيچ پاسخي به اين واكنشها نشان نداد اما عبدالواحد موسوي لاري يكي، دو روز بعد طي گفتوگويي ادعاي تاريخي مجيد انصاري را تاييد كرد. موسوي لاري كه به بهانه فرمان هشت مادهاي امام خميني گفتوگو كرده بود درباره مخالفت امام با برخي تندرويها در اين مصاحبه گفته بود: «در اوايل پيروزي انقلاب كميتههايي در ادارات تشكيل شده بود به نام «كميته پاكسازي» كه عوامل رژيم گذشته را كنار بگذارند و اجراي آن در شوراي انقلاب و دولت آقاي بازرگان دنبال شده بود. زماني به امام گزارش دادند كه اين كميتهها خيلي تندروي ميكنند. مثلا دادگاههاي انقلاب تند برخورد ميكردند و در مصادره اموال مردم و متهماني كه با رژيم گذشته همكاري ميكردند، سختگيري ميكردند. امام اين مساله را با مشي عمومي خودش در تعارض ميديد. براساس اين فرمان با تعدادي از قضات كه موجه هم بودند، برخورد شد. مثلا يكي از كساني كه فرمان هشتمادهاي باعث كنار گذاشتن او شد، مرحوم حبيبالله مقايسهاي، قاضي شهر بوشهر بود كه عزل شد.
در عينحال كه از قضات وفادار امام و طلبهها بود، اما با استانداردهاي امام نميخواند. شهيداسدالله لاجوردي و همچنين آقاي خلخالي كه امام تندرويهاي او را قبول نداشت، نيروهاي انقلاب بودند و فكر ميكردند كه براي انقلاب كار ميكنند و وجودشان در خيلي جاها، موثر بود ولي روشهايشان درست نبود. برداشت من از فرمان هشت مادهاي، اين است كه امام يك بار ديگر به همه متوليان انقلاب چه در قوه مقننه، چه درقوه مجريه و چه در قوه قضاييه، گوشزد كرد كه مسير انقلاب اين نگاه است. در اين مورد (درباره رفتار با كساني كه به هر حال به عنوان گروههاي مسلح دستگير ميشدند و در زندانها بودند) با آقاي مجيد انصاري مصاحبه كنيد. ايشان به عنوان نماينده امام به زندانها ميرفت و بازرسي ميكرد. علت اينكه امام آقاي لاجوردي را عزل كرد و حاضر نشد كه آقاي لاجوردي در تشكيلات بماند يا عزل آقاي خلخالي را از ايشان سوال كنيد. از نوع برخورد امام در مقاطع مختلف ميتوان برداشت كرد كه امام برخورد انتقامي و خشونتطلبانه را قبول نداشتند.»فرزند مرحوم اسدالله لاجوردي بازهم بلافاصله نسبت به ادعاي موسوي لاري واكنش نشان داد و در نامهاي سرگشاده خطاب به وي نوشت كه: «جناب آقاي موسويلاري شما در قسمت ديگري از مصاحبه خود از عدم رضايت امام از اقدامات آقاي لاجوردي و عزل ايشان توسط امام سخن به ميان آوردهايد.
اما مستندات زيادي وجود دارد كه اين سخن شما را نقض ميكند به طور مثال نقل ميكنم: «آقاي لاجوردي در مراسم عزل خود بيان ميدارند كه من اهل استعفا دادن نبودم اما بارها خدمت امام گفتم اگر شما بفرماييد من استعفا خواهم داد، ولي امام فرمودند بمان و با شوراي عالي قضايي همكاري كن. جناب آقاي لاري، بعد از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي و آزادي زندانيان سياسي عدهاي از همين منافقين و همپالگيهاي آنان، در حساسترين قسمتهاي امنيتي نظام از جمله ركن ٢ ارتش و اطلاعات نخستوزيري لانه گزيدند و پروندههاي امنيتي زيادي را حتي با كاميون از ركن ٢ ارتش و نخستوزيري خارج كردند كه با درايت آقاي لاجوردي و همرزمانش تا حدودي جبران اين ضايعه شد. خوب است بدانيد كه اينها همان متهمان پرونده انفجار نخستوزيري و شهادت رجايي و باهنر بودند.»
فرار بنيصدر و رجوي از ايران با بويينگ سوخترسان
هفتم مردادماه سال ١٣٦٠ مسعود رجوي و ابوالحسن بنيصدر به اتفاق يكديگر به صورت غيرقانوني ايران را ترك كردند. آنها با ورود به پاريس ضمن اعلام ائتلاف با يكديگر چهره اپوزيسيون را به دنيا نشان دادند. منافقين كه پيش از فرار رجوي به فرانسه با انجام ترورهاي كور و هدفمند ماهيت خود را به مردم نشان داده بودند حالا با جذب بنيصدر گام ديگري براي براندازي برداشته بودند. هاشميرفسنجاني ماجراي فرار بني صدر و رجوي را اين گونه روايت ميكند: «ساعت ١١ شب ششم مرداد خبر فرار يك هواپيماي بويينگ سوخترساني نظامي از فرودگاه تهران رسيد. دستور تعقيب و بازگرداندن آن را داديم. ساعت ١٢ خبر دادند كه وارد تركيه شده و از دست ما كاري برنميآيد. خلبان آن همان سرهنگ معزي خلبان مخصوص شاه است كه هواپيماي شاه را به ايران آورده بود.» او در خاطرات روز هفتم مرداد اضافه ميكند: «ساعت ١١ خبر رسيد كه بنيصدر و رجوي سرنشين هواپيماي فراري هستند و امروز به پاريس رسيدهاند و فرانسه به بنيصدر پناهندگي داده. خبر تلخي است. ماموران ميگفتند تا حدودي به سرنخهايي در مورد محل اختفاي آنها رسيدهاند. ظهر گروهي از همافران آمدند و خيلي ناراحت بودند و خواهان تصفيه فوري در نيروي هوايي بودند. با توجه به فرار بنيصدر با هواپيمايي از اين نيرو. در دفتر آقاي رجايي، فورا جلسه با حضور آقاي موسوي اردبيلي و سرهنگ فكوري، فرمانده نيروي هوايي تشكيل داديم. سرهنگ فكوري خيلي ترسيده و تعادل خود را از دستداده [بود] و ميگفت، نيروي هوايي با اين دو مورد فرار هواپيما متزلزل شده است. گفتيم زمينه خوبي براي تصفيه ضدانقلاب در نيرو پيش آمده.»
خبر بلافاصله در ايران منتشر ميشود و پس از آن عكسهايي از بنيصدر به رسانهها راه مييابد كه نشان ميدهد او براي مخفي كردن هويت واقعياش در پوششي زنانه از بازرسيهاي فرودگاه عبور كرده است. با اين حال بنيصدر بدون اشاره به اين موضوع در خاطراتش مينويسد: «وقتي كه تصميم گرفتيم به خارج بياييم، آقاي مسعود رجوي آمد به محلي كه من مخفي بودم و گفت: ميخواهيم قبل از برگزاري انتخابات رييسجمهوري ـ كه ٤٠ روز بعد انجام ميشد- خارج شويم. من گفتم نه، اول بايد ببينيم مردم ايران در اين انتخابات رياستجمهوري چگونه عمل ميكنند؟ اگر مردم رفتند پاي صندوقها و راي دادند معنايش اين است كه تاييد كردهاند. بنابراين من ديگر تكليفي ندارم و از مخفيگاه بيرون خواهم آمد و يك اعلاميه خواهم داد كه مردم ايران! من هم انتخاب شما را ميپذيرم. رجوي گفت: اكثرهم لا يعقلون، قرآن ميگه اكثر مردم عقل ندارند»بني صدر چند صفحه بعد از اين روايت در كتابش مينويسد: در خانه لقايي دو نفر از مجاهدين به اسامي عضدانلو برادر خانم مريم عضدانلو و عباس داوري به پيش من آمدند... بعد رجوي آمد... آنان خروج از ايران را با كساني كه در نيروي هوايي داشتند ترتيب دادند. كارت شناسايي يكي از همافران را به من دادند، سلماني و غيره آمد و مرا مشابه به آن قيافهاي درآوردند كه در عكس آن كارت بود. چون شب به فرودگاه ميرفتيم دقت را كم ميكرد ومتوجه نشدند. در فرودگاه مهرآباد سوار يك هواپيماي سوخترساني شديم. سرهنگ معزي و خدمههاي هواپيما آمدند. از مسير تبريز كه گذشتيم خبر دادند از پشت هواپيماي جنگي ميآيد. اخطار ميكرد كه برگرديد والا با موشك ميزنيم. رجوي آن لحظه گفت بزنن چي ميشه؟ گفتم خاكستر ميرويم پايين! سرهنگ معزي در جواب اخطار ميگفت: من تقصير ندارم، اسلحه را گذاشتهاند پشت سرم و ميگويند برو، شما با خودشون حرف بزنيد. از آن طرف ميگفتند: اينجا نخست وزيري است، اگر برنگرديد دستور داديم بزنند. اما آنقدر حرف زدند تا اينكه از مرز گذشتيم.»
معزي خلبان آن پرواز ماجرا را اين گونه شرح ميدهد: «برنامه پرواز با بويينگ سوختگيري ٧٠٧ با پنج خدمه را در اختيار داشتم و اين برنامه يك ماموريت آموزشي عادي بر فراز ايران بود. حدود ساعت ٣٠/٢٠ دقيقه سهشنبه شب طبق برنامه پرواز، هواپيما سوختگيري كامل گرديد و در همان موقع آقاي بنيصدر با يك وانت از راه رسيد و طبق برنامه پيشبيني شده، با بويينگ ساعت ٣٠/٢٢ دقيقه از فرودگاه نظامي تهران پرواز كرديم و راهي يونان شديم. ساعت ٣٠/٤ دقيقه صبح در فرودگاه نظامي ارو فرانسه به زمين نشستيم.»مسعود بنيصدر، پسرعموي رييسجمهور مخلوع ايران كه عضو رسمي منافقين و بيرون از ايران بود در مورد اين اتفاق در كتاب خاطرات يك شورشي ايراني مينويسد: گزارشي شنيديم كه بني صدر و رجوي ايران را به سمت پاريس ترك كردهاند. من اين خبر را با عصبانيت رد كردم. ما رهبري حزب توده را به خاطر فرار به شوروي پس از كودتاي سيا در سال ١٣٣٢ مورد انتقاد قرار ميداديم... براي من قابل قبول بود كه بنيصدر به خاطر حفظ امنيت به اروپا فرستاده شود اما نميتوانستم باور كنم كه رجوي ايران را ترك كرده باشد.
ارسال نظر