١٢ خاطره پر حرف و حديث از آیت الله هاشمی (۱)
آقاي هاشمي با مبهم نويسي خاطرات، سعي ميكند نقش محوري خود را به عنوان راوي و حق تفسير در انحصار خود نگه دارد.
تدوين و انتشار اين يادداشتهاي روزانه، نشاندهنده نظم فكري و كاري در زندگي ايشان و دغدغه جدي براي انتقال اطلاعات صحيح به آيندگان است. خاطرات انتشار يافته فرصت ارزشمندي در اختيار پژوهشگران و تاريخ نگاران قرار داده است تا از زبان يكي از تاثيرگذارترين شخصيتهاي سياسي سه دهه اخير، بيواسطه تلاش جمعي انسان مسلمان و آرمانخواه را براي ايجاد جامعه اسلامي دريافت كنند.
آقاي هاشمي به سبك خودشان وقايعنگاري ميكنند، طبيعتا هر فرد وقايعي را در روز ثبت و ضبط ميكند كه براي خودش حائز اهميت باشد. ايشان هم چون رويدادها و ديدارهايشان را با ذكر تاريخ دقيق آن نوشتند مفيد واقع ميشود و پيگيري و بررسي آن نيز آسانتر است. اشاراتي كه ايشان در خاطرات خود دارند براي محققين و چهرههاي دانشگاهي اين امكان را فراهم ميكند كه با مرور رخدادهايي كه به طور روزانه در خاطرات ايشان انعكاس داشته، به طور مستند واقعيتها را دريابند.
به طور مثال در جاي جاي كتاب خاطرات هاشمي در سال ۶۷ به قطعنامه ۵۹۸ اشاره شده و با مروري بر آن ميتوان دريافت كه چه افرادي در اين مساله درگير شدند و چه فرآيندي طي شد كه ايران اعلام كرد اين قطعنامه را ميپذيرد. البته ايشان خاطرات را از زاويه ديد خود و به واسطه حضورشان در رخدادهاي مختلف مينويسند. طبيعي است در رخدادهاي مختلف افراد و نهادهاي فراواني دخيل ميشوند و اگر آقاي هاشمي به آن موضوع اشاره ميكند به واسطه اين است كه خودشان در بخشي از فرآيند يا نحوه تصميمگيريها يا اتفاقات پيش آمده دخيل و سهيم هستند.
جدال خاطراتي بر سر مبارزه با شاه
«آقايي ميگفت مبارزه با شاه حرام است، ميخواهم كار علمي كنم. از كمفروشي اين آقا، كار به جايي رسيد كه رهبري ١٠ سال با او قهر بودند.» هاشمي اين خاطره را بدون آنكه نامي از «اين آقا»ي خاطراتش ببرد، تعريف كرد تا بلافاصله دفتر آيتالله مصباحيزدي بخشهاي از يك گفتوگوي منتشر نشده از آيتالله مصباحيزدي با حبيبالله عسكراولادي را روي خروجي خود قرار دهد كه به اختلاف او با هاشميرفسنجاني بر سر «منافقين» مربوط ميشد. همين اقدام دفتر آيتالله مصباحيزدي كافي بود تا مشخص شود «اين آقا»ي خاطره هاشميرفسنجاني كسي نيست جز آيتالله مصباحيزدي. ماجرا از آنجايي شروع شده بود كه سايت آيتالله هاشمي، حاشيههاي ديدار رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام و خانواده شهيد قدوسي را منتشر كرد؛ ديداري كه در آن، هاشمي با نقل خاطرهاي از سال ۴۸ گفته بود: «دو نفري - به اتفاق آقاي خامنهاي - صبحانه رفتيم منزل آقاي قدوسي. اين آقا هم آنجا بود. نشستيم تا ظهر با او بحث كرديم تا قانعش كنيم براي ادامه مبارزه.
آخرش هم گفت من مبارزه با شاه را حرام ميدانم! آقاي خامنهاي از او پرسيدند: دليلت چيه؟ آن آقا در جواب گفته بود: مبارزهاي كه مجاهدين و چپيها در آن باشند، حرام است! آقاي خامنهاي هم به تلخي به او گفته بود: اگر اهل مبارزه نيستي، خب مبارزه نكن ولي لااقل مبارزه را با اين حرفها خراب نكن!... از كمفروشي اين آقا، كار به جايي رسيد كه رهبري ۱۰ سال - تا ابتداي انقلاب - با او قهر بودند.»بيان همين خاطره هم با واكنش سايت دفتر آيتالله مصباح مواجه شد.
اين سايت بلافاصله، بخشهاي منتشرنشدهاي از صحبتهاي مصباح با مرحوم عسكراولادي را منتشر كرد؛ سخناني كه به نوشته دفتر مصباح، يازدهم آبان ماه سال ۹۰ و در جريان ملاقات عسكراولادي با او بيان شده و در ميان اين صحبتها، مصباح با اشاره به مبارزات پيش از انقلاب گفته: «پيش از پيروزي انقلاب، مقام معظم رهبري و آقاي هاشمي رفسنجاني توسط آقاي قدوسي وقتي تعيين كردند كه براي صبحانه به منزل ما تشريف ميآورند. در آن جلسه صبحانه غير از اين دو بزرگوار، شخص ديگري نبود. آقاي هاشمي عنان سخن را به دست گرفتند و از اينجا شروع كردند كه ما سالها با هم همكاريهاي فرهنگي و سياسي داشتيم، اما مدتي است كه تو كنار كشيدي و با ما نيستي... مساله شريعتي و شهيد جاويد و... را بايد كنار گذاشت.
حتي ما با ماركسيستها بايد اتحاد داشته باشيم! ما بايد با تمام گروههايي كه ضدامپرياليسم هستند از ماركسيستها، مجاهدين، طرفداران شريعتي تا طرفداران صالحي نجفآبادي و ديگران اتحاد داشته باشيم و مخالفت را كنار بگذاريم و فقط با امپرياليسم مبارزه كنيم! گفتم: مطرح كردن صالحي كه ديگر معنا ندارد، ولي از من چه ميخواهيد و پيشنهادتان چيست؟ گفتند: بيا و با مجاهدين همكاري كن!... گفتند: نماز شبشان ترك نميشود، ماهانه ۱۲ هزار تومان حقوق ميگيرند و از اين مقدار فقط ۵۰۰ تومانش را مصرف و بقيهاش را صرف مبارزه ميكنند، چنينند و چنانند. گفتم: همه اينها را كه فرموديد درست است، اما براي شما حجت است و براي من حجت نيست. من تا كسي را نشناسم كه براي اسلام كار ميكند، با او همكاري نميكنم.
از اول تا آخر اين گفتوگو مقام معظم رهبري هم نشسته بودند و هيچ نميگفتند و فقط صحبتهاي آقاي هاشمي بود و جوابهاي بنده. پس از اين گفتوگو آقاي هاشمي با ناراحتي منزل ما را ترك كردند و رفتند.» اما در ادامه اين روايت از قول مصباح روي مساله كمك هاشمي به سازماني كه در بدو تاسيس و تا قبل از تغيير ايدئولوژي، با عنوان «مجاهدين خلق» شناخته ميشد تاكيد شده و آمده است: «كمكهاي آقاي هاشمي به منافقين را نيز نبايد فراموش كرد. چه پولهايي كه به آنها داد. در حال حاضر هم نميگويم كه آنها كار بدي كردند. شايد وظيفهشان در آن شرايط همان بود، اما من چون حجتي نداشتم، مشاركت نكردم.» استفاده مصباح از لفظ «منافقين» براي سازماني كه هاشمي به آن كمك ميكرده، نكتهاي است كه رجوع به اسناد تاريخي صحت آن را با ترديد مواجه ميكند.
جداي از تفاوتهاي روايت مصباح و هاشمي درباره جزييات ديدار، كه يكي معتقد به انجام آن در منزل شهيد قدوسي و ديگري معتقد به انجام ديدار در بيت مصباح است و به روايت اول، مقام معظم رهبري بعد از اين ديدار، تا ۱۰ سال با مصباح حرف نزده و به روايت دوم، فقط هاشمي با دلخوري منزل او را ترك كرده، تنها نكته مورد تاييد هر دو طرف، حمايت هاشمي از مجاهدين اوليه است. حمايتي كه البته بسياري از روحانيون انقلابي پيش از انقلاب، در آن با هاشمي همراه بودهاند و حالا دفتر مصباحيزدي از آن با عنوان «حمايت از منافقين» ياد كرده است.
بعد از انتشار اين مطلب در سايت آيتالله مصباحيزدي، سيد حميد روحاني در گفتوگويي با خبرگزاري تسنيم گفت: «اظهارات آقاي هاشمي اگر درباره آيتالله مصباح بوده باشد، واقعيت ندارد.» او تاكيد كرده «واقعا اين اظهارات از آقاي هاشمي درباره آقاي مصباح بوده باشد، عجيب است چرا كه خود ايشان هم ميدانند كه آقاي مصباح از شاگردان ممتاز و مبارز حضرت امام بود كه از آغاز نهضت مبارزه، امام را ياري كرد.» او همچنين توضيح داده است كه «يكي از اختلافات آقاي مصباح و هاشمي درباره سازمان مجاهدين يا همان سازمان منافقين بود؛ آيتالله مصباح بنا به بصيرتي كه داشتند، حمايت از سازمان مجاهدين (منافقين) را حرام ميدانستند اما آقاي هاشمي در برههاي برخلاف نظر آقاي مصباح بعضا از اين گروه حمايت ميكرد. لذا آقاي مصباح حمايت از اين سازمان را حرام ميدانست نه مبارزه با شاه را.»
چه كسي فرمانده لشگر ٢٧ را آزاد كرد؟
ماجرا از انتشار مسائل مربوط به اشغال زمينهاي وزارت كشاورزي توسط سپاه در خاطرات آيتالله هاشمي آغاز شد. پس از انتشار خاطرات سال ۶۸ آيتالله هاشميرفسنجاني در كتابي با عنوان «بازسازي و سازندگي»، سردار اسماعيل كوثري، فرمانده وقت لشكر ۲۷ محمدرسولالله و نماينده فعلي مجلس شوراي اسلامي نسبت به مطالب مربوط به خويش واكنش نشان داد. محمداسماعيل كوثري، نماينده اصولگراي مجلس داستان را اين گونه روايت ميكند: در طول جنگ تحميلي پادگاني در كرج كه پيش از انقلاب در اختيار وزارت كشاورزي براي تربيت نيروهاي «سپاه ترويج آباداني» بوده و پس از انقلاب بلااستفاده مانده بود به دنبال درخواست من و شهيد همت و موافقت رييسجمهور وقت حضرت آيتالله خامنهاي در اختيار لشكر ٢٧ محمدرسولالله قرار گرفت و بنا بر اين بود تا پايان جنگ اين پادگان در اختيار لشكر باقي بماند.
اما در خاطرات آيتالله هاشمي روايت را اين گونه ميخوانيم: سهشنبه ۱۵ فروردين ۶۸: آقاي محسن رضايي تلفني از بازداشت آقاي اسماعيل كوثري توسط سازمان قضايي نيروهاي مسلح به خاطر اشغال تاسيسات كشاورزي شكايت كرد. به آقاي [علي] فلاحيان [معاون وزير اطلاعات] گفتم كه براي آزادياش اقدام كند. چهارشنبه ۱۶ فروردين ۶۸: به آقاي [علي] رازيني [رييس سازمان قضايي نيروهاي مسلح] در خصوص بازداشت آقاي [اسماعيل] كوثري [فرمانده لشكر ۲۷ محمدرسولالله] تلفني اعتراض كردم و دستور دادم آزادش كنند. پنجشنبه ۱۷ فروردين ۶۸: آقاي [علي] رازيني [رييس سازمان قضايي نيروهاي مسلح] آمد و علت بازداشت و آزادي آقاي [اسماعيل] كوثري [فرمانده لشكر ۲۷ محمدرسولالله] را گفت. قرار شد در آينده مراقبت بيشتري در اين جهت شود. اما اسماعيل كوثري نهتنها هاشمي را عامل آزادياش نميداند كه او را مقصر بازداشت خود عنوان ميكند: اين ماجرا در سال ٦٩ بوده نه سال ٦٨ و برخلاف آن چيزي كه آقاي هاشمي در كتاب خاطرات خود عنوان كرده، نه تنها ايشان نقشي در آزادي من از بازداشتگاه نداشته بلكه عامل بازداشت من نيز بوده است.
با توجه به اينكه هاشميرفسنجاني در آن زمان رياستجمهوري و جانشيني فرماندهي كل قوا را همزمان بر عهده داشت، به جاي تصميمگيري در مورد شكايت وزير كشاورزي خود از اين جانب، موضوع را به سازمان قضايي نيروهاي مسلح ارجاع داده و موجب بازداشت من در بازداشتگاه سپاه شد. پس از گذشت كمتر از ٢٤ ساعت با اطلاع فرماندهي كل قوا حضرت آيتالله خامنهاي از اين موضوع با دستور ايشان از بازداشتگاه آزاد شده و پس از اين ماجرا رهبر معظم انقلاب دستور دادند تا احضار فرماندهان ارشد سپاه تنها با دستور فرمانده كل قوا امكانپذير باشد. پس از اين موضوع دفتر نشر معارف انقلاب (منتشركننده خاطرات هاشميرفسنجاني) درباره ادعاي كوثري اطلاعيهاي مفصل منتشر كرد. در اطلاعيه آمده بود كه موضوع با كوثري در ميان گذاشته شده و او پس از مشاهده اسناد متعهد ميشود تا موضوع را اصلاح كند اما به دليل اينكه او از انجام اين امر سر باز ميزند اطلاعيه منتشر ميشود.
با اين حال كوثري موضوع را در قالب ارسال يادداشتي به خبرگزاري فارس ادامه داد: خدا ميداند بنده به هيچوجه دلم نميخواست اين طور مسائل بخواهد به رسانهها كشيده شود و دليلم هم اين است كه از سال ١٣٦٩ تا ١٣٩١ حتي در يكجا از بازداشت خودم بعد از هشت سال دفاع مقدس بيان نكردم؛ چون ميدانستم بدخواهان و دشمنان نظام و انقلاب خوشحال ميشوند ولي چندي پيش (تيرماه ٩١) تماس گرفتند كه در كتاب خاطرات جناب آقاي هاشميرفسنجاني آمده است كه ايشان شما را از زندان آزاد كرده است و فقط خواستم عين واقعه را بگويم ولي چون فيالبداهه پاسخ دادم در بيان سال به جاي ٦٨ گفتم ٦٩ چون در ذهنم سال ٦٩ بود ولي بعدا كه به اسناد مراجعه كردم ديدم ٦٨ درست است و اشتباه از من بود ولي بهتر.در نهايت بايد عرض كنم كه از سال ٦٨ به بعد به هيچوجه كلامي به عنوان اعتراض نداشتم و به كسي هم چيزي نگفتم چون اصلا صلاح نميدانستم و اين را يك امتحان براي خودم ميدانستم ولي زماني كه در صفحات ٧٣،٧٤ و ٧٥ كتاب خاطرات سال ٦٨ اطلاع پيدا كردم كه نوشتهاند آقاي هاشميرفسنجاني باعث آزادي من شدند. اينجاب مطالب را عرض كردم و الا نه سياسي بود و نه جرياني پشت سر اين موضوع، پس بهتر است اطرافيان ايشان بيشتر تحقيق كنند و بعد عكسالعمل نشان دهند.»
حزب توده و سفر مادرشاهي و حبيبالله (؟) به پاكستان
چگونگي كشف و بازداشت اعضاي حزب توده توسط اطلاعات سپاه شايد يكي از جذابترين معماهاي تاريخ سياسي- امنيتي پس از پيروزي انقلاب است. حزبي كه بيش از هر سازمان سياسياي توانسته بود فعاليتهاي سياسي خود را در ايران گسترش دهد. در ميان انبوه مقالات، گزارشها و اظهاراتي كه درباره برخورد با حزب توده از سوي مسوولان وقت بيان شده، شايد روزنوشت آيتالله هاشمي در تاريخ ١٢ خرداد ١٣٦١ از مهمترين كدهايي است كه ايشان براي ثبت در تاريخ اقدام به انتشار آن كردهاند. روز نوشتي كه حرف و حديث درباره آن همچنان وجود دارد. آيتالله هاشمي در خاطرات سال ١٣٦١ نوشته است: « جواد مادرشاهي در مقام مشاور امنيتي رييسجمهور، به همراه حبيبالله...، به پاكستان رفت و اسناد منسوب به ولاديمير كوزيچكين، مامور سازمان اطلاعاتي شوروي در ايران را، كه در ۱۲ خرداد ۱۳۶۱ به بريتانيا پناهنده شده بود، از نمايندگان سرويس اطلاعاتي بريتانيا (ام.آي. ۶) دريافت كرد.» سيد جواد مادرشاهي كه از اعضاي ارشد انجمن حجتيه بوده و سوابقش براي كساني كه او را ديدهاند كاملا مشخص است.
اما هويت «حبيبالله...» در خاطرات آيتالله هاشميرفسنجاني به هيچ عنوان مشخص نيست. هر چند ايشان در ٣٠ صفحه بعد خاطرات سال ٦١ - روزنوشت دوشنبه ٥ مهرماه ١٣٦١ حبيبالله... را حبيبالله عسگراولادي معرفي ميكند و مينويسد: «عصر مهندس جواد [مادرشاهي] و حبيب [عسكراولادي] كه براي گرفتن اطلاعات از فردي مطلع به پاكستان رفته بودند، آمدند و مطالب جالب و مفيدي كه از او گرفتهاند- درباره عملكرد كا. گ. ب. و حزب توده و سياست آينده شوروي در ايران- گزارش دادند.» اگرچه مرحوم حبيبالله عسگراولادي اين خاطره آيتالله هاشمي را تكذيب و گفت كه هرگز براي دريافت اطلاعات به پاكستان سفر نكرده است. مرحوم عسگراولادي در گفتوگو با نويسنده گفت: «نامهاي را براي آيتالله هاشمي ارسال كرده و خواستار تصحيح اين بخش از خاطرات ايشان شدهام كه دفتر آيتالله هاشمي هم قول مساعد براي اصلاح اين خاطره شدهاند.» حبيبالله عسگراولادي «حبيبالله...» خاطرات آيتالله هاشميرفسنجاني را «حبيبالله داداشي» معرفي كرد.
دو روايت از يك نامه به امام براي پايان جنگ
محسن آزموده/ ماجراهاي مربوط به جنگ هشت ساله به خصوص با توجه به آنكه تاريخ جنگ ما هنوز نگاشته نشده، در اين ميان اهميتي مضاعف مييابند. در ميان مباحث مربوط به دفاع مقدس دو مساله ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر و ديگري مساله پايان جنگ و پذيرش قطعنامه همواره مناقشهبرانگيز بودهاند. تا جايي كه به خاطرات و روزنوشتهاي هاشميرفسنجاني مربوط ميشود، موضوع خاتمه جنگ و پذيرش قطعنامه در جلد يازدهم يعني «پايان دفاع و آغاز بازسازي: خاطرات سال ١٣٦٧» مطرح شده است. جزييات و پيچيدگيها و همچنين پشت پردههاي موجود در فرآيند پذيرش قطعنامه ٥٩٨ از سوي ايران و بحرانهاي سياسي و بينالمللي و اجتماعي ناشي از آن و مديريت كارآمد هاشمي و ديگر مسوولان وقت در كنترل بحرانها، مهمترين محوري است كه در اين كتاب توجه خواننده را به خود جلب ميكند. هاشمي كه در طول دوران جنگ غير از رياست مجلس شوراي اسلامي سمتهاي مهمي چون فرمانده عملياتي جنگ، مسوول هماهنگكننده عمليات و در نهايت جانشيني فرماندهي كل قوا و فرماندهي عالي جنگ را از سوي امام خميني(ره) بر عهده داشته است، در خاطراتش صراحتا و با رضايت از نقش خود در پايان دادن به جنگ سخن ميگويد.
او در خاطره روز ١٨ مرداد ١٣٦٧ مينويسد: «در اخبار صبح آمد كه ديشب خاوير پرز دكوئيار دبيركل سازمان ملل اعلان كرد كه از روز [۲۰ آگوست] ۲۹ مرداد، آتشبس بين ايران و عراق برقرار ميشود. از اينكه من نقش اساسي در ختم جنگ داشتم، احساس رضايت خاطر ميكنم.» اين البته نخستينبار نيست كه رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام صراحتا از پايان جنگ دفاع ميكند. تيتر اصلي روزنامه كيهان در روز پنجشنبه ٣٠ مرداد سال ١٣٦٥ اين سخن از هاشميرفسنجاني رييس وقت مجلس شوراي اسلامي در اجتماع مردم سرخس است: «جنگ را بايد زودتر با پيروزي تمام كنيم تا سرمايهها صرف عمران كشور شود.»شكي نيست كه سالهاي پاياني جنگ به امري فرسايشي بدل شده بود و ايران به طور خاص به دليل تحريمها و فشارهاي بينالمللي در شرايط اقتصادي مساعدي به سر نميبرد.
هاشميرفسنجاني در گفتوگويي در سال ١٣٨٨ در اينباره ميگويد: «به لحاظ اقتصادي، تقريبا زير صفر بوديم. يعني تعهدات و نيازهاي ما، خيلي بالا بود. ضمن اينكه درآمدهاي ما نيز خيلي كم بود.» البته او در همين گفتوگو در مقابل اين پرسش كه «آيا ما در نقطه ضعف قطعنامه را قبول كرديم؟» صراحتا واكنش نشان ميدهد و ميگويد: «نه، ما به لحاظ نظامي در نقطه ضعف نبوديم. چون بعد از پذيرش قطعنامه، عراق به ايران حمله كرد و در خيلي از جاها جلو آمد.
ما با آنها مقابله كرديم و به سرعت به عقب برگردانديم. لذا نميتوانيم بگوييم كه ما از نظر نظامي و به خصوص روي زمين، ضعيف بوديم.»اين نكتهاي است كه هاشميرفسنجاني در سال ١٣٩٠ در گفتوگو با نشريه پنجره نيز بر آن تاكيد ميگذارد و ميگويد: «جنگ بهجايي رسيده بود كه ديگر مصلحت نبود ادامه پيدا كند. البته اينكه ميگويند ما ميجنگيديم، عاشورايي هم ميجنگيديم و جنگ جنگ تا آخرين نفس و... اينجور شعارها بود. اما واقعيت اين بود كه چند بار شكست خورده بوديم. فاو را پس گرفته بودند، شلمچه و جزيره را گرفته بودند.
ما براي اين مناطق هم هزينه كرده و هم شهيد داده بوديم، ولي خيلي آسان اين مناطق را از ما گرفتند و اين براي ما خيلي سنگين بود.»هاشمي در مقام رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام در همين گفتوگو پاي شخص ديگري را به ميان ميآورد كه مهمترين واكنشها را نسبت به سخنان او نشان ميدهد. او درباره محسن رضايي دبير كنوني همين مجمع كه در آن سالها فرماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را بر عهده داشت، ميگويد: «آقاي رضايي ميگفت كه ما ميجنگيم، ولي بايد امكانات ما را تهيه كنيد. ما هم گفتيم: امكانات مورد نيازتان را بنويسيد تا اگر توانستيم، تهيه كنيم. ايشان هم يك ليست خيلي بزرگ از تجهيزات جنگي شامل ۳۰۰ فروند هواپيما و هليكوپتر، ۳۰۰ قبضه توپ، تعدادي كشتي جنگي و تجهيزات ديگر درخواست داده بود.
ضمن اينكه ميگفت: امريكاييها هم بايد از خليجفارس خارج شوند. با اين شرايط ما تا پنج سال ديگر موقعيت را حفظ ميكنيم و بعد از پنج سال، نخستين عمليات موفق را انجام ميدهيم. اين تجهيزات را نه كسي به ما ميفروخت و نه ما پول خريد آن را داشتيم. البته اين شرايط پيش امام بهانهجويي تلقي شد و امام هم آن نامه را همانطور كه ميدانيد، منتشر كردند و بعد از قبول قطعنامه هم عراق كه فكر ميكرد ما از سر ضعف قطعنامه را قبول كردهايم، دوباره حمله كرد و يك روزه تا نزديكيهاي اهواز پيش آمد.»محسن رضايي اما نسبت به اين سخنان ساكت نماند و نسبت به آنها واكنش نشان داد.
رضايي طي مصاحبه به نامهاي كه «سپاه براي آقاي هاشميرفسنجاني ـ نه امام ـ تنظيم كرد» اشاره كرد و گفت: «امكانات كشور در اختيار مسوولان سياسي كشور بود. در اين نامه براي پيروزي در جنگ امكاناتي خواسته شده بود. آقاي هاشمي هم اين نامه و هم چند نامه ديگر از جمله نامه وزير ارشاد وقت، نامه مسوول دولت و نامه فرماندهان ارتش را با هم خدمت امام برد و گفته بود كه نظاميان اين گونه ميگويند و مسوولان سياسي و اقتصادي هم ميگويند پول نداريم. شما تكليف را روشن كنيد و امام هم با پذيرش قطعنامه موافقت كردند.»واپسين و البته مهمترين واكنش رضايي در اوايل مهرماه (٥) سال گذشته (١٣٩٣) در دومين شب حضور رضايي در برنامه «سطرهاي خوانده» صورت گرفت، او در اين برنامه با بيان ناگفتههايي درباره دوران دفاع مقدس، به ماجراي پايان جنگ نيز اشاره كرد و گفت: «همواره دلمان ميخواست يكي از مسوولان وارد جنگ شود و پرچم را در دست بگيرد.
حتي مقام معظم رهبري نيز در آن زمان به امام(ره) نامهاي مينويسند كه بهتر است يك تن فرماندهي جنگ را برعهده داشته باشد و در نهايت حكم آقاي هاشمي ۱۲ خرداد صادر شد. پس از صدور حكم، آقاي هاشمي پيش امام (ره) ميآيد و ميگويد كه دو راه داريم؛ يا بايد صلح كنيم يا جنگ و اگر جنگ كنيم بايد خواسته فرماندهان را تامين كنيم. امام راحل در آن جلسه ميفرمايند كه از طريق ماليات هزينهها تامين شود و در صورت نياز ايشان فراخوان حضور نيروهاي مردمي در جبهه را صادر ميكنند. هاشمي پس از اطمينان از اينكه امام راحل از ادامه جنگ اطمينان دارند در باختران از فرماندهان خواست احتياجات را اعلام كنند و امكانات مورد نياز به دولت و مجلس اعلام ميشود.»وي با اشاره به نگارش نامهاي در اين باره گفت: برآورد لازم انجام و دوم تيرماه ۶۷ نامهاي تهيه و به آقاي هاشمي ارايه و ۲۷ روز پس از اين نامه قطعنامه از سوي ايران امضا شد. رضايي پس از بيان اين سخنان براي نخستينبار متن كامل نامه خود به هاشمي درباره پايان جنگ را به طور كامل و به همراه توضيحاتي قرائت كرد و ابهامها درباره محتواي نامه را از ميان برد.
ارسال نظر