گفتوگوي آزاده نامداري با نرگس محمدي
ستايش معروف، از کلیشهها نمیترسد. او صلح جهانی را بزرگترین رویایش میداند.
مجله سیب سبز - آزاده نامداري: گفتوگو با نرگس محمدي كار سختي نبود. خيلي ميشناسمش و از همه مهمتر همه احساسش از چشمهايش پيداست؛ غمش، سرخوشياش، رويايش، حسرتش. راستش وقتي گفتوگو ميكردم فكر كردم آدمهاي كمي هستند كه اينقدر رو بازي كنند. نرگس محمدي يا همان ستايش با وجود بازي در نقشهاي زياد ديگر هنوز نتوانسته ستايش را از خودش دور كند. مردم هنوز با دست نشانش ميدهند و ميگويند ستايش. اما گفتوگوي امروز ما درباره دختري مهربان، شاد، بيآلايش به نام نرگس محمدي است.
مقابل دوربين خودت را بازي ميكني؟
بازي ميكنم اما نه خودم را. در ۱۰ سال اخير بهخصوص در تلويزيون نقش خيلي عجيب و غريبي براي خانمها اتفاق نميافتد، وقتي صحبت در مورد نقش زنها ميشود من هميشه ميگويم كار خاصي قرار نيست انجام بدهيم همه ما نقش يك زن معمولي و عادي را در شرايط مختلف بازي ميكنيم. جمله « در مورد لايههاي نقشتان بگوييد» خيلي خندهدار است.
نقشهاي الان لايهاي ندارند و مقصر سازندهها و نويسندگان كارها هستند كه همه مسائل ديگر خيلي دم دستي شده است. به همين دليل من فقط سعي ميكنم چيزهايي را به نقش اضافه كنم كه در خيلي از موارد كارگردان كار با اين مسئله مخالف است و در نهايت بازيگر مجبور است با نظر كارگردان پيش برود. يك فيلمنامه خوب ميتواند كمككننده باشد كه همانطور كه گفتم در تلويزيون خيلي كم وجود دارد.
زندگي معمولي و شخصي خودت را هم مثل نقشهاي الان دمدستي ميبيني؟
در كل من از روتين بودن زود خسته ميشوم. فكر ميكنم خدا مرا خيلي دوست داشته است كه من وارد اين حرفه شدهام. اگر قرار بود كارمند باشم يا در رشتهاي كه خواندم ميماندم و پرستار ميشدم و بايد هر روز سر يك ساعتي سر كار ميرفتم تا يك ساعت مشخص، زندگي برايم خيلي سخت ميشد. الان كلاسهاي مختلف ميروم، گيتار تمرين ميكنم و دائم در حال انجام كارهايي هستم تا از روزمرگي نجات پيدا كنم.
چند وقت است كه مقابل دوربين هستي؟
از سال ۸۵ ، در اين بين به دليل پيشنهاد نشدن نقش مورد علاقهام گاهي هشت ماه بيكار بودهام و اين اتفاق براي كساني كه يكدفعه ديده ميشوند خيلي ميافتد و مدتي بيكار ميمانند. خيلي از بازيگرهاي معمولي كه خيلي هم ديده نشدهاند، هميشه در حال كار كردن هستند اما بعضي از بازيگران مثل خود من كه به اصطلاح يك شبه معروف شدهاند با اين مشكل روبهرو میشوند. من قبل از معروف شدنم خيلي راحتتر كار ميكردم و راحتتر انتخاب ميكردم اما حالا هم براي خود من سختتر شده و هم اطرافيان از من توقع دارند.
در زندگي شخصي از خودت خيلي توقع داري؟
بله، تقريبا. معمولا از آنچه هستم و دارم نهايت لذت را ميبرم اما دوست دارم هميشه به جاهاي بالاتري برسم.
در روابط با آدمها هم همينطور هستي؟
در روابط با آدمها اينطور نيستم. در كل من آدم وابستهاي هستم به عنوان مثال ممكن است يك اتاق را ۱۰ سال تغييري ندهم براي اينكه دوست دارم هر چيزي را كه دارم همانطور برايم بماند. در مورد آدمها هم همينطور است. من از اول ابتدايي هنوز دوستانم را دارم. وقتي با كسي دوست ميشوم فكر ميكنم تمام مسائل او به من مربوط است و برعكس؛ يعني يا تمام و كمال با كسي دوست هستم يا كلا نيستم. براي اينكه آدم سياستمداري نيستم كه مراقب باشم فلان حرف را پيش فلاني نگويم يا اگر برايم سودي دارد آن فرد را حفظ كنم. به همين خاطر ترجيح ميدهم دوستانم كامل براي من و من براي آنها باشم.
فكر ميكني غير از بازيگري چه شغلي ميتوانستي داشته باشي؟
خواندن را هميشه دوست داشتم و هر كاري كه به اين حوزه مربوط باشد را دوست دارم. غير از اينها هيچ كاري را نميتوانم انجام بدهم.
بزرگترين ايرادت چيست؟
خيلي زود به آدمها اعتماد ميكنم و فكر ميكنم هر كسي كه به من نزديك است دوست من است و بابت اين مسئله خيلي ضربه خوردهام اما نميتوانم در اين مورد خودم را كنترل كنم. يكي ديگر از اخلاقهاي بد من اين است كه وقتي خيلي خسته و گرسنه هستم هر اتفاقي بيفتد داد و فرياد راه مياندازم. از برزيل كه آمدم بعد از ۱۵ روز غذاي باب ميل نخوردن، مادرم برايم ماكاراني درست كرده بود و من از ماكاراني متنفرم و در برزيل كنار همه غذاها ماكاراني هم بود، به همين خاطر بعد از ديدن غذا گريه كردم!
اگر بگويند قرار است بميري و فقط يك دقيقه فرصت داري و فقط ميتواني به يك نفر زنگ بزني آن يك نفر كيست؟
قطعا به مادرم زنگ ميزنم. از همه بيشتر براي من ارجحيت دارند.
از اينكه روزي نباشي ناراحت ميشوي؟
خدا نكند كسي عزيز از دست بدهد اما وقتي عزيزت را از دست ميدهي ديگر كنار آمدن با مسائل كمي برایت آسانتر ميشود. از وقتي پدرم از دنيا رفت مرگ را پذيرفتهام و ميدانم همه خواهيم رفت. بعد از آن مادربزرگم كه خيلي برايم عزيز بود را از دست دادم ديگر با مرگ كنار آمدهام و ميدانم دنياي ديگري وجود دارد و ما هيچوقت تمام نميشويم.
وقت داري كتاب بخواني؟
بله. تنها چيزي كه خيلي حالم را خوب ميكند فيلم ديدن و كتاب خواندن است. اين روزها به دليل مشغله زياد كمتر وقت ميكنم فيلم ببينم اما كتاب هميشه همراهم است حتي سر صحنه با خودم ميبرم و در زمانهاي خالي ميخوانم و هميشه در ماشين كتاب دارم. رمانها را خيلي دوست دارم.
بچه بودي بيشفعال بودي؟
من خيلي آرام بودم چون بچه اول بودم، هميشه مسئوليت بچههاي كوچكتر از خودم را داشتم.
اگر گرهاي در زندگيات داشته باشي چگونه بازش ميكني؟
هر چيزي يك فرمولي دارد حتي اگر آن فرمول وجود نداشته باشد ما ميتوانيم برايش فرمول بسازيم. من خودم به خودم كمك ميكنم، از مادرم مشورت ميگيرم و دوستان خيلي خوبي دارم كه به كمك من ميآيند اما در نهايت خودم به هر طريقي كه شده باشد مشكلم را حل ميكنم.
اولينباري كه عكست را روي جلد مجلات ديدي، چه حسي داشتي؟
وقتي كلاس بازيگري ميرفتم آرزويم اين بود كه فقط يك سكانس بازي كنم. وقتی براي اولينبار در مجله فيلم فقط اسمم را زدند حال خيلي خوبي داشتم ولي بعد از سريال ستايش آنقدر همه چيز يكدفعه اتفاق افتاد که من متوجه نشدم چطور در يك روز ۱۰ مجله عكس مرا كار كردهاند.
پ
نظر کاربران
چرا اینقدر متن تکراری تو صفحه بود؟
اوه فرشید نشستی خوندی حال داریا من که کلا خستم نمیخونم
دقت كرديد آزاده نامداري چقدر از خودش خوشش مياد؟ با هركي مصاحبه مي كنه حتما بايد عكس خودشم باشه.
پاسخ ها
اصلا ازش خوشم نمیاد
هرجایی میره تا خودشو نشون بده
میشه یه مصاحبه با مازیارفلاحی هم داشته باشید
ازاین دختره نرگس بدم میاد خیلی انرژی منفی داره. حالا مگه چی گفته بود که این همه مهم بوده که مجله گذاشته؟
چطور کسی که از روتین بودن بدش میاد ممکنه یه اتاق رو ده سال تغییر نده؟؟؟
میرفتی پرستاری بهتر بودااااااا همکار میشدیم