گفتوگوی آزاده نامداری با روزبه نعمتالهی
روزبه نعمتاللهي، خوانندهاي كه كم و بيش ميشناختماش، روزي زندگياش برايم خاص شد كه عكسهايش را در صفحه شخصياش ميان برف و در دل طبيعت ديدم.
مجله سیب سبز - آزاده نامداری: روزبه نعمتاللهي، خوانندهاي كه كم و بيش ميشناختماش، روزي زندگياش برايم خاص شد كه عكسهايش را در صفحه شخصياش ميان برف و در دل طبيعت ديدم. متوجه شدم مدتي است در شهر زندگي نميكند. چندبار درباره موضوعات مختلف با هم بحث كرديم اما در حقيقت اصلا هم عقيده نبوديم و اين تفاوت زياد مرا ترغيب كرد با او گفتوگو كنم تا همه كساني كه روزبه نعمتاللهي را كم ميشناسند، با ابعاد شخصیت او آشنا شوند.
او به نظر من بهشدت مهربان و احساساتي است اما لجباز و يك دنده. دنيايش آنقدر بزرگ است كه هيچ چيز را مدتهاست براي خودش نميخواهد. من هم مثل خيليهاي ديگر نتوانستم او را راضي كنم كه به شهر بازگردد و كمي عاديتر زندگي كند. شايد براي اين سرسختي بايد به او تبريك گفت.
از کودکی چه خاطرهای دارید؟
در بچگي در مدرسه اگر معلم از من سوال ميپرسيد چند تا سوال بعدي را هم جواب ميدادم تا به او ثابت كنم همه درسهايم را بلدم؛ حالا نميتوانم يك جا بمانم و خيلي بيقرار هستم. اين مهمترين دليل براي هميشه كوچكردناماست.
يعني شما در كودكي بيشفعال بوديد؟
بله؛ پزشكان هميشه اين را به من ميگويند. در كودكي هم همينطور بودم و پدر و مادرم براي بزرگ كردن من خيلي سختي كشيدهاند. هميشه يا بالاي درخت بودم يا در حال شيطنت كردن. در خانهمان يك درخت بزرگ بود كه هر وقت كار اشتباهي ميكردم، سريع بالاي آن درخت ميرفتم و ديگر كسي به من دسترسي نداشت.
كساني كه بيش فعال هستند حساسيتهاي بيشتري نسبت به افراد عادي دارند، آيا مرور زمان تغييري در شما ايجاد كرده است؟
بله؛ متاسفانه يا خوشبختانه من خيلي به مسائل حساس هستم. هيچ چيزي در مرور زمان نتوانسته احساسات من را تغيير دهد. حتي رنجها و سختيهايي و حتي خوشيهايي كه داشتم، نتوانستند من را قانع كنند تا احساساتم را تغيير بدهم. حتي اين احساسات در خيلي مواقع به من آسيب رسانده اما باز هم آن را تكرار ميكنم به عنوان مثال اعتماد كردن به آدمها را دوست دارم با اينكه از اين موضوع خيلي ضربه خوردهام. همه را دوست دارم حتي كساني كه شايد دشمنم باشند.
اينها كه ميگوييد كمي شبيه شعار است؛ قبول داريد؟
شما ميتوانيد تمام اينها را از كساني كه اطراف من زندگي ميكنند، بپرسيد. هر كسي كه به من بدي ميكند راستش را بخواهيد اصلا بلد نيستم كه با او برخورد كنم. حتي گاهي شايد دلم بخواهد انتقام بگيرم اما راهش را بلد نيستم.
از چند سالگي به بعد ديگر اين احساسات تغيير نكردهاند؟
من از كودكي فكر ميكردم خيلي آدم بزرگي هستم. فكر ميكردم خيلي بيشتر از آنچه كه بايد ميفهمم. هميشه دوست داشتم مديريت كنم به همين خاطر چند نفر را هميشه در اطراف خودم داشتم و آنها را رهبري ميكردم. در مدرسه گروهي داشتم كه براي خودم يك امپراتوري درست كرده بودم.
براي خانوادهتان فرزند خوبي بوديد؟
نه چندان متاسفانه. در كودكي خيلي آنها را اذيت كردم و وقتي بزرگ شدم به خاطر اينكه تفكرات خيلي عجيبي داشتم آنها را هميشه غافلگير ميكردم. بعضي وقتها همه زندگي را جمع ميكردم و در بيابان چادر ميزدم.
چرا تا اين حد متفاوت هستيد؟ عمدي است يا غير عمد اين اتفاق افتاده است؟
واقعا دست خودم نيست. بارها سر همين مسائل با خانوادهام به بن بست رسیدهایم.
از زندگيتان چه ميخواهيد؟
من واقعا نميدانم از زندگي چه ميخواهم به اين دليل كه هنوز خودم را كامل نشناختهام و با درون خودم درگيرم.
چند سالتان است؟
۳۴ سال
فكر ميكنيد از چند سالگي در زندگيتان به ثبات رسيدهايد؟
اصلا فكر ميكنم هيچوقت ثبات پيدا نكردهام.
اين نوع زندگي برايتان سخت نيست؟
نه حالم خوب است براي اينكه هميشه رها زندگي ميكنم. اگر الان وسط يك غار زندگي كردن حالم خوب باشد، حتما اين كار را انجام ميدهم.
الان هم در بیرون شهر زندگي ميكنيد؟
بله؛ براي اينكه آنجا حالم بهتر است. البته گاهي دلم براي ترافيك شهر تنگ ميشود. ميآيم و در ترافيك شهر رانندگي ميكنم. من براي اينكه خودم را پيدا كنم خيلي كارها كردهام. به عنوان مثال پشت چراغ قرمز شيشه ماشينها را تميز كردهام فقط براي اينكه غرور خودم را از بين ببرم.
اين نوع زندگي كردن را از كسي الگو گرفتهايد؛ مثلا از پدرتان؟
خیر؛ خانواده من اصلا كارهاي مرا درك نميكنند و دوست ندارند من با اين روش زندگي كنم. مادرم هميشه نگران من است. پدرم هم فكر ميكرد روزي از اين قالب بيرون ميآيم اما اين اتفاق هرگز نيفتاد.
یعنی خيلي فرد قابل كنترلي نيستيد؟
نه؛ اصلا نيستم. به همين خاطر هيچوقت نتوانستم يك زندگي بر اساس استانداردهاي جامعه داشته باشم.
تعريف شما از استاندارد چيست؟
استاندارد شايد يك كارمند ساده با روزهاي معمولي باشد.
فرد مرتبي هستيد؟
شايد در برنامه خورد و خوراكم مرتب باشم.
ساعت خوابتان چطور است؟
اصلا مرتب نيست، از به هم ريختگي زندگي هميشه فراري هستم اما تنوع را دوست دارم.
هيچوقت حسرت زندگي يك آدم استاندارد را خوردهايد؟
هيچوقت به حال هيچ آدمي حسرت نخوردهام.
يعني هرگز نگفتهايد كه كاش دغدغههاي كمتري داشتم؟
جايگاه خودم را با هيچ كس عوض نميكنم حتي سختيهايي كه در زندگي داشتم. مشكلات من را محكمتر كرد. با تمام مشكلاتي كه داشتم هيچوقت نگفتم كارهايي كه انجام دادهام، اشتباه بوده است.
بنابراین فرد مغروري هستيد؟
بيشتر لجباز هستم و فكر ميكنم كاري كه در آن قدم برميدارم حتما نتيجه مثبتي خواهد داشت. حتي اگر بارها به زمين بخورم باز راهم را ادامه ميدهم.
يعني فكر ميكنيد هر كاري كه انجام بدهيد درست است؟ يعني اگر كسي بگويد راهتان اشتباه است به آن گوش ميدهيد؟
شايد گوش كنم اما در نهايت كاري كه خودم فكر ميكنم درست است را انجام ميدهم. مسائلي در زندگي هست كه براي من خيلي مهم است مثل انسانيت و در مقابل آن همه چيز اهميت خودش را براي من از دست ميدهد. بابت انسان بودن خيلي تاوان ميدهم. قانون من در زندگي اين است كه سالم زندگي كنم. شايد در گذشته اشتباهاتي كرده باشم يا به خيلي از آدمها بدي كرده باشم و اگر كسي اين گفتوگو را ميخواند و از من بدي ديده است، دلم ميخواهد به او بگويم مرا ببخشد. كسي كه الان اينجا نشسته و اين حرفها را ميزند هيچ چيز برايش مهمتر از انسانيت و راستگويي نيست.
كسي هست كه شما آن را نبخشيده باشيد؟
من همه را بخشيدهام
تا به حال عمدا لج كسي را در آوردهايد؟
بله و فقط به اين خاطر كه آنها را از كاري كه ميكردهاند، خسته كنم.
چند آدم مهم در زندگيتان داريد؟
آدمهاي مهمي به زندگي من آمدهاند كه رفتهاند.
آدم مهمي در زندگيتان داريد كه مانده باشد؟
من مسافرخانه بين راهيام.
روش درويشها را براي زندگيتان پيش گرفتهايد؟
نه اصلا. مثل خودم زندگي ميكنم.
شما طرفداران خودتان را داريد جوانهايي كه به شما علاقه دارند و ممكن است سبك زندگي شما را تقليد كنند.
كسي اين كار را نميكند. فكر ميكنم زندگي من جذابيتي براي افراد ديگر نداشته باشد، مگر اينكه از يك راه يا يك تفكر خاص به زندگي من برسند. يك جايي از زندگي تصميم گرفتم چيزهايي كه دارم و به دستشان آوردهام را فكر كنم كه ندارم و همه چيز را كنار بگذارم.
الان جايي زندگي ميكنيد كه كسي نيست، گوشهنشين شدهايد؟
گوشهنشين نشدهام. من حق زندگي دارم و طبيعت را براي زندگي كردن انتخاب كردهام. فكر ميكنم كساني كه در شهر زندگي ميكنند براي زندگيشان خيلي ارزش قائل نيستند.
مثل مسافرها زندگي ميكنيد؟
بله؛ تقريبا
يعني زندگيتان را ميتوانيد در يك چمدان جمع كنيد و راه بيفتيد؟
چمدان من هميشه آماده است.
يعني اگر الان كسي زنگ بزند و بگويد فردا برويد، ميرويد؟
بله؛ ميروم
يعني پايتان به چيزي بسته نيست؟
نه؛ اصلا به هيچ چيزي وابسته نيستم. در زندگي حالي دارم كه با هيچ چيز عوض نميكنم.
چيزهايي كه داريد را به آساني به دست آوردهايد؟
سختي زياد كشيدهام. از خيلي چيزها گذشتهام اما انتخاب خودم اين بوده است. خيلي جاها ميتوانستم چيزهايي را انتخاب كنم كه شايد مورد قبول خودم نبود اما وجهه خيلي خوبي داشت ولی من احترام به گوش مخاطب را انتخاب كردم. به شعور مخاطبم احترام گذاشتم و سعي كردم هر چيزي را نخوانم و هر كاري را انجام ندهم. كاري ماندگار را منتشر كنم كه تاريخ انقضا نداشته باشد.
با اينكه در شهر بزرگ شدهايد از عهده زندگي روستايي برميآييد؟ اينكه شیر گوسفند بدوشيد و از اين دست كارها انجام بدهيد؟
من خيلي در دل طبيعت بودم اما سه سال است كه به صورت جدي در آنجا زندگي ميكنم. الان وسط جنگل و در دو كلبه خيلي قديمي زندگي ميكنم. اين كلبهها از كاهگل و چوب هستند و انرژي عجيبي در آنجا وجود دارد. كسي كه قبل از من در آنجا زندگي ميكرده هم همين حال را داشته است. آن را حس ميكنم و هنوز عكسهاي او در آن خانه وجود دارد و مردم آن روستا فكر ميكنند من برادر آن فرد هستم با اينكه من هيچوقت او را نديدهام.
قبل از خريدن آن كلبه با يكي از دوستان بالاي يك كوه از دور آن كلبه را ديدم و به دوستي كه همراه من بود گفتم من يك كلبه شكل آن را وسط مه ميخواهم. بعد از چند روز با من تماس گرفت و گفت كسي كلبهاي را براي فروش گذاشته است و وقتي رفتم ديدم آنجا همان كلبه است. پدر و مادرم از اينكه من در آنجا زندگي ميكنم مخالف هستند براي اينكه من با هرچيزي كه داشتم خداحافظي كردم و آنجا را انتخاب كردهام. پول هيچوقت خوشبختي نميآورد.
هيچوقت از خدا گلهاي داشتهايد؟
نه اصلا؛ فكر ميكنم هر بلايي كه سرم آمده حتما حقم بوده است.
شما آدم خاصي هستيد؛ اين را قبلا كسي به شما گفته است؟
بله؛ اما دوست ندارم خاص باشم چون مردم فكر ميكنند در حال بازي كردن هستم اما زندگي من اين است. حال خوبي دارم. من اگر همه چيزم را هم از دست بدهم باز ميتوانم زندگي كنم.
وقتي اينطور صحبت ميكنيد ممكن است خدا شما را سختتر امتحان كند، نميترسيد؟
من بیمار اين هستم كه امتحان شوم.
جايي دوست داريد براي سفر برويد كه نشده باشد؟
هر جا را كه دوست داشتهام، رفتهام.
شما مرفه بيدرد هستيد؟
نه.
چه چيزي شما را خيلي ناراحت ميكند؟
بيمعرفتي آدمها خيلي اذيتم ميكند.
خودتان بيمعرفت نيستيد؟
من سعي ميكنم به همه خوبي كنم براي اينكه حال خودم خوب ميشود اما آدمها مثل يك معتاد هستند كه تو براي آنها وقت و انرژي ميگذاري و آنها را درمان ميكني و بعد كه آنها وارد اجتماع ميشوند باز هم خطا ميكنند و اين خيلي غمانگيز است.
از كسـي چيــزي ياد گرفتهايد؟
خيليها به من بدي كردهاند اما من از بدي آنها چيز ياد ميگيرم و ميفهمم هنوز آنقدر پخته نشدهام كه بتوانم اتفاقات را تشخيص بدهم. تا آخر عمر بايد ياد بگيريم.
بزرگترين حسرت زندگيت چيست؟
حسرت نيست اما آرزو دارم يك روز بزرگترين موسسه خيريه را تاسيس كنم و اين كار را در كمتر از 5 سال آينده انجام ميدهم.
شايد چون شما نياز مالي نداريد، براي پول كار نميكنيد؟
من در دوران زيادي نياز مالي هم داشتهام اما هيچوقت براي پول كار نميكنم. من الان در جنگل زندگي ميكنم و به پول زيادي احتياج ندارم. آنجا 20 تا مرغ و خروس دارم. شير ميدوشم و از آنچه توليد ميشود، مصرف ميكنم. هيزم جمع ميكنم و هزينههايم به دانهها براي مرغ و خروسهايم ختم ميشود. از چوبها ميز و صندلي درست ميكنم. اينقدر آنجا حالم خوب است كه هيچوقت حوصلهام سر نميرود. شبها به اميد اينكه روز شود ميخوابم و با اولين نوري كه به خانه ميافتد، بيدار ميشوم.
بنابراین خانوادهات خيلي اذيت ميشوند؟
بله خيلي اما به هر حال من نتيجه تربيت آنها هستم. پدرم شعر ميگويد و مادرم ميخواند. در زمان رشد من حال و هواي آنها روي من تاثير گذاشته است و الان كه شايد كمتر آن حال و هوا را دارند، من بيشتر به چشم آنها ميآيم.
دوست داريد فرزندي داشته باشيد؟
هيچوقت به آن فكر نكردهام. بچهدار شدن ثبات ميخواهد كه من ندارم. من حتي فكر نميكنم بتوانم كنار يك نفر زندگي كنم چه برسد به آنكه بخواهم بچهدار شوم.
شهرت اتفاق خوبي است؟
قبل از آنكه به آن برسي خيلي خوب است.
حال آدمها خوب نيست به نظر شما؟
اگر با ماشين در خيابان رانندگي كنيد، اين موضوع را متوجه ميشويد. اگر كسي به شما راه داد كه شما زودتر از او حركت كنيد يعني آدمها به هم احترام ميگذارند اما اين اتفاق خيلي كم پيش ميآيد. ما صبح كه از خواب بيدار ميشويم پاهايمان را روي سر ديگران ميگذاريم و از روي آنها حركت ميكنيم و اين عادت ما آدمهاست.
خيليها به من ميگويند من در اين شهر به شهرت رسيدهام اما واقعا دلم نميخواهد جايي زندگي كنم كه مردمش شبيه من نيستند. مردم انگيزهاي براي كمك كردن به هم ندارند. همه چيز زير سوال رفته است. ما خيلي فردگرا شدهايم و جامعه رو به فردگرايي رفته است.
بچههاي ما درست تربيت نميشوند. ما آنها را مجبور ميكنيم تا در چند نقش زندگي كنند. از آنها ميخواهيم در خانه طور خاصي باشند، در مدرسه يكجور ديگر و در كلاس موسيقي يكجور خاصي ديگر و بچههايمان از بچگي نقش بازي كردن را ياد ميگيرند.
پس چرا با اين همه فكر ميكنيد زندگي زيباست؟
براي اينكه من خواستههايم از زندگي چيز ديگري است و دغدغهام با آنها فرق دارد. من از ثانيه ديگر خودم خبر ندارم. همه همين هستيم. اگر به اين واقعيت برسيم كه هيچ چيز را نميتوانيم با خودمان به آن دنیا ببريم پس خيلي از تلاشها و طعنه زدنهايمان براي پيش رفتن اشتباه است.
بزرگترين اتفاقي كه خيلي روی شما تاثيرگذار بوده، چیست؟
اتفاقهاي تاثيرگذار روي من هميشه بزرگ نيستند، گاهي از كمترين و بيربطترين اتفاقات درسهاي بزرگي ميگيرم.
حالا كه تا اين حد اهل سفر هستيد، همسفر هم داريد؟
هر كسي بخواهد ميتواند با من همسفر باشد. من حال خودم را دارم.
آرزو داريد زمان به عقب برگردد و كارهايي را انجام ندهيد؟
نه اصلا؛ اگر برگردم تمام اين كارها را دوباره انجام ميدهم حتي اشتباهاتم را دوباره تكرار ميكنم براي اينكه از آنها درس گرفتهام. من اصلا به هدفها فكر نميكنم اما مسير هدف برايم مهم است و از مسير لذت ميبرم. شايد هرگز عمرم به هدف رسيدن نكشد اما مسيري كه رفتم را دوست داشتم. مثلا در سفر همه گاز ميدهند تا زود برسند اما ممكن است هيچوقت رسيدني نباشد پس بهتر است از راهي كه ميرويم لذت ببريم.
از اينكه آدمها ميدانند شما چه كسي هستيد، خوشحاليد؟
يك جاهايي بله و يك جاهايي خير.
نظر کاربران
به به ازاده خانم .. این طرفها ..... راه گم کردین ...
واي چه زندگي هيجان انگييزي. منم خيلي دوست دارم بعد از بازنشتگي برم به دل طبيعت و مثل ايشون زندگي كنم.
واااااااااااااااااااااااای این آزاده نامداری چقدر سوال میپرسه
خلاصه بگم مردم البته بعضیاشون خیلی زرنگ هستن یه جوری شوهر وهمسر دست وپا میکنن نه مثل من که با سی و سه وسال هنوز خانمی رو پیدا نکردم هی هی هی دلم گرفت
از اینکه می بینم ادمهای وجود دارند که فکر نمی کنند زندگی فقط یک جاده دارد خوشحالم
بابا متفاوت....بابا خاص ص ص ص
برو با بهداد دوست شو
من هم این طور زندگی رو خیلی دوست دارم .خوش به حالش
خانم به این میگن یاد بگیرن بعضی ها