گفتگو با وحید طالب لو و همسرش سوگل (۲)
وحید طالب لو را دورادور می شناختیم. می دانستیم خیلی اهل شلوغ بازی نیست. قبلا هم زیاد جنجال نداشته. شاید بیشتر به خاطر همسرش که کار نویسندگی می کند و اهل سینما و هنر است سراغ وحید رفتیم.
هفته نامه تماشاگران امروز - هیوا یوسفی، فرهاد عشوندی: ارتباط گرفتن با فوتبالیست ها اغلب کار سختی است. حتی برای مصاحبه کردن هم شاید انتخاب خوبی نباشند. حرفهایی که در مصاحبه می زنند و کارهایی که جلوی دوربین می کنند، خیلی وقتها سنخیتی ندارد با حرفهایی که دلشان می خواهد بزنند و چیزهایی که بهشان اعتقاد دارند.
یک وقت هایی رفتارها آنقدر مزورانه و سطحی است که دوست داری نشنوی، ترجیح می دهی قیدش را بزنی و مصاحبه نکنی. همیشه استثناهایی هم بوده و هست. می گویند قبلا تعدادشان بیشتر بوده و حالا دیگر انگشت شمارند. وحید طالب لو را دورادور می شناختیم. می دانستیم خیلی اهل شلوغ بازی نیست. قبلا هم زیاد جنجال نداشته غیر از آن ماجرای حوله ای که توی دروازه اش می گذاشت و بعدها هم همان حوله برای اش ماجرایی شد. شاید بیشتر به خاطر همسرش که کار نویسندگی می کند و اهل سینما و هنر است سراغ وحید رفتیم.
شما در کنار اینکه نام خانوادگی طالب لو را انتخاب کردید ولی به شدت خودتان هستید.
- سوگل: یک سری از دوستانم وقتی متوجه می شوند من همسر آقای طالب لو هستم، تعجب می کنند چون من خیلی کلاس می روم و معمولا در کلاس ها این مساله را عنوان نمی کنم. مثلا الان کلاس فیلم نامه نویسی آقای تقوایی می روم و فقط چون فیلم نامه در مورد فوتبال بود، ایشان از من پرسیدند اطلاعاتی درباره فوتبال داری و من خودم را معرفی کردم.
آقای تقوایی اطلاعات زیادی در مورد فوتبال دارند؟
- سوگل: ایشان خصوصیات اخلاقی وحید را در یک جمله به من گفت.
گفتگو با وحید طالب لو و همسرش سوگل (1)
آن جمله چی بود؟
- سوگل: گفتند به وحید بگو مبارزه کند و حق خودش را بگیرد.
وحید: من ایشان را ندیده بودم عکس ایشان را دیده ام.
حضور همسر شما بعث شده شما به محیط اطراف توجه بیشتری داشته باشید؟
- وحید: صددرصد ما هفته ای دو سه بار با هم فیلم می بینم. دیشب تئاتر بودیم.
یعنی علاقه مند شده اید؟
- وحید: خیلی. یکی از تفریحات ما همین چیزهاست.
سوگل: ما از قبل هم فیلم می دیدیم ولی سینما زیاد نمی رفتیم. وحید یک مقدار سخت می گرفت.
وحید: نگاه های مان تغییر کرده، نگاه مان به زندگی، هیمن فوتبال الان مثلا همسر من فیلم نامه می نویسد و از این دست کارها انجام می دهد من هم فیلم ها را از نگاه ایشان می بینم.
سوگل: وحید یک تحلیل هایی می کند من می مانم.
وحید: چون خیلی نگاه قشنگی است من تازه می فهمم که مثلا آن دیالوگ که در یک سکانس شنیدم چقدر پشت آن فکر بوده یا یک ری اکشنی که فلان بازیگر انجام می دهد و می خواسته چه حسی به بیننده القا کند. اینها خیلی برای آدم جذاب تر می شود و شاید آرام روحی بیشتری به من می دهد.
شاید این یک مشکل فوتبالیست ها باشد که زندگی شان فقط در فوتبال خلاصه می شود؟
- وحید: اینها نیاز به آموزش دارد من تجربی این را به دست آورده ام با ازدواجم. شاید مساله ای که وجود دارد در مصاحبه با فوتبالیست ها مثلا وقتی می پرسی کتاب می خوانید یا فیلم می بینید، معمولا جواب منفی است و زندگی شان در تمرین و فوتبال خلاصه شده است. مثلا همین تئاتر رفتن انگار اصلا با فوتبال جور در نمی آید.
سوگل: برای وحید در می آید.
آخرین باری که دیدم یک فوتبالیست تئاتر رفته فکر کنم تئاترهای کمدی بود.
- وحید: ما به دیدن آن سبک از تئاتر هم می رویم بیشتر به خاطر جنبه فان قضیه؛ ما زندگی مان را خیلی دوست داریم و خواستیم خودمان را در فوتبال خلاصه نکنیم یعنی تصمیم گرفتیم به جای یک اولویت ۱۰ اولویت داشته باشیم ایشان راه خودش را می رود من راه خودم و وقتی با هم هستیم سعی می کنیم یکدیگر را حمایت کنیم.
سوگل: از دبستان و دبیرستان همیشه معلم های ادبیاتم می گفتند سراغ نویسندگی برو. حتی استاید دانشگاهم با وجود اینکه رشته من حسابداری بود این استعداد را در من شناخته بودند.
این اتفاق ها که رخ داد و من ازدواج کردم و دیدم هیچ چیز غیر از نوشتن من را آرام نمی کند و شروع کردم به نوشتن داستان زندگی وحید. این درست زمانی بود که اوضاع خوبی نداشتیم و من باید به وحید روحیه می دادم تا تمرین را کنار نگذارد. مثلا زمانی که وحید به خاطر دستش می خواست به اتاق عمل برود خیلی روحیه بدی داشت و می گفت من دیگر نمی توانم فوتبال بازی کنم.
- سوگل: بله! من اصولا بازی های وحید را مستقیم نگاه نمی کردم چون معمولا وقتی وحید نیست به کارهای شخصی خودم می رسم ولی آن بازی را خیلی اتفاقی دیدم و بعد از آن اتفاق با دکتر نوروزی تماس گرفتم ایشان گفتند دست وحید شکسته و وقتی رفتم بیمارستان با وجود اینکه خیلی زود گریه می کنم اصلا گریه نکردم و فقط وحید را دلداری می دادم و می گفتم همه چیز درست می شود و همه اینها را مدیون پدرم هستم چون همیشه به من می گفتند حتی اتفاق های بد هم که می افتد تو به قسمت خوب آن نگاه کن! من همیشه در مدرسه نمره های خوبی داشتم ولی انضباطم همیشه ۱۳-۱۴ بود و مامانم خیلی من را سر این موضوع دعوا می کرد اما پدرم می گفت ریاضی ۱۹ شده تاریخ جغرافی ۲۰ تو فقط نمره پایین را می بینی و خب این چیزها چون از بچگی با من بود تاثیر زیادی روی من داشت و به این هم ایمان داشتم که همیشه بعد از روزهای سخت حتما روزهای خوب می یاد.
فکر می کنم وحید برعکس بوده فقط انضباط ۲۰ بوده؟
- وحید: نه الان را نبینید خیلی شر بودم.
سوگل: وحید را این طوری نبینید شیطنت زیادی دارد.
وحید: جالب است! آن لحظه ای که من دستم شکست سعید مظفری داور بود و آمد بالای سر من و دستم را دید و رویش را برگرداند. من احساس کردم اوضاع خیلی وخیم است هیچ کس هم چون دستم شکسته بود نمی توانست من را جا به جا کند خودم دستم را گرفتم و برگردان سر جایش. آتل هم نداشتیم با دو چوب دست من را بستند در همان شرایط هم من آنقدر به تیم فکر می کردم گفتم دروازه بان ذخیره دستکش بازی ندارد دستکشم را درآوردم و به او دادم بعد روی برانکارد تلفن همراه یکی از آنها را گرفتم و به همسرم زنگ زدم تا نگران نباشد.
بعدا خودت از تلویزیون صحنه را دیدی؟ خیلی صحنه دردناکی بود.
- اصلا برای خودم باورنکردنی بود و این مسافت تا تهران خیلی سخت گذشت.
سوگل: فردای روزی که وحید جراحی کرده بود چون من شب هم پیش او مانده بودم فرصت نکرده بودم بیایم خانه و لباس بردارم آن روز چون خانواده وحید هم کنارش بودند گفتم بروم خانه لباس بیاورم آمدم خانه و چون نیاز به ریکاوری داشتم هیچ چیز مثل ورزش من را ریکاوری نمی کند نیم ساعتی شنا کردم و برگشتم بیمارستان و به وحید گفتم یه رازی دارم؛ الان خیلی خوشحالم چون رفتم شنا کردم و آمدم و کلی سر این موضوع خندیدیم و وحید اذیتم می کرد که می خوای رازت رو لو بدم که چقدر نگران من بودی.
با هم ورزش هم می روید؟
- سوگل: خیلی. آن دوره ای که وحید تازه بدنسازی اش را شروع کرده بود، با هم می رفتیم باشگاه انقلاب.
چه اتفاقی افتاد که دوباره این در باز شد و شما به استقلال برگشتید؟ فکری می کنید این اتفاق خوبی برای شماست؟
- وحید: من فکر می کنم این اتفاق کمترین پاداش زحماتی باشد که ما در این مدت کشیدیم و یک حسن دیگر هم که برای ما داشت این بود که دوستان مان را غربال کردیم و فهمیدیم چه کسی ما را برای خودمان می خواهد. سه چهار سال باعث شد قدر هم را بیشتر بدانیم و این علاقه و دوست داشتن را به هم ثابت کینم؛ من فکر می کنم برگشتن من انگیزه و هدف و ثابت کردن به خودمان و بقیه بود که در شرایط سخت هم می توانیم کارهایی انجام دهیم که خودمان دوستش داریم. در کل واقعا می گویم شاید این کمترین پاداش این صبر باشد و شاید بعد از این خبرهای خیلی بهتری بشنوید.
نگاه شما به آینده چیست؟ برنامه ریزی خاصی دارید یا منتظری هرچه پیش آید؟
- ما دو سه پلن و برنامه برای آینده داریم و در مورد آن صحبت کرده ایم ولی با توجه به اینکه شرایط کاری ما خاص است و باید طبق آن برنامه زندگی مان را بچینیم مجبوریم برنامه های مان را باز بگذاریم چون خواسته یا ناخواسته نمی توانیم تصمیم قطعی بگیریم ولی کلیت آن در ذهن ما هست و این مدت به ما یاد داده که کنار فوتبال حتما یک منبع درآمد دیگر داشته باشیم به بیزینس فکر کرده ایم.
کاری را شروع کرده ای؟
- نه هنوز.
مشکلی که برای تو به وجود آمد آن دوره ای که قانون منع جذب دروازه بان خارجی بود و گلرها خیلی خوب پول درآوردند به دوره افت تو خورد؟
- نه من در آن سال ها در استقلال بودم ولی خودم را با شرایط وفق می دادم؛ در همان سال ها من پیشنهاد حتی ۲۰۰-۲۵۰ میلیون بالاتر از استقلال داشتم حتی پیشنهادی خیلی بالاتر از این از پرسپولیس داشتم ولی هدف من چیز دیگری بود کسی از پول بدش نمی آید من هم همین طور برای امرار معاش تا حدی خوب است ولی این طور بگویم که آن زمان من از این قضیه و این قانون سوءاستفاده نکردم.
سوگل: یک سال پیشنهادی نجومی داشت که من خیلی حرص خوردم.
از کجا؟
- وحید: بگذریم!
تصمیم داری همچنان بعد از فوتبال در فوتبال بمانی؟
- من واقعا فوتبال را از ته دلم دوست دارم و این دوست داشتن را همه جا نشان داده ام چه پول بوده و چه نبوده. آن سالی که دست من شکست من تازه از بیمارستان مرخص شده بودم یک روز صبح ساعت ۷ صبح آقای گاسپار مربی تیم ملی یک کلاس آموزشی برای مدرس های فدراسیون داشتند و می خواستند بخش گلری را در یک روز آموزش بدهند من شش و نیم صبح آنجا بودم گفتم بالاخره ایشان مربی تیم ملی است بروم ببینم چی آموزش می دهد و فکر می کنم از همانجا به آقای گاسپار نزدیک شدم و ایشان از من خوش شان آمد. وقتی من آنجا نشستم ایشان تازه آمده بودند تا سازماندهی تمرینش را انجام دهد. من هم با دست گچ گرفته آنجا نشسته بودم.
اول که متوجه نشد بعد که مترجم گفت من را صدا کردند من هم خجالت می کشیدم چون قرار نبود این اتفاق بیفتد من فقط رفته بودم تا در آموزش شرکت کنم ولی ایشان من را به جمع خودشان برد و اولین جمله ای که گفت این بود که اولین بار است من در فوتبال ایران می بینم یک دروازه بان زمین انداخته و واقعا مصدوم شده. بعد گفت من خیلی خوشحالم بابت انگیزه ای که داری و این خودش برای من حس خیلی خبی بود و بعد آن من چون وقت داشتم رفتم و در کلاس مربیگری C شرکت کردم.
مدرس مان هم آقای اصغر مازیار بودند که خیلی چیزها من از ایشان یاد گرفت. بعد از این دوره روال این طور است که باید یک دوره کارآموزی بگذرانی و بعد یک سال بگذرد تا بتوانی برای دوره B بروی ولی کسانی که از طرف مدرس توصیه می شوند خیلی زودتر می توانند این کار را انجام بدهند. آقای مازیار به من لطف داشتند و من را هم توصیه کردند که سرعت پیشرفتم بیشتر شود بعد از آن از فدراسیون فوتبال با من تماس گرفتند و گفتند تیم ملی نونهالان بازی های مقدماتی آسیایی در مشهد دارد در آن زمان میرشاد ماجدی کمیته نوجوانان را داشت با هم صحبت کردیم و من رفتم به تیم کمک کردن و این تجربه خیلی خوبی بود.
چرا دوره B را نگذراندید؟
- اول فصل قرار بود بروم که به خاطر بازی های جام جهانی عقب افتاد و بعد آن هم به بازی های فصل خودر و من نتوانستم بروم ولی کلا بودن با آن بچه ها انگیزه خوبی برای من بود و نگاهم به فوتبال تغییر کرده و فهمیدم مربی از بازیکن چی م یخواهد و این خیلی تاثیر دارد. من فکر می کنم اتفاقات فوتبالی که رخ می دهد کمترین مقصر بازیکن ها هستند. ما باید به یکی درس بدهیم تا بتوانیم از او امتحان بگیریم. نمی توانی به من وحید طالب لوی ۳ ساله خیلی چیزها را یاد بدهی باید از پایه شروع کنی وقتی آن بازیکن ۱۴ ساله به تیم ملی می آید باید آموزش ببیند و آموزش فقط فوتبال نیست.
فوتبال ما به این دلیل به این روز افتاده که ما فقط زمانی را نگاه می کنیم که یک بازیکن روی جلد مجلات و به اصطلاح سوپراستار است حالا اینکه این بازیکن چطور ستاره شد و بعد از ستاره شدنش چطور می توانیم از او استفاده کنیم تا از بین نرود برای مان مهم نیست.
پی این را به تن ات مالیدی که ممکن است حضورت در استقلال همین شش ماه باشد؟
- من با استقلال قرارداد دو سال و نیمه دارم و با تجربه ای که دارم تا آخر قراردادم هم می مانم.
شاید امیر قلعه نویی نباشد.
- اصلا مهم نیست من سال های قبل هم که این اتفاق افتاد با استقلال قرارداد داشتم. در یک مقطع آقای قلعه نویی به من لطف داشتند به من بازی دانند و من در فوتبال دیده شدم بعد آن آقای قلعه نویی نبودند آقای حجازی مرفاوی مظلومی و... بودند برای من فرقی نداشت، چون من با استقلال قرارداد داشتم.
خانم طالب لو شما گفتید زندگی نامه وحید را نوشته اید؟
- سوگل: هنوز نوشتنم ادامه دارد. من یک سری داستان کوتاه دارم. یکی در مورد جنگ و یکی دو تا هم در مورد فوتبال که یکی از این فوتبالی ها داستان بچگی یک فوتبالیست معروف است که خیلی از خاطرات وحید در آن استفاده کردم- یکی از لحظات خوب ما این است که وحید می نشیند خاطرات بچگی اش را برای من تعریف می کند- ولی هنوز به مرحله چاپ نرسیده چون مجموعه داستان کوتاه اقلا باید شش هفت داستان باشد و من هنوز باید یکی دو داستان دیگر بنویسم.
در این کتاب هیچ اشاره ای به وحید نمی شود؟
- در این کتاب نه ولی من در مورد این فکر کردم که شاید یک روزی یک کتاب بنویسم به اسم خود وحید طالب لو.
وحید: قول بدهید بخرید!
مثل پژمان؟
- نه این یک ورژن دیگر است.
ورود پژمان به بازیگری راهی باز کرد تا خیلی از فوتبالیست ها بعد از بازنشستگی به بازیگری فکر کنند.
- سوگل: ولی وحید اصلا دوست ندارد هنرپیشه شود خیلی هم به او اصرار کردم.
در یک فیلم که بازی کرده ای.
- وحید: در یک تله فیلم آن هم نقش خودم را داشتم. یک بچه سرطانی بود خیلی دوست داشت من را ببیند...
بازیگری را اصلا دوست نداری؟
- وحید: بحث دوست داشتن نیست بحث این است که وقتی یک کاری را انجام می دهدی باید از نتیجه اش مطمئن باشی که خوب می شود. من در خودم نمی بینم. پژمان که اینقدر جا افتاد شخصیتش همین است. آدم بامزه ای است. همیشه همین طور طنز است.
کی قرار است به عرصه نویسندگی حرفه ای وارد شوید؟
- سوگل: بستگی به تلاش خودم دارد. الان در کلاس های محراب قاسمخانی هرکدام یک قسمت از سریال پژمان ۲ را زیر نظر محراب و پیمان قاسمخانی می نویسیم. محراب خیلی در این زمینه به ما کمک می کند من در دوره ای به کلاس های محراب رفتم که فهمیدم هنوز هم آدم های دوست داشتنی هستند. هم خود ایشان و هم شقایق دهقان بسیار مهربان هستند و یکی از خوش شانسی های من در این دهه زندگی ام این است که در کلاس های ایشان شرکت کردم.
کسانی که در این کلاس ها شرکت می کنند قرار نیست همه نویسنده شوند.
- سوگل: بستگی به تلاش خودشان دارد.
اتفاقاتی که در کلاس شما می گذرد را می توان به راحتی در اینستاگرام بچه های کلاس دید.
- سوگل: خود محراب هم همین طور است. نمی توانند هیچ چیز را پنهان کنند و من هم همین طور هستم. گاهی چیزی می گویم که بعدا می فهمم نباید می گفتم.
وحید: من می گویم در هیچ شرایطی آدم نباید دورغ بگوید و همیشه هم نباید همه چیز را بگوید.
سوگل: خیلی از دوستان من می گویند خودت را بگیر اما من می گویم نمی توانم. من این طوری نیستم. من از اول هم همین طور بودم.
فوتبالیست ها چه روزی می میرند؟
بعد از فوت آقای مظلومی مصاحبه کردم گفتم سرطان فوتبالیست های ما فراموشی است. کسی که در استادیوم آزادی صدهزار نفر برایش هورا می کشند بعد از یک سال یک آدم ساده به استادیوم راهش نمی دهد. این مرگ تدریجی از سرطان هم بدتر است. اگر هر تیم یا هر باشگاه یا تیم ملی از این بازیکن های پیشکوست و با تجربه برای تیم های شان استفاده کنند مثل الان نمی شود. ما اسطوره های مان را باید در ویترین در یک جای شیشه ای بگذاریم که دست کسی نرسد ولی آنها را می آوریم هرکس هم از کنارشان رد می شود یک چیز می گوید.
اگر این اتفاق رخ بدهد هم پیشکسوت حفظ می شود و در چشم می ماند هم بازیکن های پایه بهتر آموزش می بینند. مثلا الان مجتبی محرمی در کنار تیم پرسپولیس است می تواند بهترین الگو برای بازیکنان این تیم باشد. ما چون آموزش ندیده ایم همان کاری که در محله های مان انجام دادیم را انجام می دهیم.
بازیکن باید آموزش ببیند تا فرق زمین فوتبال با کوچه های محله اش را بداند. درست است که فوتبالیست در مقام یک الگو باید لباس خوب بپوشد و ماشین خوب سوار شود و این ماشین خوب سوارشدن و لباس خوب پوشیدن انگیزه شود برای دیگران تا وارد این مسیر شوند؛ انگیزه ها همین هاست یکی می خواهد معروف شود یکی می خواهد پولدار شود یکی می خواهد استعدادش شکوفا شود صرفا اگر کسی دو تا مطلب نوشت او حتما نویسنده خوبی نیست پس فردا چیزهایی می نویسد که هم به ضرر مردم هم جامعه هم دولت است.
ارسال نظر