هنرمندان از موج سرطان آدمهای مشهور میگویند
این روزها همه ما از شنیدن نام یك بیماری بیشتر از قبل میترسیم و وحشتزده هر روز به این فكر میكنیم که نكند ما هم دچارش شویم.
مجله زندگی ایده آل - دنیا خمامی: این روزها همه ما از شنیدن نام یك بیماری بیشتر از قبل میترسیم و وحشتزده هر روز به این فكر میكنیم که نكند ما هم دچارش شویم. دنبال اخبار مربوط به این بیماری هستیم و تا به هرشكلی شده از بروز آن پیشگیری كنیم. نسلهای قبل از ما و پدربزرگ و مادربزرگهایمان هم به همین اندازه برایشان این بیماری هولناك بود و حتی نامش را نمیبردند. اگر كسی دچارش میشد میگفتند طفلكی «اسمشو نبر» گرفته! اما این «اسمشو نبر» این روزها زیادی اسمش برده میشود و همه جا حرفی از او به میان میآید.
«سرطان» در ماه های گذشته سه نفر از چهرههای هنری و ورزشی را از پا درآورده و قطعا صدها و شاید هزاران نفری كه نمیشناختیم هم تسلیمش شدند. مرتضی پاشایی، مجید بهرامی و غلامحسین مظلومی سه نفری بودند كه جامعه هنری و ورزشی با رفتنشان مبهوت و غمگین شد. چهرههای زیادی به این موضوع واكنش نشان دادند و گفتند كاش این بیماری ریشه كن شود.
رضا كیانیان یكی از این چهرهها بود كه پس از شنیدن خبر درگذشت مجید بهرامی، بازیگر شناخته شده تئاتر گفت: « از مسئولان میخواهم نسبت به «سونامی سرطان» كه گریبانگیر جامعه شده، سكوت نكنند». بهاره رهنما هم برای این اتفاقات متاثر شد و در جایی عنوان كرد: «خدایا، این سونامی سرطان رو از جوونای ما دور كن. مجید بهرامی نازنین هم رفت. الان بعد از اجرا شنیدم.
كاش مسئولان كمك كنند این هجوم سرطان لابد یك دلیل زیست محیطی داره. تو رو خدا اگر این پست رو میخونین به فكر باشید.» مهراب قاسم خانی با لحنی طنز پستی، در صفحه شخصیاش نوشت: «جناب سرطان دست از سر خانوادههای هنری و همه خانوادهها بردار.» با این بهانه از هنرمندان خواستیم تا به ما بگویند با شنیدن نام «سرطان» چه حس و حالی پیدا میكنند؛ سوال تلخی كه اغلب چهرهها از پاسخ به آن طفره رفتند و عنوان كردند وحشتزده میشوند حتی اگر درباره آن صحبت كنند. با این همه از میان نامهای زیادی سه نفر با جسارت پاسخمان را گفتند كه در ادامه میخوانید.
بهنوش بختیاری: مدتی است لب به فستفود نزدم
این اتفاقات و پدیده سرطان هشدار مهمی به دولت میدهد كه مراقب باشید. برای جوانان فكری كنید. برای سلامت مردم فكر بیشتری كنید. لااقل برای نسل آینده فكری كنید. این همه فشار و مشكلات روحی فقط به خاطر چالههای اقتصادی و معضلات زندگی در اینجاست. من در این مدت به واسطه اینستاگرامم متوجه یك موضوعی شدم و آن هم نبود خنده و پررنگ شدن غم میان مردم است. كافیست من پستی بگذارم كه در آن موضوعی را به طنز بیان كرده باشم فورا عدهای به من تذكر میدهند كه «سنگین باش» و. . . خب همه ما به لبخند نیاز داریم چرا باید اینقدر خندیدن و شاد بودن را از خودمان دریغ كنیم.
موضوع دیگری كه باید دولت به آن توجه كند این است كه خیلی از بیماران سرطانی به خاطر فقر نمیتوانند خودشان را درمان كنند و از بین میروند. من زنی را میشناختم كه به خاطر عدم توان مالی برای سرطانی مثل سرطان سینه جانش را از دست داد و این خیلی تكاندهنده است.
بعد از زیاد شدن اخبار مربوط به سرطان باور كنید لب به «فستفود» نزدم. دارم باشگاه میروم و حسابی مراقب سلامتم هستم. خیلی از ما باید در نوع تغذیهمان هم دقت کنیم؛ نباید روغن چند بار مصرف شده را استفاده كنیم و برای سلامتمان خطرساز شویم. نباید غذاهای خیلی چرب بخوریم و... اینها باعث میشود حداقل كمی از این هیولا فاصله بگیریم. ضمن اینكه هرچند ماه یكبار چكاپ شویم و بدانیم در چه وضعیتی هستیم چون اگر خدای ناكرده دچار این بیماری شویم زمان بسیار مهم است و میتوانیم به داد خودمان برسیم.
همیشه بعد از آنكه متوجه میشوم كسی از اطرافیانم «سرطان» گرفته چند روزی با این تفكر زندگی میكنم كه از لحظه لحظهام لذت ببرم اما باز دوباره روز از نو و روزی از نو! اما دیگر وقتش رسیده «زندگی» را جدی بگیریم. بالاخره همه با مرگ دیر یا زود مواجه میشویم پس حداقل میتوانیم خاطرههای خوبمان را بیشتر كنیم.
السا فیروزآذر: از خودم میپرسم چقدر زندگی كردی؟
هر بیماری ناراحتكننده است و یقینا سرطان نیز از این قاعده مستثنا نیست. اما درگذشت مرتضی پاشایی به همه ما یادآور شد مردم نیاز به باهم بودن دارند و این اتفاق ناراحتكننده برای آنها دلیلی شد تا به خیابان بیایند، با هم باشند، فیلم و عكس بگیرند و تهران برای ساعاتی قفل شود. حالا این اتفاق مقارن شد با پدیده غمانگیزی به نام «سرطان»!
همه ما به «سرطان» فكر میكنیم و قطعا هركداممان یك روز به این فكر كردهایم كه اگر «سرطان» بگیریم چه اتفاقی میافتد؟ اما من در این جور مواقع به این فكر میكنم كه آخرین درجه برای این بیماری «مرگ» است و «مرگ» هم اتفاقی است كه همه ما بالاخره روزی با آن مواجه میشویم. زندگی مثل یك اركستر سمفونیك است كه صبح و شب نواخته میشود اما خوشبخت كسی است كه بتواند از صدای باد سمفونی بسازد.
زندگی آدمها توام با اتفاقات خوب، بد و بیماریها آسان و سخت میشود؛ كاش این اتفاقات به ما یادآوری كند كه فرصتهایمان را قدر بدانیم و خوب زندگی كنیم. من با شنیدن این اخبار بد از خودم میپرسم که چقدر زندگی كردی، چقدر خوب زندگی كردی، چقدر عادتهای بد را ترك كردی تا بتوانی بهتر زندگی كنی، چقدر موفق شدی و چقدر از شكستهایت درس گرفتی؟ زندگی یك هدیه است. كاش به جای اخبار بد به لحظات خوبی كه میتوانیم بسازیم فكر كنیم.
مژده لواسانی: قلب پاییز با سرطان گرفت
آبان، ماه من است. قلب پاییز است و مرا هم در میانهاش، سخت دچار پاییز كرده است. امسال، قلب پاییز درد میكند، تپشهایش نامنظم است، بس كه خبرهای تلخ شنیده و روزهای پر آه و دریغ و حسرت را با خودش دوره كرده است. حالا كه سایه شوم سرطان به روزهای طلایی ماهِ من افتاده و سیاهش كرده، بیشتر از همیشه از سرطان و شبیخونِ نفرینیاش بیزارم. حتی از نامش كه دلهره و تشویش محض است؛ كه دل میلرزاند و تو را به دل بریدن از نامهایی میرساند كه دوستشان داری.
آبان امسال شاید بیشتر از همیشه سرطان را جدی گرفتیم كه با هجوم بیخبر، به جنگ نابرابر میآید و تو و تمام خاطراتت را تسلیم میكند؛ سرطان آخرین روزهای آبانی را با خداحافظی از كسانی همراه كرد كه مردم همیشه حتی در قاب تصویر، دلخوش به سلامشان بودند؛ مرتضی پاشایی و عاشقانههایش، مجید بهرامی و بازیهایش و غلامحسینخان مظلومی و یك عمر افتخاراتش. . . .
اعتراف میكنم حالا بیشتر از همیشه از سرطان نفرینی میترسم. حالا انگار اسمش كه میآید سریعتر به مرگ خاطرهها میرسم. حالا انگار حتی با اسمش، همه زندگیام پر از وحشت میشود؛ وحشت از مبارزهای نابرابر... مبارزه امید و كابوس مرگ!
شاید برای همه سالها، یادم نرود جمعه، بیست و سوم آبان ۹۳ را كه مثل همه با خبر تلخ فوت مرتضی پاشایی از خواب بیدار شدم. راستش خواستم به خدا شكایت كنم كه چرا؟ كه این همه دعا كافی نبود؟به جوانیاش، به مادرش، به این همه هوادار رحم میكردی كه این دستهای به تمنا بلند شده را ندیدی؟ اما یادم افتاد كه خود مرتضی پاشایی در روزهای آسمانی ماهِ خدا خوانده بود:
"یه دفعه به خودش همه چی رو سپرد
دیگه گریه نكرد، فقط حوصله كرد. . . "
و من آرام شدم كه حتما خودش هم به این باور شیرین رسیده بود و با صبوری و مهربانی كه از او سراغ داریم، تسلیم خواست پروردگارش بود. . . پروردگاری كه زیباتر از همیشه كنارش بود
"نگران منی به تو قرصه دلم
تو كنار منی نمیترسه دلم "
عصر همان جمعه تلخ آبان كه با اشك و اشك و اشك گره خورده بود، سر نمایش "نذر چشمهای تو "بودم و از گوشه و كنار سالن یكصدا، یك نوا پخش میشد:
"نبض احساستو میگیرمو حالت خوش نیست"
حال هیچكس خوش نبود، درست عین حال پاییز كه قلبش درد میكند. . . امسال، قلب پاییز درد میكند.
نظر کاربران
به امید ریشه کن شدن این بیماری مهلک.امیدوارم این بیماری هرچه زودتر زیشه کن بشه یا حداقل کم بشه.اللهی امین