بخش اول
کرار جاسم: زمان صدام مشکل داشتیم اما امنیت بود
ستاره عراقی استقلال می گوید به خاطر اعتقادات اسلامی و راحتی خانواده اش پیشنهاد بازی در رئال مادرید را رد کرده است و بازی در استقلال را به بازی در اروپا و در کنار ستارگانی چون رونالدو ترجیح داده است!
هفته نامه تماشاگران امروز - هیوا یوسفی - فرهاد عشوندی: محترمانه احوالپرسی می کند اما تقریبا مثل همه فوتبالیست ها نسبت به خبرنگارانی که نمی شناسدشان، کمی گارد دارد. این گارد، پرسیدن سوال های انتقادی را کمی سخت می کند.
سوال درباره درگیری هایش با باشگاه، درباره دعوای معروف با مجتبی جباری، عکس جنجالی اش با گرگی که شکار کرده بوده و شایعاتی درباره ممنوع الخروجی اش.
برای شروع گفتگو با کرار جاسم به خاطراتش در عراق برمی گردیم؛ جایی که می گوید عاشقانه دوستش دارد و نمی تواند از آن دل بکند. به زندگی شخصی اش در نجف، اعتقادات مذهبی خودش و خانواده اش و حال و روز مردم عراق که گرفتار جنگی به ظاهر بی پایان شده اند.
وقتی حرف از جنگ می زند، از داعش که حرف می زند، عشق اش به عراق کمی رنگ می بازد. توضیح می دهد که زندگی در عراق امروز چقدر دشوار شده. در کشوری که به قول او مردمش نمی دانند چه کسی خودی است و چه کسی با دشمن. صبح که از خانه بیرون می روند، باید طوری خداحافظی کنند که گویی خداحافظی آخر است.
کرار جاسم یکی از آن چند ستاره فوتبال عراق بعد از صدام حسین است؛ نسلی که سال ۲۰۰۷ همه قواعد فوتبال را به هم زدند و از هیچ، به همه چیز رسیدند. از جنگ به قهرمانی در جام ملت های آسیا. با اینحال کرار هم مثل دیگر هم تیمی هایش، هیچگاه خیلی از عراق دور نشد. می گوید اگر می خواست حتی ممکن بود سر از رئال مادرید دربیاورد اما او هم مثل یونس محمود و هوار ملامحمد و دیگر ستاره های آن تیم، ترجیح داد همین دور و اطراف باشد که هر وقت دلش خواست چند ساعته خودش را به نجف برساند، تفنگش را بردارد و برود شکار.
یونس محمود کاپیتان تیم به قطر رفت اما کرار و چند نفر دیگر انتخابشان ایران بود. دلیلش هر چه بوده، حالا او پشیمان نیست. می گوید همه چیز خوب است. همه چیز غیر از پولی که قرار بوده باشگاه به او بدهد و نداده. وقتی از بدقولی مدیران استقلال حرف می زند، از کلماتی که به زبان فارسی فارسی یاد گرفته هم کمک می گیرد: «اولش گفتند پول؟ پول هست! پول زیاد هست!»
این گفتگوی چند روز قبل از تاسوعا و عاشورا، با کمک کریم بوستانی، مربی دروازه بان ها انجام شد که از اعراب خوزستان است، با اینحال مشخص بود که کرار، فارسی را کامل می فهمد و حتی برای گفتن خیلی از جملات هم مشکل زیادی ندارد.
راجع به خانواده ات بگو در نجف اشرف و اینکه اصلا کی اولین بار با اسم امام حسین (ع) و حضرت علی (ع) و فرائض دینی شیعه آشنا شدی؟
- من هم مثل بقیه مسلمان ها از خانواده شروع کرم. خانواده ای که در آن دایی ها، پدر و مادر و مادربزرگم بودند. مادربزرگ من سیده است و از خادمین امام حسین (ع). چون اعضای خانواده و اطرافیانم دوستدار اهل بیت بودند ما هم از آنها پیروی کردیم و خادم امام حسین شدیم و همیشه هم به امام حسین خیلی ارادت داریم و دوستش داریم.
ما خادم کل اهل بیت هستیم. نذری درست می کنیم و روضه می گذاریم. من هفته قبل که رفتم عراق و اصرار هم داشتم که بروم به این خاطر بود که اسباب و وسایل نذری که برای عاشورا لازم داریم مثل برنج و گوشت و این چیزها را تهیه کنم. از روزی که نذرم را شروع کردم اول با یک دیگ بود، بعد شد دوتا، بعد چهارتا و هشت و هر سال همینطور به مقدار آن افزوده شده. ان شاءالله برای امسال شاید به ۱۰ تا دیگ برسیم و جمعه دیگر هم می خواهم بروم که به مراسم تاسوعا و عاشورا برسم و نذرم را ادا کنم.
نذری ات چیست؟
- همان قیمه ایرانی خودمان، البته یک جوری درستش می کنیم که خیلی خوشمزه می شود.
خودت هم در پختش کمک می کنی؟
- بله خودم کمک می کنم و الان هم دعا می کنم بعد از بازی روز جمعه با صبای قم به من اجازه بدهند که بروم و خادم امام حسین باشم. فقط همین که این دو روز را بروم و این مراسم را انجام بدهم و برگردم برایم بس است.
این روحیه مذهبی کجا به کارت آمده؟ نذرت هم مربوط به روز حضرت ابوالفضل (ع) است، این علاقه به حضرت ابوالفضل کجا به کارت آمده، آیا کرامات اهل بیت را دیده ای؟
- تمام امامانی که در اسلام هستند، امام حسین و ابوالفضل العباس همگی در درجه اول به خاطر اسلام جنگیده و شهید شده اند. ما هم از طریق آنها به خدا متوسل می شویم. یعنی چیزی که می خواهیم را مثلا می گوییم یا امام حسین یا حضرت ابوالفضل، شما از خدا بخواهید که مشکلات ما را حل کند. این امامان وسیله نزدیکی ما به خدا هستند.
جایی مشکل خاصی بوده که حضور آنها را حس کنی؟
- همین هفته قبل که به عراق رفتم به زیارت حرم حضرت علی، امام حسین و حضرت ابوالفضل رفتم. هر وقت وارد آن مقبره و حرم شان می شوم، سبک می شوم و حس خیلی خوبی به من دست می دهد که این مهمترین چیز برایم است که با هیچ چیز نمی توانم آن را عوض کنم و در خیلی از مشکلات هم همین توسل و آرامش به من کمک کرده.
خیلی از بچه های فوتبالیست ایرانی هستندکه خادم حرم امام رضا هستند. می خواهیم بدانیم تو همجزو خادمین حرم امام حسین هستی؟ چون بچه های شیعه این را یک افتخار برای خود می دانند.
- خانواده من یک استراحتگاه برای زائران دارد. توی راهی که برای زیارت به صورت پیاده می آیند ما یک استراحتگاه داریم که زائران می توانند هر زمانی به آنجا بیایند. حتی ماساژور هم داریم و ۲۴ ساعته هم غذا برای آنها تهیه کرده ایم. این خدمتی است که ما در راه امام حسین انجام می دهیم.
این فضایی که الان توصیف می کنی واقعا فضای جالبی است اما قبل از سقوط صدام اوضاع چگونه بود؟ قاعدتا برای اینگونه کارها راحت نبوده اید. آن موقع اصلا اجازه داشتید که راحت به زیارت بروید یا به زوار خدمت کنید؟
- من آن موقع کوچک بودم. در راهی که از نجف به کربلا بود اصلا فضا اینطوری نبود. زوار هم که می آمدند باید می رفتند در خانه های مردم استراحت کنند و غذایی بخورند و بعد با ماشین ادامه دهند. می ترسیدند در خیابان ها راه بروند و مثل الان با پای پیاده به زیارت بروند. پلیس آن موقع خیلی سخت می گرفت.
خودت چندساله بودی؟
- حدود ۱۵ ساله، الان ۲۷ سال دارم.
فوتبال را هم خیلی زود شروع کردی؟
- من از کودکی شکارچی بودم و با دایی هایم می رفتم برای شکار. پدرم به دایی هایم گفت من می خواهم این پسر برود سراغ فوتبال نه شکار. پدر من فوتبالیست نبود ولی فوتبال را دوست داشت و آمد من را به زور از دایی هایم گرفت و گفت نمی گذارم این بچه شکارچی شود.
واقعا می رفتید شکار؟
- بله.
شکار چی؟
- شاهین.
عکسی که با گرگ داشتی درست بود؟ عکس خودت بود؟
- بله آن گرگ، ۱۵ تا از گوسفندهای من را خورده بود!
آنجا مزرعه هم داری؟
- بله در نجف، مزرعه، گوسفند و کارگر دارم. کشاورزی را هم خیلی دوست دارم و خودم هم کار می کنم با بیل و کلنگ، حیوانات زیادی هم دارم، مثل گوزن و ...
گرگ را چطور پیدا کردی؟ کمین کرده بودی؟
- آره، شب کمین کردم. دیوانه ام کرده بود. پنج شش نفری دنبالش بودیم. می نشستیم تا پنج صبح هیچ خبری ازش نبود اما صبح می رفتیم می دیدیم دوتا از گوسفندها کم شده! نمی دانیم چطور می آمد این گوسفندها را می برد.
دور تا دور تفنگ به دست می ایستادیم اما پیدایش نمی کردیم. سگ هم داشتیم. سگ ها را هم ول می کردیم در مزرعه و هر وقت گرگ می آمد شروع می کردند به صدا کردن. من یک گوسفند را در آن منطقه ای که گرگ می آمد رها کردم، ساعت سه صبح دیدم صدای واق واق سگ ها آمد. با دوربین دیدم که گرگ همان دور و بر سگ هاست. با بی سیم با بقیه شکارچی ها صحبت کردیم، من از روبرو آمدم و آنها از پشت. در نهایت زدیم کشتیمش.
تو شلیک کردی؟
- دوستانم شلیک کردند و گرگ را از پا درآوردند. هم گرگ را کشتند و هم گوسفند خومان را! من فقط با گرگ عکس گرفتم.
آن عکسی که با گرگ گرفته بودی، اینجا خیلی سروصدا کرد؛ طرفداران محیط زیست خیلی اعتراض کردند.
- مهم نیست. من باید آن کار را می کردم.
مجوز داشتی؟ آنجا به شما ایراد نمی گیرند؟
- بله، مجوز داشتیم. من خودم رییس صنف شکارچیان هستم. پاسپورت دیپلماتیک هم دارم، همه نوع اسلحه ای هم دارم.
اینجا به شکار نرفته ای؟
- نه، هیچ جای دنیا مثل عراق برای شکار خوب نیست. اینجا چون جایی را بلد نیستم نمی روم شکار. آن منطقه ای که اطراف نجف می رویم، حدود ۱۴۰۰ کیلومتر است که من همه اش را می شناسم و از آن مطلعم. وقتی با دایی ام به شکار می رفتیم ۹ سالم بود. قطری ها هم که شکار را دوست داشتند می آمدند عراق برای این کار. من چون راه را می شناختم می شدم بلد و راهنمای آنها. مسیر را طبق نجوم و از روی ستاره ها تشخیص می دادم، یعنی ستاره ها را نگاه می کردم می گفتم نجف شرق است، کربلا شمال شرقی...
پشیمان نیستی که شکار را ول کردی و آمدی سمت فوتبال؟ راضی هستی از اوضاع؟
- آن کار برایم مثل تفریح بودو دوستش داشتم. فوتبال هم برایم دوست داشتنی بود و به همین خاطر به سمت آن آمدم اما در فوتبال وقتی بحث حرفه ای گری و قهرمانی پیش می آید کار سخت تر می شود و باید برای آن زحمت زیادی کشید.
اگر واقعا آن علاقه ای که به شکار و کشاورزی داشتی را به فوتبال داشتی، شاید با پشتکار بیشتری می توانستی با این استعداد و سبک بازی در یکی از باشگاه های بزرگ اروپایی بازی کنی. سبک بازی ات شبیه علی کریمی است اما او هم فوتبال را انگار خیلی دوست نداشت. البته شاید هم یکی از بدشانسی هایت این بودکه در عراق به دنیا آمدی؛ مثلا اگر در اروپا به دنیا می آمدی شاید حالا یکی از ستاره های بزرگ بودی.
- من اتفاقا از اروپا پیشنهاد داشتم اما چون ازدواج کرده بودم و سه تا بچه داشتم خیلی برایم سخت بودکه با بچه ها بخواهم به اروپا بروم. سبک و آداب زندگی خانوادگی ما مثل اروپا نیست و از نظر حجاب و پوشش همسر و فرزندانم نمی توانیم در اروپا زندگی کنیم. سال ۲۰۰۷ قهرمان آسیا شدیم، یک پیشنهاد از رئال مادرید داشتم. تمام بازی هایی که آنجا کرده بودم را فیلمبرداری کرده بودند و بعد به من پیشنهاد دادند. گفتند ۶ سال برای تیم های پایه و تیم دوم رئال با تو قرارداد می بندیم. از سال دوم هم اگر خوب بودی و نظر مربیان را جلب کردی می توانی به تیم بزرگسال بیایی و اگر هم نه، به تیم های دیگر تو را می فروشیم اما من این پیشنهاد را رد کردم.
چند سالگی ازدواج کردی؟
- ۱۷ سالگی
چرا اینقدر زود؟
- عرب ها همین جوری هستند! مادرم بیماری قند داشت. من هم تنها پسر خانواده بودم همراه ۳ خواهر. به خاطر مادرم که مریض بود ۱۷ سالگی ازدواج کردم که هم همسرم به خانواده بیاید و کمک کند و هم اینکه مادرم بچه نوزاد و نوه خیلی دوست داشت.
الان بچه هایت اینجا هستند؟
- بله اینجا هستند. یک پسر و دو دختر دارم. حیدر پسرم است. پسرم فوتبالیست می شود، خیلی خوب بازی می کند.
سال ۲۰۰۷ شما تیم خیلی خوبی داشتید اما هیچ کدام به اروپا نرفتید. آنها هم به خاطر همین روحیه ای که گفتی به اروپا نرفتند؟
- خیلی هایشان که سن شان زیاد بود، مثل یونس محمود.
هیچ وقت وسوسه اینکه مثلا لیونل مسی باشی را نداشتی؟ پول و شهرت و هیجان و ...
- هر کسی دوست دارد مثل مسی شود. خود من هم همین الان می گویم دوست دارم مثل فوتبالیست های بزرگ باشم. خیلی ها به من می گویند مثلا تو بهترین بازیکن در ایران یا عراق هستی اما من می گویم باز هم باید پیشرفت کنم.
الان ۲۷ ساله هستی، دیگر فرصت اینکه به اروپا بروی را نداری.
- به این چیزها فکر نمی کنم، فقط می خواهم خوب بازی کنم. الان اینجا بازی می کنم و دوست دارم برای تیمم و هوادارانش بهترین نمایش را ارائه دهم و رضایت آنها را جلب کنم.
نظر کاربران
شيرهههههههههه