درباره امیرعباس هویدا که نرفت و در همین خاک اعدام شد
روز گذشته تولد مشهورترین نخستوزیر پهلوی بود. امیرعباس هویدا که سیزده سال بر مسند قدرت نشست و دست آخر هم قرار را بر فرار ترجیح داد.
برترینها: روز گذشته تولد مشهورترین نخستوزیر پهلوی بود. امیرعباس هویدا که سیزده سال بر مسند قدرت نشست و دست آخر هم قرار را بر فرار ترجیح داد. از هویدا تا کنون مطالب زیادی منتشر شده و رازهای ناگفته درباره او زیاد است اما چیزی که او را متمایزتر از بقیه نمایان میکند، احترام ویژهای بود که نزد محمدرضاشاه پهلوی داشت.
یک روشنفکر بوروکرات
کاربری به نام مجتبی هم درباره هویدا چنین نوشته: هویدا به مانند فروغی، یک روشنفکر بوروکرات بود؛ با صادق هدایت و چوبک و علوی در کافه نادری و کافه فردوسی نشست و برخاست داشت و قهوه انتلکتوئلی مینوشید و از سویی در جلسات خسته کننده اداره کل خاورمیانه وزارت خارجه، شق و رق اتو کشیده، آخرین تحولات لبنان و سوریه را به سمع دیپلماتها میرساند.
بعدتر هم که از ماموریت فرنگ برگشت و در شرکت نفت سمتی پیدا کرد، جای آنکه مصدقبازی کند و بخواهد برای کمپانیجات خارجه اِهِن و تُلُپ در کند، با یک شیب ملایم، سهم کارکنان ایرانی و ظرفیت پذیرش دانشجو در دانشکده نفت را افزایش داد و برخی را وادار به انجام تعهدات اجتماعیشان در مناطق نفتی کرد و خودش هم یک مجله راه انداخت که همه روشنفکران ناخوش احوال وطنی در آن قلم میزدند.
رفیقش(حسنعلی منصور) که به صدارت رسید، با هم کوشیدند تا یک حزب مدرن فراگیر را علم کنند و در یک انتخابات آزاد پس از رفراندوم ششم بهمن، مواد زمین مانده انقلاب سفید را عملیاتی کنند و جور عدم تحقق برنامه اول و دوم عمرانی را بکشند و به همین دلیل در وزارت اقتصاد، شروع به ایجاد اصلاحات ساختاری کرد که ناگهان رفیقش توسط لیبرالها ناکار شد و شاه او را مسئول تشکیل کابینه کرد.
در عرض سیزده سال، صنایع سنگین مملکت پا گرفتند؛ موزهها، مدارس، دانشگاههای صنعتی و پزشکی، سالنهای پرشمار اپرا، سینما و تئاتر، بیمارستانهای عمومی و تخصصی، استادیومهای ورزشی، فرودگاههای مختلف و بنادر گوناگون و هتلهای شیک، جشنها و همایشها و فستیوالهای گوناگون برپا شد و بادمجان وطن قاطی میوههای جهانی شد.
رازهایی از هویدا که تا ابد زیر خاک خواهند ماند
صفحه اینستاگرامی «تاریخاندیشی» در یادداشتی به روزهای آخر زندگی هویدا پرداخته. از ماجرای عزل و حصر در حکومت پهلوی تا زندانیشدن پس از انقلاب:
از میان نخستوزیرانِ سالهای آخر حکومت شاه همه ــ ازهاری، شریفامامی، آموزگار ــ در روزهای پیش از انقلاب از ایران رفتند و تا سالها پس از انقلاب هم زنده بودند (آموزگار تا ۱۳۹۵ زندگی کرد). بختیار هم که مدتی پس از بیستودوم بهمن ۵۷ پنهان شد، مخفیانه از کشور رفت. در این میان، تنها هویدا بازداشت و اعدام شد. چندوچون محاکمه و اعدام او را عموماً میدانند و مستند مطلب دربارهاش بسیار است، اما چیزی که کمتر خوانده و روایت شده، این است که اصلاً چرا هویدا در ایران مانده بود؟ چرا پیش از انقلاب بازداشت شده بود؟
هویدا که سرسوزنی به خود شک نداشت، دلیلی برای رفتن نمیدید. در کتاب «پاسخ به تاریخ» شاه تصمیم گیری برای توقیف هویدا و شماری دیگر از دولتمردان را به پای ازهاری می نویسد که از میانه آبان عهده دار دولت شده بود. از دیگر سو فریدون هویدا، برادر امیرعباس هویدا نیز ادعاهای شاه برای ترغیب هویدا به خروج از کشور را رد می کند. اما در نهایت تصمیم برای بازداشت هویدا در جلسه ای در حضور شاه در هفدهم آبان گرفته شد.
شاه در این جلسه که فرح و عدهای از رجال نزدیک دربار حضور داشتند، گفته بود: «از هر سو به ما فشار می آورند که اجازه دهیم هویدا را بر اساس قوانین حکومت نظامی دستگیر کنند و به این وسیله مردم را آرام کنیم. از شما می خواهیم نظرتان را در این باره بگویید.» نظرات حضار متفاوت بود، اما بیشتر افراد به توقیف او رأی دادند. در میانه جلسه تلفن زنگ زد و گویا تیمسار مقدم پشت خط بود. شاه تلفن را قطع کرد و گفت: «می گویند بازداشت هویدا از نان شب واجب تر است.» شاه از فرح میخواهد به هویدا اطلاع دهد قرار است بازداشت شود، اما فرح نپذیرفت این کار را بکند و بگومگویی میانشان پیش میآید.
عصر همان روز شاه با هویدا تماس گرفت و گفت: «به خاطر حفظ سلامت شما دستور دادیم چند روزی شما را به محلی امن بیرند.» هویدا به یکی از بستگانش، دکتر فرشته انشا، پزشک اطفال و استاد دانشگاه تهران، تماس گرفت و از او خواست پیشش بیاید. مادرش را به دکتر انشا سپرد. هویدا از چند نفر دیگر هم درخواست کرد بیایند تا شاهد بازداشت باشند از جمله همسرش، لیلا امامی که بسیار خشمگین بود و به مأموران بدوبیراه می گفت.
هوشنگ نهاوندی نیز که در آن جلسه تعیینکننده حضور داشت، نوشته است تصمیم برای بازداشت هویدا را شاه پیشتر گرفته بود و آن جلسه بیشتر صوری بود. او نیز از تعبیر «سپر بلا» برای هویدا استفاده می کند. وقتی مأموران آمدند، هویدا هنگام توقیف خود درخواست کرد با پیکان خودش به زندان برود. چمدان کوچکی از چند دست لباس و چند کتاب و داروهایش بسته بود. سپھید رحیمی مأمور بازداشت هویدا بود. وقتی حکم بازداشت را با کمی شرمندگی به هویدا اطلاع میدهد، هویدا به لحنی که نشان دهد معذوریت مأمور بازداشت را درک میکند، گفت: «المأمور معذور». وقتی هم پیشاپیش رحیمی از خانه خارج می شد، رو به رحیمی گفت: «ببخشید جلو میرم، در توقیف شما هستم و زندانی باید جلو برود.» هویدا را به زندان نبردند، بلکه در یکی از خانه های امن ساواک در منطقه شیان بازداشت شد. امکان دیدار محدود با نزدیکان را داشت. به ویژه از این پس همان خانم دکتر انشاء بسیار مراقب هویدا بود. غذای هویدا را خانوادهاش تأمین میکرد و گاه برخی مقامات و در یکی دو مورد سفرای خارجی هم اجازه یافته بودند به دیدار او روند. به هر حال، کسی که سیزده سال سکاندار کشوری بزرگ است، در اقصا نقاط دنیا دوست و حامی دارد.
هویدای فرانسهدوست به ویژه در میان دولتمردان فرانسوی حامیان بزرگی داشت. حتی مقامی در حد رئیس مجلس فرانسه در زمانی که هویدا هنوز وزیر دربار بود در خرداد ۵۷ - کوشیده بود او را ترغیب کند ایران را ترک کند. پس از بازداشت نیز یک بار فرانسویها از طریق رابط طرح فراری دادن کماندویی هویدا را با او در میان گذاشتند؛ اما هویدا خندیده بود و گفته بود: «مثل اینکه زیاد فیلم جیمز باندی دیده اند!»
اوضاع کشور روز به روز آشفته تر می شد و امیدها یکی یکی ناامید میشد. وقتی خبر آمد شاه و فرح ممکن است به زودی از کشور خارج شوند، فرشته انشاء کوشید با دربار تماس بگیرد و یادآوری کند هویدا در خطر است. اما موفق نشد و وقتی ناکامی خود را به هویدا اطلاع داد، هویدا گفته بود: «اگر روزی از تو پرسیدند در این لحظه چه احساسی داشتم، بگو ai été ecotoure (یعنی حس انزجار). بقیه رخدادهای کشور را از این پس میدانید.»
شاه رفت، بختیار زور بیهوده می زد و دولتش 37 روز بیشتر دوام نیاورد. ارتش اعلام بی طرفی کرد و کار تمام شد. نگهبانان هویدا که عضو ساواک بودند گریختند و به هویدا هم توصیه کردند فرار کند. یک اسلحه و یک خودرو هم برایش گذاشتند. اما هویدا به فرشته انشاء زنگ زد و گفت فرار نمیکند؛ خودش را تسلیم مقامات انقلابی می کند. فرشته انشاء با واسطهای توانست با داریوش فروهر، از اعضای دولت موقت، هماهنگ کند و یک تیم برای بازداشت دوباره هویدا به خانه ای رفت که هویدا در آن بازداشت بود خانه ای ویلایی در شیان. خود فرشته انشاء نیز همراه مأموران برای بازداشت هویدا رفته بود و این ماجرا را در پروژه تاریخ شفاهی هاروارد شرح داده است.
وقتی مأموران رسیدند، هویدا تنها بود و در بالکن آمدن آنها را تماشا می کرد. به مهمانان انقلابی تعارف چای زد، اما وقتی برای چای خوردن نبود - آن هم هنگام بازداشت دانه درشتترین زندانی انقلاب! مأموران از آن نزدیک آمبولانسی پیدا کردند و هویدا را پشت آمبولانس با خود بردند؛ میدانستند رساندن او به زندان جدید از میان انبوه مردمی که خیابان ها را گرفته بودند، کار دشواری است. هویدا را به دفتر جبهه ملی بردند. فروهر با احترام با او برخورد کرد، اما همان روز او را تحویل مدرسه رفاه داد و این یعنی دولت موقت پای خود را از ماجرای هویدا بیرون کشید. این ایستگاه آخر مسیر زندگی هویدا بود. شب سرد بهمن بود و در مدرسه رفاه هر کس دیگری را میدید آهسته میگفت: «هویدا رو آوردند!»
وی تنها مقام بلندپایه رژیم محمدرضا پهلوی بود که بهرغم داشتن امکان فرار، از ایران نگریخت. سپس به دادگاه انقلاب تحویل داده شد و به روایتی با حکم صادق خلخالی قاضی دادگاه اعدام شد و با روایتی دیگر او قبل از اتمام دادگاه در وقت تنفس به قتل رسید. برادر او فریدون هویدا و بسیاری از سیاستمداران برجسته جهان تلاش بسیاری برای فرار، آزادی یا حداقل محاکمه آرامتر او در یک دادگاه دیگر نمودند، ولی هیچ نتیجهای نداشت.
نظر کاربران
روحش شاد
روحش شاد
روحش شاد
شرافت♡
روحش شاد
خدارحمتش کنه
روحش شاد
روحش شاد
مردبزرگ
روحش شاد همدرد مردم بود
روحشان شاد
روحش شاد
خدا رحمتش کنه 🖤🖤
روحش شاد
یک وطن دوست واقعی بود
خدابیامرزش،روحش شاد
روحش شاد
روحش شاد
روحش شاد