گلایه های مهوش وقاری از چیست؟
انتقاد مهوش وقاری، بازیگر پرکار سالهای نه چندان دور از روند حاکم بر عرصه بازیگری و چهرههای پرکار این روزها. او میگوید: اینجا کسی صداقت ندارد.
مجله زندگی اید ه آل: مهوش وقاری از دهه ۷۰ تا اواخر دهه ۸۰، یکی از پرکارترین بازیگران سینما و تلویزیون بود. حالا چند سالی میشود که هیچ خبری از او نیست. همین کم خبری بهانه خوبی است تا سراغش برویم و ساعتی پای درددلهای این بازیگر بنشینیم تا از کم کار بودنش در این سالها برایمان بگوید. جالب است بدانید که او و همسرش، محسن قاضی مرادی هر دو از بازنشستگان آموزش و پرورش هستند و هر دو به خاطر علاقهای که به مقوله بازیگری داشتند، دست از تدریس کشیدهاند و مدت زیادی از عمرشان را در عالم بازیگری گذراندهاند اما اینکه این حرفه چطور به این علاقه جواب داده، موضوعی است که با مهوش وقاری در موردش صحبت کردیم و شما می توانید ناگفتههای این بازیگر را بخوانید.
خانم وقاری شما در دهه ۷۰ یکی از بازیگران پرکار سینما و تلویزیون هستید و تا اواسط دهه ۸۰ هم این روند، در کارنامه کاریتان مشاهده میشود اما پس از آن هرچه میگذرد کمتر شاهد حضورتان در سینما و تلویزیون هستیم! دلیل کم کار شدنتان در سالهای اخیر چیست؟
راستش را بخواهید دلیل کم کار شدنم را خودم هم نمی دانم. واقعیت این است که هر بازیگری چه خوب و چه بد باتوجه به خصوصیات ظاهری و بازی اش به هر حال میتواند در کارهای مختلف جا داشته باشد و از او دعوت به کار کنند اما در این سالها شاهدیم که این اتفاق نمیافتد و این مسئله تنها برای من
پیش نیامده و بسیاری از همکارانم در رده سنی من با این مشکل روبهرو هستند. شاید تنها توجیه این باشد که سلیقه فیلمسازان تغییر کرده و دیگر از ما دعوت به کار نمیکنند که آن هم پذیرفتناش کمی سخت است چون مگر میشود که یکدفعه همه تغییر سلیقه داده باشند. یادم میآید در سالهای پیش آنقدر پیشنهاد کار زیاد بود که ما در یک زمان مجبور بودیم سر ۳،۲ پروژه حضور داشته باشیم و تنظیم زمان و فشار کار در آن برههها خیلی به ما فشار میآورد اما حالا حدود ۶ سال است که این روند تغییر کرده و واقعا دلیلش را نمیدانم چراکه ما همان آدمها هستیم در کنار اینکه تجربه کاریمان هم بیشتر شده اما در عوض پیشنهاد کاریمان به حداقل رسیده است!
باتوجه به اینکه تنها راه امرار معاش شما از طریق حرفه بازیگری است، با این روند کار، با مشکل اقتصادی روبه رو نمی شوید؟
من همیشه در زندگی آدم خیلی قانعی هستم و سعی میکنم با حداقل شرایط خودم را وفق دهم. از آنجایی که من و همسرم سالها پیش از کارشناسان آموزش و پرورش بودیم و بازنشسته این سازمان هستیم با این حقوق سعی می کنیم اموراتمان را بگذرانیم. شما میدانید که حقوق ما واقعا کم است مضاف بر اینکه در آن سالها به علت اینکه من همزمان هم کار تدریس انجام میدادم و هم در عرصه بازیگری فعالیت داشتم، فشار زیادی را تحمل میکردم و به همین دلیل با ۲۰ سال سابقه کار درخواست بازنشستگی دادم و با ۲۰ روز حقوق، بازنشسته شدم و آن زمان فکر نمیکردم در آینده، حرفه بازیگری با چنین روزهایی مواجه میشود. به هر حال با همین حداقل حقوق سعی میکنیم زندگیمان را اداره کنیم اما گاهی هم به خاطر هزینههای پیشبینی نشده مانند هزینه های درمان و... مخارج زندگی بالا می رود و مشکل ساز میشود.
به نکته جالبی اشاره کردید اینکه بر خلاف کمکار شدنتان هنوز مردم فراموشتان نکردهاند و وقتی با شما برخورد میکنند از دلیل نبودنتان میپرسند.
دقیقا. با اینکه در حاشیه قرار گرفتن ما عجیب است اما مردم لطف دارند و ما را فراموش نکردهاند. این نشان میدهد که مهم نیست به عنوان یک بازیگر همیشه نقش اول بازی کرده باشید تا در ذهن مردم بمانید همین که مردم بازیگری را دوست داشته باشند فراموشش نمیکنند. جالبتر اینکه در آن سالهایی که اوج دوران کاریام بود مردم وقتی در کوچه و خیابان من را میدیدند کمتر طرفم میآمدند اما در این ۶،۵ سال که حضورم کمرنگ شده بیشتر ابراز احساسات میکنند و ناراحتاند از اینکه چرا در کارها حضور ندارم. حتی در شبکه های مجازی هم این اظهار لطف و پیگیر بودن را می بینم و همین برایم قوت قلب است.
فکر می کنید چرا این روند به وجود آمده؟
نمیدانم چه سیاستی در سینما و تلویزیون حاکم است که این اتفاق را رقم زده اما تغییرات کاملا ملموس است. شاید همه چیز از باندبازیها و مافیایی که در سینما و بعد در تلویزیون شکل گرفت، شروع شد. افرادی که کست کارها را میبندند هرکدام برای خود یک باند دارند که تعداد افرادشان هم محدود است و از آنها در کارها استفاده میکنند. نمیدانم این باندها چگونه و چه زمانی شکل گرفتند که ما اصلا متوجه نشدیم که بخواهیم به آنها بپیوندیم. شاید هم راهش را بلد نبودیم که نتوانستیم با این افراد ارتباط برقرار کنیم.
باوجود همه این مسائل و سختیهایی که به آنها اشاره کردید، وقتی فیلمها و سریالهای سال های اخیر را میبینید، باز هم افسوس میخورید که چرا در آنها ایفای نقش نکردهاید؟
دقیقا روی موضوع خیلی مهمی دست گذاشتید. این موضوعی است که من و همسرم و دیگر همکارانم که شاید هر از گاهی در مجامعی همدیگر را ببینیم، در موردش صحبت میکنیم. همیشه زمانی که کاری در حال تولید است اول دلمان میسوزد که چرا در آن حضور نداریم اما زمانی که کار تولید میشود و در سینما به اکران درمیآید یا در تلویزیون پخش میشود و آن را میبینیم، متوجه میشویم هیچ چیز را از دست ندادهایم چون آن کار از نظر بار معرفتی و هنری واقعا تهی است. اما با همه اینها، بحث دلتنگی و علاقه به بازیگری هم همیشه وجود دارد.
به عنوان یک بازیگر فکر میکنید چه چیز میتواند حال بد سینما و تلویزیون ما را بهتر کند؟
آنقدر رشته کار از دست همه خارج شده که نمیدانم چه اتفاقی میتواند این روند را احیا کند و سینما و تلویزیون را نجات دهد. اما به نظرم ما یک مشکل خیلی بزرگ داریم که تمام این اتفاقات به خاطر آن پیش آمده و آن عدم اتحاد تمامی صنوف سینمایی است؛ مسئلهای که همیشه هنر ما را تهدید کرده. من زمانی که در آموزش و پرورش بودم میدیدم که افراد مانند یک زنجیره هستند و همه با هم متحدند اما در سینما هیچگاه اتحادی وجود نداشته و از زمانی که مسائل حاشیهای بیشتر و بزرگتر از خود سینما شد، مشکلات ما چندین برابر هم شد.
شاید سادهترین نمونهاش این باشد که من بازیگر برای همین صحبتهایی که با شما میکنم، جایی را ندارم که حتی در حد درددل با مسئولان حرفه خودم داشته باشم یا مثلا خانه سینما هیچ مسئولیتی در برابر ما ندارد و انگار فقط به چند بازیگر سوپراستار و کارگردان مطرح تعلق دارد در حالی که مشکلات من بازیگر باید در این خانه حلوفصل شود. به نظرم متحد نبودن در کنارعدم صداقتی که این روزها بین خود ما بازیگران شکل گرفته، باعث این همه سختی و مشکل شده و تا زمانی که خودمان نخواهیم خودمان را تغییر دهیم و نگاه دیگری به کار و زندگیمان داشته باشیم این موانع وجود دارند و اجازه نمیدهند شرایط بهبود پیدا کند.
چرا،خیلی اذیت می شوم. این قضیه بینهایت من را ضعیف کرده و بیشتر مشکلات بیماریام به خاطر همین بیکار بودن و فشار روحی است که تحمل میکنم. اگر دقت کرده باشید شما وقتی بیکار میشوید حتی مسائل عادی زندگی هم برای تان حادتر می شود و آزارتان میدهد. حتی این بیکار شدن باعث شده تا حد زیادی از حضور در مجامع هم پرهیز کنم به خاطر اینکه وقتی وارد هر جمعی میشوم یا حتی از کوچه و خیابان میگذرم، همه سوال میکنند که چرا دیگر کار نمیکنی؟ و این سوال ضربه سختتری به روحام وارد میکند چون وقتی خودم هم دلیلش را نمیدانم پاسخی ندارم که به آنها بدهم. گاهی فکر میکنم شاید ساخت کارهای نمایشی متوقف شده اما وقتی نشریات را میخوانم یا کارهای جدید را در سینما و تلویزیون میبینم، متوجه میشوم که این طور نیست. یکی از سختترین زمانها در این مورد، زمانی است که پخش مجموعههای نمایشی در ماه رمضان و ایام عید نوروز شروع می شود.
انگار تمام روزهای گذشته برای آدم مرور میشود؛ چون از اولین سالی که ساخت کارهای مناسبتی شروع شد در آنها حضور داشتم و خیلی پر کار بودم چه در ماه رمضان و چه برای ایام نوروز. حتی گاهی به طور همزمان در چند پروژه ایفای نقش داشتم اما الان وقتی به کارها نگاه میکنم، میبینم با اینکه بازیگران زیادی دارند اما من و همردههایم هیچ کدام در آنها نیستیم. درست است که سن ما بالا رفته اما اتفاق دیگری هم افتاده. مثلا بازیگری که تا دیروز حاضر نبوده نقش زنی را بازی کند که حتی ازدواج کرده و بچه دارد، امروز در فیلمها و سریالها نقش زنی را ایفا میکند که نه تنها بچه بلکه نوهدار هم شده و این همه تغییر واقعا برایم تعجبآور است! در کنار اینکه وقتی بازی این قبیل افراد را نگاه میکنید کاملا متوجه میشوید که ادای نقشی که بر عهدهشان گذاشته شده را درمیآورند و واقعا آن را بازی نمیکنند. در حقیقت در سطح نقش میمانند و نمیتوانند به عمق آن بروند. برای این حرفم دلیل هم دارم. مثلا در سالهای پیش وقتی افرادی که واقعا بازیگر بودند نقشی را ایفا می کردند، مخاطب با خنده آنها میخندید و با گریهشان، گریه میکرد به دلیل اینکه میتوانستند حس واقعی را به مخاطب منتقل کنند، اما این روزها کداممان شاهد این ماجرا هستیم؟!
نظر کاربران
خدا حفظشون کنه!