همه ما در زندگيمان عشق و آرامش ميخواهيم، همه ما ميخواهيم كه با خيال راحت كسي را دوست داشته باشيم و دوست داشته شويم، از محالات است كه يك آدم منكر اين خواستن شود كه اگر بگويد حتما ... اما متاسفانه اين روزها ما دلخوش كردهايم به قصههايي كه از عشق ميشنويم و در ناخودآگاههايمان به دنبال آن ميگرديم. ياد گرفتهايم در هر گفتوگوي دونفره از بدي ديگران، از خيانت، از دروغ، از ... صحبت ميكنيم كه ديگران انجام دادهاند... اما اين ديگران كجا هستند؟! شايد جايي كسي همين حرفها را ميزند و ما را به عنوان اين ديگران مثال ميزند. ايكاش لحظهاي به سياهشدنمان فكر كنيم و زندگيمان را تغيير بدهيم شايد با گرماي عشق زمستان بهتري داشته باشيم. فيلم «سعادتآباد» ۶ شخصيت آشناي روزگار ما را بهتصوير كشيد كه شايد تلنگري باشد براي به خودآمدن، هنگامه قاضياني يا همان تهمينه، فيلم در اين به خود آمدن ما را همراهي كرد، با خواندن حرفهاي او شايد لحظاتي با خودمان روراست باشيم.
مقتدر ، اما...
- شما شخصيت تهمينه را چگونه زني ديديد؟ چگونه آن را براي خود تحليل كرديد؟
او يك شخصيت مقتدر دارد اما در كنار اين اقتدار تزلزل هم دارد، خود من اين تزلزل را خيلي زياد در وجود تهمينه احساس ميكردم. زمان كل داستان فيلم يك شب زندگي اين آدمها در كنار هم بود اما من تهمينه را فقط در اندازه آن يك شب نديدم، من رفتم در زندگي اول تهمينه، در زندگي پدريش، در جدايش، در نبود بچههايش و ... او براساس تقدير يا درست يا نادرست عاشق شده يا نشده يك ازدواج سنتي يا غيرسنتي داشته است و... و هرگونهاي از اينها را در نظر بگيري در نهايت طلاق بوده كه ديگر مدل آن طلاق فرقي نميكند. وقتي كه يك زن طلاق ميگيرد نكته مهم اين است كه او در اثر اتفاقاتي به اين نقطه رسيده است. تهمينه يك شخصيت خاكستري است. درست است كه ما در او يك تزلزل و ضعف ميبينيم كه در او حاكم شده است و آنقدر اينها در او زياد شده كه اعتماد به نفسش را دچار مشكل كرده طوريكه دائم دنبال نگاه شوهرش است كه ببيند به كجا نگاه ميكند و كجا ميچرخد. اينها يعني عدم رضايت از خود، از طرف ديگر قدرت هم در وجود اين زن هم وجود دارد. نميشود باور كرد كه اين آدم بشكند، امكان دارد در يك مقطع خيلي كوتاه كاملا از بين برود ولي آدمي نيست كه اجازه بدهد كه
زندگي داغانش كند. دوباره از يك جايي بلند ميشود. من اينها را در تهمينه ديدم به خاطر همين، قدرتي در راهرفتن نگاهكردن، نشستن و تمام رفتارهاي او پياده كردم.
- تهمينه كاملا يك شخصيت رهبر داشت و شما اين راحس كرديد؟
دقيقا، به خاطر اينكه او دنياديده بود، خيليها دنيا را ميبينند ولي فقط توسط عبوركردن از مرزهاي جغرافيايي خيليها دنيا را ميبينند اما اتفاقاتي در انديشه و منش آنها و نگاهشان به وجود نميآيد، منظورم از دنيا ديدگي نگاه عميقي است كه يك انسان به زمين و زندگي زميني دارد. تهيمنه معلوم است كه به معناي واقعي زندگي كرده، معلوم است كه سر سفره پدر و مادر بزرگ شده به همين خاطر است كه زشتيها را ميفهمد او يك اصيلزاده است. در وجود او نميشود نوكيسه بودن را ديد.
تهمينه خسته است
- شخصيتپردازي در فيلم «سعادتآباد» بسيار دقيق بود. شخصيتها بسيار خوب پردازش شده و در كنار هم قرار گرفته بود، چه كسي در اين امر تاثيرگذار بود.
بايد به امير عربي، نويسنده جوان اين فيلمنامه تبريك گفت، باعث تعجب است كه آدمي با اين سن كم بتواند لايههاي دروني آدمها را آنقدر خوب بيرون بكشد. ما بازيگرها هر كدام فقط شخصيت خودمان را در دست داشتيم او بود كه 6 شخصيت را خوب چيد و كنار هم گذاشت.
- تهيمنه در نقطهاي از زندگياش كه به تصوير كشيده شده به كجا رسيده است؟
صادقانه ميتوانم بگويم او در اين نقطه از زندگياش به خستگي رسيده، نه اينكه كم آورده باشد بلكه خسته است از اينكه تلاش زيادي براي داشتن يك زندگي آرام كرده ولي به آن نرسيده است.
- او از جنگيدن در اين زندگي خسته است؟
شايد جنگيدن درست نباشد من جديدا اسم آن را دفاع ميگذارم چون اگر بخواهي خودت را جنگجو بداني قاعدتا بايد يك آدم خشن باشي كه اين با آن شخصيت فرق ميكند. خود من يك آدم بيقرار و فعال هستم. حرفزدنم و رفتار صريح است. عصبيبودن و بيقرار بودن دو مقوله متفاوت است. من احساس ميكنم بايد واژه دفاع را به كار ببرم. تهمينه همه جا به يك شكلي از زندگياش دفاع كرده است. او حتي بعد از طلاقش به دنبال تشكيل خانواده بوده و نخواسته طوري ديگري زندگي كند او نظام خانواده را دوست دارد. دوست دارد تشكيل خانواده بدهد اما انگار در تقدير خانواده او را دوست ندارد. اين را ميشود در جامعه ديد، ميتوان در زنهايي كه با صداقت مينشينند و راجع به احساسات درونشان صحبت ميكنند اين ظلم را ديد. اين روزها من خيلي دوست دارم از حقوق زنها دفاع كنم چون زنهاي ما درست بلد نيستند از حقوق خودشان دفاع كنند يا آنقدر ضعيفند كه الهه بودنشان كه هم ذات زمين هستند و با قدرت بودنشان را فراموش ميكنند، يا آنقدر فمينيسم را اشتباه متوجه شدهاند كه شبيه مردها شدهاند و اين اصلا خوب نيست چون لطافت و روح زيبايي آنها گرفته ميشود.
خاكستريها ضربه ميخورند
- زني كه ما از او به عنوان يك آدم با تجربه و عميق صحبت ميكنيم چرا بعد از يك ازدواج اشتباه كه به طلاق كشيده شده دوباره بايد يكازدواج اشتباه داشته باشد؟
اتفاق بدي كه در مملكت ما در حال رشد است سياه يا سفيدشدن آدمهاست. اين موضع وحشتناك است. ما انسان خاكستري خيلي كم داريد در صورتيكه آدم بايد خاكستري باشد يعني هم جنبههاي منفي را داشته باشد هم جنبههاي مثبت را،يعني يك بالانس، اگر تهمينه در ازدواج جديدش دوباره اشتباه كرده به خاطر خاكستريبودنش است. آدمها خيلي پيچيده شدهاند اصلا نميشود آنها را شناخت، با خودشان هم روراست نيستند. ما داريم از همديگر به عنوان لاستيك زاپاس استفاده ميكنيم. يعني اينكه در اكثريت روابط انساني فرد يك نفر را دوست دارد اما در كنارش ميخواهد عاشق يك نفر ديگر هم باشد. اين خيلي برخورنده است، شهر خيلي كوچك است، انرژيهاي ما دائم با هم برخورد ميكند و هر كسي كه ناظر است و خاكستري است بيشتر آسيب ميخورد.
صبر ايوب، صبر معيوب
- شباهتي بين شخصيت خودتان و شخصيت تهمينه ميبينيد؟
من با اينكه 40 سال دارم ولي در 28 سالگي خودم گير كردم، يعني همان روحيه 28 سالگيم را دارم و به همين علت دائم با خودم در ستيزم. سن به نظر من در تقويم نميگنجد، حالا چرا 28 سالگي؟ چون آن دوران روحيام را خوب به ياد دارم، بلوغ روحي من بود و عجيب اينكه روحم از اين دوران فاصله نميگيرد. نميدانم چرا؟ ولي اين را ميدانم كه سن، زندگي ماست و زندگي در قلب ماست.
يك روز يك نفر به من گفت تو خيلي با تخيل زندگي ميكني، من گفتم نه من تخيل نميكنم من به ياد ميآورم و اين رشد معناي تخيل در زندگي من است. بعدها ديدم يك فيلسوف بزرگ گفته است كه تخيل به يادآوردن تمام آن چيزهايي است كه در ذهن دارم. من زني را كه 40 سال دارد و حال هواي 28 سالگياش را حفظ كرده، زني كه انگار دو دوره زندگي كرده، زن بدبخت و مفلوكي نميبينم. او نشسته و ته دنيا را ميبيند و با خودش ميگويد: تو كه ميداني ته دنيا چيست. هيچفرقي نميكند تابوت تو را از يك كشتزار بزرگ رد كنند يا يك خيابان به همين قشنگي. زندگي يك آغاز و پاياني دارد كه تو در تغيير آن با تمام قدرت و ارادهات نميتواني كاري بكني. تهمينه و هنگامه هر دو به اين نقطه در زندگي شخصيت رسيدهاند. يك تفاوت ميان تهمينه و هنگامه است؛ هنگامه معتقد به صبر ايوب است و نه صبر معيوب زيرا صبر معيوب آن شبهي را كه از تهمينه ميبينيم به وجود ميآورد، صبر معيوب تو را خسته و پرخاشگر ميكند و پرده دريها در زندگي و توهينها آغاز ميشود و اين اصلا خوب نيست اما هنگامه با احترام وقتي به صبر معيوب ميرسد كنار ميايستد تا احترامها نگاه داشته شود.
تهمينه شايد مظلومترين باشد
- در انتهاي فيلم سكانس آخري از زندگي هر زوج نشان داده شده و نتيجهگيري را پيشبيني آينده هر زوج به عهده تماشاچي گذاشته شده، آيا تهمينه و بهرام در كنار هم به زندگيشان ادامه ميدهند؟
بهرام تحمل سفري كه قرار است تهمينه داشته باشد را ندارد، او روزيكه خواست با تهمينه ازدواج كند ميدانست كه بچه دارد اما الان نميتواند با اين مسئله كنار بيايد. زمان آنها را وادار ميكند كه به خطاهايشان پيببرند. مردهاي ايراني دوست دارند كه دروغ بشنوند و تهمينه زني نيست كه به صورتش نقاب بزند. او انكارش را خيلي ساده و راحت نشان ميدهد ولي بهرام نميتواند اين را بفهمد. امثال تهمينه در جامعه ما كم است او ميتوانست ازدواج نكند و با ثروتي و استقلال و آزادي عملي كه دارد ميتواند خوش بگذراند، اما تهمينه دنبال يك چيز ديگر است. او زني است كه تعهد را دوست دارد. حالش بد است به خاطر اينكه احترامش از بين رفته، سياست ندارد و شايد مظلومترين فرد در اين جمع باشد. اين درد اجتماع است آدمهاي امروز جامعه ما همه دوست دارند دروغ بشنوند و برايشان فيلم بازي شود. اصلا دوست ندارند با يك شخصيت حقيقي روبهرو شوند. حتي خيلي از تماشاچي تهمينه را نميفهمند. در سكانس پاياني وقتي تهمينه رختخواب بهرام را روي مبل پرت ميكند يكجورهايي آن دو از هم جدا ميشوند. بحثي در فرهنگ ما هست كه ميگويند هر چقدر هم اختلاف داريد اينكار را نكنيد
اما يكجاهايي آنقدر به تو توهين ميشود كه احساس ميكني بايد همه چيز تمام شود. شايد آنها به زندگيشان ادامه دهند و بهرام تهمينه را گول بزند و تهمينه گول بخورد. لاله در زندگياش به نتيجه ميرسد چون دروغگو است. خوبي اين فيلمنامه در اين است كه نتيجهگيري نميشود و پيشبيني آن به عهده بيننده است.
اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir
ارسال نظر