قصه عشق زهرا و علی حاتمی
ازدواج علی و زهرا حاتمی برخلاف آنچه به نظر می رسد اصلا ساده و بدیهی نبود. آن روزها زهرا خوشکام بازیگر معروفی بود و در دو سال فعالیتش کلی فیلم سینمایی بازی کرده بود. از طرف دیگر علی حاتمی هم کارگردان جوانی بود که اسمش سر زبان ها افتاده بود.
هفته نامه تماشا گران امروز: ازدواج علی و زهرا حاتمی برخلاف آنچه به نظر می رسد اصلا ساده و بدیهی نبود. آن روزها زهرا خوشکام بازیگر معروفی بود و در دو سال فعالیتش کلی فیلم سینمایی بازی کرده بود. از طرف دیگر علی حاتمی هم کارگردان جوانی بود که اسمش با فیلم های متفاوتی که کارگردانی می کرد سر زبان ها افتاده بود اما با وجود همه مشترکاتی که یک بازیگر و یک کارگردان جوان هم دوره می توانند با هم داشته باشند، این زوج تا قبل از آشنایی اتفاقی شان هرگز با هم برخوردی نداشتند؛ به همین دلیل هم بود که اگر علاقه دورادوری به وجود آمده بودبه خاطر عدم برخوردشان، همانطور دورادور باقی مانده بود و تا مدت ها فقط از دور، آن هم توی دلشان هم را تحسین می کردند؛ به خصوص زهرا خوشکام که همیشه در مصاحبه هایش از جوان محجوب و معقولی حرف می زد که قصد دارد با او ازدواج کند. جوانی که بعدها معلوم شد خیالی بوده و وجود خارجی نداشته و در واقع آرزوی زهرا خوشکام بوده که به وسیله علی حاتمی به حقیقت تبدیل می شود.
جوان معقول و محجوب و هنرمندی که دوران آشنایی تا ازدواجش با زهرا خوشکام زمان زیادی طول نکشید اما همین دوران کوتاه آغازی بود برای یک زندگی طولانی و خوش که طعم شیرینش هنوز در کام زهرا خوشکام مانده و می شود آن را در نامه هایش خواند. گرچه سال هاست با کسی درباره آن حرف نمی زند و ترجیح می دهد قصه روزهای بعد از علی آقا را فعلا از مطبوعات دور نگه دارد.
اول آشنایی
قرار بود فیلمی به کارگردانی علی حاتمی ساخته شود. لوکیشن، یکی از شهرهای شمالی بود و به همین دلیل همه عوامل جمع شدند و به آن شهر رفتند و نکته جالب ماجرا هم این بود که زهرا خوشکام از طرف تهیه کننده به عنوان نقش اول زن فیلم در نظر گرفته شده بود؛ فیلمی که هرگز ساخته نشد اما فرصتی به وجود آورد برای آشنایی دو جوان 26 و 23 ساله که هرگز نتوانسته بودند از نزدیک یکدیگر را ببینند.
اینطور که زهرا خوشکام می گوید، همان روزهایی که به خاطر پیش تولید مترسک در شمال بودند هر دویشان فهمیده اند به هم علاقه دارند اما هیچ کدام این علاقه را بروز نداده اند. با وجود اینکه در شمال هیچ حرفی بین شان رد و بدل نشده باز هم زهرا خوشکام داستان آن شمال رفتن و کلا فیلم هرگز ساخته نشده مترسک را مهمترین عامل رسیدنشان به هم می داند. «علی را به بهانه خلق اثری به نام مترسک شناختم. گویی «مترسک» پل محکمی بود تا چشم اندازی مملو از سبزه، گل و درخت به سوی دریای خزر، تا عشق میان من و او را رقم زند. مترسک ساخته نشد اما فقط چند هفته بعد میثاق زندگی مشترک ما بسته شد.»
داستان هم اینطوری بوده که بعد از آمدن به تهران بالاخره علی آقای حاتمی پیشقدم می شود و مثلا به بهانه اینکه درباره فیلم ساخته نشده حرف بزنند زهرا خوشکام را به شام دعوت می کند؛ شامی که احیانا در طول آن هیچ حرفی درباره فیلم و مترسک و سینما و اینها زده نشده چون در پایان آن زهرا خوشکام بدون اجازه بزرگترها و البته به طور غیررسمی، بله را به کارگردان جوان می گوید؛ بله ای که تا روز عقدشان که فقط چند هفته بعد بوده به جز خانواده هایشان هیچ کسی از آن خبردار نمی شود و بین خودشان می ماند.
و اما عشق
علی و زهرا حاتمی تا ۳ ماه بعد از عقدشان با هیچ نشریه ای گفتگو نکردند. با اینکه خبر ازدواجشان در روزنامه ها و مجله های آن روزها مثل بمب ترکیده بود، هیچ کسی خبر موثقی از ماجرا نداشت. به خصوص اینکه در مراسم ازدواج شان هم چهره های سینمایی و تلویزیونی حضور چندانی نداشتند و همین هم باعث شده بود مراسم خیلی سری باقی بماند اما بالاخره بعد از ۳ ماه علی حاتمی با روزنامه ها صحبت کرد و گفت زندگی شان ساده تر و بی دردسرتر از آنچه فکر می کردند شروع شده و از این به بعد هم مثل سابق به کارهایشان می رسند؛
یعنی علی کارگردانی می کند و همسرش هم بازیگری اما چیزی نگذشت که همه متوجه شدند عشق به خانه و زندگی و نوزاد تازه از راه رسیده بر عشق زهرا به بازیگری چربیده و از آن به بعد کمتر اتفاق افتاد که زهرا در فیلمی بازی کند. البته همیشه دورادور نقش هایی را به عهده می گرفت و بازی می کرد اما در واقع نقش همسری برای علی آقای حاتمی و مادری برای لیلا، آن روزها بزرگترین و مهمترین نقش هایی بود که زهرا آنها را قبول کرده بود و با عشق و علاقه به آنها می پرداخت. عشق و علاقه و رضایتی که می شود آن را در لبخندهای این خانواده کوچک که در عکس هایشان ثبت شده به خوبی دید.
باز هم دوربین
اینطور که دوستان نزدیک زهرا می گویند او همیشه عاشق سینما بوده و در طول سال هایی هم که از بازی دور بود به صورت حرفه ای کارها را دنبال می کرد و همان نقش های کوتاهی که بازی می کرد هم باعث شده بود به عنوان یک هنرپیشه از یادها نرود اما آن چیزی که یک بار دیگر به طور جدی او را چهره کرد و برای خودش هم بازی جدی به حساب می آمد نقش امیرزاده خانم در سریال امیرکبیر بود.
نقشی که برایش از جذاب ترین نقش های دوران بازیگری اش بود. زهرا حاتمی معتقد است عشق سرشاری که در زندگی با علی داشته، باعث شده نقش همسر عاشق و وفادار امیرکبیر را با تمام وجود درک و بازی کند و البته همین عشق هم باعث شده سختی های آن کار و سخت تر از آن در ماجرای هزاردستان و شهرک سینمایی اش همیشه کنار همسرش باشد.
«از صفا و محبت زندگی مان کمک گرفتم و در کنارش نقش همسر فداکار امیرکبیر را ایفا کردم. با او ادامه دادم راه پر فراز و نشیب و خطیر شهرک سینمایی هزاردستان را تا خلق شاهکار هزاردستان.»
بعد از علی آقا
زندگی مشترک شان ۲۵ سال طول کشید و حاصل آن تک دختری به نام لیلا بود. البته در گفتگوهایی که در سال اول ازدواج شان کرده اند، زهرا گفته است یک پسر و یک دختر می خواهد و علی آقا هم گفته است طرفدار خانواده پرجمعیت است اما به هر حال انگار لیلا برای آنها همه چیز داشته و به همین دلیل فرزند دیگری وارد خانواده حاتمی نشده تا بعد از فوت علی حاتمی این خانواده تا مدت ها دو نفره بماند.
حالا زهرا حاتمی تنهاست و مثل همه مادربزرگ ها سرگرم خانواده دخترش و نوه هایش است. بعد از علی آقا، زهرا حاتمی هیچ وقت نخواست مصاحبه کند یا درباره همسرش حرفی بزند. نه حرف زد و نه دلیل حرف نزدنش را گفت. هر چیزی هم که از او می دانیم مربوط به نامه ها و یادداشت های گاه به گاه و عاشقانه ای است که به بهانه تولد علی آقا می نویسد. زنی که هرگز از رفتن زودهنگام همسرش گله ای نکرد و همیشه از شیفتگی اش به او گفت، شیفتگی که در لحظه لحظه زندگی مشترک زهرا و علی حاتمی به خوبی قابل مشاهده است.
زهرا حاتمی شیفته و عاشق همسر هنرمندش بود. عشقی که باعث شد سر میز اولین شام بله بگوید، سه هفته بعد بنشیند پای سفره عقد، یک سال بعد مادر شود و ۲۵ سال همسرداری کند و سال های بعد از او را هم عاشق مردی بماند که برای او هنرمندی بی نظیر است. «دریغا نمی دانستم هجرانی ابدی در انتظار ماست و چطور جدایی مان زودهنگام رقم می خورد. دریغا دست سرنوشت فرزندی عاشق هنر ایران را شتابان از دامان مردمش ربود.»
نظر کاربران
آخی چه قشنگ
حيف از این مردان خوب، مهربان و خانواده دوست که چه زود دنیا را ترک میکنند! روحشان شاد.