کاوه آهنگر، برادر علی کوچولو
گفتوگو با برادر علی کوچولو که اولین خاطرهاش از جلوی دوربین قرار گرفتن، لحظهای است که در آغوش امین تارخ بود و هنوز کودک درونش زنده است، در حدی که زنگ خانهها را میزند و فرار میکند!
مجله زندگی ایده آل : کاوه آهنگر را همه میشناسیم نه برای اینکه او برادر امید آهنگر، علی کوچولوی قصههای کودکی بچههای دهه ۶۰ است، برای اینکه او در سریال روزگار غریب درخشید و در یادها ماند. این اواخر کاوه را در سریال هفت سنگ دیدیم و حالا مهمان این شماره از ترینهای زندگی ایدهآل است. این شما و این هم ترینهای زندگی کاوه آهنگر.
آخرین باری که جلوی دوربین رفتید؟
تقریبا سه ماه پیش بود، سه کار همزمان؛ سریال هفت سنگ، یک کار دیگر به نام شب کنکوری و تلفن خسوف.
بهترین نقشی که تا به حال بازی کردهاید؟
سریالی به نام راه شیری که با آقای سامان مقدم کار کردم را دوست دارم، در سال ۸۸ فیلمبرداری و دو ماه پیش پخش شد. این سریال داستان پسری است به نام روناس که در یک سرقت مسلحانه دو نفر را به قتل میرساند و در کانون اصلاح و تربیت است، بعد از کانون قرار است مجازات شود. این کار را خیلی دوست داشتم اما از دید عموم ماندگارترین کاراکتر، نقشم در سریال دکتر قریب است.
مهمترین اتفاق کاری زندگیتان؟
سریال روزگار قریب که با آقای عیاری کار کردم. من در دوران نوجوانی بودم و تازه از دوران کودکی خارج شده بودم و برایم سخت بود که خودم را یک نوجوان کامل نشان دهم، برای اینکه همه توقع همان کاوه آهنگر کودک را داشتند. این سریال من را در موقعیتی قرار داد تا بتوانم نقش نوجوان و حتی جوان را بازی کنم، آن تجربه پنج سالهای که در کنار آقای عیاری بودم برایم یک دانشگاه بود و کاملا شکل بازی من را تغییر داد و دیدگاه من را نسبت به هنر عوض کرد. روزگار قریب اتفاقی بزرگ در زندگی هنری من بود.
بدترین انتخابی که از آن پشیمان هستید؟
یک کار به نام هشت تیر به پیشنهاد یکی از دوستان به کارگردانی علی خامهپرست، بدترین انتخاب من و بدترین فیلمی بود که میتوانستم در زندگیام بازی کنم.
بهترین فیلم سینمایی ایران از نظر شما؟
در هر دوره چند فیلم خوب داشتیم مثل مادر، سوتهدلان، میم مثل مادر، آژانس شیشهای و درباره الی و تمام کارهای زندهیاد علی حاتمی.
بهترین دوست؟ همراه همیشگی شما، چه کسی است؟
دوستهای خیلی زیادی دارم بهخصوص در همکارانم اما بهترین دوست و کسی که تاثیر خیلی زیادی بر زندگی من داشته و همیشه همراه من بوده، برادرم امید آهنگر است. بهترین منقد یکدیگر هستیم و هیچوقت پشت من را خالی نکرده و در تمام مراحل زندگی با من همراه بوده و تمام انتخابهای خوب زندگیام را مدیون او هستم.
دستنیافتنیترین آرزو؟
فکر میکنم آرزوها شاید دور یا نزدیک باشند اما دستنیافتنی نیستند، هر چیز که درون من شکل میگیرد حتما میتوانم به آن برسم اما دورترین آرزویم گرفتن اسکار در رشته کارگردانی است و داشتن یک زندگی بیحاشیه و امن.
آخرین فیلمی که در سینما تماشا کردید؟
خانه پدری کیانوش عیاری در جشنواره.
اولین باری که جلوی دوربین رفتید کی بود؟
اولین باری که جلوی دوربین رفتم را اصلا یادم نمیآید به دلیل اینکه سه ساله بودم، در فیلم آپارتمان به کارگردانی علی هاشمی. تنها صحنهای که از آن فیلم به یاد دارم یک لحظه است که در آغوش آقای تارخ بودم.
آخرین باری که به خانواده افتخار کردید؟
موارد زیادی است که به خانوادهام افتخار میکنم اما وقتی متوجه شدم برادرم در جشنواره مراکش، هلند و فرانسه جایزه کارگردانی گرفته، به آهنگر بودنم افتخار کردم.
آخرین دعوا با برادر؟
سال ۸۲ با برادرم دعوا کردم.
هیچوقت به برادرت حسادت کردهای؟
هرگز به او حسادت نمیکنم. وقتی کاری انجام میدهد و در آن موفق است به او و خودم افتخار میکنم. حتی وقتی یکی از همکارانم که شاید رقیب هم باشند به موفقیتی میرسند برای آنها خوشحال میشوم. البته در کار هنر کسی رقیب کس دیگری نیست برای اینکه هر گلی بوی خودش را دارد.
کسی شما را به نام برادر علی کوچولو میشناسد؟
به اسم برادر علی کوچولو نه، اما به اسم خود علی کوچولو خیلی زیاد. در یک سفر صاحب یک رستوران که تقریبا ۵۰ ساله بود آمد و با کلی خوشامدگویی دفتر بزرگی آورد و امضا و یادگاری خواست، شمارهام را گرفت، تمام پرسنل با من عکس گرفتند و موقع خداحافظی به من گفت آقای آهنگر من با شما نوستالژی دارم و همان موقع متوجه شدم که من را با امید اشتباه گرفته است. ما را خیلی با هم اشتباه میگیرند با اینکه من و امید هیچ شباهتی به هم نداریم.
آخرین سفر؟
هفته پیش رفتم سفر. معمولا آخر هفتهها به بهشهر میروم، آنجا کلاس بازیگری دارم و تدریس میکنم.
مهمترین نصیحتی که شنیدید؟
خیلی سال پیش در منزل مرحوم خسرو شکیبایی بودیم - با ایشان رفتوآمد خانوادگی داشتیم- برادرم امید در حال گله کردن از کار و دنیا بود و گفت من سالهاست کار میکنم اما چرا نوبت من نمیشود، پاسخ مرحوم شکیبایی همیشه در ذهن من ماند که به برادرم گفت: نگران نباش یک روز غروب نوبت تو میشود. در آن زمان خیلی کوچک بودم و این حرف را کامل متوجه نشدم اما سالها بعد معنای این جمله را کامل فهمیدم.
زندگی یک هنرمند مثل یک روز است؛ از صبح تا بعدازظهر یک زمان طولانی است و در آن زمان طولانی هیچ اتفاقی نمیافتد، اما از غروب تا شب در آن فرصت کم به آن چیزی میرسیم که میخواهیم. دقیقا کسانی مثل خسرو شکیبایی، پرویز پرستویی و... در همان غروب به جایگاه واقعی خود رسیدند. این نصیحت باعث شد تا من توقعم را پایین بیاورم و نخواهم راهی را یک شبه طی کنم. واقعیت این است که باید خاک صحنه خورد، تجربه بهدست آورد و هر زمان که وقتش برسد تو هم میرسی.
بهترین بابای دنیا؟
من سالها پیش پدرم را از دست دادم و جواب دادن به این سؤال سخت است، چیز زیادی از او در ذهنم نیست. واقعیت این است که برادرم بیشتر برای من پدری کرده است اما شاید بهتر است بگویم بهترین پدر دنیا پدری است که فرزندش را خیلی زود تنها نگذارد و در کنار خانوادهاش بماند.
اولین حقوق؟ چقدر بود؟
من کارم را خیلی زود شروع کردم و اصلا یادم نیست، پدرم مدیر تولید بود و تمام برنامههای کاری من بهعهده او بود اما میدانم نسبت به آن زمان قراردادهای بالایی برای من میبست. شنیدم در سال ۷۷ یکی از قراردادهایم برای یک سریال به نام ساعت سحرآمیز ماهی دو میلیون و ۳۰۰ هزار تومان بود که قرار داد کمی نبود.
تاثیرگذارترین کارگردانی که با او کار کردهاید؟
تمام کارگردانهایی که با آنها کار کردهام برایم قابل احترام هستند و از آنها چیزهایی یاد گرفتهام، اما آقای کیانوش عیاری بهدلیل اینکه برای سریال روزگار قریب مدت پنج سال در کنار او بودم تاثیر خیلی زیادی روی من داشت.
اولین درسی که در زندگیتان گرفتید؟
درس معرفت
آخرین خاطره خوب از بچگی؟
خاطرهای که همیشه در ذهن من است این است که یک شب به همراه پدر، مادر و برادرم به یک رستوران رفتیم و شام خوردیم تا ما غذایمان را شروع کنیم برادرم امید غذایش را تمام کرد و یک غذای دیگر سفارش داد، شاید این خاطره جذابیت چندانی نداشته باشد اما به دلیل اینکه آن شب کل خانواده با هم یکجا جمع بودیم، در ذهن من ماندگار شده است.
بهترین دستاورد زندگی هنریتان؟
هنوز در زندگی هنریام دستاورد خاصی به دست نیاوردهام، اما خوشحالم که ۲۲ سال است کار هنری انجام میدهم و الان جایی هستم که حداقل ۱۵ هنرجو دارم و به آنها ذرهای از هنر را آموزش میدهم. برای همین حس خوبی دارم.
بدترین اتفاقی که ممکن است برای یک بازیگر بیفتد؟
خاموش شدن و دیده نشدن. متاسفانه این سیستم وجود دارد؛ در هر رشته از هنر که باشید به این وضع دچار میشوید، یک دوره هستید و متاسفانه بعد از چندوقت دیگر نیستید رسانهها وقتی خبری از یک هنرمند نیست اصلا سراغ او نمیروند. من پنج سال درگیر فیلمبرداری روزگار قریب بودم و چیزی از من پخش نمیشد اما هیچکس حتی نپرسید کاوه آهنگر زنده است یا مرده؟ ولی به محض پخش شدن سریال از صدها مجله و رسانه با من تماس گرفتند. هنرمندان زمانی نیاز به رسانهها دارند که حضور ندارند، وقتی حضور دارند که دیگر نیازی به گفتن نیست.
آخرین سؤال؛ اولین شیطنت دوره بچگی؟
من هنوز هم شیطنت دارم، حتی گاهی به یاد کودکی زنگ خانهای را میزنم و فرار میکنم! در کودکی هم خیلی این کار را میکردم. همیشه همبازیهایم را کتک میزدم، اما مهمترین شیطنتم این است که رفتم شیر بخرم اما تا نوبت من شد شیر تمام شد، من هم با سنگ شیشه مغازه را شکستم! وجود داشتن کودک درون خیلی خوب است.
نظر کاربران
چه جالب من همیشه فکر می کردم این دونفر یک نفر هستند همون علی کوچولو امروز فهمیدم دوتا برادرن!1!!!!!
پاراگراف آخر حرفاشون جالب نبود،
کودک درون داشتن با بی تربیتی و اذیت و آزار دیگران خیلی تفاوت داره آقای آهنگر!
کودک درون داشتن ،نوعی شیطنت همراه با پاکی و ساده دلیه، نه بی نزاکتی