۱۲۳۲۰۸۰
۱۰ نظر
۱۴۵۴۹
۱۰ نظر
۱۴۵۴۹
پ

پشت‌پرده بازیگرشدن محبوب دل همه ایرانی‌ها

نیما حسنی‌نسب، منتقد سینما بریده‌‌ای از یک گفتگوی کمتر شنیده‌شده با خسرو شکیبایی در دهه هشتاد را اخیرا منتشر کرده است.

برترین‌ها: نیما حسنی‌نسب، منتقد سینما بریده‌‌ای از یک گفتگوی کمتر شنیده‌شده با خسرو شکیبایی در دهه هشتاد را اخیرا منتشر کرده. در این گفتگو، شکیبایی از نحوه ورودش به عرصه بازیگری تئاتر می‌گوید. خاطره‌ای خواندنی از دهه 40 و روزهایی که «عشق» در هر ابعادی واقعی بود.

در این روایت می‌خوانیم:

آقایی در محله‌ی ما زندگی می‌کرد که می‌گفتند بازیگر است و به همین دلیل همیشه بهش سلام می‌کردم. یک روز رفته بودم نانوایی. نانوایی‌های آن دوره صفی نبود. همه کنار هم می‌ایستادند و خود شاطر می‌دانست نوبت کیست و به کی باید جلوتر نان بدهد و به کی ندهد. توی نانوایی بودم که این آقای بازیگر آمد بغل‌دست من ایستاد. سعی کردم از فرصت استفاده کنم و باهاش ارتباط برقرار کنم.

پشت‌پرده بازیگرشدن محبوب دل همه ایرانی‌ها

من حدوداً یک متر بودم و او نزدیک دو متر. سرم را بلند کردم و گفتم: آقا راست می‌گویند که شما هنرپیشه‌اید؟ گفت: آره این‌طوری می‌گویند. پرسیدم: «آقا چه‌جوری می‌شود هنرپیشه شد؟» این اولین بار بود که در زندگی این سؤال را از کسی پرسیدم. جواب داد: بزرگ که شدی می‌روی امتحان بازیگری می‌دهی. گفتم: چه جور امتحانی است؟ شما نمی‌توانید الان از من امتحان بازیگری بگیرید؟ با تعجب گفت: این‌جا، توی نانوایی؟! بالاخره با اصرار و نمی‌دانم بعد از چند دقیقه درخواست، این آقا را وادار کردم از من امتحان و تست بازیگری بگیرد. یادم می‌آید که یک چهارپایه‌ی بلند بغل دیوار بود و آقاهه مرا بلند کرد گذاشت روی چهارپایه بغل گونی آرد و گفت: حالا شدیم هم‌اندازه. بعد ادامه داد که تو قرار نیست چیزی بگویی و من فقط توی چشم‌هات نگاه می‌کنم، اگر توانستی جلوی خنده‌ات را بگیری در امتحان قبولی، اما اگر خنده‌ات بگیرد رفوزه می‌شوی. بدون این‌که شکلکی دربیاورد زل زد توی چشم من و من بی‌دلیل خنده‌ام گرفت.

پشت‌پرده بازیگرشدن محبوب دل همه ایرانی‌ها

با قسم و آیه‌ی بسیار گفتم: آقا قبول نیست، تو را به خدا یک بار دیگر. قبول کرد و باز نگاهش را انداخت به چشم من و دوباره زدم زیر خنده. این بار دیگر به التماس افتاده بودم که: «تا سه نشه بازی نشه»، لطفاً دوباره امتحان کنید تا من رفوزه نشوم، به خدا این بار دیگر یاد گرفته‌ام نخندم. گفت: خب، فقط یک دفعه‌ی دیگر. نگاهم کرد و من داشت خنده‌ام می‌گرفت که یک‌هو زدم زیر گریه و از چهارپایه افتادم پایین و دویدم به سمت خانه؛ دو روز بعد پدرم مُرد. من شده بودم یک پسربچه‌ی سیزده چهارده‌ساله که همه‌ی فکر و ذکرش این است که کار کند و پول دربیاورد تا بتواند برود تئاتر.

پشت‌پرده بازیگرشدن محبوب دل همه ایرانی‌ها

آن لحظه‌ی موعود برای بازیگری تابستان سال ۱۳۴۲، در باشگاه مرکزی جوانان، اتفاق افتاد؛ دقیقاً لحظه‌‌ای که یک نفر از پشت سر زد روی شانه‌ی من و گفت: آقا شما می‌خواهید بازیگر شوید؟! با حیرت جواب دادم بله. گفت تشریف بیاورید. گفتم من تا حالا این کار را نکردم. چیزی بلد نیستم. آن آقا اسمش حسین افشار بود. رفته بودم آن‌جا که به وسیله‌ی یکی از دوستان تمرین‌هایشان را تماشا کنم. با این دوست هم درست همان روز آشنا شده بودیم؛ در یک پیک‌نیک، آن هم وقتی دوتایی روی شاخه‌ی درختی نشسته بودیم.

پشت‌پرده بازیگرشدن محبوب دل همه ایرانی‌ها

سرِ حرف‌مان که باز شد پرسیدم چه کار می‌کنی؟ جواب داد تئاتر کار می‌کنم. به محض این‌که این جمله را شنیدم از بالای درخت افتادم پایین! حال غریبی پیدا کرده بودم. خلاصه همان روز ازش قول گرفتم مرا هم برای دیدن تمرین‌شان ببرد و تا شب که قرار بود برویم سر تمرین، مخش را خوردم و کلافه‌اش کردم تا بالاخره رسیدیم به باشگاه و در تراس آن‌جا مرا به دوست‌های تئاتری‌اش معرفی کرد. خلاصه بعد از این‌که پیشنهاد بازیگری را شنیدم، حسین افشار همان لحظه مرا برد طبقه‌ی پایین و رسیدیم به اتاقی که روی درش نوشته شده بود: واحد تئاتر. جالب است که آن همه در این راهروها گشته بودم، ولی تا آن لحظه چشمم به این نوشته نخورده بود.

پشت‌پرده بازیگرشدن محبوب دل همه ایرانی‌ها

از توی کشوی میزش چیزی درآورد و چند خطی نوشت و داد دست من که حفظ کنم. یک بار که متن را خواندم حفظ شدم و گفتم آماده‌ام. اجرای متن که تمام شد پرسید: کجا کار می‌کردی؟ جواب دادم درس می‌خواندم. گفت: نه، منظورم این است که کجا تئاتر کار می‌کردی؟ گفتم هیچ جا. گفت: هیچ جا که نشد... و این‌طوری شد که شدم بازیگر تئاتر گروه آن‌ها.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • ناشناس

    روحش شاد
    .

  • ناشناس

    روحش شاد. حیف که زود از بین ما رفت.

  • علی

    روحش شاد، یادش گرامی... بهترین بازیگر تمام تاریخ

  • علی

    یادش گرامی و روحش شاد.

  • زهرا

    روحش شاد
    بازیگر خیلی خوبی بود
    دکلمه هایش بی نهایت خوبه

  • ارشین

    چقدر خوب بود خسرو خوبان .

    روحت شاد .خانه ات همیشه سبز .

  • اکبری

    بسیار جالب بود ،روحش شاد،جای این عزیزان وهنر مندان در عرصه هنری خالی که بی نظیر بودند

  • ناشناس

    تو خوب بودنش شکی نیست ولی بهترین بازیگر تمام تاریخ دیگه حرف خیلی گنده ایه

  • ناشناس

    خدا رحمت کنه اقای شکیبایی رو هنرمند مردمی

  • ناشناس

    از روزي روزگاري خسرو شكيبايي رو برداريم و هر كس ديگه اي رو خواستين بزارين. ببينين چند تن از مردم مي بينند

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج