و اینگونه به برزیل رفتیم...
سفر پرماجرا و دلخوری های مهراب قاسم خانی
روز بازی ایران- نیجریه گزارشی از حضور هنرمندان در برزیل منتشر کردیم که موجب دلخوری مهراب قاسم خانی شد. او از این گزارش دلگیر شد و یادداشتی در ایسنتاگرامش منتشر و در آن، دلخوری خود را بیان کرد.
روزنامه هفت صبح: روز بازی ایران- نیجریه گزارشی از حضور هنرمندان در برزیل در روزنامه هفت صبح منتشر کردیم که موجب دلخوری مهراب قاسم خانی شد. گزارش ما درباره حاشیه سفر هنرمندان به برزیل و بازخورد آن در سایت ها و خبرگزاری ها بود. عکس کوچکی از آنها را در بالای صفحه اول کار کردیم اما انتقاد مستقیمی به حضور مهراب قاسم خانی در برزیل نداشتیم.
او از این گزارش دلگیر شد و یادداشتی در ایسنتاگرامش منتشر و در آن، دلخوری خود را بیان کرد. گفته بود هفت صبح شلوارک پوشیدن هنرمندان را مورد سوال قرارداده و تیتر یک خود را به این موضوع اختصاص داده است... خب اشتباه کرده بود. ما چنین مطلبی کار نکرده بودیم.
با وجود توضیحاتی که قاسم خانی درباره دلخوری اش در یادداشت خود داده بود باز هم نمی دانستیم چرا از دست ما ناراحت است. با او قرار مصاحبه ای گذاشتیم تا سنگ ها را وابکنیم. او هم پذیرفت. حرف هایمان را زدیم و حرف هایش را شنیدیم. خیلی از ابهامات برطرف شد و البته بسیاری از شنیدنی ها ناگفته ماند. از هزینه های سفر و انگیزه حضور هنرمندان در برزیل گفت تا همسفری اش با محمدرضا شریفی نیا و دیگر رفقا. این مصاحبه خواندنی است.
قبل از آنکه یادداشت انتقادی را درباره هفت صبح بنویسید، گزارش ما را خوانده بودید؟
- خوانده بودم. حتی الان هم همان روزنامه را با خودم آورده ام. من فکر می کنم به من یک عذرخواهی بدهکار هستید چون بی تعارف، دروغ نوشتید. یک بار هم نه، چند بار. مثلا در جوابیه ای که درباره یادداشت من کار کردید گفته بودید ما عکست را روی جلد کار نکردیم ولی دروغ گفتید (روزنامه شماره 896، تاریخ 26 خرداد 93 را نشان می دهد) این هم عکس ما در صفحه یک روزنامه.
شما در یادداشت خود گفتید تیتر و عکس یک روزنامه را به هنرمندان برزیل اختصاص دادیم در حالی که عکس شما بالای صفحه اول، گوشه سمت راست کار شده بود و تیتر و عکس یک درباره بازی ایران - نیجریه بود که همان شب برگزار شد.
- (می خندد) منظور من صفحه یک بود. بازی های مطبوعاتی نکنیم دیگر. بحث عکس را کنار بگذاریم. شما در گزارشتان به ما متلک انداختید، دلیلش چه بود؟
اتفاقا ما هم به خاطر یادداشتی که در اینستاگرام تان گذاشتید از شما دلگیریم. نوشته بودید روزنامه هفت صبح درباره شلوارک پوشیدن شما مطلب نوشته و شلوارک شما تبدیل به تیتر یک روزنامه شده است در حالی که اینطور نبوده است.
- شما گفتید هنرمندان در برزیل خوب تغییر کردند؛ خب، این متلک نیست؟ چه چیز ما تغییر کرده بود غیر از شلوارمان؟
این تیتر یک روزنامه نبود. یک جمله از یک گزارش ۱۵۰۰ کلمه ای بود. پوشش شما در برزیل به ما ارتباطی ندارد. روزنامه هفت صبح روزنامه دُگمی نیست.
- مشکل من هم همین است. من گاهی روزنامه گل و مجله همشهری جوان را می خرم ولی تنها روزنامه ای که هر روز می خرم هفت صبح است. اتفاقا یک مطلب دیگر هم جداگانه فقط برای هفت صبح نوشته بودم که آن را منتشر نکردم. هفت صبح را مخاطب یادداشتم قرار داده و گفته بودم تو دوست منی و من از دوستم توقع چنین کاری را ندارم. شما شماره تلفن من را داشتید. انتظار دارم اگر چیزی را نمی دانید زنگ بزنید و بپرسید. مسئله ای که من را آزار داد این بود که رویکرد روزنامه شما درباره سفر ما به برزیل هیچ تفاوتی با رویکرد برنامه بیست و سی نداشت.
یکسری هم بودند که در اینستاگرام صفحه بدون نام و عکس مشخصی ساخته بودند و فقط من را فالو کردند تا بهم فحش بدهند. شما هم شبیه آنها فکر می کردید. رجانیوز و صراط هم از ما انتقاد کردند ولی چون کار آنها عجیب نبود در یادداشتم اشاره ای به آنها نکردم اما عجیب بود که هفت صبح نگاه مشابهی با این سایت ها داشته باشد. هفت صبح نوشت هنرمندان تغییر کردند. تنها تغییر عمده ای که ما کردیم این بود که پنج تایمان آنجا شلوارک پوشیدیم. شما همسو با نقد جدی آنها متلک می گویید خود به خود، خودتان را در کنار آنها قرار می دهید.
برای همین هم می گوییم چرا فکر کردید متلک انداختیم. هفت صبح روزنامه تازه کاری نیست. بیشتر از سه سال از انتشارش می گذرد و رویکرد آن در این مدت مشخص شده است. ممکن است در بخشی از مطلب شوخی کنیم و طنازانه به ماجرا نگاه کرده باشیم اما درباره لباس پوشیدن شما قضاوتی نداشتیم. در گزارشی که باعث دلخوری شما بود، نظر نویسنده وجود نداشت. عمده مطلب درباره بازخورد سفر هنرمندان به برزیل در سایت ها و خبرگزاری ها بود. اتفاقا بازخورد منفی سفر هنرمندان فقط به رجانیوز و صراط و بیست و سی محدود نمی شد که هفت صبح را با آنها مقایسه کردید. ایسنا، خبرآنلاین، تابناک و سایت های دیگری که رویکرد میانه روتری دارند هم به این سفر انتقاد داشتند.
- شوخی با متلک فرق دارد. شما تیتر زده بودید «انگیزه پراکنی هنرمندان در برزیل». این یعنی شما رفتید برزیل چه کار! به قول فردوسی پور اجازه بدید قانع نشم با توضیحاتتون. کاش به جای جمله ای که درباره شلوارک در گزارشتان کار کردید، می گفتید «بهتر بود هنرمندان در برزیل شلوارک نمی پوشیدند.»
تنها حرفی که هفت صبح درباره شلوارک در آن گزارش زد این جمله بود: «... فرودگاه، نوازنده های دوره گرد و خیابان با چاشنی لبخند و شلوارک جزو لاینفک عکس ها هستند.» این جمله فقط تشریح عکس هایی که هنرمندان در برزیل می گذاشتند بود نه کنایه ای در آن هست و نه متلکی.
- درست است اما عکس ما را با شلوارک کار کرده اید. تیتر یک نیست اما در صفحه اول کار کردید. من توجیه نشدم و پیشنهاد می کنم اول درباره انگیزه سفر ما صحبت کنیم شاید نتیجه بگیریم.
دلیل سفر شما به برزیل چه بود؟
- رفتیم خوش بگذرانیم و فیلم بسازیم. بگذارید بیشتر توضیح بدهم. اگر فدراسیون فوتبال با هزینه دولتی ما را به عنوان سفیر فرهنگی ایران به برزیل فرستاده بود نه تنها هزینه سفر باید پرداخت می شد بلکه مبلغی هم به عنوان دستمزد به ما می دادند چون معمولا سفیرها حق ماموریت می گیرند.
در این صورت شما می توانستید بگویید چه لزومی داشت هنرمندان بروند و باید مربی ها می رفتند. اگر اینطور بود شاید باز هم می رفتم اما دیگر جوابی نداشتم به شما بدهم در صورتی که به عنوان سفیر فرهنگی از طرف فدراسیون می رفتیم موظف بودیم شرایطی را بپذیریم. به ما می گفتید چه بپوشید و چه نپوشید، کجا بروید و کجا نروید... ما به این شکل به برزیل اعزام نشدیم. اتفاقا نزدیک به دویست نفر به همین صورت اعزام شده بودند برزیل اما مطبوعات اصلا به آنها نپرداخت. به هر حال هیچ کدام از ما با پول بیت المال به این سفر نرفتیم.
هر کس با پول توجیبی خودش رفت چون قرار است ما در کار فرهنگی که به صورت چند فیلم مستند درباره این سفر بیرون می آید حضور داشته باشیم و هزینه این سفر در حقیقت دستمزد خودمان است. هر کدام از بچه های این گروه برای یک پکیج فرهنگی که پنج DVD دارد قطعا دستمزدی بالاتر از این رقمی که برایشان هزینه شده دارند. خلاصه ما پول این سفر را خودمان پرداختیم. با این حال حتی به کسانی که دوست دارند قانع نشوند هم باید بگویم که حتی اگر این گروه با هزینه بیت المال اعزام شده بودند باز هم از آنجایی که مستندهای این سفر قطعا فروش بالاتری از هزینه این سفر خواهند داشت، در نتیجه ما نه تنها پول بیت المال را برگردانده ایم بلکه سودی هم به بیت المال رسانده ایم.
اینطور که تهیه کننده پروژه گفت این فیلم ها قرار است زندگی روزمره شما در سفر را نشان دهد؛ غذا خوردن، راه رفتن، تفریح ها و بازدیدهای شما از مناطق دیدنی برزیل.
- بله، سفرنامه ما به برزیل است.
برای شما مهم نیست کیفیت بسته فرهنگی که با آن همکاری می کنید چطور است؟
- چرا؟ رالی ایرانی و شام ایرانی با این چه فرقی دارد؟ کیفیت کار قطعا مهم است ولی به نظرم محتوای کار با آن کارها فرقی ندارد.
پشت این مجموعه ها فکری هست؛ مسابقه ای وجود دارد که باعث می شود مخاطب قسمت های آن را دنبال کند.
- پشت این مستند هم قرار بود فکری باشد. شکل اول این مجموعه مستند قرار بود حرفه ای تر باشد. سرمایه گذار اصلی انصراف داد و تا چند ساعت قبل از سفر نمی دانستیم می رویم یا نه. فیلم را قرار بود محمد حسین لطیفی کارگردانی کند و من هم متن مستند را بنویسم. قرار بود این مجموعه مستند خطی داشته باشد. حتی وقتی برزیل بودیم هم فکر می کردیم ممکن است لطیفی بیاید و کار را شروع کنیم اما نشد. اینکه الان چه نتیجه ای از آب درآمده را نمی دانم ولی دیگر نمی توانستیم به این سفر نرویم. ما عملا رفتیم که سید جواد هاشمی ضرر مالی نکند. در ابتدای این ماجرا یکی گفت من ۱۰۰ نفر را می فرستم.
۴۰ هنرمند و ۶۰ ورزشکار اما دیگر از او خبری نشد و یکسری از بچه ها پیشنهاد کار داشتند و آنقدر سفر بلاتکلیف بود که رفتند سر کار. ۵-۴ روز قبل سفر آن آقا گفت ببخشید پول ندارم! بعد از آن جواد هاشمی از طریق پژمان جمشیدی یک اسپانسر دیگر پیدا کرد. شرکت فولاد سپاهان قبول کرد که اسپانسر شود ولی فقط ۴۰ نفر می توانست بفرستد برزیل نه ۶۰ نفر. یک روز قبل از سفر رئیس آژانس «تعطیلات رویایی» گفت اگر سفر قطعی شده من بلیت ها را بگیرم. فولاد سپاهان هم گفت چک را نوشته ایم خیالتان راحت باشد، بگویید بلیت ها را بگیرند. آژانس همه کارهای سفر را کرد. صبح روز سفر از کارخانه فولاد سپاهان زنگ زدند به جواد هاشمی و گفتند یک جایی آتش گرفته و ما دیگر بودجه نداریم.
سید جواد هاشمی نزدیک بود سکته کند چون روی حرف اسپانسر حساب کرده بود. آژانس هم بلیت و هتل و همه چیز را گرفته بود و او شخصا مجبور بود پرداخت کند. این را هم بگویم که آژانس تعطیلات رویایی با فدراسیون قرارداد داشت و هر کس؛ شخصی و دولتی می خواست به جام جهانی برود فقط با این آژانس باید می رفت. خلاصه سید جواد هاشمی زنگ می زند به آژانس و می گوید اینجوری شده، ببخشید سفر ما کنسل شد. آنها هم می گویند شما ببخشید ما هزینه کردیم نمی توانیم کنسل کنیم. یکی دو ساعت بعد فکری به ذهن آقای بک زاده؛
مدیر آژانس تعطیلات رویایی می رسد و به جواد هاشمی پیشنهاد می دهد تعداد مسافرها را کمتر کنیم و دوتایی شخصا هزینه های سفر را متقبل شویم. جواد هاشمی ۷۰۰ میلیون پول داشت و می خواست با آن فیلم بسازد. آن را می دهد به آژانس بقیه پول را هم بک زاده می دهد و بیست نفر به برزیل می روند به امید آنکه پول آن با فروش فیلم ها برگردد.
DVD هایی که قرار است به عنوان سفرنامه شما به برزیل به شبکه نمایش بیاید می تواند توجیه اقتصادی این سفر باشد اما شما و چند هنرمند دیگر در قالب جمع هنرمندان یار دوازدهم قرار نمی گرفتید. قطعا شما پیشنهادهای کاری زیادی را چون در سطح شما نبود رد کردید. کارنامه کاریتان هم کارنامه سطح پایینی نیست اما کیفیت مجموعه ای که قرار است به شبکه نمایش بیاید در سطح و کلاس کاری شما نیست. از طرفی تعدادی از همسفران شما هم همسطح با شما نبودند.
- کیفیت کار شاید خوب از آب دربیاید. درباره آن نمی توانم صحبت کنم ولی عملا فیلمنامه ای وجود نداشت. تا دو، سه روز بعد از رسیدنمان به برزیل قرار بود لطیفی با پرواز دیگری بیاید. وقتی فهمیدیم فیلم آنقدر حرفه ای کار نمی شود که دیگر آب از سرمان گذشته بود. در مورد همسطح نبودن برخی از همسفران هم با شما موافق نیستم. به نظرم بهتر است شما به این پروژه به چشم یک فیلم یا سریال نگاه نکنید و شرکت کنندگان این سفر حتی اگر از نظر جنس کارشان با هم همکاری نکنند به عنوان اعضای یک خانواده می توانند از همسفر بودن با هم لذت ببرند.
اسم شما محبوب است. چهره شما نمی تواند در فروش فیلم های سفرنامه تاثیری داشته باشد.
- اتفاقا من هم گفتم مردم گلزار و امین حیایی را روی جلد ببیند فیلم را می خرند. من در فروش فیلم نمی توانم تاثیرگذار باشم. گفتند می خواهیم از قلم تو استفاده کنیم.
البته انتقادها قبل از سفر شما به برزیل شروع شده بود. جواد هاشمی در نشستی اعلام کرد که هدف این سفر ایجاد انگیزه برای فوتبالیست های تیم ملی است.
- من در یادداشتم هم گفتم. ممکن است خیلی از بچه ها با حرف من مخالف باشند؛ بنابراین از طرف خودم حرف می زنم. جواد هاشمی خودش را سفیر فرهنگی می داند. این نظر خودش بود. برای نظرش احترام قائلم ولی این نظر من نیست. اگر برای من بسته ای تعریف می کرد و می گفت در آنجا فلان کارها را باید انجام دهید یا فلان لباس را بپوشید قضیه فرق می کرد. من بندهای قرارداد را می خواندم یا کار را می پذیرفتم یا نه اما قرار ما یک فیلم مستند بود و در این فیلم هر کس خودش است. قرار بود من مهراب باشم. پژمان، پژمان جمشیدی باشد و الی آخر.
اما شما در قالب پروژه یار دوازدهم هم لباس های تیم ملی را پوشیدید و همراه با هنرمندان دیگری که می خواستند با گروه همکاری کنند با پرچم ایران عکس های متحدالشکلی گرفتید. در نگاه مخاطب شما هم در قالب عقیده کلی این گروه به این سفر رفتید.
- ماجرا این است که ما برای اولین بار شکل حضورمان تغییر کرد. این بار کسی برای ما جیغ نمی کشید. ما رفتیم کنار کسانی که برای تیم ملی جیغ می کشیدند و آنها را تشویق کردیم. ما رفتیم تا مستندی ساخته شود از حضورمان در برزیل به عنوان هوادار. آنجا هم همه ایرانی هایی که آمده بودند، لباس تیم ملی پوشیده بودند و ما هم جزو تماشاچی ها بودیم، حتی خیلی از توریست های ایرانی در آنجا امکانات بهتری از ما داشتند. یکسری از ایرانی ها در جایگاه VIP بودند. ما بازی ایران - آرژانتین را از پشت دروازه دیدیم و باید می ایستادیم که بتوانیم زمین را ببینیم.
احتمالا مشکل همین جا است. سید جواد هاشمی برنامه ای در ذهن خودش برای شما دارد اما برای شما شکل حضوری تعریف نمی کند. هنرمندانی که رفتند یک تصور از این سفر و مردم تصور و انتظار دیگری دارند.
- مگر ما چه کردیم که تا این حد خلاف انتظار مردم است. ما که آبروی مملکتمان را نبردیم. حتی اگر ما را سفیر فرهنگی ایران حساب کنند سفیر بدی در برزیل نبودیم. دو نفر هزینه کرده اند، پول گذاشته اند و خواستند یک کار فرهنگی کنند. فیلم مستندی تولید می شود و هر کس دلش می خواهد آن را می خرد و هر کس نمی خواهد نمی خرد. او نباید به کسی پاسخگو باشد که چرا این کار را کرده. همانطور که کسی در سینما سرمایه می گذارد و یک فیلم سطح پایین و بد تولید می کند یا فیلم نفروش می سازد؛
کسی نمی تواند بگوید چرا این کار را کردی. پول خودش است، می خواهد فیلم بسازد. دولت پرتغال هنرمندان کشورش را به برزیل آورده بود. کسی هم نمی گفت چرا. جور دیگری هم به این سفر می شد نگاه کرد. یکسری هنرمند که چهره هستند برای تبلیغ فوتبال کشورشان به جام جهانی رفتند، کاری که در همه جای دنیا انجام می شود.
درست است اما این سفر یکسری ابهامات دارد. مثلا حضور محمدرضا شریفی نیا در برزیل برای مردم اهمیتی ندارد.
- بگذارید راحت بگویم. من به خود آقای شریفی نیا هم گفتم که قبل از این سفر نه تنها دلم نمی خواست با شما کار کنم حتی نمی خواستم شما را ببینم اما الان بابت این حرف و این قضاوت عذرخواهی می کنم. با شناختی که از او در این سفر پیدا کردم فهمیدم چقدر اشتباه می کردم. یکی از دوست داشتنی ترین و بی حاشیه ترین آدم های این سفر شریفی نیا بود.
در مورد کیفیت کار شریفی نیا صحبت نمی کنم. راجع به او حرف های بدی زده می شود که روا نیست. برای این تغییر نظر دلایل زیادی دارم که ترجیح می دهم پیش خودم بماند. الان هم برایم اهمیت ندارد که دیگران از این حرف های من چه برداشتی می کنند یا نظرشان نسبت به من تغییر کند؛ چیزی که برایم مهم است این است که دوستی جدید به نام محمدرضا شریفی نیا پیدا کردم.
ما هم می توانیم سطح کاری را کنار بگذاریم و از شخصیت آدم ها بگوییم. شما همیشه نشان دادید که کنار مردم هستید. حرف مردم را می فهمید و همراه آنها بودید اما با این طرز فکر با افرادی همراه شدید که تعدادی از آنها همسطح شما نبودند. شما تغییر کردید که استثنائا این سفر و مستندی که در آن همکاری کردید را باید از کارنامه کاری شما کنار گذاشت؟
- من تغییری نکردم، اتفاقا تنها شخصی که حرف زد و به انتقادها اعتراض کرد من بودم. به جواد هاشمی گفتم نمی خواهی درباره حرف هایی که می زنند توضیحی بدهی؟ چند روز هم صبر کردم ببینم بچه ها کاری می کنند یا نه. دیدم خبری نشد. سید جواد هاشمی از یادداشتی که نوشتم ناراحت شد. رضا یزدانی که من را کشت، می گفت نباید این حرف ها را می زدیم. گفتم رضا جان مسئولیت این یادداشت با من است. من این مدلی هستم. بهم فشار آمد و جواب دادم.
من از خانواده خودم دفاع می کنم؛ از خانواده فرهنگ و سینما. البته چند نفری هم هستند مثل فرج الله سلحشور که از دید من و حتی خودش، جزو این خانواده نیستند. اینکه چهره هایی در این فیلم مستند هستند که احتمالا باعث فروش فیلم نمی شوند، به من ارتباطی ندارد. اتفاقا اگر قرار باشد DVD مستقلی بیاید فکر می کنم کمترین فروش را خودم دارم چون بقیه بازیگر هستند و من نویسنده... یک روز عکسی از خالکوبی دستم در اینستاگرام گذاشتم، یکسری آمدند زیر عکس به من فحش دادند. فقط یک جواب دادم. شما به من فحش دادید ولی من همچنان به عقاید شما احترام می گذارم. حرفم این است که من می توانم از نظر عقیدتی و سیاسی و شیوه زندگی با شما صددرصد مخالف باشم ولی سر یک میز بنشینیم و درباره عقایدمان بدون توهین حرف بزنیم و با هم دوست های خوبی باشیم.
من از اینکه با این گروه همسفر شدم پشیمان نیستم. شاید همچنان با محمدرضا شریفی نیا یا سید جواد هاشمی کار نکنم چون سبک کاری مان یکی نیست ولی آنها را جزو خانواده ام می دانم و می توانم از معاشرت و دوستی با آنها لذت ببرم. حتی ممکن است روزی با مسعود ده نمکی هم کار کنم. البته اگر یک فیلم کمدی آزاد و مستقل بسازد و در آن عقاید شخصی خودش را بدون در نظر گرفتن مواضع سیاسی شعار ندهد. اینکه من عقاید و فیلم ها و جهانی بینی ایشان را نپسندم دلیل بر این نیست که ایشان دشمن من باشند. احساس می کنم تنها تغییری که در این یکی دو سال اخیر کرده ام این است که پیر شده ام و دلم می خواهد همه همدیگر را دوست داشته باشیم.
استنباطی که از حرف های شما در این مصاحبه می توان کرد این است که مهراب قاسم خانی تغییر نکرده. همان نویسنده همراه همیشگی مردم، با همان سطح کاری مشخص است اما دلش می خواست به این سفر برود و می توان فیلم مستند سفرنامه او را از کارنامه کاری اش حذف کرد.
- من این کار را جزو کارنامه کاری خودم نمی دانم. من یکی از شرکت کننده ها بودم. محصول که به شبکه نمایش بیاید تفاوت را باز هم احساس می کنید. شرکت در این سفر برای من مثل شرکت در یک جشنواره سینمایی بود که در آن همه این خانواده بدون در نظر گرفتن عقاید و کیفیت کارشان در کنار هم می نشینند. در این فیلم من خودم هستم، زندگی ام، حرف هایم، اعتقادم مال خودم است و تغییر نمی کند. مطمئن باشید که من هنوز همان آدم هستم و در آینده هم اگر جایی احساس کنم که حرفی را باید بزنم جلوی خودم را نمی گیرم.
نظر کاربران
مهم قلم این آقاست که فوق العاده است!
هر کاری هم کرده زندگی شخصی خودش بوده و به خودش مربوطه...
پاسخ ها
مهم اینه که لازم نیست آدم راجع به همه چی نظر بده
مجددا مهم اینه که به کار بقیه کار نداشته باشی!
ستاره+++++++++++++++=
آره دیگه مسئله شلوارک پوشیدن قاسم خانی و دست دادن لیلا حاتمی به یه پیرمرد لب گور و دست دادن اصغر فراهادی به یکی دوتا بازیگر، بزرگترین مسئله حال حاضر ماست... خدا را شکر، اینا رو هم که دوستان حل کنند دیگه خوشبخت خوشبختیم!! کار و پول و وضعیت معیشتیمون هم که مشکلی نداره!!!
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
اكه ليندا و ستايش با بيكيني دم ساحل رفته باشن وفيلمبرداري ميكردن فروش ميكرد مستند
اعدامش کنید .به جرم خیانت به ملت و جاسوسی
اون موقع هم این آقا میامد دوباره می گفت به لباس ما کار نداشته باشین ما تو حموم شورت نمیپوشیم!!!!!!! آخه این چه ربطی داره که این و تو جوابیه اش نوشته؟؟؟!!!!!
امیدوارم مردم این مستند رو نخرن تا ضرر مالی زیادی نصیبشون بشه که نگه ما با هزینه خودمون رفتیم
دروغ از این بزرگتر؟؟؟؟!!!!
دروغ هرچی بزرگتر باشه باورش بیشتره
کسی که از حق مردم بگیره واسه خوش گذرونی خودش
کسی که حتی جای رنگ های پرچم ایران رو بلد نیست به جای معذرت خواهی و قبول اشتباهش میگه باید سفیر فرهنگی میشد
تو اول باید از اول شروع کنی به شناخت پرچم بعد کشور بعد مردم تا بتونی واسشون چیزی بنویسی