پیشنهاد همسر دستیار کارگردان به امیر کاظمی!
امیر کاظمی: از همه بيشتر ميفهمم اما...
داستان بازيگر شدن او بسيار عجيب است؛ اين را زماني متوجه خواهيد شد كه اين گفتوگو را بخوانيد. خيليها معتقدند، تا چند سال ديگر او تبديل به يكي از سوپراستارهاي سينماي ايران ميشود؛ آيا «امير كاظمي» يا «شهروز» سريال وضعيت سفيد، نجاتدهنده گيشه سينماهاي ايران خواهد شد؟
او همان شهروزِ بچه پررو، يكدنده و بهنظر خودش عقل كل سريال اين شبهاي تلويزيون «وضعيت سفيد» است. علاوه بر اينكه امير كاظمي با «وضعيت سفيد» روي آنتن شبكه ۳ است، در سريال «سايه روشن» آرش معيريان در شبكه ۵ نيز ايفاي نقش ميكند و براي اينكه بيشتر با او آشنا شويد، فلش بكي به سريال «همه بچههاي من» بزنيد تا بدانيد او همان «پويا»ي دوستداشتني سريال مرضيه برومند است. با امير كاظمي كه خودش روزي خبرنگار بوده و توانسته با كاراكتر «شهروز» سرها را به سمت خود بچرخاند، درباره همه چيز حرف زديم، از جمله چگونه بازيگر شدن.
قبل از اينكه وارد سينما شوم، اينطوري نبود كه خيلي از اين دنيا دور باشم، به اين دليل كه خانوادهام بهشدت به فيلم و سينما علاقهمند بودند و ميتوانستي تمام فيلمهاي روز دنيا را در خانه ما پيدا كني. 5-4 ساله بودم كه پدر و مادرم من را همراه خودشان به جشنوارههاي مختلف سينمايي و تئاتري ميبردند، يعني همان روزهايي كه بايد بازي ميكردم، بغل پدر و مادرم در سينما و تئاتر شهر بودم! من چه ميدانستم «مكبث» چيست؟ 7 سالم بود كه مادربزرگم با ما زندگي ميكرد، مادربزرگم را به همراه دوستانش مينشاندم دمِ در و وقتي سبزي پاك ميكردند، شروع ميكردم برايشان نمايش عروسكي اجرا كردن! خدا بيامرزد مادربزرگم هميشه خيلي تشويقم ميكرد، من هم از اين اتفاقات خوشحال ميشدم و دوست داشتم چيزي را خلق كنم. وقتي با پدر و مادرم به تئاتر ميرفتيم، دوست داشتم بازي كنم، هميشه به مادرم ميگفتم «مامان، نميشه بري صحبت كني منم بازي كنم؟!» اين بازي كردن برايم خيلي جالب بود؛ باورتان نميشود اما در خانه براي خودم اسلوموشن راه ميرفتم، تير ميخوردم، ميافتادم روي زمين، تيراندازي ميكردم، مونولوگ ميگفتم و...!
لطف بزرگي كه خانوادهام به من كرد، اين بود كه از اول آزادم گذاشتند؛ يادم هست ۸ سالم بود كه براي ديدن فيلم «ميكس» داريوش مهرجويي از خانهمان كه آن زمان اميرآباد بود سوار تاكسي شدم رفتم سينما فلسطين؛ نميدانيد مردم چه صفي براي ديدن اين فيلم كشيده بودند، آنقدر كه كلي پليس آمده بودند تا نظم خيابان بههم نريزد! وقتي نوبت من شد بليت بخرم، آنقدر پيشخوان گيشه سينما برايم بلند بود كه مجبور شدم بدون اينكه كسي كه پشت گيشه نشسته را ببينم، دستم را به هر زحمتي هست به پيشخوان برسانم، پول بليت را بدهم و بروم داخل سالن! برنامه جشنواره را از صاحب گيشه گرفتم، گفتم آقا در فيلم «ميكس» چه كسي بازي كرده؟ طرف گفت «خسرو شكيبايي.» من هم كه ديوانه خسرو شكيبايي بودم، آنقدر كه به پدرم گفته بودم يك پالتو شبيه پالتويي كه ايشان تنش ميكرد برايم بخرد تا شبيه او شوم! يك صحنه از سينما فلسطين همان روز يادم هست كه داشتم از ازدحام جمعيت و لگدهايي كه ميخوردم خفه ميشدم تا اينكه يك جوانمرد از زمين بلندم كرد، گذاشت روي شانههايش و به من گفت «بچه جون پدر و مادرت كجا هستند؟» من هم گفتم تنها آمدهام، ميخواهم فيلم «ميكس» را ببينم. جالب اينكه به هر زحمتي بود رفتم داخل سالن اما هيچچيز از فيلم نميفهميدم، فقط آدمهايي را ميديدم كه دست ميزنند، شعر ميخوانند و...! با اينكه هيچچيز از آن فيلم نفهميدم اما باز هم از سينما خوشم ميآمد!
يك روز قرار بود با «مرضيه برومند» سر صحنه سريال «كتابفروشي هُدهُد» مصاحبه كنم. يك مقدار كه از مصاحبهمان گذشت، ديد دارم سوالهاي خوب و تخصصي از او ميپرسم، خب چنين كاري از يك بچه 15-14 ساله بعيد است! آخر مصاحبه خانم برومند گفت:« آفرين، فكر نميكردم اينقدر خوب مصاحبه كني.» 2 روز بعد خانم برومند به من زنگ زد و گفت: «امير جان بيا سر صحنه ميخواهم دوباره با هم مصاحبه كنيم.»
رفتم سر صحنه و ايشان به من گفت: «امير جان دروغ گفتم بهت، نميخواهم با هم مصاحبه كنيم، واقعيت اين است كه يكي از بازيگران ما كه قرار بود نقش «سهيل اسپيلبرگ» را بازي كند، امروز نيامده و تو بايد اين كار را انجام دهي!» فكر كنيد من صبح به هواي مصاحبه از خانه آمدهام بيرون اما الان 2 صفحه ديالوگ دستم است و بايد براي بازي كردن روبهروي دوربين مرضيه برومند خيلي سريع آماده شوم! 3 دقيقهاي متن را خواندم و به خانم برومند گفتم: «من آمادهام!» صحنه را گرفتيم و خانم برومند به همان برداشت اول رضايت داد! بعد خانم برومند آمد كنارم گفت: «تو كلاس بازيگري رفتي؟» گفتم نه، گفت: «خيلي خوب بازي كردي!» از منشي صحنه تا دستيارها همه از اين اتفاق تعجب كرده بودند. خانم برومند به من گفت: «اگر كلاس بازيگري نرفتي، نرو، چون خرابت ميكند!» ميدانستم با يك سكانس بازي كردن، اتفاق ويژهاي در بازيگري برايم نخواهد افتاد اما بالاخره نميتوانيم كتمان كنيم كه بسياري از خاطرات دوران كودكي ما با كارهاي مرضيه برومند رقم خورده؛ «مدرسه موشها»، «خانه مادر بزرگه»، «تهران 11»، «هتل» و...
سر «وضعيت سفيد» حميد نعمتالله از من خواست براي نقش «شهروز» صداسازي كنم، بنابراين تصميم گرفتيم براي اين كاراكتر صداي زيري درنظر بگيريم، بنابراين مجبور بودم اين كار را انجام بدهم درحاليكه اين صدا تمسخرآميز هم نباشد! شخصيت «شهروز» يك پسر بچه پرروست كه تمام فكر و ذكرش خارج است اما خارجي كه فقط دربارهاش چيزهايي شنيده و هيچچيزي راجع به آن نميداند! اصلا نميداند خارج كجاست، هدفش از خارج رفتن هم، فقط سربازي نرفتن است!
گلاره عباسي از دفتر خانم برومند با من تماس گرفت و گفت: «آقاي كاظمي خانم برومند ميخواهند شما را در دفترشان ببينند.» رفتم و خانم برومند آمد داخل اتاق، لبخندي زد و گفت: «آفرين بزرگ شدي،» به بقيه هم گفت خودشه و رفت بيرون. گفتم خانم برومند نميخواهم بازي كنم، در همين گيرودار «رامين ناصرنصير» دستم را گرفت و گفت، امير جان اين صفحه را بخوان، بعد بردنم در اتاق دورخواني ديدم «عليرضا خمسه»، «مهرانه مهين ترابي»، «اميرحسين صديق» و... در حال تمرين هستند و من هم قرار است نقش «پويا» را در «همه بچههاي من» بازي كنم! گفتم امير چي بهتر از اين ميخواهي؟ اين همه بازيگر خوب، تو هم كه يك نقش خوب و اصلي در اين كار داري. براي قرارداد در «همه بچههاي من» ماهانه 700 هزار تومان دستمزد برايم درنظر گرفتند! خودم فكر ميكردم حداكثر 200 هزارتومان به من بدهند! داشتم از خوشحالي ديوانه ميشدم! آنقدر شوكه شده بودم كه وقتي از دفتر خانم برومند در خيابان دروس بيرون آمدم، ساعت 9 شب بود و از همانجا با 2 تا گوني فيلمنامه تا ميدان انقلاب پياده رفتم!
همسر آقاي رضا بختياري دستيار حميد نعمتالله من را در «همه بچههاي من» ديده بود و پيشنهاد كرده بود در «وضعيت سفيد» براي نقش امير از من استفاده كنند؛ زماني كه براي صحبت به دفتر آقاي نعمتالله رفتم، هيچ بازيگر ديگري براي اين كار قرارداد نبسته بود. ۵-۴ هفته مداوم با آقاي نعمتالله درباره كليت كار صحبت و بحث ميكرديم، وقتي براي نخستين بار آقاي نعمتالله فيلمنامه را به من داد، گفت: «برو ديالوگهاي «امير» را بخوان.» آن زمان «امير» نقش خشكتري نسبت به امروز داشت كه «يونس غزالي» بازيش كرده. همينطوري كه فيلمنامه را ميخواندم، نقش «شهروز» را خيلي بيشتر دوست داشتم چون ديوانگي خاصي داشت، او هيچكس از اهالي باغ را آدم حساب نميكند و بقيه هم او را آدم حساب نميكنند! هميشه مدعي است از همه بيشتر ميفهمد، درحاليكه همه ميدانند اصلا نميفهمد! فكر ميكردم «اميرحسين رستمي» قرار است «شهروز» را بازي كند و واقعا غصهام گرفته بود! وقتي با آقاي نعمتالله داشتيم راجع به كاراكتر «امير» حرف ميزديم، يك جايي انگار فهميد من اين نقش را دوست ندارم، آنجا به آقاي نعمتالله گفتم من «شهروز» را دوست دارم و ايشان هم قبول كرد اين نقش را من بازي كنم.
اختصاصی مجله اینترنتی برترین ها Bartarinha.ir
نظر کاربران
به نظر من مطالب خوبی بود با ارزشی سلامتی و تندرستی برای امیر کاظمی