سیروان خسروی: خوش شانس ترین مرد جهانم!
سیروان خسروی از آن خوششانسهای روزگار است! این را حتی خودش هم قبول دارد، از قبول هم بالاتر، به این موضوع ایمان دارد! زندگی او پر از اتفاقهایی است که شاید با یک تکان کوچک – بسیار کوچک – سیروان را تبدیل به آدمی متفاوت میکرد از سیروانی که میشناسیم!
کلاس من اینترنت بود!
برای صدابرداری هرگز کلاس نرفتم! همه چیز را توی اینترنت پیگیری میکردم. اگر کسی علاقهمند باشد با یک سرچ ساده توی گوگل به منابع مختلفی میرسد که راههای اصولی و درست صدابرداری را نوشتهاند. درواقع همه چیز را در مورد صدا میشود از اینترنت پیدا کرد.
خواننده محبوب من
کوروش یغمایی یکی از محبوبترین هنرمندهای من بوده و هست. دیدی آدم بدون اینکه کسی را دیده باشد حس خوبی نسبت به او دارد؟ کوروش یغمایی هم برای من اینطوری بود. موسیقیاش را دوست داشتم اما او را ندیده، حس میکردم خودش هم باید آدم جالبی باشد. شاید به خاطر قیافهاش يا سبک موزیکاش یا حتی طرح جلد آلبومهایش بود. خودم هم نمیدانم جریان چه بود.
من و زانیار
ما با هم شروع کردیم و زانیار در نوازندگی استعداد بیشتری نسبت به من داشت، ولی یكدفعه زد توی خط فوتبال. در دوران راهنمایی زندگیاش فوتبال بود و میخواست فوتبالیست شود، ولی نشد. آخر سر رفت دانشگاه حقوق خواند. بعد من خیلی گیر میدادم که چرا موسیقی کار نمیکنی. درسش که تمام شد دوباره موسیقی را شروع کرد. سلایق موسیقاییمان هم با هم متفاوت است؛ او بیشتر موسیقی رپ، هیپهاپ و ... را میپسندد درحالیکه من اصلا رپ گوش نمیکنم. همیشه هم زانیار روی کارهایم تاثیر میگذارد و قسمت زیادی از خاص بودن کارهایم را تعدیل میکند. زانیار کارهای من را هم به سمت پاپیولار بودن میبرد. شاید اگر زانیار برادرم نبود آلبوم اولم چیز دیگری میشد و آلبوم دومم چیز دیگری...
وقتی پدر پلی شد برای رسیدن
فکر کنم سال ۷۶ بود. ۲ سالی از استاد قبلیام بیخبر بودم، خودم با ساز کار میکردم. همان روزها آلبوم «سیب نقرهای» کوروش یغمایی را شنیدم و وقتی داخل بروشور آلبوم را نگاه کردم، دیدم نوشته است «کیبورد: کاوه یغمایی». خب کف کردم. نمیفهمیدم یعنی چه، چون فرم جدیدی از موسیقی را شنیدم که انتظارش را در یک آلبوم ایرانی نداشتم. به پدرم گفتم حتما باید این آدم را برای من پیدا کنی و خیلی اتفاقی پسر یکی از دوستهای پدرم شاگرد قدیمی گیتار کاوه از آب درآمد. شماره کاوه را از طریق او گرفتم و زنگ زدم. ۳ سال نزد کاوه کلاس میرفتم اما در کل این ۳ سال كلاسها به زور ۱۲ جلسه شد، چون خیلی از کلاسها را میپیچاند! به زور هر ۳ ماه یک بار میشد برای کلاس پیشش بروم. بعد هم سال ۷۹ با هم کنسرت داشتیم!
برای خیلیها هم عجیب بود که کاوه، این جوان کیبوردیست را از کجا پیدا کرده است؟! خب من پیدایش کرده بودم (خنده). البته شاید این شانس من بود.
یک استاد سرنوشتساز
علاقه من به موسیقی از زمانی شروع شد که کلاس اُرف میرفتم، اما کیبورد از آنجا آغاز شد که یک روز با پدرم رفتیم خیابان جمهوری، ساز بخریم. همانجا از فروشنده پرسیدیم که استادی را میشناسد یا نه؟ او یک کارت داد و گفت این را یک نفر گذاشته اینجا و خیلی شانسی یک معلم ایتالیایی گیرم آمد؛ ممکن بود گیر یک استاد خالتور بیفتم و مسیر زندگیام عوض شود.
تصمیم بزرگ در ۱۹ سالگی
۱۹ سالم بود که حس کردم، باید حتما شغلم موسیقی باشد. هرچه هم جلوتر میرفتم این حس قویتر میشد، ولی خب اطرافیانم نهتنها موافق این قضیه نبودند بلکه مخالف هم بودند. خودم حس میکردم حتما یک روزی موفق میشوم ولی خب یکجور ریسک بود، چون خانواده موافق نبودند و میگفتند موسيقي را در کنار زندگیات داشته باش ولی زندگیات را بر پایه چیز دیگری بنا کن.
زندگی فقط شانس است!
به نظر من زندگی کلش شانس است و آدمها در آن تاثیر خاصی ندارند. یکی میشود برایان آدامز یکی نمیشود؛ میشود سیروان. شاید زیاد منطقی نباشد اگر بگویم خود من هم در این قضیه نقش دارم. اگر فرد دیگری جای من بود احتمالا همین اندازه تلاش میکرد. خیلی به این موضوع فکر کرده ام. شاید اگر من جای علی کریمی بودم، علی کریمی میشدم. اگر هم او شرایط من را داشت، میشد سیروان. نمیگویم آدم خیلی خوششانسی هستم، شانس من این بود. شاید نسبت به یکی دیگر بدشانس هم بودهام و نسبت به ديگري خوششانس.
ماجرای کیبوردی که پدر خرید
از طرف خانواده تنها ساپورتی که در موسیقی داشتم همان کیبورد کورگ بود که ۲ میلیون قیمتش بود و پدرم آن را در سال ۷۹ خریده بود. ولی خب آن زمان پول کمی نبود. جالب است که الان هم همان کیبورد ۲میلیون قیمتش است. عین کامپیوتر است دیگر، از ۱۵ سال پیش تا الان همیشه کامپیوترحدود قیمتش مشخص بوده. با این حال همین که این ساز را با آن قیمت خریدند، ساپورت کمی نبود. بعد از آن تمام چیزهایی که برای موسیقی خریدم از درآمد خودم بود. البته برای کلاس، لباس و ... توی محدودیت نبودم، ولی بالاخره خانواده مخالف بودند و من هم برای تجهیزات موسیقی به پول نیاز داشتم. البته آن سالها درآمد کمی از موسیقی داشتم. یادم هست که برای آلبوم پیمان نیکسار ۲۰۰ هزار تومان برای نظارت ضبط گرفتم، میتوانستم از طریق آن یک ساندکارت اضافه کنم. حتی سال ۸۲ به مدت یک سال توی استودیو اشکمهر کار میکردم.
این کارها را قبول ندارم
قبل از سال ۸۵ اینترنت نبود و خواننده زیرزمینی نداشتیم، پس هر خوانندهای آلبوم میداد و معروف میشد كه این مسخره بود. به جز یکی، دو نفر اکثر خوانندههاي آن زمان معروف شدند چون خواننده دیگری نبود. حالا نه اینکه این سیستم زیرزمینی حال حاضر خوب باشد، هر دو بدند. حالا غیرمجازها کار خودشان را میکنند و عرصه برای آنهایی که قصد دارند مجاز باشند کارشان سختتر میشود. کلا ۹۵ درصد کارهای مجاز و غیرمجاز مزخرف است؛ ولی ۵ درصد هر دو خوب است.
منبع: مجله نسیم هراز
نظر کاربران
قربونش برم تکه تک
دوست دارم زندگي رو .....
بخدا تکه تک............