چلسیِ مائوریتسیو ساری؛ مرگ تدریجی یک رویا
بر خلاف اوایل فصل، چلسی در هفته های اخیر نتایج خوبی نگرفته است.
ورزش سه: عالی عالی عالی خوب خوب ضعیف ضعیف نامتوازن نامتوازن و سقوط. این داستان حرکت چلسی در شش ماهه اول مربیگری ساری است. یک شروع فوقالعاده برخلاف انتظارات و یک تزلزل بدون ترمز برخلاف توقعات. و خوب به طور ویژه وقتی شما در چلسی مربیگری می کنید ماه عسلی ندارید. صندلی تان از روز اول لرزان است و البته رقم بالای فسخ قراردادی که دارید هرگز باعث مماشات رئیس روسی با شما نمی شود.
اما در واقع این شرایط عادی ماجراست، در چنین روزهایی مثل وضعیت فعلی چلسی، باید بدانید که ابراهیموویچ دستش را برای فشار دادن دکمه اخراج در جیب کرده است. آنچه که بدون تردید ساری کاملا به آن آگاه است. آگاه به داشتن یک رئیس به شدت کمال گرا و آگاه به اینکه وضعیت "منفی و ناامید" کننده فعلی چلسی دقیقا نقطه مقابل کمال گرایی است. وضعیت منزجر کننده ای که بیش از هر چیز تحلیل گران و طرفداران، به عنوان مقصر انگشت اتهام شان را به سوی سرمربی تیم نشانه رفته اند.
تجربه تغییر سرمربی در یونایتد هم سمپاتی لازم را به آنها می دهد. انگشت اتهام ها به سوی ساری گرفته شده چون به طور جدی در رویکرد فنی وی "آشفتگی طراحی فرمول" دیده می شود و خروارها خاک هم نمی تواند این آشفتگی را در بازی امروز چلسی پنهان کند.
آنجلوتی در کتاب خود می گوید که هنگام مذاکره برای مربیگری چلسی، ابراهیموویچ از وی پرسیده است می تواند تیم را از لحاظ استایل بازی شبیه بارسلونا بسازد! این یعنی رومن یک "ایدهآل تاکتیکی" را در ذهن داشته است.
ایدهآل تاکتیکی که شاید در این سالها در برابر "نگرش اقتصادی" اش شکست خورد و باعث می شد که مرتب مربیانی استخدام کند که اعتقاد داشتند "هدف وسیله را توجیه می کند" و از استایل های بازی تخریبی- واکنشی استفاده می کردند ( که البته اخراج های پی در پی آنها نشان می داد رئیس گمشده ای دارد)، اما حالا که بازی ناب بارسلونایی با پپ به بغل گوش تیمش نقل مکان کرده است پس وی هم بلاخره تصمیم گرفت که قدمی به سوی سبک بازی محبوبش بردارد. قدمی که مائوریستیو ساری نام داشت.
این یعنی هدف از استخدام ساری ارائه یک بازی "حفظ توپ- کنش مند" بوده است. و خوب این هم دقیقا همان فلسفه ای بود که ساری در ناپولی پیاده می کرد. استخدام بر اساس توانایی. چه چیزی از این لذت بخش تر! مطمئنا برای یک مربی هیچ چیزی.
اما صبر کنید، پس چه اتفاقی در ادامه افتاد که این "لذت بالقوه" مسیر اشتباهی را طی کرد و ظرف ماه ششم به "ذلت بالفعل" تبدیل شد؟ دلیل روشن است: ساری آدرس ها را با هم قاطی کرد و پس از آن هم نتوانست یک فرمول صحیح برای برون رفت از وضعیت را طراحی کند. قاطی کردن کدام آدرس ها؟ مبانی "شخصیت سازی تاکتیکی" با "ساخت ساری بال- فلسفه سازی" نا آگاهانه در هم تنیده شده و به ضدیت علیه هم برخواستند..
یعنی چه؟ به این تغییرات "شخصیت فنی بازیکنان" پس از ورود ساری دقت کنید. کانته از پست شش به پست هشت و نیم شیفت شد. تغییر پستی که با انتظارات جدید همراه بود. شخصیت تخریب گر انگولو باید به یک شخصیت اکتیو باکس تو باکس فضا ساز تغییر پیدا می کرد. تغییر بعدی. الگوریتم بازی ادن هازارد که سرویس دهی با توپ به بازیکنان است از سوی ساری به بازی در مرکز خطوط و سرویس دهی با حرکت های بدون توپ تغییر کرد.
جورجینیو به عنوان یک هافبک تماما توزیع کننده به علت عدم حضور هافبک هایی که با توپ بتوانند به خوبی پیشروی کنند مجبور شد علاوه بر توزیع کنندگی، توسعه دهندگی را نیز انجام دهد. مدافعان آخر تیم که دو فصل قبل را با سیستم سه دفاعه بازی کرده بودند این بار در خطی چهار نفره چینش شدند و باید مدام با توپ به حریف فشار وارد می کردند. این تغییرات حتی در مورد آلونسو و ویلیان هم اعمال شدند.
علاوه بر این تلاش برای شخصیت سازی، خوب تیم در حال یادگیری مبانی بازی مالکانه و تهاجمی نیز بود و حتی در هشت هفته ابتدایی بهترین آمار مالکیت از آن چلسی بود. تا اینجا همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه اولین نشانه های تزلزل به سراغ تیم آمد. تزلزل به شکل آشفتگی و آشفتگی به شکل عدم توان هضم این حجم از تغییرات در بازی بازیکنان. موردی که برای بازیکنانی به وجود آمد که ساری جهت تغییر شخصیت فردی آنها قدم برداشته بود و کاملا واضح بود که توانایی درک همزمان یک شخصیت جدید و یک فلسفه جدید در آنها وجود ندارد.
ادن هازارد که با گل ها و پاس گل هایش در هفته های ابتدایی برگ برنده ساری شده بود به یک دفعه افت کرد و آمار گلها و پاس گل هایش به یک سوم کاهش پیدا کرد. کانته خوب دو سه تا گل به ثمر رسانده اما اساسا این دیگر آن کانته ای که ریتم حریف را کاملا به هم می ریخت نیست.
این بیشتر شبیه یک هافبک معمولی با بازی معمولی است. جورجینیو که چنان محور تیم شده بود که آمار پاس های تاریخ لیگ جزیره در یک بازی را شکست حالا کاملا در پریشانی بین کدام کار بهتر است به یک بازیکن انفعالی تبدیل شده است. مدافعان تیم نیز بصورت مشترک سی درصد میزان پاس های کلیدی و فضا ایجاد کنشان کاهش یافته است.
اساسا شخصیت های جدید هیچ که به پختگی نرسیدند بلکه آشفتگی آنها به پاشنه آشیل تیم تبدیل شده و حتی دیگر حالا فلسفه بازی تیم هم خیلی کمرنگ شده است. بدون تردید ساری بهتر از هر کسی می داند که راه را اشتباه رفته است.
اینکه شما چگونه باید باعث رشد یک تیم شوید کاملا با بازیکنان آن تیم ارتباط مستقیم دارد، اما این به معنای نوشتن یک دستورالعمل پیشرفت همگانی برای حرکت همزمان همه بخش ها نمی باشد. کاری که ساری انجام داد و سعی کرد یک شبه استایل بازی و چینش و خصوصیات اصلی ترین بازیکنان تیم را تغییر دهد و حالا در میانه این مسیر به بن بست خورده است.
در واقع شما اول باید یک بستر مهیا کنید. یعنی اینکه مبانی اصلی سبک موردنظرتان را به بازیکنان آموزش دهید. وقتی این آدرس ها را برای بازیکنان تعریف کردید آن موقع می توانید به سراغ چگونگی طی کردن مسیر بروید. ساری بدون ساخت کامل فرم تیم، سریع پله ها را دوتا یکی کرد و به سراغ مسئله تکنیک رفتاری بازیکنان رفت و خوب چقدر احتمال دارد که بازیکن در برابر این حجم از اطلاعات جدید مقاومت کند؟ فقط ده هفته و پس از آن بلاخره خالی بودن پشت این اطلاعات نمایان شد. پس از آن هم باز ما همچنان ادامه رویه را در تیم دیدیم و خوب حقیقتا در هفته های گذشته عملا فقط یک گزاره به ذهن متبادر می شود: ساری نمی تواند راه حل را پیدا کند!
در حالی که واقعا راه حل آنقدر ها هم پیچیده نیست. چلسی بازیکنان خوبی دارد. مربی خوبی هم دارد. فقط این مربی داستان یک تیر و دو نشان را به اشتباه تفسیر کرده است و باید کمی عقب گرد کند، تفنگ را پرکند و این بار فقط برای یک نشان شلیک کند.
ساری باید بازیکنان را به شخصیت های اصلی خود برگرداند و شروع به تفهیم عقایدش کند. آن موقع وقتی مانند پپ تیم را به یک هارمونی لازم رساند می تواند هر تغییر پستی که می خواهد اعمال کند. فعلا برای این کار خیلی زود بود و البته معلوم نیست ابراهیموویچ فرصت لازم را بدهد تا خیلی دیر نشود یا نه...
مجتبی مرشدنژاد
ارسال نظر