قرعهكشي جامجهاني براي ما ايرانيها حركت در سطح و غافل شدن از عمق ماجراست. همه بحثها بر سر همگروهی با تیمهای قدرتمندی همچون اسپانیا، پرتغال و مراکش است.
روزنامه اعتماد: ۱- قرعهكشي جامجهاني براي ما ايرانيها حركت در سطح و غافل شدن از عمق ماجراست. همه بحثها بر سر همگروهی با تیمهای قدرتمندی همچون اسپانیا، پرتغال و مراکش است. گروه مرگ برای ما. غافل از روند حرکت فوتبال ایران در همه این سالها، پرسش اصلی این است: در جامجهانی بهدنبال چه هستیم؟ هیچ مدیری در فوتبال ایران، پاسخ مستدل ودرستی برای این سوال ندارد چون اندیشه و تفکر از این فوتبال رخت بربسته است. بسياري از ما عادت كردهايم «علت» را رها كنيم و به «معلول» بسنده كنيم. فوتبال ايران اصل مهمِ «سيستمساختن» را فراموش كرده است. فوتبالي كه در بردن يا باختن متوقف مانده است و توجهي به زيرساختها، برنامهريزي و تلاش براي توسعه همهجانبه ندارد.
٢- انگلستان مثال خوبي براي فوتبال ايران است. آنها يكبار قهرمان جامجهاني شدند اما ناكامي در بسياري از دورهها سرنوشت آنها بود. فوتبال براي انگليسيها در شكست يا پيروزي متوقف نماند. ليگ برتر انگلستان از بهترين ليگهاي دنياست. باشگاههايشان به بهترين شكل در حال توليد بازيكن در ردههاي پايه هستند. نوجوانان انگليسي امسال در جامجهاني قهرمان دنيا شدند. اسپانسرها براي ديدهشدن حاضرند پولهاي بسياري را به ليگ جزيره سرازير كنند. بهترين مربيان دنيا براي حضور در باشگاههاي انگليسي سر و دست ميشكنند. بازيكنان بزرگ دنيا ميخواهند در ليگ جزيره به ميدان بروند. همين ميشود كه ٩٠ درصد بليت بازيهاي ليگ برتر انگليس ماهها قبل توسط هواداران خريداري ميشود. همه اين موضوعات را با فوتبال ايران مقايسه كنيد. در ايران، ٩٠ درصد تيمها با ١٠ درصد سكوهايي كه هواداران اشغال كردهاند به ميدان ميروند. فوتبالي كه بستري براي پرورش بازيكنان درنظر نگرفته و فوتبال را در ساختار اجتماعي قرار نداده است.
٣- چين هم مثال خوبي براي فوتبال ايران است. آنها در اين دوره هم نتوانستهاند به جامجهاني صعود كنند اما سيستم ساختند و بر اساس برنامهاي مشخص حركت ميكنند. يك شوخي معروف چيني در اين كشور وجود دارد: «مردي ميميرد و به بهشت ميرود. از او ميخواهند تنها يك آرزو كند و آن مرد آرزويي ميكند كه فرشتهها آن را قبول نكرده و از او ميخواهند آرزوي ديگري كند. سپس آن مرد ميگويد كه ميخواهد چين قهرمان جام جهاني شود و فرشتهها ميگويند آرزوي اولت را دوباره به ما ميگويي؟» اما آنها دست از برنامهريزي و ساختن سيستم برنداشتند. آنها خود را براي ميزباني جامجهاني٢٠٣٠ همزمان با سالگرد تاسيس مسابقات جامجهاني آماده ميكنند. برنامه رسمي اين كشور كه به اطلاع شهروندانش رسيده حاكي از آن است كه تا سال ٢٠٢٥ بايد ٥٠هزار مدرسه فوتبال در اين كشور ساخته و راهاندازي شود. آنها براي اين هدف ٢٥٠مربي خارجي فوتبال را به مدارس ابتدايي و متوسطه اين كشور به كار گرفتند. در سالهاي اخير باشگاههاي چيني بازيكنان خارجي زيادي را به كشورشان آورده و ميليونها نفر را براي يادگيري دانش مربيگري و بازاريابي به اروپا فرستادهاند؛ به عبارتي ديگر، چين سوار به
موج رشد اقتصادي و ايجاد شغل است.
٤- اينجا در ايران با يك پيروزي، با يك شكست خفيف مقابل بهترين تيمهاي ملي دنيا، با حضور در جامجهاني احساس قدرت ميكنيم و با يك ناكامي، با يك شكست، حس ذلت و بدبختي داريم. هيچكدام از اينها بهمعناي توانايي يا فقر نيست. مادامي كه ماندگاري پتانسيل فعاليت در بخش ورزش مورد ارزيابي قرار نگيرد و سازماندهي مديريتي مشخص نشود، حتي اگر قهرمان جامجهاني شويم، هيچ اتفاقي در فوتبال ايران نخواهد افتاد. خواستگاه فوتبال يا هر ورزشي در دنيا، باشگاه است و وقتي باشگاهداري به عنوان كاري جدي از طرف دولت دنبال نشود و سياستگذاري و ريلگذاري مشخصي نداشته باشد، رشد آن منتفي است. هر توليدي در دنيا نياز به محل مناسبي براي رشد در بستر مناسب دارد. همانطور كه نميتوان اتومبيلي را در خيابان توليد كرد، فوتبال را هم نميتوان بدون باشگاه توسعه داد. توليد اتومبيل نياز به كارخانه، سيستمهاي بهروز، مهندس و ماشينآلات دارد تا دولت بتواند با مكانيزم درست از آن حمايت كند؛ فوتبال هم نياز به باشگاه به معناي واقعي دارد تا دولت آن را در مسير درست قرار دهد.
اين توليد است كه بههمراه خودش پول ميآورد و فوتبال براي توليد نياز به فكر، اراده، قانون و برنامهريزي دارد. اگر حضور در جامجهاني را بهچشم فرصتي براي برنامهريزي ببينيم، قطعا ميتوان به آينده فوتبال ايران اميدوار بود. فوتبالي كه كيروش را در مشت دارد اما براي ساختن سيستم از او استفادهاي نكرد. ما هميشه فرصتها را بهبدترين شكل از دست داديم. با اين ديدگاه، فوتبال رشد نميكند. فوتبال كالا نيست كه بخواهيم آن را در سطح كشور توزيع كنيم. هيچ كجاي دنياي چنين مكانيزمي وجود ندارد كه بخواهيم باشگاهها را توزيع كنيم. اين تفكرات دولتي است و قطعا نتيجه نميدهد. مثالي براي شما ميزنم. نوزاد بعد از تولد و رشد به دبستان، دبيرستان و دانشگاه ميرود. نميتوانيم يك بچه ۲۰ ساله به دنيا بياوريم و او را يك مرتبه راهي دانشگاه كنيم. انتقال باشگاهها به استانهايي كه فوتبال آنها رشد نكرده، نميتواند باعث پيشرفت شود. اين مساله از بديهيات است و نبايد به امور بديهي توجهي كنيم. در محافل محدود تصميمهايي ميگيريم كه شكل عوامفريبانه آن خوب است؛ اما از نظر مديريتي ناپخته است.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر