سیاسی بازی های شوم در عرصه ورزش
روز یکشنبه، هفته هفتم لالیگا تحت تاثیر جریانات خاصي قرار گرفت.
روزنامه قانون: روز یکشنبه، هفته هفتم لالیگا تحت تاثیر جریانات خاصي قرار گرفت. جریاناتی که فوتبالی نبود و سیاست نقش اول آن را بر عهده داشت. سالهاست که منطقه کاتالونیا که جزيی از اسپانیا محسوب میشود، ساز جدایی میزند و قصد دارد از اسپانیا جدا شود و به عنوان کشوری مستقل شروع به فعالیت کند. این منطقه حتی یک بار نیز به صورت نمادین این كار را انجام داده که موفقیتآمیز نیز بوده است.
تا اینجای کار هیچ ربطی به فوتبال ندارد. مشکل از جایی شروع میشود که این منطقه یکی از مهمترین مناطق فوتبالی اسپانیاست، تیمهای بارسلونا، اسپانیول و خیرونا تیمهایی از اين منطقه هستند که در لالیگا حضور دارند و بحث ما نیز مرتبط با این تیم هاست.
جدایی این قسمت از اسپانیا مساوی با خارج شدن این تیمها از لالیگاست؛ یعنی با این اتفاق اسپانیا و لیگ حرفهای آنها وارد حاشیهای فراموشنشدنی خواهد شد. این نخستينبار نیست که این دخالتهای سیاسی در ورزش نقش دارند و اتفاقهاي اينگونه بارها حتی در ایران نیز رخ داده است.
کاتالونیا و یک تصمیم مهم
طرفداران بارسلونا را میتوان یکی از مهمترین تماشاگران دنیا دانست. آنها با وجود تهدیدهای زیاد بر کنار گذاشته شدن این تیم از لالیگا، به حمایتهای خود از این جدایی ادامه میدهند و آزادی را در هر شرایطی ارجح میدانند. این تصمیم روز یکشنبه به صورت یک رفراندوم رسمی به رایگیری گذاشته شد و دولت اسپانیا نیز به مخالفت با این اتفاق پرداخت.
درگیریهای پلیس اسپانیا با ماموران رایگیری و رایدهندگان، صحنههای دلخراشی را بهوجود آورده بود و این اتفاق در حالی رخ میداد که عصر همان روز بارسلونا در نیوکمپ، باید به مصاف لاسپالماس میرفت که تحت تاثیر این اتفاق قرار گرفته بود.
درگیریهای خونین تا جایی پیش رفت که مسئولان بارسلونا تصمیم به لغو بازی در این شرایط گرفتند اما با مخالفت مسئولان لالیگا مواجه شدند و ماجرا بالا گرفت. مسئولان لالیگا اخطار دادند که اگر بارساییها خودسرانه تصمیم به لغو بازی بگیرند، با کسر ۶ امتیاز مواجه خواهند شد و این، روند مثبت بارسلونا را متوقف میکرد.
در نهایت، بازی انجام شد اما بدون تماشاگر. بارسا بازی را برد و رفراندوم با توقیف ۲۷ صندوق و بازداشت بالغ بر ۱۵۰ نفر، برگزار و نتایج آن در همین روزها اعلام خواهد شد. سرنوشت بارسا و لالیگا منوط به همین تصمیمگیری سیاسی است که می تواند فوتبال دنیا را تحت تاثیر قرار دهد.
المپیک، جام جهانی و دوستان
شاید نخستینباری که اهداف سیاسی وارد دنیای ورزش شدند، المپیک ۱۹۳۶ برلین بود که در آن مدال طلای دونده سیاهپوست آمریکایی «جساوونز»، توسط آدولف هیتلر اهدا نشد و برای توجیه این حادثه، موضع نژادپرستانه دولت نازی آلمان مورد توجه جهانیان قرار گرفت. بعد از اتفاقات جنگ جهانی و برگزار نشدن جام جهانی در آن سالها، المپیک ۱۹۵۶ استرالیا، تحت یک تصمیمی سیاسی بزرگ قرار گرفت.
دولتهای عراق، مصر، لبنان، هلند، سويیس، اسپانیا و چین بهدلیل حمله شوروی به مجارستان، از شرکت ورزشکارانشان در این مسابقات جلوگیری کردند تا ثابت کنند که ورزش و سیاست میتوانند تاثیرات ناهمگونی بر یکدیگر بگذارند. المپیک ۱۹۸۰،مسابقات بعدی بود که تحت تاثیر تصمیمهاي سیاسی قرار داشت.
آمریکا و آلمان غربی، ورزشکارانشان را از شرکت در این مسابقات منع و علت آن را حمله شوروی به افغانستان اعلام کردند. جنگ و سیاست باز هم توانست پیروز باشد و المپیک ۱۹۸۸ سئول و جنگ بین دو کشور کره شمالی و جنوبی، باعث شرکت نکردن ورزشکاران کره شمالی در این مسابقات شد. حتی مسابقه کریکت، بین تیمهای بریتانیا و آفریقایجنوبی نیز از این تصمیمهاي سیاسی مصون نبود و مبارزه با آپارتاید در آفریقایجنوبی، باعث لغو این بازی و اخراج بازیکنان آفریقایی از این کشور شد.
ایران و سیاسی بازی
در ایران بیشتر از اینکه فوتبال سیاسی باشد، در آن سیاستمدارانه رفتار میشود. از ماجرای بازیکن معلومالحال آفریقایی راهآهن، در چند فصل پیش بگیرید تا همین بازی فصل گذشته نساجی و خونه به خونه که تمام این اتفاقات با سیاست مسئولان ما همراه بود تا با کدخدامنشی، بتوانیم به گونهای رفتار کنیم که به قول معروف:« نه سیخ بسوزد و نه کباب».
حتی در این بین، برنامه۹۰ و عادل فردوسی پور نیز گاهی با همین سیاستها توانسته برنامههایی جنجالی را روی آنتن ببرد. برنامههایی که در بیشتر مواقع به جای اینکه حاشیهها را از بین ببرد و به حل مشکل کمک کند، خود حاشیه آفرین بوده و تیمهای باشگاهی و ملی ما را به قهقرا کشانده است. دعوای بین دو مربی موفق خارجی در سال گذشته را کسی از یاد نبرده است.
بحثها و مصاحبههای جنجالی بین برانکو و کیروش از اتفاقات داغ فوتبال ما بود که فردوسیپور با کدخدامنشی توانست قايله را بخواباند و این نه بهدليل علاقه این مجری به فوتبال ما بلکه به دلیل رابطه خوب ایشان با این دو مربی بود. برملا کردن مسائل مدیریتی و پشت پردهای استقلال در چند هفته گذشته در برنامه۹۰ نیز یکی از معضلات سیاسی بازی ایران است. استقلال در اوج بحران قرار داشت و نتیجه نمیگرفت و این اتفاق، باعث به هم ریختهتر شدن مسائل این تیم شد.
تا جایی که عباسی ملکی که عضو هیات مدیره این تیم است، با خندههای خود، منصوریان و رحمتی را سنگ روی یخ کرد و با احساسات میلیونها هوادار آبیپوش، بازی شد. هفته گذشته نیز در آستانه بازی حساس پرسپولیس و الهلال عربستان در نیمه نهایی آسیا، این عادل فردوسی پور بود که تماشاگران دیگر تیم تهرانی را جریحهدار کرد.
در کار اشتباه طارمی و مسئولان پرسپولیس شکی نیست اما به روی آنتن بردن این مساله درست قبل از این بازی حساس به صلاح نبود. این همان سیاسی بازیای است که از آن صحبت کردیم.
کسانی هستند که نمیخواهند تیمهای ایرانی در آسیا موفق باشند و از این قضیه سود کلان میبرند که امیدواریم زودتر از فوتبال ایران بروند، هر چند که بعید است این اتفاق بیفتد. آخرین اقدام برنامه۹۰ نیز سکوت در قبال مساله حساس «مسعود شجاعی» بود.
کاپیتان تیم ملی کشورمان که در هر برهه و با هر شرایطی به تیم ملی دعوت میشد(حتی زمانی که تیم نداشت)، چند باري است که به تیمملی دعوت نمیشود و علت آن نيز قرارگیری این بازیکن با تیم باشگاهیش، در برابر تیمی از رژیم صهیونیستی بود. مسابقهای که او نمیتوانست از آن فرار کند و با محرومیت و جریمه مواجه میشد، باعث شده تا پیراهن تیم ملی و به احتمال بسیار زیاد جامجهانی را نیز از دست بدهد.
عادل فردوسیپور به این مساله نپرداخت تا نشان دهد که مسائلی که برای او و برنامهاش حاشیه درست ميکند را پیگیری نخواهد کرد و به دنبال مسائلی است که به او این اجازه را بدهد که تنها برنامهاش اجازه پخش بگیرد؛ در واقع کیفیت برنامه را فدای موضوع کرد.
ماجراي طارمي، آمريكا و فوتبال
جامجهاني ۱۹۹۸ اوج درگيري فوتبال و سياست بود. ايران بايد در حساسترين زمان ممكن در برابر آمريكا قرار ميگرفت. ديداري كه ممكن بود حكم صعود ايران به مرحله حذفي جامجهاني را امضا كند. مليپوشان كشورمان موفق شدند در يك ديدار تماشايي، با گلهاي حميدرضا استيلي و مهدي مهدويكيا، آمريكا را شكست دهند تا ديداري كه به نبرد قرن شهره شده بود را با پيروزي پشت سر بگذارند.
كلينتون، رييس جمهور وقت آمريكا از آن ديدار به عنوان يك اتفاق تلخ ياد كرد و البته هواداران فوتبال كشورمان نيز به خيابانها آمدند و جشن گرفتند؛جشني شبيه به شكست سياسي و ورزشي آمريكا از ايران. تقابل ايران و عربستان نيز در سالهاي اخير همواره حساس بوده است. وقتی پرسپولیس در عربستان به مصاف النصر رفت و با سه گل شکست خورد، یکی از گلزنان حریف پس از گلزنی، شادی گل عجیبی داشت و با قرار دادن دست زیر گردن خود و نشان دادن حالت بریدن سر، به ابراز خوشحالی پرداخت که حتی تماشاگران حریف نیز به تبعیت از وی، همین حرکت را انجام دادند.
چند روز بعد پرسپولیس در تهران به مصاف النصر رفت تا همه چیز را جبران کند و صدرنشین بماند؛ چون در صورت شکست، کار برای صعود به مراتب سخت میشد. حریف با لباسی شبیه کماندوها وارد میدان شد تا همه چیز رنگ و بوی جنگ بگیرد. طارمی پنالتی گرفت و خودش نیز مصر بود که ضربه را بزند. با اعتماد به نفس مثالزدنی در حضور یک۱۰۰ هزار تماشاگر با ضربه چیپ، دروازه النصر را باز کرد تا همه را یاد پنالتی علی کریمی به عربستانیها در سرزمین خودشان بیندازد. طارمی پس از گل به همان سبکی که در عربستان دیده بود، شادی گل انجام داد و دستش را زیر گردنش قرار برد.
سخن پایانی
مسائل سیاسی در برخی مواقع نیز مفید عمل کرده است. درخشش کرهشمالی در جام جهانی، ادغام دو آلمان شرقی و غربی و مسائلی از این دست از خوبیهای دخالت سیاست در فوتبال بهشمار ميروند اما این مرز باریک دخالت، بیشتر به سمت منفی گرایش دارد تا مثبت.
امیدواریم روزی برسد که برخي سیاسيون ایرانی و خارجیها، متوجه شوند که فوتبال و ورزش به معنای عام، بازیچه دست آنهايي که قدرت دارند، نیست و مردمی هستند که با یک سوت اشتباه و یک کارت نادرست، زندگی خود را از دست میدهند یا از این راه به رزق و روزی میرسند. باشد که روزی شاهد اعمال نظر سیاسی یا سیاسی بازی در ورزش ایران و دنیا نباشیم.
ارسال نظر