یاورزاده: به بهای حبس، محسنی را رسوا می کنم
بازیکن سابق استقلال از پشت پرده فوتبال ایران و حواشی آن میگوید.
متافوتبال: بازیکن سابق استقلال از پشت پرده فوتبال ایران و حواشی آن میگوید.
آقای یاورزاده خیلی خوش اومدی؛ بلاخره تو ایران دیدیمت. دلمون تنگ شده بود براتون.
سلام عرض میکنم، ممنونم از لطفتون من که هی میام و میرم ولی خب در چند سال اخیر کمتر ایران بودم. یه چند ماهی هم هست که از فوتبال خداحافظی کردم...
واقعا دیگه نمیخوای بازی کنی
والا نه دیگه هفت هشت ماه پیش که رهبر تایلند فوت کرد، بازی های اونجا چند ماه تعطیل شد منم دیگه از هجده سالگی تا اون موقع (۱۶ سال) یه ضرب بدون وقفه بازی کرده بودم و با توجه به گرما و تمرینات سنگین اونجا و یه وقفه چهار پنج ماهه، تصمیم گرفتم وارد مرحله بعدی شم.
بهشاد همه میگفتن حیف شدی، به خصوص طرفدارای استقلال. به تیم ملی اومده بودی و فیکس شده بودی و تو استقلالم فیکس شده بودی اما هم حواشی و هم تصمیمایی که خودت گرفتی باعث شد دور بشی از فوتبال کشورمون و کمتر به چشم بیای، اینا اذییت نمیکرد؟
تو این هفت هشت ساله هیچ جمله ای رو بیشتر از «حیف شدی » نشنیدم.
ولی خب من خودم رو به شرایط عادت دادم، چون بلاخره هر کسی مسئول تصمیمات خودشه؛ مسئول اشتباهات خودشه. یک بخش که به خودم مربوط میشد این بود که به مقدار زود اومدم استقلال. چون اون موقع خیلی تیما من رو میخواستن و من میتونستم برم یه کم پخته تر شم و بعد بیام، ولی به خطار این که چپ پا بودم و از جوانان اومده بودم و آقای قلعه نوعی و آقای مرفاوی روی من شناخت کامل داشتن و مدام میگفتن تو لازم نیست بری، میتونی زود پیشرفت کنی. ولی خب از نظر روحی هنوز آمادگی اون فشارها و اون تنش ها و اون مسائلی که بین بازیکنا وجود داره رو نداشتم و از نظر خانوادگی و شخصیتی هم بلاخره جوری بزرگ شده بودم که به قول معروف میگن گرگ نبودم که بخوام راحت حقم رو بگیرم، جایی یکی ناراحتم میکرد ولش میکردم کسی بی تربیتی میکرد قهر میکردم. اون جوری نمیجنگیدم و بعد رفتنم به استیل آذین که باز بزرگ ترین اشتباهم بود، این اشتباهات خودم بود و از ظرف دیگه خیلی از اشتباهات محیط و اطراف که آدم هایی که بودن در ظاهر میخواستن من پیشرفت کنم ولی در پشت پرده یه مقدار حسادت ها و این مسائل همیشه برای من حاشیه ایجاد میکرد بدون این که بتونم کاری در این باره انجام
بدم.
در صورتی که کسی مثل علی دایی که سرمربی تیم ملی شد تو رو خیلی دوست داشت به تو بازی تیم ملی رسید و گل هم زدی تو تیم دایی..
البته من زمان آقای دایی تو تیم ملی بازی نکردم من زمان آقای سیموئز بود که تو بازی های غرب آسیا؛ گل هم زدم.
آره؛ قشنگ یادمه که گلم زدی برای تیم ملی.
آره، گلم زدم.
خب واقعا حیف بود؛ بلاخره کسی بهت مشاوره نداد که بهشاد بیا این تیم، این کار رو بکن بلاخره بازیکن تیم ملی هستی، خود فدراسیون هوات رو داشته باشه...
والا چی بگم. من بعد از این که از استقلال اومدم بیرون؛ شرایط برگشتنم به استقلال هم بود. که آقای قلعه نوعی تو این زمان با این که آمادگی من رو دیده بودن و حتی دیدن از چپ های اون موقع آماده ترم؛ اما تشخیصشون این بود که من نباشم بعدشم که یه سری مسائل اتفاق افتاد که من به خارج از ایران و اسلوواکی رفتم، بعد اون هم منافع یک سری از افراد در تخریب من افتاد و این افراد آن قدر بزرگ بودن که بعد اون من هر باشگاهی رفتم، برام حاشیه ایجاد شد. شما باور نمیکنید که من بعد از استقلال، به دلیل مسائلی که گفتم نتونستم با خیلی از تیم ها به توافق برسم. صبا باطری بود؛ نفت بود و تراکتور بود که من با همه این ها در ابتدا به توافق رسیدم و صحبت های اولیه با سرپرست و اینا میشد و همه موافق بودن. اما الان چون قانون شده که برای جذب بازیکنا باید از چند جا استعلام بگیرن، بعدا این انتقال ها به نتیجه نمیرسید.
آقای خشایار محسنی و اینا..
آقای محسنی بود و کسانی که ازشون حمایت میکردن و تو تیمشون بودن. بعد اون هم من به فدراسیون مراجعه کردم و از آقایان عزیزمحمدی و علیپور کمک خواستم که حالا یا نخواستن و یا توانایی کمک به من رو نداشتن؛ جوری شد که در طول شش، هفت سال من فقط با دو مربی کار کردم؛ آقای دایی و آقای کاظمی. اونم برای این که آقای کاظمی خودشون با این افراد مشکل داشتن . آقای دایی هم آدمیه که اصلا کسی جرات نداره بهش زنگ بزنه بهش بگه این کار رو بکن و اون کار رو نکن. این مسائل بود خب من میدیدم مثلا میرفتم یه جا، فردا مربی میگفت آقا از دیروز تا حالا پانزده نفر به ما زنگ زدن از دلال تا خبرنگار، یکی داره میگه تو اینی، یکی میگه تو اونی؛ چرا این طوریه؟ من میگفتم خب چراش معلومه چون من هم رنگ اونا نیستم.
خودت پیگیری نمیکردی که قضیه از کجا داره آب میخوره؟
خب چرا میدونستم، ولی چه کار میتونستم بکنم. خب وقتی من میرم فدارسیون مدرک نشون میدم همه چی رو نشون میدم و یا میرم پیش آدم های بزرگ فوتبال که باعث شدن پای امثال این آقا به فوتبال باز شده؛ باهاشون درد دل میکنم. اما به من میگن تو مدرک نداری و کسی حرف تو رو گوش نمیده..
تو واقعا مدرک نداشتی؟
مدرک که خب من یه کپی چک از ایشون دارم. این کپی چک مربوط به نه سال پیش و به میزان ۴۰ میلیون تومان به اندازه سی هزار یوروی اون موقع هست. ایشون تاریخ قرارداد رو ورداشت عوض کرد، البته امضای من پاش هست میتونه ادعا کنه خودش امضا کرده. حالا شاید درست نباشه این طور بگم؛ اما کلاه بردار کسیه که رد پایی از خودش به جا نذاره، اگه از خودش چیزی جا بذاره که دیگه کلاه بردار نیست. من حتی چهار پنج سال پیش؛ به آقای پروین در باشگاه استیل آذین مراجعه کردم و فایل صوتی هم از ایشون دارم، به ایشون گفتم شما در استیل آذین سرپرست من بودین و صد تا بازیکن تربیت کردین و شما باید پشت بازیکن باشید، شما میدونید این آقا داره از یه سری جوون سوء استفاده میکنه..
البته خدایش هم علی آقا هر وقت لازم بوده به همه کمک کردن به بازیکنا و مربیا و...
بله، در مورد خیلی ها دستشون به خیر بوده اما در مورد من نه تنها کمک نکردن حتی اجازه ندادن یه عده دیگه به نفع من شهادت بدن و واقعیت هایی رو که دیدن بیان کنن؛ مثلا آقای میناوند و یا آقای سعادتی میخواستن تو تلوزیون به نفع من شهادت بدن، ولی آقای پروین نذاشتن و من حتی از ایشون فایل صوتی دارم که در اون فایل؛ به من میگن برو با فلان سایت مصاحبه کن بگو با آقای محسنی مشکلی ندارم و بعد فلان قدر از من پول بگیر.
شاید خواستن مصالحه کنن تا این داستان دوستانه جمع شه...
خب، آخه یه آدم یا گناهکاره یا بی گناه، من به حد وسط و خاکستری اعتقاد ندارم. اگه به آقای پروین اثبات شده که آقای محسنی به من ظلم کرده؛ چرا با ایشون همکاری میکرد. تو استیل آذین خیلی مسائل اتفاق افتاد ولی اقای پروین در این باره چیزی نگفتن. شاید آقای هدایتی میخواست با پولش هر کاری بکنه؛ چون پول خودش بود اما نباید این وسط یه عده ای جوون قربانی میشدن.
الان مشکل تو و آقای خشایار محسنی حل نشده؟ من شنیدم که تو خودت رفتی امضا دادی و گفتی که نه شما از ایشون طلب داری و نه ایشون از شما و قضیه رو دوستانه حل کردین..
والا وقتی من تایلند بودم؛ ایشون تو دادگاه و رسانه ها از من شکایت کرده بودن بعد یه روز که برگشتم ایران، چند تا از دوستای هنرمند و رسانه ای به همراه آقای کاظمی به من گفتن بیا و از اون ور هم آقای محسنی اومد و اونجا من توی رودربایستی با افراد بزرگ باهاشون دست دادم، ایشون اون موقع از من شکایت کرده بود من وکیل گرفته بودم و وکیلم سریع رفع جلب کرده بود. قاضی به من وقت داده بود که مدارک ببرم ولی اصلا بحث این نبود که من ترسیده بودم و استرس گرفته بودم و اینا نبود. دیگه آخرش کجاست، اگه فوتبال ایران راضی میشه، اگه آقای پروین و آقای مهاجرانی و امثال این افراد منتظر این هستن که من به خاطر حرفام راجع به آقای محسنی زندان برم و شلاق بخورم؛ من پای شلاق و حبسش هم با افتخار می ایستم. من پای اعتقادم ایستادم و باج ندادم به این گروه.
و اگه نشه، هنوز دنبال این هستی که بگی به خدا من مقصر نبودم و این حرفا..
اصلا همه میدونن تک تک افراد تو فدراسیون آقای نبی، آقای علیپور و آقای عزیز محمدی تو بخش کمیته اخلاق و توی سازمان ورزش من پیش همه افراد رفتم. همه میگفتن ما می دونیم و اطلاع داریم ولی تو نباید امضا میکردی. من گفتم خب حالا یه آدم حواسش نیست و یا خوابه و انگشتش را به سمت یه چیزی میبرن و امضا میگیرن ازش. فردای روزگار نباید هیچ کس باشه که حمایت کنه از آدم. حالا من این رو بگم که ایشون تو اروپا دستِ بازی دارن. میتونه یه سری افراد رو خیلی راحت دعوت کنه و ویزا بگیره و اون وقت یه سری رو نمک گیر میکنه و اون وقت اون افراد فکر میکنن که آقای محسنی میتونه من رو بفرسته کلاس مربی گری، بفرسته تفریح میتونه برای خانواده ام ویزا بگیره میتونه از طریق من بازیکن جا به جا کنه و کمیسیون زیر میزی بگیره. حالا چرا من باید برم طرف این بهشاد یاورزاده که یه بازیکن سی و پنج ساله در حال بازنشستگیه. میگه ایشون برای من سود داره؛ این سوده، این معرفت و انسانیت و صداقت نیست. ولی همه میدونن چی به چیه و از همه چی خبر دارن ...
بهشاد تایلند برات خوب بود؟
بعد از بازی کردن در پیکان و راه آهن دیگه شرایط برای ادامکه حضور من در لیگ برتر سخت شد؛ دیگه از نظر روحی کشش لیگ یک و شهرستان و تیمای این جوری رو نداشتم. یه چند وقتی بود شاید از سال 2008 چند ایجنت استرالیایی و آسیایی هی به من پیغام میدادن که ما به خاطر سابقه ات همیشه برات تیم داریم. خب تو اون سال ها من فکر میکردم آسیا دیگه آخر خطه برای بازیکنای بزرگ، سعیم بر این بود که یا اروپا برم یا برم امارات و اینا اما وقتی به سی و دو سه سالگی رسیدم، در حالی که چند ماهی هم بود که از تمرینات پیکان دور بودم و از شرایط ایده آل خارج شده بودم. تصمیم گرفتم بدون هماهنگی با هیچ ایرانی و با ارتباط مستقیم با یک واسطه خارجی برم اونجا و با یه تیم بزرگ که در لیگ برتر نبود اما هم از نظر طرفدار و هم از نظر مالی تیم شناخته شده و مهمی بود و دو فصل و نیم باهاشون بودم.
محبوب هم شده بودی؛ گل میزدی برای تیمت و تماشاگرا دوستت داشتن چون تو فضای مجازی خیلی فعالیت میکردی گلهات رو میذاشتی..
مردم تایلند خیلی فوتبال رو دوست داشتن و شهرم یه شهر کوچک بود و همه مردم اونجا مثل فامیل بودن و خب من اونجا چند تا گل مهم زدم، حتی یه بار بینی ام شکست اما با همین وضعیت هم رفتم بازی کردم؛ چون مسابقه مهم بود. حتی وقتی پدرم فوت کرد؛ چون فردای اون روز بازی پلی آف داشتیم، من برگشتم و در اون مسابقه حضور داشتم. دیگه این مسائل باعث شد که من جدا از فوتبال یه رابطه خیلی عاطفی با مردم اون شهر پیدا کردم و حتی با آدم های مهم اون شهر مثل شهردار و ارتشی ها رابطه عاطفی مناسب پیدا کرده بودم.
زندگی در تایلند چه طور بود چون همه میگفتن بهشاد رفته تایلند؛ لیگ آسون و گل میزنه و پول خوب میگیره و خلاصه صفا میکنه...
والا یه مسئله ای که من میخواستم همه جوون ها و طرفدارای فوتبال راجع به تیم های آسیایی بدونن اینه که این تیم ها فقط مجاز به گرفتن چهار بازیکن خارجی هستن. که یکی از این چهار نفر؛ باید حتما پاسپورت آسیایی داشته باشه و بنابراین تفاوت تیم های آسیایی؛ بیشتر تو بازیکنای خارجی شونه. یعنی هر تیمی که بازیکنای خارجی بهتری داشته باشه، نتایج بهتری هم میگیره، چون اختلاف بین بازیکنای بومی خیلی کمه؛ مثلا بین بازیکنای بوریرام با بازیکنای تیمای لیگ دوی اختلاف بسیار کمی هست؛ بنابراین تمرکز بر روی بازیکنای خارجیه و فشار زیادی رو بازیکنای خارجی میارن. مثلا تو تایلند؛ اگه تو یه جلسه تمرینی، تست بدنی میگرفتن و من دوم میشدم؛ جلسه میذاشتن و میگفتن تو اندازه بیست تا بازیکن ما حقوق میگیری و تجربه داری و حرفه ای هستی و ما ازت توقع داریم؛ اونجا هیچ موقع ما رو ریلکس و راحت نمیذاشتن و در تمرین همیشه بازیکن مقابل من دفاع خارجی بود، یا سیاه پوست بود؛ یا برزیلی بود، یا استرالیایی بود، یعنی همیشه من با بازیکن خارجی طرف بودم. بازیکنای جوون به این توجه کنن که اگه میخوان از شرایط خودشون تو تایلند آگاهی پیدا کنن، خودشون رو باید با خارجی
های حاضر در لیگ تایلند مقایسه کنن؛، نه با خود تایلندی ها. از خود تایلندی ها که توقعی نیست. یعنی اگه یه بازیکن تو یه باشگاه دو تا بازی بد باشه، فردای اون روز ایجنت ها بیست تا بازیکن برزیلی و اسپانیایی و اینا به اون باشگاه پیشنهاد میدن و خیلی کم پیش میاد یه بازیکن تو یه باشگاه دو سال، سه سال دوام بیاره. نود درصد تیما وقتی فصل تموم میشه مربی عوض میشه، بازیکنای خارجی تیمشون رو عوض میکنن. ولی الان اکثر بازیکنای در حال بازنشستگی در کل دنیا به خاطر پول و شرایط زندگی و آب و هوا و آرامش تایلند میخوان به این کشور بیان.
بهشاد بعد از تایلند چی شد، الان خسته شدی و دیگه نمیخوای ادامه بدی؟
حقیقتش من یه شانزده سال بی وقفه بازی کردم. بعدش خب یه سری فشارها تو ایران روی من بود که تو چند سال آخر خیلی من رو خسته کرد و انگیزه اصلی من از رفتن به تایلند یکی این بود که نمیخواستم تا زمانی که توان دارم فوتبال رو کنار بذارم و دیگه این که نمیخواستم با مشکلاتی مثل پرداخت سر وقت که تو ایران باهاشون مواجه بودم روبرو بشم و آخر وضعیت پدرم که اون موقع در حالی که مربی من بود؛ سرطان داشت و هدف من این بود که بهش انگیزه بدم. اما الان هم پدرم فوت کرده، هم اخیرا احساس کردم تمرینا داره به من فشار میاره و فکر کردم که بهتر باشه زودتر وارد دنیای مربی گری و کارهای بعد از فوتبال بشم.
مثل این که میانمار هم رفته بودی یه فصل..
یه فصل تو تایلند خیلی خوب بازی کردم و اون وقت یه ایجنت به من پیشنهاد داد، برم میانمار.
کشورش باید خیلی عجیب و غریب باشه؛ یعنی تو چیزایی باید دیده باشی که ایرانی ها ندیدن، چه طور بود شرایط اون کشور؟
میانمار چیزی مثل صد سالِ قبلِ تایلنده. از نظر راه و خیابونا شرایط بدی داشت با این که خیلی کشور ثروتمندی هم هست و باور نمیکنید اونجا من دو برابر تایلند پیشنهاد مالی دریافت کردم و حتی برای دو یا سه ماه بازی در میانمار به اندازه یه فصل و نیم تایلند پول گرفتم. پوشلون خیلی خوب بود؛ ولی کشور از نظر ظاهری و شرایط خیلی بد بود؛ مثلا روزی چند ساعت برق قطع میشد، در خیابون کلی آدمِ بی خانمان و اینا بود. غذاهاشون خیلی بد بود. مثلا همون روز اولی که من رفتم، اونجا یکی از برنامه های تلوزیونی میانمار (مثل نود ما) اومد با من مصاحبه کرد و اولین سوالش این بود که تو نگران نیستی که مسلمونی و اومدی تو یه کشوری که اصلا آنتی اسلام هستن، من اصلا شوکه شدم و گفتم من یه ورزشکارم و کاری به مسائل دینی ندارم. خلاصه من از اول اون آرامش لازم رو نداشتم و همش هم شرایطم رو با تایلند مقایسه میکردم که چه قدر در تایلند راحت بودم و آرامش داشتم. شاید اگر دو سه سال در میانمار میموندم به اندازه بازیکنایی که در امارات هستن؛ پول در میآوردم ولی دیدم در میانمار از نظر روحی شرایط خوبی ندارم و خودم فسخ کردم و دوباره با نصف قیمت، برگشتم تو تیمی که در
تایلند بازی میکردم...
جالبه که اونجا هم یه بازی اخراج شده بودی و پستی گذاشتی تو اینستاگرامت که پیراهن اون بازیکن رقیب قرمز بوده و اینا؛ یعنی حرف هایی میزدی که خوشایند طرفداری استقلال بود.
اصلا انگیزه من از فوتبالیست شدن، استقلالی بودنم بود و این حرفا رو برای خوشایند مردم نمیگم و هر کی از بچگی من رو میشناسه این رو میدونه. برای پرسپولیس هم احترام قائلم، اما این دو تا باید باشن تا رقابت و جذابیت ایجاد بشه.
اما من استقلال رو دوست داشتم و تو نوجوانی میرفتم استادیوم و حتی بازی هایی بود که خیلی زودتر از شروع مسابقه میرفتم روی سکوها، در حالی که مثلا هنوز بیست نفر هم نیومده بودن. به خاطر استقلال از پیشنهاد خیلی از تیما مثل صبا و خود پرسپولیس گذشتم؛ تو استقلال خیلی از من سوء استفاده شد تا این که متوجه بشن من واقعا استقلال رو دوست دارم و پرداختی هام همیشه دیر میشد، اما واقعیت اینه که من استقلال رو از ته دل دوست دارم و تا اخر عمر طرفدارشم.
اون موقع که استقلال بودید، با بازیکنی رقابتی، کل کلی نداشتی، چون تو رو با نیکبخت مقایسه میکردن.
آقای نیکبخت که قبل از من تو استقلال و تیم ملی بود و روزی که من از جوانان به بزرگسالان استقلال اومدم، آقای نیکبخت بازیکن فیکس تیم ملی بود و به نظر من مقایسه ما با هم اصلا کار درستی نبود. ایشون با سابقه و پخته و شناخته شده بود؛ اون وقت از من انتظار داشتن تو نوزده سالگی مثل ایشون باشم. اون زمان یه مشکل دیگه هم بود که بعضی ها تو استقلال با نیکبخت مشکل داشتن و میخواستن من رو وسیله کنن و از من میخواستن شماره 22 رو بپوشم.
به نیکبخت زنگ زدی که رخصت بگیری برای پوشیدن شماره 22 ؟
بله...
این بله واقعیه یا نه ...
آخه علیرضا دوست صمیمی منه و خودش هم میدونه که چه قدر برای من عزیزه؛ الانم تقریبا اکثر روزا با همیم؛ در حالی که خیلی ها فکر میکنن به خاطر فوتبال بین ما مشکل هست ولی واقعا احترام خاصی برای ایشون قائلم و ایشون هم همین طور ولی تو اون زمان این قدر رقابت زیاد بود یه سری افراد دوست داشتن بین ما اختلاف ایجاد بشه. بعضا همبازی های خود من تو استقلال با علیرضا صمیمی تر بودن و هی خبر میآوردن و میبردن و آتش اختلاف رو بیشتر میکردن. ولی من همیشه براش احترام قائلم بودم و ایشون رو یکی از بزرگ ترین چپ های استقلال و ایران میدونستم و دوست نداشتم به این شکل با ایشون مقایسه بشم، دوست داشتم زمان بگذره و من با تجربه تر شم. ولی اون موقع این موضوع فشار بی دلیلی رو بر روی من ایجاد کرد و باعث شد هم علیرضا از استقلال دور بشه و هم این که من به اون جایی که میخوام نرسم.
اگه الان برگردی به گذشته چی کار میکنی؟ فکر کنم یکیش این باشه که زود نری استقلال؟
به گذشته اگه برگردم استقلال رو که میرم؛ چون استقلال و طرفداراش رو خیلی دوست داشتم و این خیلی سخت بود که بخوام وارد یک تیم بی طرفدار شم. اما اگه بر فرض قرار باشه دوباره به استقلال برم؛ راه درست رو میرم به هیچ کس اعتماد نمیکنم و حرفام رو به هیچ کسی نمیزنم، هیچ بازیکنی را وارد زندگی خصوصیم نمیکنم و کارام رو حرفه ای انجام میدم. ایجنت ها رو با وسواس و دقت خاصی انتخاب میکنم و تصمیمات احساسی نمیگیرم. به حرف آدم های بزرگ اعتماد نمیکنم. مثلا من بچه بودم که آقای قلعه نوعی من رو از جوانان به بزرگسالان آورد که آرزوی هر کسی بود، جای من باشه. اما تا آقای قلعه نوعی عصبانی میشد و حالا یه پرخاشی میکرد، من بغض میکردم و ناراحت میشدم، خوب بچه بودم. اما اگر عقل الان رو داشتم، شاید میخندیدم و ناراحت نمیشدم.
تو خیلی عکسای عجیب و غریبی تو اینستاگرامت میذاشتی، هم از تایلند هم از جاهای دیگه، که همه میگفتن خیلی داره لوکس زندگی میکنه، بعد گذاشتن این عکسا پشیمون نمیشدی؟
دو سه تا مطلب باعث این میشد، یکیش این بود که مثلا من در تایلند در غربت و تنهایی زندگی میکردم. تو شهری که بودم در شمال شرق تایلند اصلا یه دونه هم ایرانی نداشت. جاهای جذاب تایلند در جنوب تایلنده. شهر ما نه دریا داشت نه ایرانی داشت و ساکنینش هم همه آدم های قدیمی بازنشسته که مثلا بیست ساله اونجان. اصلا جوون و اینا اونجا نمی دیدی. خب من سه سال اونجا بودم. برای منی که تو ایران این همه دوست و آشنا داشتم. همیشه دور و ورم آدم بوده مورد توجه بودم، ناگهان رفتم یه جایی که کسی نبود که حتی بتوتم فارسی باهاش صحبت کنم. سر خودم رو با اینترنت گرم میکردم و یه مسئله این که من اگه الان ببینم که یه ورزشکار داره نشون میده که خوب زندگی میکنه و نشون بده که مثلا داره سفر میره؛ دوستای موفق دورشه این من رو خوشحال میکنه تا این که یه ورزشکار بازنشسته بیاد هر روز در شبکه های اجتماعی و مجازی بنویسه که آی زندگی بده و من بدبختم و.... من خودم آدم ثروتمندی نیستم ولی سعیم بر این بوده همیشه که از لحظه لذت ببرم و در لحظه زندگی کنم تا بعدا حسرت چیزی بر دلم نمونه.. و این نباید باعث بشه که بقیه فکر کنن که من میخواستم خدای نکرده شو و نمایش بازی
کنم و یا این که خیلی ثروتمندم.
و با این که از فوتبال زده شدی؛ اما باز میخوای ادامه بدی دیگه....
صد در صد؛ فوتبال تنها کاریه که من از بچگی باهاش بودم و عمرم رو در این کار گذاشتم و خود شما هم در همین فضا بودین و آشنا هستین و هر کسی عمرش رو در فعالیتی میذاره باید بهره اش رو هم ببره. ولی خب واقعیت اینه که من تا بخوام وارد مربی گری بشم، سه چهار سال من رو جدی نخواهند گرفت و الان هم خودم رو آماده کرده ام که بدون توقع مالی و بدون این که موقعیت خیلی خاص پیدا کنم؛ کار کنم. چون من به جایی هم وصل نیستم که یه مربی بگه بیا کنار من کار کن. باید اون قدر خودم رو از نظر فنی و شخصیتی بسازم که بتونم نسل جدید مربیان مثل آقای دایی و منصوریان و آقا یحیی را قانع کنم که می تونم بهشون کمک کنم. چون کار کنار مربیان قدیمی و سنتی که از نفس کشیدن آدم هم ایراد میگیرن، فایده نداره.
هنوزم رفیق بازی؟
من همیشه دنبال این بودم که دوست های خوب داشته باشم و همیشه هم در زندگی دوستای خوب داشتم، از این نظر شانس آوردم هر چند جاهایی هم بوده که اعتماد کردم و ضربه خوردم. ولی به نظر من یه آدمی که بخواد بعدها به جایگاه های خوب برسه نیاز داره به آدم های خوب و همفکر که کنارش باشن و راهنمایی و کمکش کنن. من الان به خاطر این که سعی کردم همیشه معاشرتی باشم این شانس رو داشتم که هر کشوری میرم یه دوستی اونجا دارم یا یه آشنایی دارم که صمیمیه به من کمکم میکنه. به نظرم این قشتگ تره تا این که آدم دورش یه دایره بکشه و تا آخر عمر فقط بخواد با یه سری آدم های خاص در ارتباط باشه.
خوردن غذاهای شرقی برای ما ایرانی ها خیلی سخته چه جوری تو تایلند تحمل میکردی؟
باورتون نمیشه، چیزایی رو که تو تایلند خوردم؛ اگه قبلش عکسشون رو میدیدم، حالم به هم میخورد. اما وقتی رفتم، مردم تایلند این قدر خوب بودن که به فرهنگشون علاقه مند شدم. زبانشون رو یاد گرفتم و غذاهاشون رو خیلی امتحان کردم. ما هم یه موقع با تیم یه جاهایی میرفتیم تو اردوها و رستوران و اینا، که واقعا غذای فرنگی و اینا نبود مجبور بودیم. البته غذاهاشون خیلی هم غیر قابل خوردن نبود، بلاخره برنج داشتن، مرغ سوخاری داشتن و سوپ و اینا ولی شاید بعضی از غذاهاشون مثلا اسپایسی که داشتن خیلی تند بود.
شهید قندی یزد رو یادته؟
بله، بهترین تیم برای من بود.
آره هنوزم همه یزدی ها میگن ای کاش تو اونجا میموندی؟
بله، ای کاش شهید قندی تو لیگ برتر میموند.
ای کاش شهید قندی تو لیگ برتر میموند، تو و هادی طباطبایی رفته بودین؛ حالا سن هادی بیشتر بود و تو جوان تر بودی ...
سال خداحافظی آقا هادی بود. اون یه سال اندازه ده سال من رو به جلو برد. من قبلش تو استقلال بودم ولی چون تو هیچ تیمی بازی نکرده بودم؛ امیرخان قلعه نوعی فقط یه بازی به من فرصت داد و به من اعتماد نکرد و واقعا هم سخت بود چون من حتی لیگ یک هم بازی نکرده بودم و از جوانان من رو آوردن تو بزرگسالان در مسابقه مقابل پگاه گیلان. اون موقع آقای منصورخان پورحیدری خدا بیامرز لطف کردن با آقای قلعه نوعی صحبت کردن و من رو به شکل قرضی به شهید قندی فرستادن که اونجا تجربه من بیشتر بشه. اونجا هم تیم پرطرفدار بود واقعا هر بازی سی هزار تماشاگر میومدن استادیوم؛ خب خیلی برای من خوب بود بعد از هفت بازی من تیم ملی دعوت شدم و گلزنی کردم که گل من در برنامه نود به عنوان گل برتر انتخاب شد و نتیجه تمرکزم رو دیدم؛ الان هم به همه بازیکنا میگم که حالا همش این و اون رو مقصر اعلام میکنیم ولی واقعا آدم اگه خودش دنبال حاشیه نباشه و تمرکز داشته باشه موفق میشه.
اومدین استقلال و دوباره حواشی شروع شد و ..
بله؛ روزی که اومدم استقلال یک چک از آقای امیدوار رضایی رئیس هیئت مدیره استقلال گرفتم. من نصف صبا باطری با استقلال بستم، مبلغی که به اندازه سی درصد قرارداد داخلیم با پرسپولیس بود. به خاطر عشق به استقلال؛ اما اون چک بعد از بیست روز برگشت خورد. بعد من اعتراض کردم اما سه بازی اول لیگ من رو روی سگو گذاشتن و حاشیه شروع شد، یعنی هر روز سر تمرین بحث سر این بود که چکت چی شد؛ پولت چی شد. همش حاشیه بود. کی با کی مشکل داره؛ کی از کی بدش میاد؛ کی از کی خوشش میاد. من تایلند که بودم همه حاشیه ها رو با یه جلسه تموم میکردن ولی از هر پنج تمرین استقلال؛ فقط یکی از تمرین ها صرف مسائل تاکتیکی و فنی میشد و بقیه همش حاشیه بود. ما ده برابر یه ادم عادی به یه بازیکن پول میدیم و خودمون باعث میشیم اون بازیکن از صد در صد به اندازه چهل درصد پولش برای تیم مثمر ثمر باشه.
هنوز هم طلب داری از تیمای ایرانی؟
به دلیل این قانون که از هر باشگاهی بخوای بیرون بری باید تسویه حساب کنی؛ ما مجبور بودیم ببخشیم. در کل 10 سال بازی، من چهل درصد پولم رو هم نگرفتم اما دست آدم به جایی هم بند نیست.
آقا خیلی ممنون، خیلی زود گذشت و خیلی حرفا بود که میخواستیم بزنیم اما تو خیلی خوب و روان جواب دادی و صحبت کردی؛ پس ما منتظر هستیم که ایشالله بهشاد یاورزاده رو به زودی به عنوان مربی در ایران ببینیم.
خواهش میکنم. ان شالله.
نظر کاربران
خدا لعنتشون کنه این حقت نبود
چه میگی تو سوسول اینایی که تو میگی به علی اقا پروین نمیخوره علی اقا پروین هستن بدون راجب کی صحبت میکنی بدون هم استقلالی ها هم پرسپولیسی ها اقا پروین رو قبول دارن
من پروینو قبول ندارم هرکی هم میشناسش قبولش نداره