روحت شاد، یادت گرامی آقای حجازی
۱۲ سال پیش، بحبوحه ی انتخابات، ساختمان وزارت کشور، آن عکس معروف اسطوره با انگشتانی رو به بالا به نشان پیروزی. می گفت تاییدم کنند سی میلیون رای دارم. هرچند او آمده بود، درد ورزش را بگوید. کسی که تاریخ صراحت لهجه اش را فراموش نمی کند و البته موعد پرکشیدنش را؛ دوم خرداد.
بالاخره پسر پر شر و شور املاکی محل هر طور شده دیپلمش را گرفت و ادامه داد و شد لیسانسه ی مترجمی زبان خارجه. البته قصه زندگی پرفراز و نشیب جوان بسکتبالیست آن روزها بی شباهت به سرگذشت ورزشی اش نبود. اصلا داستان از جایی شروع شد که دست تقدیر دست ناصر را در دستان حسین دستگاه قرار داد تا او اولین کسی باشد که به زور ناصر را وارد دروازه می کند. ناصر برای اولین بار آنقدر خوب گلری کرد که همه باور کنند که ساخته شده برای همین کار، حتی خودش.
ناصر جوان خیلی سریع رشد کرد تا اولین بار با یک تیم دسته دویی قرار ببندد، وقتی ناصر با نادر قرار بست این بار حداقل خودش می دانست خیلی زود به جایگاهش می رسد و میان سرها سری می شود برای خودش.
جوان خوش قد و بالای فوتبال ایران خیلی زود پله های ترقی را طی کرد و به تاج پیوست و طولی نکشید که نگین تاج فوتبال ایران شود. وقتی رایکوف در میان همه ی بزرگان دروازه بانی فوتبال ایران حجازی ۱۹ ساله را به تیم ملی دعوت کرد، دیگر همه می دانستند گلر دروازه ی تیم ملی ایران کسی نیست جز خود خودش.
دروازه بان استثنایی دهه ی پنجاه ایران مثل برق و باد رشد کرد و همه ی افتخارات ملی و باشگاهی را درو کرد. معجزه گر پیونگ یانگ، قهرمان آسیا شد، در المپیک گلری کرد، به جام جهانی رفت و حتی تا پوشیدن پیراهن منچستر هم پیش رفت ولی سهل انگاری فدراسیون غالبا هرج و مرج ما دستش را از الترافورد کوتاه کرد تا اینکه یک قانون من درآوردی که فقط هم به او ابلاغ شد باعث شود او برای همیشه از تیم ملی هم برود. ناصر حجازی که همیشه نشان داده بود زیر بار زور نمی رود به زیر میز زد و خیلی زود رفت تا حداقل سر بلند باشد پیش خودش.
او رفت ولی هیچکس فکرش را هم نمی کرد که عقاب اینقدر زود در آسمان فوتبال ایران آفتابی شود. اما این بار او نه با واکنش های استثنایی اش بلکه با سرمربیگری یک تیم ناشناخته یقه ی پیروزی را گرفت تا محمدان بنگلادش پرسپولیس را حذف کند و به یک چهارم نهایی جام باشگاه های آسیا برود.
دروازه بان دوم قرن آسیا که بی مهری کم ندیده بود و حتی برایش بازی خداحافظی هم نگرفتند و در غربت فوتبال را بوسید و کنار گذاشت، این بار با قدرت از غربت باز گشت و پس از چند سال دوباره شد مرد اول استقلال. او در طی سه سال سرمربیگری هم، کم افتخار کسب نکرد وحتی استقلال را تا پای قهرمانی جام باشگاه های آسیا پیش برد ولی در یک روز بارانی استقلال نایب قهرمان آسیا شد تا مردم برای اولین بار اشک اسطوره را زیر باران ببینند. روزی که هیچکس نمی دانست جام تا سال های سال از چنگ ایران پرید، جز خودش.
ناصر خان با بی مهری از استقلال رفت اما مهرش از دل مردم بیرون نرفت. مرد صادق فوتبال ایران که چند سالی از استقلال دور بود، سال ۸۷ بازهم به استقلال برگشت . هر چند با یک تیم جوان و تغییر نسل داده شده که دیگر آن فروغ سابق را نداشت. پس از آن بود که مرد خوش پوش فوتبال ایران برای همیشه نیمکت مربیگری را کنار گذاشت. ناصر حجازی در سال های دور از فوتبال ایران، همیشه جای خالیش حس می شد او حتی اواخر عمر ورزشی اش مدیر فنی دی استرادا هم شد و همه چیز خوب بود تا اینکه سرطان عقاب را خانه نشین کرد ...
مرد خوش پوش فوتبال ایران رفت ولی ایستاده رفت. مرد بزرگی که همیشه از گرانی و تورم و فقر گرفته تا هدفمندی یارانه ها سنگ مردم را به سینه می زد، کسی که هرطور دوست داشت لباس می پوشید، حرف می زد، عصبانی می شد و می بخشید.
او اسطوره شد چون خودش بود، خود خودش.
نظر کاربران
ناصر خان روحت شاد
یادت گرامی سلطان قلبها عقاب اسیا