استقلال و شهباززاده، برندههای جام حذفی
آخرین بازی سال یك بازی خسته بود! مهمترین مسابقه سال از عناصر مسابقهای پر و سرشار نبود!
آیاسپورت: آخرین بازی سال یك بازی خسته بود! مهمترین مسابقه سال از عناصر مسابقهای پر و سرشار نبود!
۱- شوق بردن در هر دو تیم وجود داشت اما ترس از باخت شدیدتر و بیشتر مینمود! خوردن گل اول، انگار مترادف بود با از دست دادن جام و كسی نمیخواست جام حذفی را ببازد! احتیاط حرف اول را میزد! بازی بیمحابا، جای خود را به تردید و به ترس داده بود! فینال جام حذفی، به بازیهای جام حذفی و به فینال یك جام حذفی شباهت نداشت!
تیم تراكتور را ترسیدهتر و به قول خود تبریزیها، «گرخیده»تر میدیدیم! بیمیلتر به نبرد و جنگ و دست در كام شیر بردن! تیم امیر، مثل خود امیر بود! مترصد سوت پایان! گوش به زنگ آخر كار! مصمم به جدایی، در حال رفتن، با اراده جدا شدن! تراكتور میخواست برود!
2- نفت اما عزم جزمتری داشت! تیم دایی هم مجهز به عناصر اصلی فوتبال نبود! تیم دایی هم تحت تأثیر همه آنچه بر او گذشته بود، از تیم اول فصل جدا شده و جور دیگری - جور ناجوری- بازی میكرد! تیم نفت هم مثل تیم تراكتور انتظار سوت پایان را میكشید، اما چشم به راه حوادثی هم بود!
حوادثی كه قرار بود محمد قاضی رقمش بزند! حوادثی كه آندو محور آن باشد! حوادثی كه سجاد شهباززاده با به وجود آوردنش، اسم خود را سر زبانها بیندازد! سجادی كه برای سال آینده خود خوابها دیده است! سجادی كه از سال گذشته خود عبرتها آموخته است!
شهباززاده، میدانست كه برای جبران مافات، كاری باید كرد! شهبازی كه میدانست در این بازی هم شانس یك بار روی خوش نشان میدهد و درِ خانهاش را میزند!
شهباز، گویا میدانست در غیاب مطهری، همه چشمها به او دوخته خواهد شد تا كار را تمام كند! شهبازی كه انگار یقین داشت بزرگترین و خوردنیترین لقمه را باید از آندرانیك تیموریان بگیرد و گرفت!
ارسال طلایی آندو، ضربه سر سجاد شهباززاده را كم داشت! تراكتورسازی برای باختن و نفت تهران برای بردن و برای تقدیم جام حذفی به علی دایی، به دو شاهكار توأم محتاج بود! پاس آندو كه توپ را روی سر سجاد نشاند! ضربه سر سجاد كه توپ را به تور دروازه دوخت!
از امیر هم كاری برنیامد! قلعهنویی آنجا تسلیم شد و بیعملی پیشه كرد كه ایرانپوریان ضربه پنالتی را هدر داد! تراكتور بعد از پنالتی برای باختن، هر كار لازم و مفیدی را انجام داد! تراكتور برای جام از دست دادن، به خوبی بد بازی كرد! تراكتور برای خوردن آخرین ضربه و بدترین ضربه، خط حملهاش را «ناكار» و تنبل بست!
تراكتور فرق خواستن و نخواستن را درك كرد! امیر مهمترین درس مربیگریاش را مرور كرد، بلكه آموخت:
...قبل از تمام كردن هر كاری، از تمام شدن و از تمام كردن كارها حرف نزن!
... به دشت آهوی ناگرفته مبخش!
... تا روزی كه هستی، تا روزی كه باید باشی و مجبوری كه بمانی، از رفتن، از جدا شدن و از نبودن چیزی نگو!
۳- در بازی پایانی جام حذفی كه فینال كمرمقی بود و حق فوتبال ایران را ادا نكرد، سردی و بیمیلی و نخواستن، همه چیز را در خود گرفته بود! نفت از یكسو، ویژگیهای تیم علی دایی بودن را زمین گذارده بود؛ تراكتور به هر سو نگاه میكرد، از فوتبال «شلاقی» و كوبنده امیر، خبری نمییافت!
فینال جام حذفی چند برنده داشت: آندو كه نشان داد دود از كنده بلند میشود! دایی كه مزد طاقت و تحملش را گرفت! سجاد كه گل زد! میلاد فراهانی كه پنالتی گرفت و استقلال كه سجاد را میخواهد و میگیرد. امیر قلعهنویی هم یك جا برنده شد! آنجا كه دانست حیف از طلا كه خرج مطلا كند كسی! امیر خودش را بدجور خرج كسانی كرد كه به مفت هم نمیارزند! مثلاً كرار، مثلاً...
ارسال نظر