آقای گل محجوب؛ از سیلی عبده تا مرگ در استکهلم
حمیدرضا صدر به بهانه فرارسیدن دی ماه، سالگرد تولد صفر ایرانپاک، به مرور زندگی حرفه ای این گلزن بزرگ پرسپولیس و تیم ملی پرداخته. اگر ایرانپاک وداع نکرده بود حالا هفتاد ساله بود…
آن سال ها - دوران پس از تمام شدن هیجان قهرمانی تیم ملی در آسیا ۱۳۴۷ - با شکوفایی دو مهاجم جوان خوزستانی همراه بود: غلامحسین مظلومی در تاج و صفر ایرانپاک در پرسپولیس. مظلومی متولد ۱۳۲۸ بود و ایرانپاک متولد ۱۳۲۵٫ یکی به تاج پیوست و دیگری به پرسپولیس. آن ها موازی جلو رفتند، جلو و جلوتر. آن قدر پایاپای که هر دو با هم کفش ها را آویختند. هر دو بی ادعا باقی ماندند و هر دو در نبرد با سرطان به زانو درآمدند: مظلومی در ۶۴ سالگی و ایرانپاک در ۶۲ سالگی.
ایرانپاک متولد دوم دی ۱۳۲۵ در مسجد سلیمان طی مسابقات آموزشگاهی اهواز و تیم شاهین اهواز خودی نشان داده بود. او زمانی به پرسپولیس پیوست که سرخپوش ها به سه مهاجمشان می بالیدند، به همایون بهزادی، حسین کلانی و محمود خردبین. به نظر می رسید ایرانپاک توانایی تکرار پروازهای بهزادی را ندارد، از جسارت کلانی بهره ای نبرده و نمی تواند مثل خردبین به سرعت برق مدافعان را پشت سر بگذارد. حسین فکری در تیرماه ۱۳۴۹ او را برابر زوریخ در گوش راست قرار داد، همان بازی که نورافکن ها ده دقیقه خاموش شدند و پرسپولیس هم ۴-۲ شکست خورد. ولی ایرانپاک برای بازی در نوک حمله زاده شده بود و بلافاصله نشان داد همان گلزن غریزی است که پرسپولیس دنبالش می گردد. او اولین گلش برای پرسپولیس را در بهمن ۱۳۴۹ طی پیروزی دو گله پرسپولیس برابر تیم افسر زد، گلی در مصاف با بیژن ذوالفقارنسب، مدافع میانی افسر. دومین گلش را چهار روز بعد درون دروازه قصر جای داد و در دیدار بعدی سه بار دروازه آرارات را گشود. فصل که به پایان رسید با ۱۵ گل بهترین گلزن لیگ تهران شده بود و تابستان که آمد با ۱۲ گل آقای گل مسابقات منطقه ای ایران به شمار می رفت.
وقتی پرسپولیس قهرمان نخستین دوره جام تخت جمشید سال ۱۳۵۲ شد، او و کلانی هر کدام ۸ گل زده بودند و دو سال بعد که پرسپولیس دوباره قهرمان جام شد او با ۱۰ گل عنوان بهترین گلزن تیم شده بود. نمی توانیم خاطره های آن دوران را بدون گل های او دوره کنیم، مثل بعد از ظهری که طی پیروزی عجیب ۱-۸ پرسپولیس برابر گارد ۴ گل زد، یا روزی که دروازه کروزیرو را در اولین بازی که در استادیوم صدهزار نفری برگزار شد باز کرد. او اولین بازیکن ایرانی بود که در آن ورزشگاه طی شکست پرسپولیس ۲-۴ در هوایی بارانی و زمینی لغزنده دروازه را گشود؛ دروازه شمالی را. تیم های فرنگی بارها طعم ضربه های زیرکانه اش را چشیده بودند: هامبورگ طی تساوی ۲-۲ پرسپولیس با کاپیتانی اووه زیلر، همین طور بایرن مونیخ طی شکست ۲-۶ برابر منتخب تهران و اسپارتا پراگ طی تساوی ۲-۲٫٫٫
ایرانپاک در دورانی اوج گرفت که پرسپولیس خود را تنها باشگاه حرفه ای ایران می خواند. همان چیزی که او را در بطن جنجال رسانه ای بزرگی قرار داد. فروردین ۱۳۵۱ بود که پرسپولیس برابر ناسیونال مونته ویدئو، قهرمان جام بین قاره ای با گل ایرج سلیمانی پیروز شد و علی عبدو، رئیس و مالک باشگاه پرسپولیس، تیم فوتبالش را مجموعه حرفه ای خواند و به حرفه ای بودنش بالید. ولی چاپ عکسی از ایرانپاک کنار "مهناز" ستاره زن فیلم های تبلیغاتی واکنش طوفانی عبدو را برانگیخت و بازیکن بی جنجال را جنجالی کرد. عبدو آن "سیلی" تاریخی را به گوش ایرانپاک نواخت که به تعبیر او اصول حرفه ای را رعایت نکرده بود. تماشای اشک ریختن ایرانپاک با چهره ساده اش برابر دوربین ها سخت بود. آن سیلی، باشگاه را با بحران مواجه کرد و ایرانپاک، ابراهیم آشتیانی، علی پروین و اصغر ادیبی را تا آستانه جدایی از پرسپولیس پیش برد، ولی همه شان در باشگاه باقی ماندند. باقی ماندند و راهشان را ادامه دادند.
آن دیدار آخرین نبرد پیش از انقلاب پرسپولیس و تاج بود و آخرین پرده زندگی ورزشی ایرانپاک… بعدها خیلی ها آمدند. آمدند و رفتند، ولی او با ۷ گل در نبردهای دو باشگاه آن بالا باقی ماند، بالاتر از حسین کلانی ۶ گله، بالاتر از علی جباری و غلامحسین مظلومی ۵ گله، بالاتر از فرهاد مجیدی، مجتبی جباری و همایون بهزادی ۴ گله.
ایرانپاک تا انقلاب بهمن ۱۳۵۷، همان پرسپولیسی وفادار باقی ماند، سپس مثل خیلی ها بی خداحافظی کنار گذاشته شد. رفت و سی سال بعد خبر تلخش را آوردند. خبر مرگش در ۱۱ بهمن ۱۳۸۷ را. او در سوئد یخ زده وداع کرده بود، جایی دور از گرمای توفنده خوزستان. در عکس های آخرش با چشم های غمزده ای می گفت "بزرگ ترین عیب دنیا همین بس که بیوفاست"… تابوتش را به ایران آوردند، راهی اهواز کردند، در ورزشگاه تختی اهواز دور گرداندند و تن نحیف شده اش را در گورستان بهشت آباد به خاک سپردند. مسیر طولانی مسجد سلیمان به تهران تا استهکلم و بازگشت به اهواز شتابان طی شده بود؛ تند و تلخ.
نظر کاربران
روحش شاد مرد مسجدسلیمانی،متن بسیار زیبایی که شایسته و در شان این ابر مرد دوست داشتنی هست.ای کاش خیابانی در شهر مسجدسلیمان بنامش ثبت بشد