بخشی از استقلال رویایی رفت
جوانترهای استقلال نمیدانند تیم محبوبشان در سالهای پایانی دهه ۱۳۴۰ و نیمه اول دهه ۱۳۵۰ چه تیمی بود و چه توان فوقالعادهای داشت.
ایران ورزشی: جوانترهای استقلال نمیدانند تیم محبوبشان در سالهای پایانی دهه ۱۳۴۰ و نیمه اول دهه ۱۳۵۰ چه تیمی بود و چه توان فوقالعادهای داشت. برای آنها نسلهای دوران مربیگری منصور پورحیدری و ناصر حجازی که البته عالی بودند و تیمهای امیر قلعهنویی که بسیار جام بردند، دست نیافتنیاند اما آنها مطلع نیستند که تیم تحت هدایت زدراوکو رایکوف یوگسلاو چه تیم قدرتمند و چشمنوازی بود و در دهه ۱۳۵۰ میخرامید و جام میبرد و در عین رقابت سنگیناش با پرسپولیس مظهر زیبایی و قدرت بود و از هر گوشهاش هنری میریخت و از هر خط آن آتشی برای حریفان به پا میشد.
از حجازی گرانقدر گرفته درون دروازه تا پورحیدری فکور و جانملکی سرسخت در دفاعهای راست و چپ و نصرا... عبداللهی و گودرز حبیبی و اکبر کارگر جم و مسعود معینی در دفاع وسط، از علی جباری تکنیکی در هافبک راست و جواد قراب بلند قد در هافبک وسط و کارو حقوردیان تانکوار در هافبک چپ و البته حسن روشن و هادی نراقی در گوش راست و برادران مژدهی در پست مهاجمان نوک و کاذب و محمدرضا عادلخانی و مهدی حاجمحمد در گوش چپ، همه و همه نمونههای تکامل در تیمی بودند که با طرحهای رایکوف به بیراهه نمیرفت و هم میجنگید و هم فن لازم برای استفاده از شرایط مختلف تاکتیکی را داشت.
آن تیم به قدری موفق و پرمهره بود که در هر مسابقه چند ملیپوش روی نیمکت مینشستند تا ترکیب 11 نفره جور شود و شاید در ادامه وقت بخت آنها هم باز شود. وقتی غلامحسین مظلومی، مسعود معینی، هادی نراقی، منصور رشیدی، مهدی حاجمحمد، علیرضا حاجقاسم و حتی در برخی روزها عادلخانی و حجازی و مسعود مژدهی را نیز روی نیمکت می دیدید بیش از پیش یقین میکردند که بزرگترین ثروت فوتبال زمان در اختیار استقلال که آن موقع تاج نامیده میشد، قرار دارد و یک ستاره بزرگ فوتبالی در دستهای رایکوف خودنمایی میکند.
برگهای زمان ورق خوردند و رایکوف رفت و بچههای او پراکنده شدند و خزانهای تلخ از راه رسید و حجازی با کلاس، پورحیدری متین و مظلومی بلندپرواز و جانملکی جنگجو را از جامعه فوتبال گرفتند و فوت تلخ آنها سرمایههای گرانقدری را از مقابل چشمها دور ساخت.
حالا از آن تیم رویایی قراب بازیساز، عبداللهی خوشفکر، روشن توفانی، حقوردیان کوبنده، عادلخانی تیزتک و همچنین معینی، کارگرجم، رشیدی، حاجمحمد و البته علی جباری گلساز باقی ماندهاند اما گرد پیری بر چهرهها نشسته و همگیشان این روزها محزون درگذشت منصورخان هستند و به کرات میپرسند که چرا قدر بزرگان در روزهای حیاتشان گرامی داشته نمیشود و فقط در پی وقایع تلخ به یادها میآیند.
از آن تیم طلایی استقلال که شاید هرگز تکرار نشده باشد، برخی پرکشیدهاند اما کسی نیست که با لمس اهمیت و اعتبار آنها جایگاهی را نثارشان کند که سزاوار آن هستند و حتی فرامرز ظلی پاسی در دورانی کوتاه پیراهن تاج را بر تن کرد و علیرضا حاجقاسم نیز همینطور و ویژگی منحصر به فرد آن تیم که حتی تیم بسیار پرمهره امیر قلعهنویی در سه سال پیش با آن برابری نمیکرد کثرت چشمگیر ملیپوشان در آن بود و همینطور غنا، قدرت و فنی که هر لحظه از سر و روی تیم میبارید و کافی بود به بازی قدرتمندانه کارو حقوردیان در پست هافبک چپ چشم می دوختید تا خیره شوید و به صحت رایزنی فوق مطمئن شوید و از آن همه کارآیی به حیرت درآیید.
استقلالیهای بعدی هم البته خوب بودهاند و در صلاحیتشان تردیدی نیست اما نسل آبیپوشی که در سالهای اخیر از بین ما سفر کردهاند، به جز رضا احدی به آن تیم رویایی دهه 1350 مربوط میشوند.
تیمی که وقتی به حرکت درمیآمد، در روز خوبش هیچ کس جلودار آن نبود و قهرمان چندباره لیگ تهران، فاتح جام تختجمشید، فاتح مکرر پیکارهای جام میلز هندوستان و البته قهرمان آسیا در سال ۱۹۷۰ شد. آن تیم اینک غصه رفتن برخی ستارههایش را میخورد و آن غصه به ما گوشزد میکند قدر نسلهای طلایی گذشته فوتبال ایران را بهتر و بیشتر بدانیم و استقلال را - مثل پرسپولیس - گنجهای ماندگار این ورزش بیانگاریم و در عین تکریم سایر باشگاهها، نسلهای طلایی آنها را در جایگاه رفیعی بنشانیم که شایسته آن هستند.
پ
ارسال نظر