یونایتد و تصمیم بزرگ مورینیو
مورینیو درباره حضور در منچستر یونایتد گفته است: «شغلهایی هستند که نمیشود ردشان کرد.»
مهمتر از همه نباید فراموش کنیم که یونایتد هنوز در شوکِ از دست دادن الکس فرگوسن، یکی از دو نمادِ بزرگِ تاریخش است. تمامِ ساختارها و زیرساختارهایِ باشگاهِ منچستر یونایتد بر مبنایِ ایدههایِ فرگوسن ساخته شده بود، ایدههایی که لزوما با قواعدِ "سوپر کلاب"هایِ مدرن همخوانی نداشتند. برایِ همین یونایتد باید به فکر مدرنسازیِ این ساختارها باشد. یونایتد حتی بعد از رفتنِ برایان مک کلیر، یک مدیرِ آکادمیِ ثابت هم نداشته. اما این پروسهیِ نوسازی خیلی کند پیش میرود، نکتهای که انعکاسش را در بازیِ یونایتد هم میبینیم، فوتبالی کند و نامطمئن. یونایتد در حالِ حاضر باشگاهی است که نیاز به یک رهبر دارد. مورینیو با ذهنیت پیروزیطلبِ خودش حداقل این فایده را برایِ تیم خواهد داشت.
مورینیو با توجه به اتفاقاتی که در چلسی برایش افتاد، حالا بیش از هر وقتِ دیگر روحیه جنگجویی و برتریطلبش را نشان میدهد. یونایتد هنوز به شکلِ منطقی شانسِ قهرمانی در لیگِ برتر را دارد و تصور اینکه مورینیو تلاش کند دو سالِ پشتِ سرِ هم لیگ برتر را با دو تیم مختلف ببرد و به چلسی ثابت کند چه اشتباهِ بزرگی کرده، میتواند روحیه و انگیزهاش را به بالاترین سطحِ ممکن برساند. اما بزرگانِ یونایتد هنوز نگرانِ جنجالهایی که مورینیو داخل و خارج از زمین برپا میکند هستند. از این منظر حداقل باید گفت مشکلاتی که در گذشته او پیش آمده گریبانگیرِ دو فصل اول نبوده است.
شک و تردید دیگر دربارهیِ مورینیو رویِ جوانبِ دیگرِ مربیگری اوست. مورینیو نه تنها توجه زیادی به بازیکنانِ جوانِ تیم نمیکند، بلکه فوتبالِ هجومی هم چندان برایش اهمیتی ندارد. ذاتِ مربیگریِ او یک فوتبالِ واکنشی است. مورینیو با تمامِ دقتِ زیادی که رویِ جزییاتِ تیمِ خودش و حریف دارد، برنامههایِ پیچیدهیِ زیادی برایِ حمله کردن ندارد. منابعی که سر تمرین تیمهایِ مورینیو رفتهاند همه از سادگیِ تمریناتِ فازِ هجومیِ او حرف میزنند. تیمهایِ مورینیو به هیچ وجه حرکاتِ هجومیِ پیچیدهیِ تیمهایِ گواردیولا را ندارند. اما درست همینجاست که بحث پیچیده میشود. وقتی یونایتدیها از سنتِ فوتبالِ هجومیشان حرف میزنند، ماجراجوییهایِ مت بازبی و فوتبالِ پر ریسکِ تیمی که سهگانه را برد به یاد میآورند. اما حقیقت اینجاست که فرگوسن در دههیِ آخرِ مربیگریاش خیلی محافظهکارتر شد و فوتبالش بیش از اینکه به گواردیولا نزدیک باشد، به مورینیو شباهت داشت.
برایِ مثال چلسیِ مورینیو در دو فصلِ اولش، پس از بازگشت، به طور متوسط فصلی ۴۸ گل در جریان بازی و ۳ گل در ضدِ حمله زد. این آمار برایِ یونایتدِ فرگوسن در چهار سالِ آخر، بعد از اینکه کریس رونالدو به مادرید رفت، به ترتیب ۵۴ و ۴ بود. چلسی در این دوران به شکلِ متوسط ۲۵ درصد بازیها را در یک سوم دفاعیِ خودش گذرانده بود و ۳۱ درصد را در یک سومِ حریف. این اعداد برایِ یونایتد ۲۶ و ۳۰ بودند. حتی میانگینِ درصدِ مالکیت توپ دو تیم هم مثل هم بوده است. این آمار شباهتهایِ دو تیم را کاملا نشان میدهند. اما مسئله مهمتر این است که یونایتدیها فوتبالِ مورینیو را با فوتبالِ فرگوسن مقایسه نخواهند کرد و ملاکشان فوتبالی است که احتمالا پپ گواردیولا فصلِ آینده با منچستر سیتی بازی خواهد کرد.
گواردیولا میتواند آخرین قطعهیِ پازلِ سیتی برایِ رسیدن به جایگاهِ بزرگانی مثلِ بایرن مونیخ و بارسلونا باشد. و تنها مربیای که در حالِ حاضر سابقه و کاراکتر رقابت با او را دارد مورینیو است. منچستر یونایتد شاید فقط با داشتنِ مورینیو بتواند با سیتیِ گواردیولا جنگی برابر داشته باشد؛ حداقل در یک مقطعِ زمانیِ کوتاه. و البته همین مقطعِ کوتاه و سابقه مورینیو است که یونایتدیها را نگران میکند و به شک میاندازد. یونایتد بازهم باید برایِ این تصمیم فکر کند، تصمیمی که میتواند هویت و آیندهیِ باشگاه را تغییر دهد. انتخابِ مورینیو میتواند انتخابِ درستی باشد، اما بسیار بسیار سخت است.
ارسال نظر