پروین: غلامحسین را سرطان نکشت
"سرطان بهانه بود، غلامحسين را فراموشي كشت." علی پروین که هنوز از درگذشت دوست قدیمی اش ناراحت است می گوید خیلی ها غلامحسین مظلومی را در روزهایی که نیاز داشت، فراموش کردند.
عليآقا، چند روز قبل از دربي، بازيكنان استقلال و پرسپوليس، همراه خداداد به اینجا آمده بودند و حرفهاي جالبي زدند. در بخشهايي از اين مصاحبه هم اسم شما وسط آمد.
اگر بد من را گفتند، عيبي ندارد. عكسشان را ديدم، هم خداداد، هم بقيهشان بچههاي خوبي هستند.
بد شما را نگفتند، اتفاقاً خيلي هم تعريف كردند اما هاشمينسب، رهبريفرد و انصاريان ميگفتند هر بازيكن تستي و سفارشي به تمرين پرسپوليس ميآمد، عليآقا به ما ميگفت چنان طرف را بزنيد كه ديگر نيايد.
من به اين بچهها ميگفتم بچه مردم را بزنند؟!
بهروز، مهدي و علي گفتند...
اگر اين بچهها گفتند، لابد درست است ديگر، شما هم بنويسيد درست گفتهاند. (خنده)
يعني اينطور نبوده؟
اين بچهها خودشان نگفته، همه را ميزدند. لازم نبود من بگويم كسي را بزنند اما حالا كه ۳ نفري دست به يكي كردهاند و ميگويند عليآقا به ما خط ميداد، شما هم حرفشان را قبول كنيد.
چرا؟
چون ميترسم امروز از قول من بنويسيد اين حرف را نزدم و فردا تماس بگيريد با اين ۳ تا جوون و بگوييد علي پروين عليه شما حرف زده، نميخواهيد جواب بدهيد؟ (خنده)
دست شما درد نكند عليآقا، ما را اينطور شناختيد؟
شوخي كردم اما از شما خبرنگارها هيچ چيز بعيد نيست. ميترسم الان حرفي بزنم عليه خودم استفاده شود. تازه قبلاً صدا ضبط ميكرديد، الان فيلم هم ميگيريد (اشاره علي پروين به همكارمان است كه در حال فيلمبرداري از عليآقا براي انتشار باركدهاي تصويري بود).
عليآقا بالاخره نگفتيد شما به اين بچهها خط ميداديد يا نه؟!
گفتم كه هر بازيكني ميآمد سر تمرين، اين بچهها از ترس اينكه نكند طرف دل ما را به دست بياورد و در پرسپوليس ماندگار شود، ميافتادند سر طرف و نوبتي او را ميزدند. روي هوا هاشمينسب ميزد، روي زمين بهروز و علي هم با يك تكل طرف را ميفرستادند خانه!
جدي؟
نه بابا، شوخي كردم. يك دورهاي دوست و آشنا بازيكن معرفي ميكردند و ما هم كه بلد نبوديم نه بگوييم. طرف ميآمد سر تمرين... بچهها هم ميگفتند اگر مقابل اين قبيل بازيكنان آرام بازي كنيم، از جو پرسپوليس خوششان ميآيد و ۶ ماه ميمانند اما اگر محكم بازي كنيم، طرف ميفهمد پرسپوليس جاي تفريح نيست و ميرود دنبال زندگياش!
پس بندگان خدا زياد هم بيراه نميگفتند!
اين هم زير سر شماست. همكاران شما اين بچهها را دم دربي آوردهاند و از زير زبان آنها حرف و خاطره كشيدهاند. آنها هم چند بار ديگر بيايند، احتمال دارد يك خاطرههايي را بگويند كه خطرناك شود. (خنده)
عليآقا، مقصر ما نيستيم. حقيقتش ستارههاي دهه ۶۰ و ۷۰ و دربيهاي اين دو دهه خيلي جذاب بود و به همين دليل هميشه رسانهها دم دربي ميروند سراغ بازيكناني كه آن دوران براي استقلال و پرسپوليس بازي ميكردند...
راست ميگوييد دربي در آن دو دهه مزه ديگري داشت و مردم هم سرگرمي اولشان همين فوتبال بود.
چرا حالا ديگر فوتبال آن جذابيت و كشش قديم را ندارد؟
بيخيال، الان يك حرفي ميزنم و باز هم باعث دلخوري ميشود. بگذاريد حرفهاي خوب خوب و شيرين بزنيم.
پس شما خودتان يك خاطره جالب كه تا به حال تعريف نكردهايد، بگوييد تا بحث شيرين شود.
ما را براي تعريف كردن خاطره آوردهايد اينجا؟ (خنده)
نه عليآقا، دلمان براي شما تنگ شده بود،گفتيم هزار دفعه ما به ديدن شما آمديم، اين بار شما تشريف بياوريد و دور هم باشيم اما خودتان الان گفتيد حرف خوب خوب بزنيم. سؤال جدي هم كه ميپرسيم، ميگوييد بيخيال...
يك كاري نكنيد كه ديگر از جلوي در روزنامه شما هم رد نشوم.(خنده)
نه، مطمئن باشيد... ولي ما هنوز ميخواهيم يك خاطره دست اول از شما بشنويم...
الان چيزي به ذهنم نميرسد. حقيقتش روي حس خاطره تعريف كردن نيستم... به خاطر فوت غلامحسين مظلومي خيلي ناراحتم... خدا رحمت كند غلامحسين را، خيلي دوستش داشتم...
خدا بيامرزدش، بيماري سرطان امان او را بريد...
سرطان بهانه بود، غلامحسين را فراموشي كشت. شما به روز فوت مظلومي نگاه كنيد، هزاران هزار نفر آمده بودند، دست همهشان هم درد نكند اما غلامحسين آن روز كه در خانه نشسته بود، محبت ميخواست... متأسفانه اينجا وقتي يك نفر بيمار ميشود يا ميميرد، تازه عزيز دل مردم ميشود. غلامحسين مظلومي نياز مالي نداشت. او و امثال او نياز به توجه دارند. آدمي مثل مظلومي با آن همه تجربه چرا بايد گوشه خانه بنشيند، حرص بخورد و با حسرت و غصه و... بيمار شود؟... كاش قدر اين آقاي گل و آقاي واقعي را وقتي زنده بود، ميدانستيم... مثلاً قرار بود حرف شيرين بزنيم ولي دلم نيامد اين موضوع را نگويم. غلامحسين را خيلي دوست داشتم.
از ايشان خاطرهاي نداريد كه تا به حال نگفته باشيد؟
شما هم پيله كرديد به اين خاطره... من يك خاطره تعريف ميكنم اما شايد نوشتني نباشد... خدا بيامرزد غلامحسين را، سال ۷۶ كه با تيم ملي رفتيم المپيك، حشمتخان مهاجراني مقابل لهستان از مظلومي در تركيب اصلي استفاده نكرد. قبل از بازي دوم كه مقابل كوبا بود، مظلومي به من گفت خواب ديدم گل ميزنم، اگر بازي كنم به كوبا گل ميزنم. من هم به حشمتخان گفتم غلامحسين لحظه به لحظه بوي گل ميدهد، خواب هم ديده گل ميزند، اگر ميشود از او استفاده كنيم. حشمتخان هم نظرش اين بود كه غلامحسين گلزن قهاري است ولي چون آن زمان تازه از بند مصدوميت رها شده بود، دوندگي مدنظر مهاجراني را نداشت. به هر حال آن روز مظلومي مقابل كوبا بازي كرد. ما ۹۰ دقيقه تحت فشار بوديم و در دقايق پاياني يك توپ فرستاديم براي غلامحسين... زديم زير توپ و غلامحسين با دروازهبان كوبا تك به تك شد و گل زد... يادم ميآيد براي بازي بعد با شوروي هم مهاجراني وقتي در آخرين تمرين، تركيب تيم ملي را چيد، غلامحسين در تركيب اصلي نبود... روز بازي، مظلومي آمد و گفت حشمتخان خواب ديدم به شوروي هم گل ميزنم كه ناگهان مهاجراني گفت: «ببين غلامجان، خواب هم كه ديده باشي، امكان ندارد در اين بازي فيكس باشي و بايد روي نيمكت بنشيني... روسها قدرتمند هستند و نياز به بازيكناني داريم كه ۹۰ دقيقه بدوند و اين بازي جاي بازيكناني كه قدم بزنند، نيست.» يادش بهخير غلامحسين حتي در دوران پايان فوتبالش هم كه خيلي كم ميدويد، واقعاً بوي گل ميداد. خدا رحمتش كند، يكي از نازنينترين آدمهاي فوتبال ما بود.
ارسال نظر