خاطرات دکتر صدر به روایت چند قاب قدیمی
غزاله صدر، دختر دکتر حمیدرضا صدر با انتشار تصاویری از پدرش یاد او را گرامی داشت.
برترینها: غزاله صدر، دختر دکتر حمیدرضا صدر با انتشار تصاویری از پدرش یاد او را گرامی داشت.
فرزند حمیدرضا صدر با انتشار این تصاویر نوشت:
اسلایدهای بابا، طی یک ماهی که در تهران بودم، بیشتر وقتم بین کتابها و عکسها و فیلمهای پدر گذشت، بین لباسها و قلمها و هرآنچه از او به یاد مانده. تک تک کتابهایش را ورق زدم تا هم خاکگیری شوند هم مطمئن شوم چیزی داخلشان نیست. مبادا پدر عکسی یا دستنوشتهای لای صفحهای گذاشته باشد و من ندانسته آن را گم کنم. مادرم اغلب به دنبال کارهای متعدد اداری یا کارهای پزشکی خودش بیرون بود، و من در سکوت خانه با پدر خاطره بازی میکردم.
یک روز که سخت بین اوراق و مجلات در حال خاک خوردن بودم، مادر لبخندی به من زد و رو به عکسبابا کرد و گفت: "میبینی دخترت داره چجوری دونه دونه وسایلت رو نگاه میکنه و صفحه به صفحه کتابهات رو ورق میزنه؟ خوشحالی که حواسش به همه چیزت هست و هیچ چیز رو دور نریخته، نه؟" راستش پدر همیشه به من میگفت "من میدونم وقتی من بمیرم تو یک کامیون میگیری همه چیز رو میریزی دور". اما سخت اشتباه میکرد.
عکسی که میبینید اسلایدهای پدر است و پروژکتور مخصوصش که نگه داشتهایم. روزی که در انباری اسلایدها را پیدا کردم بینهایت خوشحال شدم. اکثرشان در چهار کیف مخصوص فلزی بود که اسلایدهای دوتایش را خود پدر طبقه بندی کرده و روی کاغذ مخصوص داخل کیف فهرستشان را هم نوشته. بقیه را هم همان سالها پیش مادر گذاشته بود داخل جعبه های بیسکویت پرتقالی که انگار برای این کار ساخته شدهاند. یک به یک اسلایدها را نگاه کردم و تقریبا نصفی را با خودم به آمریکا آوردم.دستگاه کوچکی که میبینید را از آمازون سفارش دادم تا خودم اسلایدهای بابا را به فایل دیجیتال تبدیل کنم تک به تک.
تا به حال وقت کردهام نیمی از کار را تمام کنم، تقریبا نیمی مانده. عکسهایی از پدر پیدا کردهام که تا به حال ندیده بودم، عکسهایی از پدربزرگم "بابا سرهنگ"، عکسهایی از جنوب و شمال ایران، و خیلی چیزهای دیگر. خوشحالم که اسلایدهای پدر همگی سالم و با کیفیت ماندهاند. آنهابرایم حکم گنجینهای ارزشمند را دارند که مثل پنجرهای که همیشه بسته بوده، حالا باز شده و دوران جوانی پدر را بیش از پیش نشانم میدهند. با دیدن عکسهایش به او احساس نزدیکی بیشتری میکنم و همینطور فکر میکنم او را بیشتر میشناسم.
ارسال نظر