برای علی انصاریان؛ عصر چهارشنبهی من ...
دو دهه پیش بخش مهمی از هیجان دربی ها، ژستهای علی انصاریان جلوی دوربین بود.
ورزش سه: دو دهه پیش بخش مهمی از هیجان دربی ها، ژستهای علی انصاریان جلوی دوربین بود.
از همان روز اول آمده بود که ستاره بشود. کشف مرحوم منصور پورحیدری بعد از دو فصل بازی کردن در ترکیب فجر سپاسی، در ابتدای فصل ۷۷ بود که لباس تیم مورد علاقه اش را به تن کرد. در میان آن همه مدافع گردن کلفت، از نادر محمد خانی، افشین پیروانی، بهروز رهبری فرد و مهدی هاشمی نسب، علی انصاریان از همان روز اول بلد بود چجور خودش را در دل هواداران جا کند.
از آن بازیکنان بود که بد به دل علی پروین می نشست. پس بازگشت سلطان در مهر سال 77 تولد علی انصاریان در پرسپولیس لقب گرفت. او ابتدا در پست دفاع راست برای قرمزپوشان به میدان می رفت و در ادامه به دفاع میانی منتفل شد. علی پروین که دلش نمی آمد حتی یکی از این مدافعان طراز اول را نیمکت نشین کند، هر جوری همه را در ترکیب جا می داد؛ حتی به قیمت انتقال افشین پیروانی یا نادر به پست غیرتخصصی هافبک دفاعی.
قاموسش با بخیه و خونریزی گره خورده بود. از همان هفته های اول بارها تصاویر شکستن سر و صورت علی انصاریان در روزنامه های مختلف خودنمایی می کرد و اصلا جوری سرش را روی توپ می گذاشت که بترکد. بعد هم مثل یک سردار بی جان، با لباس خونین پرسپولیس برای ماندن در میدان تقلا کرده و لحظاتی بعد با سر بانداژ شده به ترکیب بازگردد.
اما جدایی مهدی هاشمی نسب و انتقال او به استقلال باعث شد علی انصاریان بیشتر دیده شود. معدود بازیکنانی لقب "داش" را از سکوها می گیرند، اما اگر سکوهای رقیب "داش علی منصوریان" داشتند، پرسپولیسی ها نیز مدافع متعصب خود را "داش علی انصاریان" صدا می کردند.
آنها که استادیوم برو بودند خوب می دانم چه می گویم. انصاریان وقتی از تونل بیرون می آمد مستقیم به سمت جایگاه ۳۶ می رفت. هواداران نیز با فریاد داش علی انصاریان از او استقبال می کردند و بعد نوبت ژست گرفتن هنگام گرم کردن فرار می رسید.
حواسش به همه چیز بود. از وقتی اسکوربرد آزادی به راه افتاد، اول زمین می خورد، بعد یک نگاه به اسکوربرد می کرد و فاتحانه و با چهره ای دردآلود بلند می شد. بهروز را کنار زد و به پنالتی زن اول پرسپولیس تبدیل شد. دروازه الهلال و ممد الدعایه را نه یک بار که دو بار را باز کرد و پرسپولیس راهی چهار تیم برتر آسیا شد.
در اولین دوره لیگ برتر و در کنار حامد کاویانپور مهم ترین بازیکنان پرسپولیس بودند. چند ماه در تبریز به استقلال هم گل زد و محبوب تر از قبل شد؛ با آن شادی مملو از کری، غرور و تعصب.
اما در تابستان سرنوشت ساز سال 82، همان روزی که علی پروین بعد از شکست مقابل ملوان برای دادکان خط نشان کشید و البته اعلام کرد او و بازیکنانش با تیم اکبر غمخوار کار نمی کنند، بین پرسپولیس و سرمربی سمت علی پروین را انتخاب کرد و برای اولین بار از تیم مورد علاقه اش جدا شد.
اما خیلی زود پشیمان شد. به سایپا رفت، اما هر روز التماس می کرد اجازه بدهید به پرسپولیس بازگردد. یک بنر هم در استادیوم به شکل ابت در هر بازی دیده می شد: "تورو خدا علی انصاریان را به پرسپولیس بازگردانید."
یک سال بعد علی پروین با سلام و صلوات بازگشت و علی انصاریان هم دوباره لباس پرسپولیس را بر تن کرد. سال به سال که می گذشت خوش تیپ تر می شد و چهره اش در سال 77 مثلا با 84 قابل قیاس نبود. دروازه اولی کان را هم باز کرد و البته کمتر از آنچه انتظارش را داشتیم خوشحالی کرد.
در سریال و تلویزیون و سینما و مجله و همه جا دیده می شد. انصافا هم بلد بود برای هواداران دلبری کند. اما حضور آن یک نفری که گفت هیچوقت نمی بخشدش، باعث جدایی علی انصاریان از پرسپولیس و انتقال به استقلال شد؛ چشم در برابر چشم، نیکبخت را گرفتند و علی انصاریان را به رقیب هدیه دادند
.
شاید برخی در تصور خود دربی آبان ۸۵ را نیز مانند دربی ۷۹ و داستان هاشمی نسب می دانستند. در اولین دربی هنگان گرم کردن در زمین به سمت زمین پرسپولیس آمد و مورد تشویق هم قرار گرفت. علی انصاریان در استقلال دوران کوتاه و کم حاصلی داشت و در نهایت یک سال بعد از این تیم جدا شد.
دیگر راه بازگشت به پرسپولیس باز نبود و در ادامه نفهمیدیم کجا از فوتبال خداحافظی کرد. در این سالها همه جا علی انصاریان را دیدیم جز در بطن فوتبال. سینمایی شده بود، حتی علاقه زیادی به متعصب نشان خود هم نداشت. بارها بابت انتقال به استقلال عذرخواهی کرد، اما کسری از آن ستاره یاغی یک دهه قبل نبود.
در برنامه های تلویزیونی شاهد خنده های بلندبلند علی انصاریان بودیم، اما کمتر دیر در محافل فوتبالی ظاهر می شد. تا همین اواخر که مبتلا به کرونا شد. دو دهه بعد از آن روزهایی که سر خود را جلوی توپ می گذاشت و غرق در خون می شد، ستاره محبوب سکوهای آزادی با زندگی وداع کرد.
یک چهارشنبه تلخ و غیرقابل باور دیگر؛ حتما 40 و اندی سال قبل چنین روزهایی را دیده بودند که نوشتند: عصر چهارشنبهی من، عصر خوشبختی ما، فصل گندیدن من، فصل جون سختی ما ....
آریا فاطمی مقدم
ارسال نظر