پیشکسوتان و هواداران، سد راه فرصتطلبان
مدتی است که ماجرای قراردادها و مذاکرات باشگاههای دولتی با کارگزارانی که برای حل مشکل پا پیش گذاشتهاند، به چالش کشیده شده، اما نکته بسیار مهم پیش از آنکه چرایی این موضوع و ماهیتش را زیر ذرهبین بگیریم، اصل آن است، اینکه آیا یک باشگاه، مردمی یا غیرمردمی، در شرایط خاص مجاز به کمک گرفتن از چنین فرآیندی هست یا خیر؟
روزنامه فرهیختگان: مدتی است که ماجرای قراردادها و مذاکرات باشگاههای دولتی با کارگزارانی که برای حل مشکل پا پیش گذاشتهاند، به چالش کشیده شده اما نکته بسیار مهم پیش از آنکه چرایی این موضوع و ماهیتش را زیر ذرهبین بگیریم، اصل آن است، اینکه آیا یک باشگاه، مردمی یا غیرمردمی، در شرایط خاص مجاز به کمک گرفتن از چنین فرآیندی هست یا خیر؟ نقش هواداران در این میان چیست؟ آیا چیزی نزدیک به هیچ؟ نقش پیشکسوتان یا وزارت ورزش و حاکمیت چه میتواند باشد؟ در این فرصت نگارشی به مقایسه چند مورد مشابه در کشورهای آسیایی و اروپایی میپردازیم.
در خبرهای منتشرشده ازسوی کارگزاری طرف قرارداد با باشگاه پرسپولیس آمده است: «در تمام مقاطع حساس و تنگناهای مالی باشگاه با وجود اینکه بهدلیل فراگیری بیماری کرونا و شرایط اقتصادی نامطلوب و تعطیلی لیگ امکان درآمدزایی و انجام امور اقتصادی وجود نداشت بازهم در کنار باشگاه مردمی پرسپولیس بوده است!»
در همین ابتدای بیانیه چند سوال مهم مطرح میشود اول آنکه به چه علتی یک شرکت کارگزاری باید درکنار باشگاه مردمی پرسپولیس باشد؟ آیا از آنها برای این کار دعوت شده است؟ و آیا این یک لطف یکطرفه خواهد بود؟ سوال بعدی میتواند این باشد که آیا این باشگاه یعنی پرسپولیس یک باشگاه مردمی است؟ اگر پاسخ مثبت است اکنون نقش مردم چیست و مردم در کجای این قرارداد که میتواند یک لطف تاریخی قلمداد شود حضور دارند؟ به بیان دیگر، این چه رسم ناخوشایندی است که هرگاه میخواهیم احساسات خواننده یک مطلب را برانگیخته کنیم باشگاه پرسپولیس یا استقلال مردمی خوانده میشوند و هرگاه قرار است اتفاقی در این تیمها رخ دهد تنها نامی که در آن فرآیند هیچ معنایی ندارد همان مردم است؟ در بخش دیگر بیانیه این شرکت که در فضای مجازی به موضوعی جنجالی تبدیل شده، آمده است: «ما مطالبی را به اطلاع شما عزیزان و هواداران گرامی میرسانیم!»
در همینجا سوال سوم مطرح میشود که آیا همیشه و در هر شرایطی مطالب را به اطلاع هواداران عزیز میرسانید؟ و البته مگر یک شرکت کارگزاری مسئول اطلاعرسانی به هواداران است؟ باشگاه پرسپولیس به فرض مردمیبودن، مگر روابطعمومی ندارد؟ پرواضح است که پرونده برانکو برای باشگاه پرسپولیس به یک دردسر جدی تبدیل شده و حل شدن این پرونده میتواند بار سنگینی از دوش باشگاه بزرگ پایتخت بردارد اما نکته مهم این است که آیا حلشدن این مساله باعث میشود کل مساله به فراموشی سپرده شود؟
موارد مشابه بینالمللی
ببینیم در موقعیتهای مشابه چه نوع تصمیمگیریهایی رخ میدهد. باشگاه اینترمیلان ایتالیا در سال ۲۰۰۳ میلادی دچار بحران مالی شدیدی شد. در همان زمان فساد مالی میان هیاتمدیره باشگاه اینترمیلان افشا و این مساله باعث وقوع جنجال میان سیاسیون ایتالیا نیز شده بود. اینترمیلان هرگز نتوانست ثابت کند که یک باشگاه کاملا مردمی است البته چیزی شبیه به همتای میلانی خود یعنی آثمیلان.
هنوز هم اینترمیلان مالک داشته و حق ندارد خود را یک باشگاه تمام مردمی بداند که مدیرعاملش با رای آنها برای ۴سال فعالیت قانونی انتخاب میشود. در آن زمان قرار بود دو شرکت بزرگ که سهام خود را در بورس ارائه کرده بودند به باشگاه کمک کنند اما هواداران اینتر با تجمع مقابل باشگاه از این حرکت اشتباه جلوگیری کردند و اجازه ندادند باشگاهشان در یک اشتباه تاریخی مقروض شود.
در همان زمان بود که انجمن هواداران اینترمیلان به داد این باشگاه رسید و دو اسپانسر نسبتا بزرگ پا پیش گذاشتند و به اعتبار مردم و هواداران که همیشه مهم بودهاند مشکل باشگاه را حل کردند. در آن زمان مدیران اینترمیلان حتی باور نمیکردند هواداران بتوانند چنین کار بزرگی انجام دهند. فقط خرید یکهفته محصولات ورزشی باشگاه توسط هواداران نزدیک به ۴۰درصد از بدهی باشگاه را جبران کرد و این لطف بزرگ هواداران به باشگاهی بود که هنوز هم قرار است خود را مردمی توصیف کند.
نمونه دیگر مربوط میشود به باشگاه رئالمادرید در زمان مدیریت فلورنتینو پرس در دهه اول قرن جدید. در آن زمان پرس بهشدت تحتفشار بود و بهخاطر سه برج بزرگ خود که نمادی از کلاهبرداری و خیانت به اموال عمومی تلقی میشد تحتفشار قرار داشت. پرس نمیدانست باید با وکیل خود در دادگاهها از خود دفاع کند یا به داد باشگاه رئالمادرید برسد. تصور کنید در چنین شرایطی مدیرعامل یک باشگاه با شنیدن پیشنهاد یک شرکت کارگزاری چه حسی خواهد داشت!
یک شرکت انگلیسی بهشرط خرید سهام ۵۰ بهعلاوه یک درصد باشگاه میخواست هم برنابئو را بازسازی کند و هم مشکل مالی باشگاه را یکجا حل کند اما هواداران رئالمادرید و پیشکسوتان و بازیکنان اعصار مختلف این باشگاه اجازه چنین کاری را ندادند. هواداران رئالمادرید با امضای طوماری چند صدهزار نفری از شهرداری مادرید خواستند به باشگاه وام بلاعوض بدهد و این اتفاق رخ داد. از طرفی بازسازی برنابئو کار چندان مهمی نبود و با بیش از یک دهه تاخیر بالاخره با پول همین هواداران، پروژهاش کلید خورد. بدونشک باشگاههای مردمی به اتکا به هواداران پرتعدادشان همیشه میتوانند سودده باشند و باید دید چرا مسئولان ورزش بهعنوان متولی دو باشگاه پرطرفدار تصمیم به واگذاری برند به کارگزارها گرفتند و البته امروز چقدر به وعدههایی که برای حل مشکلات مالی سرخابیها داده بودند، عمل شده است!
ارسال نظر